سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا دانشجویان اندیشه سیاسی دراسلام

جدایی دین از سیاست


یک تابلوی تبلیغاتی از «موسسه آزادی از مذهب» که در آن نوشته شده: بترسید از عقاید تعصب‌آمیز دینی.

جدایی دین از سیاست نوعی نگرش سیاسی و مدنی است. بر طبق این نگرش، دین و سیاست بایستی جدای از یکدیگر بوده و در امور یکدیگر دخالت نورزند.[1] این مفهوم با سکولاریسم تفاوت‌هایی دارد.

در توجیه و یا رد این نظریه تا کنون بسیار کتاب‌ها و مقالات نوشته شده. برخی آن را موجب شیوع یافتن درگیری و خصومت میان مذهب و قانون دانسته‌اند، و یا اینکه از نتایج هراس انگیز و احتمالی آن، دخالت کردن نیروهای انتظامی در امور جامعه به نام مذهب را یاد کرده‌اند.[2]

 

 

پیشینه

با ایمان آوردن کنستانتین امپراتور رم، دین مسیحیت برای نخستین بار رسما وارد حیطه سیاست و حکومت گردید. تابلو از پیتر روبنز، قرن هفدهم میلادی.

برخی جان لاک را مبدع این نظریه در فرم مدرن و امروزی آن دانسته‌اند.[3]

روابط بین دین و سیاست در جوامع امروز

روابط بین دین و سیاست امروزه دارای اقسام و طیف گسترده‌ای در میان حکومت‌های جهان است. از یک سو در برخی کشورها همانند ترکیه و فرانسه، جدایی دین از سیاست تا حدی پیش رفته‌است که از ورود دین و مذهب در دولت به شدت حراست می‌گردد و از سوی دیگر، در برخی دیگر از کشورها همانند ایران قوانین و زمامداری کشور بر اساس شریعت و قوانین اسلام پایه‌گذاری گردیده‌است. البته در بسیاری از کشورها همانند ایالات متحده آمریکا، این روابط کمابیش حد واسطی بین این دو دیدگاه هستند.

حتی در کشورهای به ظاهر سکولار نیز، روابط دین و سیاست همچنان دیده می‌شود. در انگلستان، بر طبق قوانین مرسوم، ملکه این کشور رهبر کلیسای انگلیس نیز هست، و در آلمان کلیساها رسماً از دولت کمک دریافت می‌کنند. حتی در هندوستان نیز، بعد از گذشت نیم قرن از درگذشت گاندی، دولت واجپایی خود را دولتی هندو خوانده‌است.

در ایالات متحده آمریکا

در ایالات متحده آمریکا، جدایی دین از سیاست در سطوح فدرال توسط قوانین مدنی این کشور تضمین شده‌است، به‌طوری‌که در اصلاحیه اول قانون اساسی ایالات متحده آمریکا نوشته شده:

«هرگونه قانونگذاری که در آن هر دین و مذهبی چه مورد حمایت و چه منع گردد توسط مجلس قانونگذاری آمریکا ممنوع خواهد بود.»

در حقیقت این قانون را بنیانگذاران آمریکا وضع نمودند. توماس جفرسون در این باب از ایجاد «دیواری میان دین و سیاست» در نامه‌ای در سال 1802 سخن به میان آورد[4]، و جیمز مدیسون از عبارت «جدایی دین از سیاست» در نامه‌های خود استفاده می‌نمود.[5]

با این حال، از آن‌جایی که هر یک از ایالات در وضع قوانین خود تا حدودی اختیاراتی دارند، بسیاری از قوانین ایالتی آمریکا کماکان متاثر از دین و مذهب هستند. از این دسته می‌توان قوانین مناطق خشک الکلی را نام برد.

در ایران

 مخالفان

پیوند دین و سیاست در ایران پیشینه‌ای کهن دارد. در زمان هخامنشیان، کورش بزرگ خود را صاحب فر، و حکومت خویش را از این‌رو منشا یافته از آهورا مزدا می‌دانست.[6]

در دوران صفوی نیز، شاه هم رئیس دولت و هم رهبر دینی بود[7]. در دوره مشروطیت، قانون اساسی مشروطه به سال 1906 نیز سلطنت را «موهبتی خدادادی» دانست، و در زمان حکومت پهلوی مقام شاهنشاه «سایه خدا بر روی زمین» نامیده می‌شد.[7]

اما حکومت توسط مقام روحانیت چنانکه در ایران امروز دیده می‌شود پدیده‌ای است که پیشتر هم در کشور هایی مانند پاکستان و افغانستان به عنوان جمهوری اسلامی دیده شده است، ولی مقامات جمهوری اسلامی ایران بر این باورند که جمهوری اسلامی ایران چه در عالم تسنن، چه در عالم تشیع سابقه نداشته است.[8]

سید روح الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در طول عمرش و به‌ویژه در سال‌های پایانی از نظریه جدایی دین از سیاست به‌عنوان «اسلام آمریکایی» نام می‌برد، تا جایی که در مورد دخالت نکردن دین در سیاست اظهار داشت:

«اسلام آمریکایی این بود که ملاها باید بروند درسشان را بخوانند، چه کار دارند با سیاست...از بس تزریق شده بود در این مغزها که باورشان آمده بود که باید برویم توی مدرسه درس بخوانیم و چه کار داریم به این که به ملت چه می‌گذرد...امر حکومت با قیصر است به ما چه ربطی دارد!»

ودر دیدار با نمایندگان مجلس شورای اسلامی در جماران در ششم خرداد 1360 همچنین گفت:

«این را بدانید که تنها روحانیت می‌تواند در این مملکت کارها را از پیش ببرد. فکر نکنید که بخواهید کنار بگذارید روحانیت را.»

جدایی‌ناپذیر بودن دین از سیاست در حقیقت از ارکان کنونی نظام جمهوری اسلامی ایران است. امروزه، از میان 192 عضو سازمان ملل متحد، ایران تنها کشوری در جهان است که بنا و اساس آن بر مبنای دین‌سالاری می‌باشد.[9][10][11][12][13]

  • موافقان

عده ای از علما و اندیشمندان تاریخ شیعه عدم دخالت دین در سیاست را توصیه نموده اند. از معاصران آنها میتوان به سید علی سیستانی اشاره نمود، همچنین از افرادی مانند مهدی بازرگان و عبدالکریم سروش و حائری یزدی که در ابتدا با جمهوری اسلامی همکاری داشته اند در نوشته ها و گفته های بعدی آنها آثار موافقت این جدائی مشهود است. حائری یزدی در کتاب خود حکمت و حکومت بخوبی این نظر را بیان کرده است:

خلاصه کلام این است که نه از مفهوم نبوت و نه از مفهوم امامت، هیچ ایما واشاره ای به تشکیل یک نظام سیاسی که مسئولیت اجرای تکالیف را بر عهده بگیرد استنباط نمیشود، تنها این خود مردم و مکلفین اند که باید همانگونه که در تدبیر بهزیستی خود و خانواده خویش می کوشند به همان نحو، فرد اکمل واصلح جامعه خود را که احیانا پیامبر ویا امام است شناسائی کرده و برای زمامداری سیاسی کشور خود انتخاب نمایند....آئین کشور داری نه جزوی از نبوت است و نه در ماهیت امامت که همه دانائی است، مدخلیت دارد. [14]

همچنین مهدی بازرگان مینویسد:

گرچه در احادیث و کلمات پیامبران توصیه هائی در زمینه های مختلف زندگی وجود دارد، خطبه های نهج البلاغه و نامه های حضرت امیر، ضمن آنکه شامل خداشناسی، دین شناسی و تعلیم و تربیت است نسبت به اخلاق و تربیت اجتماعی و مسائل حکومتی واداره حکومت عنایت وافر دارد، اما آنان علاوه بر وظایف رسالت وامامت، معلم و مصلح و موظف به خدمت و اعمال صالح بودند....تعلیماتی که از این نظر ها داده اند در عین ارزنده و ممتاز بودن، جز دین وشریعت حساب نمی شود و مشمول ان هو الا وحی یوحی نمی گردد
میرمیران