سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا دانشجویان اندیشه سیاسی دراسلام

پس از سه اصل از اصول دین یعنی خداشناسی، توحید، معاد، نبوت و ضرورت ارسال رسل، امامت بالاترین جایگاه را دارست.بر طبق مبانی شیعه امامت یکی از اصول بسیار مهم دین است. امامت یک مقام شامخ الهی و موهبت خاص الهی است که خداوند بر بندگان خود عطا فرموده است .
امام انسان کاملی است که ویژگی های منحصر به فردی را داراست؛ در این مجال کوتاه سعی می شود شناختی اجمالی از امامت داشته باشیم و در نهایت امامت از دیدگاه قرآن کریم را بررسی کنیم.
ویژگی های امام:
الف-کمالات انسانی در امام به فعلیت رسیده و در نهایت درجه کمال انسانی است به این معنی که تمامی کمالات انسانی در وی متجلی است و کمالی نیست که امام علیه السلام از آن کمال برخوردا نباشد. [1]
 ب- امام از هر نقصی منزه است؛ بدین معنی که امام علیه السلام معصوم از خطا، سهو و نسیان بوده و نه تنها گناهی از امام سر نمی زند بلکه سهو و نسیان نیز ندارد. شیعه مدّعی است که امام باید عالم به جمیع احکام دین و جمیع اسرار قرآن باشد؛ و از هر گونه خطا و سهو و گناه معصوم باشد. چون طبق آیه ی « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم »(نساء-59) ای کسانی که ایمان آوردید! از خدا و رسول و اولی الامر او اطاعت کنید. اطاعت از امام ، مثل اطاعت از خدا و رسول ، باید مطلق و بدون قید باشد.
چگونه ممکن است خداوند متعال ما را امر به اطاعت بی چون و چرا از کسی کند که خودش هر لحظه احتمال گناه یا احتمال خطا و سهو دارد؟!! پس اگر ما به حکم قرآن مکلّفیم تا از امام بعد از رسول الله (ص) اطاعت بی چون و چرا کنیم ؛ لابد او باید مثل خود رسول خدا(ص) معصوم باشد.
خداوند در آیه دیگری از قرآن می فرماید:«اِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا»(الأحزاب:33) خداوند فقط مى‌خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.» شیعه و سنّی اتّفاق نظر دارند که علی(ع) نیز جزء اهل بیت بوده مشمول این آیه است. لذا طبق این آیه شریفه علی(علیه السلام) به شهادت خداوند متعال از هر گناه و پلیدی ، که خطا و اشتباه نیز نوعی پلیدی است، معصوم است و اطاعت از معصوم عقلاً واجب است.
ج- درایمان به خدا و معاد و نبوت به مرحله باطنی رسیده و حقایق دینی در او تجسم یافته است.

پاره ای از دلائل قرآنی بر امامت و ولایت:
خداوند متعال مسئله امامت را در قرآن کریم بیان نموده است:« إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ » سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‏‌اند؛ همان‌ها که نماز را برپا مى ‏دارند، و در حال رکوع، زکات مى‌‏دهند.»(المائدة:55) شیعه و سنّی بر این مطلب اتّفاق نظر دارند که منظور از « همان ها که نماز را برپا مى ‏دارند، و در حال رکوع، زکات مى‌‏دهند.» علی بن ابی طالب(ع) است، در آیات دیگری نیز از امیر المومنین(ع) یاد شده است.
مرحوم علامه امینی (ره) در کتاب الغدیر، نزول این آیه درباره حضرت علی را با روایاتی از حدود بیست کتاب معتبر از کتاب های اهل سنت، با ذکر دقیق مدارک و منابع آن، نقل کرده است.[2]
«یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم…» (نساء 59) ای کسانی که ایمان آورده اید اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا (ص) و اولی الامر از خودتان را. در این آیه، ولایت حضرت علی (ع) در ردیف ولایت خدا و پیامبر (ص) قرار داده شد.

از این نوشتار کوتاه روشن شد که امامت از دیدگاه اسلام ناب یکی از ارکان و اصول دین مبین بوده و اطاعت از امام بر همه مسلمین واجب و لازم است، چون اطاعت از امام در آیات قرآن کریم در کنار اطاعت از خدا و رسول آورده شده، لذا اطاعت از امام اطاعت از خدا و رسولش می باشد .
پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم می فرمایند: «اِنَّما مثَلَ اَهْلَ بَیتی فی اُمتی کَمَثَل سفینة نوح مَنْ رَکَبَها نَجا وَ مَن تَخَلَّفَ عَنّها غَرَقَ» [3] مَثَل اهل بیت من در میان امت مانند مثل کشتی نوح می ماند که هر کسی کشتی نوح را سوار شد نجات پیدا کرد و هر کسی تخلف کرد و کشتی را سوار نشد غرق شد.   

 

پی نوشت:
[1] حسن زاده آملی، ولایت تکوینی، قم، قیام، 1371ش ، 1371: ص 54
[2] الغدیر، ج 2، ص 52 و 53
[3] مستدرک الحاکم، ج 2، ص 151. الخصائص الکبری للسیوطی، ج 2، ص

 

 

میرمیران


خطبه سوم نهج البلاغه معروف به خطبه شقشقیه که از معروف ترین خطبه های آن حضرت است :شعله‏ای از آتش دل زبانه کشید و فرو نشست!

[1] این خطبه مشتمل بر شکایت در مورد خلافت و صبر امام در برابر از دست رفتن آن و سپس بیعت مردم با او می باشد
[2] به خدا سوگند او [ ابوبکر ] ردای خلافت را بر تن کرد در حالیکه خوب می دانست من در گردش حکومت اسلامی همچون محور سنگهای آسیابم [ که بدون آن آسیا نمی چرخد ] .
[3] [ او می دانست ] سیلها و چشمه های [ علم و فضیلت ] از دامن کوهسار وجودم جاری است و مرغان [ دورپرواز اندیشه ها ] به افکار بلند من راه نتوانند یافت
[4] پس من ردای خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن درپیچیدم [ و کنار گرفتم ] در حالی که در این اندیشه فرورفته بودم که با دست تنها [ با بی یاوری ] به پا خیزم [ و حق خود و مردم را بگیرم ]
[5] و یا در این محیط پر خفقان و ظلمتی که پدید آورده اند صبر کنم ؟ محیطی که : پیران را فرسوده جوانان را پیر
[6] و مردان باایمان را تا واپسین دم زندگی به رنج وامی دارد .
[7] [ عاقبت ] دیدم بردباری و صبر به عقل و خرد نزدیکتر است لذا شکیبائی ورزیدم ولی به کسی می ماندم که : خاشاک چشمش را پر کرده
[8] و استخوان راه گلویش را گرفته با چشم خود می دیدم میراثم را به غارت می برند . تا اینکه اولی به راه خود رفت [ و مرگ دامنش را گرفت ]
[9] بعد از خودش خلافت را به پسر خطاب سپرد [ در اینجا امام به قول اعشی شاعر متمثل شد که مضمونش این است ] : 1
[10] که بس فرق است تا دیروزم امروز کنون مغموم و دی شادان و پیروز
[11] شگفتا او که در حیات خود از مردم می خواست عذرش را بپذیرند [ و با وجود من ] وی را از خلافت معذور دارند خود هنگام مرگ عروس خلافت را برای دیگری کابین بست
[12] و چه عجیب هر دو از خلافت به نوبت بهره گیری کردند [ خلاصه ] آن را در اختیار کسی قرار داد
[13] که جوی از خشونت سختگیری اشتباه و پوزش طلبی بود
[14] رئیس خلافت به شترسواری سرکش می ماند که اگر مهار را محکم کشد پرده های بینی شتر پاره شود و اگر آزاد گذارد در پرتگاه سقوط می کند .
[1] به خدا سوگند مردم در ناراحتی و رنج عجیبی گرفتار آمده بودند
[2] و من در این مدت طولانی با محنت و عذاب چاره ای جز شکیبایی نداشتم .
[3] سرانجام روزگار او [ عمر ] هم سپری شد و آن [ خلافت ] را در گروهی به شورا گذاشت به پندارش مرا نیز از آنها محسوب داشت پناه به خدا از این شورا
[4] [ راستی ] کدام زمان بود که مرا با نخستین فرد آنان مقایسه کنند که اکنون کار من بجایی رسد که مرا همسنگ اینان [ اعضای شورا ] قرار دهند ؟
[5] لکن باز هم کوتاه آمدم و با آنان هم آهنگی ورزیدم [ و طبق مصالح مسلمین ] در شورای آنها حضور یافتم
[6] بعضی از آنان به خاطر کینه اش از من روی برتافت و دیگری خویشاوندی را [ بر حقیقت ] مقدم داشت اعراض آن یکی هم جهاتی داشت که ذکر آن خوشایند نیست .
[7] بالاخره سومی بپاخاست او همانند شتر پرخور و شکم برآمده همی جز جمع آوری و خوردن بیت المال نداشت
[8] بستگان پدریش به همکاریش برخاستند آنها همچون شتران گرسنه ای که بهاران به علف زار بیفتند و با ولع عجیبی گیاهان را ببلعند برای خوردن اموال خدا دست از آستین برآوردند اما
[9] عاقبت بافته هایش [ برای استحکام خلافت ] پنبه شد و کردار ناشایستش کارش را تباه ساخت
[10] و سرانجام شکم خوارگی و ثروت اندوزی برای ابد نابودش ساخت
[11] ازدحام فراوانی که همچون یالهای کفتار بود مرا به قبول خلافت واداشت آنان از هر طرف مرا احاطه کردند
[12] چیزی نمانده بود که دو نور چشمم دو یادگار پیغمبر حسن و حسین زیر پا له شوند آنچنان جمعیت به پهلوهایم فشار آورد که سخت مرا به رنج انداخت و ردایم از دو جانب پاره شد
[13] مردم همانند گوسفندانی [گرگ زده که دور تا دور چوپان جمع شوند ] مرا در میان گرفتند : اما هنگامی که بپاخاستم و زمام خلافت را به دست گرفتم جمعی پیمان خود را شکستند
[14] گروهی [ به بهانه های واهی ] سر از اطاعتم باز زدند و از دین بیرون رفتندو دسته ای دیگر برای ریاست و مقام از اطاعت حق سر پیچیدند [ و جنگ صفین را به راه انداختند ] گویا نشنیده بودند که خداوند می فرماید :
[15] سرزمین آخرت را برای کسانی برگزیده ایم که خواهان فساد در روی زمین و سرکشی نباشند عاقبت نیک از آن پرهیزکاران است
[16] چرا خوب شنیده بودند و خوب آن را حفظ داشتند
[1] ولی زرق و برق دنیا چشمشان را خیره کرده و جواهراتش آنها را فریفته بود
[2] آگاه باشید بخدا سوگند خدائی که دانه را شکافت و انسان را آفرید اگر نه این بود که جمعیت بسیاری گرداگردم را گرفته
[3] و به یاریم قیام کرده اند و از این جهت حجت تمام شده است و اگر نبود عهد و مسک ولیتی که خداوند از علماء و دانشمندان [ هر جامعه ] گرفته که در برابر شکمخواری ستمگران
[4] و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند من مهار شتر خلافت را رها می ساختم و از آن صرف نظر می نمودم
[5] و آخر آن را با جام آغازش سیراب می کردم [ آن وقت ] خوب می فهمیدید که دنیای شما [ با همه زینتهایش ]
[6] در نظر من بی ارزش تر از آبی است که از بینی گوسفند بیرون آید .
[7] هنگامی که امیرالمؤمنین ( ع ) به اینجای سخن رسید مردی از اهالی عراق برخاست
[8] و نامه ای بدستش داد
[9] او همچنان نامه را نگاه می کرد [ پس از فراغت از نامه ] ابن عباس گفت
[10] ای امیر مؤمنان چه خوب بود سخن را از جائی که رها کردی ادامه میدادی ؟
[11] ولی امام ( ع ) در پاسخش فرمود : هیهات ای پسر عباس شعله ای از آتش دل بود زبانه کشید و فرونشست
[12] ابن عباس می گوید : بخدا سوگند من هیچگاه بر سخنی همچون این گفتار تاسف نخوردم
[13] که امام ( ع ) نتوانست تا آنجا که خواسته بود ادامه دهد .
[14] سیدرضی می گوید : مقصود امام ( ع ) از اینکه رئیس خلافت به شترسواری سرکش می ماند این است که اگر زمام را محکم به طرف خود بکشد مرکب چموش مرتب سر را این طرف و آنطرف می کشاند و بینی اش پاره می شود و اگر مهارش را رها کند با چموش ی خود را در پرتگاه قرار میدهد و او قدرت حفظ آن را ندارد: آنگاه گفته می شود اشنق الناقه که به وسیله مهار سر شتر را به طرف خود بکشد و بالا آورد و شنقها نیز گفته شده است این را ابن سکیت در اصلاح المنطق گفته است . و اینکه امام ( ع ) فرموده است اشنق لها و نگفته است اشنقها برای این است که آنرا در مقابل اسلس لها قرار داده گویا امام فرموده است اگر سر مرکب را بالا آورد یعنی با مهار آنرا نگاهدارد [ بینیش پاره می شود ] .


3 و من خطبه له علیه السلام [1] و هی المعروفه بالشقشقیه و تشتمل علی الشکوی من امر الخلافه ثم ترجیح صبره عنها ثم مبایعه الناس له [2] اما و الله لقد تقصمها فلان و انه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحا [3] ینحدر عنی السیل ، و لا یرقی الی الطیر ، [4] فسدلت دونها ثوبا ، و طویت عنها کشحا و طفقت ارتئی بین ان اصول بید جذاء ، [5] او اصبر علی طخیه عمیاء یهرم فیها الکبیرو یشیب فیها الصغیر [6] و یکدح فیها مؤمن حتی یلقی ربه ترجیح الصبر [7] فرایت ان الصبر علی هاتا احجی ، فصبرت و فی العین قذی ، [8] وفی الحلق شجا ، اری تراثی نهبا ، حتی مضی الاول لسبیله ، [9] فادلی بها الی فلان بعده ثم تمثل بقول الاعشی : [10] شتان ما یومی علی کورها و یوم حیان اخی جابر [11] فیاعجبا بینا هو یستقیلها فی حیاته اذ عقدها لاخر بعد وفاته [12] لشد ما تشطرا ضرعیها فصیرها فی حوزه خشناء یغلظ کلمها ، [13] و یخشن مسها ، و یکثر العثار فیها ، و الاعتذار منها ، [14] فصاحبها کراکب الصعبه ان اشنق لها خرم ، و ان اسلس لها تقحم ، [1] فمنی الناس لعمر الله بخبط و شماس ، و تلون و اعتراض ، [2] فصبرت علی طول المده ، و شده المحنه ، [3] حتی اذا مضی لسبیله جعلها فی جماعه زعم انی احدهم ، فیا لله و للشوری [4] متی اعترض الریب فی مع الاول منهم ، حتی صرت اقرن الی هذه النظائر [5] لکنی اسففت اذ اسفوا ، و طرت اذ طاروا ، [6] فصغا رجل منهم لضغنه ، و مال الاخر لصهره ، مع هن و هن ، [7] الی ان قام ثالث القوم نافجا حضنیه ، بین نثیله و معتلفه ، [8] و قام معه بنو ابیه یخضمون مال الله خضمه الابل نبته الربیع ، [9] الی ان انتکث علیه فتله ، و اجهز علیه عمله ، [10] و کبت به بطنته مبایعه علی [11] فما راعنی الا و الناس کعرف الضبع الی ، ینثالون علی من کل جانب [12] حتی لقد و طی ء الحسان ، و شق عطفای ، [13] مجتمعین حولی کربیضه الغنم فلما نهضت بالامر نکثت طائفه ، [14] و مرقت اخری ، و قسط آخرون : کانهم لم یسمعوا الله سبحانه یقول : [15] [[ تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا ، و العاقبه للمتقین ] ] [16] بلی و الله لقد سمعوها و وعوها ، و لکنهم [ نهج البلاغه م 4 ] [1] حلیت الدنیا فی اعینهم ، وراقهم زبرجها [2] اما و الذی فلق الحبه ، و برا النمسه لولا حضور الحاضر ، [3] و قیام الحجه بوجود الناصر ، و ما اخذ الله علی العلماء الایقاروا علی کظه ظالم ، [4] و لا سغب مظلوم ، لالقیت حبلها علی غاربها ، [5] و لسیقت آخرها بکاس اولها ، و لالفیتم دنیا کم هذه [6] ازهد عندی من عفطه عنز [7] قالوا : وقام الیه رجل من اهل السواد عند بلوغه الی هذا الموضع من خطبته ، [8] فناوله کتابا [ قیل : ان فیه مسائل کان یرید الاجابه عنها ] ، [9] فاقبل ینظر فیه [ فلما فرغ قراءته ] قال له ابن عباس : [10] یا امیر المؤ منین ، لو اطردت خطبتک من حیث افضیت [11] فقال : هیهات یابن عباس تلک شقشقه هدرت ثم قرت [12] قال ابن عباس : فو الله ما اسفت علی کلام قط کاسفی علی هذا الکلام [13] الا یکون امیر المؤمنین علیه السلام بلغ منه حیث اراد [14] قال الشریف رضی الله عنه : قوله علیه السلام [[ کراکب الصعبه ان اشنق لها خرم ، و ان اسلس لها تقحم ] ] یرید انه اذا شدد علیها فی جذب الزمام و هی تنازعه راسها خرم انفها ، و ان ارخی لها شیئا مع صعوبتها تقحمت به فلم یملکها ، یقال : اشنق الناقه ، اذا جذب راسها بالزمام فرفعه ، و شنقها ایضا : ذکر ذلک ابن السکیت فی [[ اصلاح المنطق ] ] ، و انما قال : [[ اشنق لها ] ] و لم یقل [[ اشنقها ] ] لانه جعله فی مقابله قوله [[ اسلس لها ] ] فکانه علیه السلام قال : ان رفع لها راسها بمعنی امسکه علیها بالزمام
سید مهدی میرمیران

می خواهم بدانم برای اول بار چه زمانی حضرت امام ازولایت فقیه صحبت کرده است؟

در مورد ولایت فقیه و یا به تعبیری روشن تر حکومت و رهبری ،کاملا پیداست که دردین اسلام بحث اجرای حدود ،احکام الهی و سایر مسایل و دستورات دین اجرا نمی شود مگر در سایه حکومت و حاکمیت. نکته دوم در مورد فقاهت در شیعه است که ،امری است پویا و فعال و محدود به زمان یا فرد خاصی نیست ، به عنصر زمان و مکان توجه جدی دارد و شاید این ویژگی باشد که فقاهت شیعه هیچگاه ایستا نبوده و پویا وفعال بوده است. دلیل آن هم تنوع ابواب فقهی و مسایل آن در کتاب علما از قدیم تا کنون است. تاریخ اندیشه و تفکر شیعه در فقه و ابواب آن به خوبی گواه است که فقها و علما به مقتضای هر عصر و دوران ،مسایل و یا رساله هایی در باب حکومت،امر به معروف ،جهاد واجرای حدود دینی و شرعی داشته اند و بعضا در مواقع خاص به مطالب و مسایل حکومتی هم اشاراتی نموده اند حضرت امام هم ، همزمان با آغاز مبارزات سیاسی خویش نیز اندیشه ولایت فقیه را - که از قدمتی بسیار طولانی در میان فقها برخوردار بود-بیان و در کتاب کشف الاسرار اشاره و بحث های تکمیلی و مفصل را در بحث های نجف خویش در سال 1348 شمسی با تدوین کتابی تحت نام ولایت فقیه منتشر نمودند. به بیان گویاتر ،برای اولین بار از نظری و تئوری مطروحه درشیعه در باب ولایت ،حضرت امام ساختار و شکل حکومتی اسلامی شیعی را با تناسب مقتضیلت زمان حاضر ارائه نمودند. شرح و بسط علمی و از همه مهمتر طرح نمودن آن در جمعی عمومی نشان از قدرت علمی بالا و توانایی استدلال ایشان در بحث را می نماید ایشان به جهت درک والایی که از فقاهت دارند ،با کمال شجاعت ولایت فقیه را تدوام امامت ائمه دانسته و بیان می دارند که ادله امامت ،عینا دلی بر لزوم حکومت بعد از غیبت ولی امر (عج) است . برای فقیه همه اختیارات پیامبر و ائمه که به حکومت و سیاست برمی گردد ثابت است. حضرت امام در تبین ولایت فقیه اشاره دارند که :حکومت اسلامی ، حکومت قانون اسلام و قرآن است و فردی می تواند متصدی حکومت و ولایت فقیه گردد که شایستگی لازم اخلاقی و اسلامی ا داشته باشد و ثالثا باید در عمل ، به معیارها قانون ها و آداب اسلامی پای بند و متعهد بوده و در تمام شئون سیاسی اجتماعی مصالح اسلام و مسلمین را رعایت کند. برای مطالعه بیشتر شما به: کتاب امام خمینی و حکومت اسلامی؛ پیشینه و دلایل ولایت فقیه نشر کنگره امام خمینی و اندیشه حکومت اسلامی نشر موسسه تنظیم ونشر آثار امام ؛ پرسشها و پاسخ های دانشجویی شماره 15 ،ولایت فقیه و جمهوری اسلامی نشر معارف ، مراجعه نمائید

 

میرمیران


قضیه مخالفت امام خمینی با برداشت حضرت آیت الله خامنه ای از ولایت فقیه

ماجرای مخالفت امام خمینی با تفسیر آقای خامنه ای از ولایت فقیه در نماز جمعه چه بود؟

مقام معظم رهبری در دوران ریاست جمهوری خویش سال 66 در یکی از خطبه های نماز جمعه ،در مورد نظر حضرت امام (ره) پیرامون قانون کار و روابط کارگر و کارفرما فرمودند: امام که می فرمایند دولت می تواند در مقابل خدماتی که انجام می دهد شروط الزامی برقرار کند یعنی کارفرما که در شرایط عادی و بدون نظارت دولت می تواند با کارگر یک روابط غیر عادلانه برقرار کند دولت می تواند کارفرما را اجبارو الزام کند به رعایت یک سلسله از الزامات و وظایف که برعهده کارفرما گذاشته شود و این در اختیار دولت اسلامی است اینکه هم در سوال و هم در پاسخ حضرت امام اشاره روشنی به آن شده است و آن اینکه این اقدام دولت اسلامی به معنای برهم زدن قوانین پذیرفته شده و احکام پذیرفته شده اسلامی نیست ، امام که فرمودند دولت می تواند شرطی را بر دوش کار فرما بگذارد این هر شرطی نیست آن شرطی است که در چارچوب احکام پذیرفته شده اسلامی است و نه فراتر از آن . ( روزنامه اطلاعات ، 12/10/1366) حضرت امام (ره) در نامه ای به ایشان فرمودند: از بیانات جناب عالی در نماز جمعه این طور ظاهر می شود که شما حکومت را به معنای ولایت مطلقه ای که از جانب خدا به نبی اکرم ( ص ) واگذار شده و اهم احکام الهی است و بر جمیع احکام فرعیه تقدم دارد ، صحیح نمی دانید و تعبیر به آن که این جانب گفته ام حکومت در چارچوب احکام الهی دارای اختیار است بکلی بر خلاف گفته های این جانب است اگر اختیارات حکومت در چارچوب احکام فرعیه الهیه است باید عرض حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوضه به نبی اسلام ( ص) یک پدیده بی معنی و محتوا باشد اشاره می کنم به پیامدهای آن که هیچ کس نمی تواند ملتزم به آنها باشد مثلا خیابان کشی ها که مستلزم تصرف در منزلی است یا حریم آن است در چارچوب احکام فرعیه نیست نظام وظیفه و اعزام الزامی به جبهه ها و جلوگیری از ورود و خروج ارز و جلوگیری از ورود یا خروج هر نحو کالا و منع احتکار در غیر دو سه مورد و گمرکات و مالیات و جلوگیری از گرانفروشی ، قیمت گذاری و جلوگیری از پخش مواد مخدر و منع اعتیاد به هر نحو غیر از مشروبات الکلی ، حمل اسلحه به هر نوع که باشد وصدها امثال آن که از اختیارات دولت است بنا بر تفسیر شما خارج است و صدها امثال اینها باید عرض کنم حکومت که شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله ( ص) است یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم برتمام احکام فرعیه حتی نماز وروزه و حج است حاکم می تواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند حاکم می تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مسجدی که ضرار باشد در صورتی که رفع بدون تخریب نشود ، خراب کند حکومت می تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است در موقعی که آن قرار داد مخالف مصالح کشور واسلام باشد یک جانبه لغو کند و می تواند هر امری را چه عبادی و یا غیر عبادی که جریان آن مخالف مصالح اسلام است مادامی که چنین است جلوگیری کند حکومت می تواند از حج که از فرایض مهم الهی است در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست موقتا جلوگیری کند .آنچه گفته شد ه است تاکنون و یا گفته می شود ، ناشی از عدم شناخت ولایت مطلقه الهی است . آنچه گفته شده است که شایع است ، مزارعه و مضاربه و امثال آنها را با اختیارات از بین خواهد رفت ، صریحا عرض می کنم که فرضا چنین باشد ، این از اختیارات حکومت است و بالاتر از آن هم مسائلی است .( صحیفه نور ، ج20 ، ص 170و 171، 16/10/66)اساسا تذکر امام ره به اصل گفتار مقام معظم رهبری نبود ، بلکه به برداشتی بود که برخی فرصت طلبان در صدد سوء استفاده بر آمده بودند مقصود مقام معظم رهبری از چارچوب شرع ، همان ضوابط و اصول ثابته شرع است که مصالح و پیش امدها را نیز شامل می شود و خود ضوابطی دارد که در اختیار فقیه قرار دارد ، تا بر اساس آن ضوابط ، حکم شرعی هر یک را استنباط کند . برخی گمان کرده بودند که مقصود ایشان صرفا احکام اولیه که مصالح آنها از قبل پیش بینی شده و زمان و مکان هیچ تغییری در آن نمی دهد ، می باشد . لذا پنداشتند که این گونه امور باید به کارشناسان مربوطه واگذار شود . امام راحل بر این برداشت اعتراض فرمود که دست فقیه باز است و در پرتو ضوابط شرعی می تواند در تمامی ابعاد زندگی و همه شئون سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و غیره ، برابر مصالح روز نظر دهد و دیدگاههای شرع را درتمامی جزئیات روشن سازد .( محمد هادی معرفت ، ولایت فقیه ، قم: موسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید ، ص 78و79

 

میرمیران


در برابر کسانی که اندیشه جدایی دین از سیاست را مطرح می‏کنند، چه پاسخی می‏توان داد؟

در پاسخ به طرفداران اندیشه جدایى دین از سیاست، استدلال‏هاى مفصّل و ارزش‏مندى بیان شده است که پرداختن به تمامى آنها، از حوصله این نوشتار خارج است؛ از این رو به طور فشرده به بیان چند نکته بسنده مى‏شود:

یک. گستره قوانین اسلام‏
با توجه به حجم عظیمى از احکام اجتماعى و اهداف سیاسى - دینى اسلام، مى‏توان هدف‏گیرى اصلى این دین مقدّس را شناخت. امام خمینى(ره) در این باره مى‏فرماید: «اسلام دین سیاست است، با تمام شئونى که سیاست دارد. این نکته براى هر کسى که کمترین تدبّرى در احکام حکومتى، سیاسى، اجتماعى و اقتصادى اسلام بکند، آشکار مى‏گردد. پس هر که را گمان بر او برود که دین از سیاست جدا است، نه دین را شناخته و نه سیاست را».صحیفه نور، ج 1، ص 6.
با مرورى کوتاه بر قوانین اسلامى و آیات قرآن، روشن مى‏گردد که اسلام دینى جامع و همه سونگر است که تمام ابعاد زندگى انسان (فردى، اجتماعى، دنیایى، اخروى، مادى و معنوى) را در نظر گرفته است و همان گونه که مردم را به عبادت و یکتا پرستى، دعوت نموده و داراى دستورات اخلاقى و خودسازى فردى است؛ احکام و دستوراتى در مورد مسائل حکومتى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، قضایى، امور مربوط به اداره صحیح جامعه، روابط بین‏الملل و... دارا مى‏باشد.
بدیهى است اجراى چنین احکام و دستوراتى، بدون قدرت اجرایى، امکان‏پذیر نیست. به عبارت دیگر آموزه‏هاى سیاسى و اجتماعى دین لزوماً حکومت دینى را نیز به دنبال دارد. حکومت دینى -به معناى صحیح آن حکومتى است که جامعه را بر اساس قوانین الهى اداره کند و زمینه‏هاى رشد استعدادها و امکان رسیدن انسان‏ها به کمال و ایجاد جامعه‏اى برین، صالح و شایسته را براى مردم آماده سازد و با فسادهاى اخلاقى، اجتماعى و... مبارزه کند.

دو. سیره پیشوایان دین‏
سیره و روش رسول اکرم(ص) نشان دهنده این است که دین از سیاست جدا نیست. آن حضرت ضمن تشکیل حکومت، مسؤولیت اجرایى و قضایى آن را نیز بر عهده داشت. امیر مؤمنان على(ع) نیز حکومتى بر اساس عدل و اجراى دستورات الهى بنا نهاد. حکومت کوتاه‏مدت امام حسن(ع)، قیام خونین امام حسین(ع) و مشروع ندانستن حکومت‏هاى وقت از سوى دیگر امامان(ع)، همه بیانگر این واقعیت است که آموزه‏هاى سیاسى و «تشکیل حکومت صالح» از ضروریات دین اسلام است.

سه. اهداف سیاسى و اجتماعى بعثت انبیا
در نگاه قرآن، پرداختن به مسائل سیاسى و اجتماعى، اصلاح امور جامعه و برقرارى مناسبات عادلانه، از اهداف نبوت و از تعالیم اساسى دین است. پاره‏اى از آیاتى که بر این مطلب گواهى مى‏دهد، عبارت است از:
1. (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ)؛ حدید (57)، آیه 25. «به راستى که پیامبران را با پدیده‏هاى روشن‏گر فرستادیم و همراه آنان کتاب و میزان نازل کردیم، تا مردم به دادگرى برخیزند و آهن را که در آن نیروى سخت و سودهاى فراوان براى مردم است، پدید آوردیم».
2. (وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِى کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ)؛نحل (16)، آیه 36. «و به راستى در هر امتى، پیامبرى فرستادیم که خداوند را بندگى کنید و از پیروى طاغوت دورى جویید».براى آگاهى بیشتر ر.ک: نصرى، عبدالله، انتظار بشر از دین، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى.

چهار. مبانى قرآنى رابطه دین و سیاست‏
1. اختصاص حاکمیت، ولایت و سرپرستى همه جانبه مادى، معنوى، دنیوى و اخروى براى خدا، رسول و اولیاى خاص او: (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)؛ مائده (5)، آیه 55 و ر.ک: یوسف (12)، آیه 40؛ مائده (5)، آیه 42 و 43. «سرپرست و ولى شما تنها خدا و پیامبر او است و کسانى که ایمان آورده‏اند؛ همان کسانى که نماز به پا مى‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏پردازند».
2. اثبات امامت و رهبرى سیاسى - اجتماعى براى پیامبر(ص)، امام(ع) و منصوبان از ناحیه آنان: (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ...)؛ نساء (4)، آیه 58 و ر.ک: مائده (5)، آیه 67. «خداوند به شما فرمان مى‏دهد که امانت‏ها را به صاحبانشان بدهید و هنگامى که میان مردم داورى مى‏کنید، به عدالت داورى کنید».
توضیح اینکه امانت در قرآن، گستره وسیعى دارد و یکى از مهم‏ترین عرصه‏هاى آن، مسأله امامت و رهبرى است. امام رضا(ع) در تفسیر این آیه، مى‏فرماید: «اهل امانت امامان هستند؛ هر امامى امانت رهبرى را باید به امام بعد از خود بسپارد...»الشیخ عبد على بن جمعه العروسى الحویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 1، 496.
3. اثبات حکومت و خلافت در زمین براى برخى از پیامبران گذشته؛ مانند حضرت داود(ع) و سلیمان(ع): (یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِى الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ)؛ ص (38)، آیه 26 و ر.ک: همان، آیه 20؛ نمل (27)، آیه 26 و 27؛ نساء (4)، آیه 54. «اى داود! ما تو را خلیفه در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم به حق داورى کن».
4. قرآن، داورى و فصل خصومت در میان مردم را از وظایف پیامبران الهى معرفى مى‏کند: (وَ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ إِذْ یَحْکُمانِ فِى الْحَرْثِ...)؛ انبیاء (21)، آیه 78 و ر.ک: نساء (4)، آیات 58 و 65؛ مائده (5)، آیه 42؛ انبیاء (21)، آیه 78؛ انعام (6)، آیه 89. «و داود و سلیمان هنگامى که درباره کشتزارى داورى مى‏کردند...».
5. دعوت به کار شورایى و جمعى کردن: (وَ شاوِرْهُمْ فِى الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ)؛ آل عمران (3)، آیه 159 و ر.ک: شورى (42)، آیه 38. «در کارها با آنان مشورت کن؛ اما هنگامى که تصمیم گرفتى، [قاطع باش و] بر خدا توکل کن».
6. مبارزه با فساد و تباهى، ظلم‏زدایى و عدل‏گسترى از وظایف اصلى اهل ایمان است: (وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ)؛ هود (11)، آیه 113 و ر.ک: نساء (4)، آیه 58؛ نحل (16)، آیه 90؛ ص (38)، آیه 28؛ حج (22)، آیه 41؛ بقره (2)، آیه 279. «بر ظالمان تکیه نکنید که موجب مى‏شود آتش شما را فرا گیرد».
7. احترام به حقوق انسان‏ها و کرامت‏بخشى به انسان از اصول سیاست ادیان الهى است: (وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِى آدَمَ...)؛ اسراء (17)، آیه 70 و ر.ک: آل عمران (3)، آیه 19؛ نساء (4)، آیه 32. «ما آدمى زادگان را گرامى داشتیم...».
8. امر به جهاد و مبارزه با طاغوت‏ها، مستکبران و ستمگران و لزوم تهیه امکانات دفاعى: (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ)؛تحریم (66)، آیه 9 و ر.ک: اعراف (7)، آیه 56؛ بقره (2)، آیه 218. «اى پیامبر! با کفار و منافقان پیکار کن و بر آنان سخت بگیر». (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ)؛انفال (8)، آیه 60. «هر آنچه از نیروى سلاح و اسبان آماده مى‏توانید براى تهدید دشمنان خداوند و دشمنان خودتان فراهم سازید». (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً)؛ نساء (4)، آیه 71. «اى اهل ایمان، سلاح جنگ برگیرید و آن‏گاه دسته دسته یا با هم براى جهاد بیرون روید». (ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ)؛همان، آیه 75. «چرا در راه خدا جهاد نمى‏کنید»....
9. عزت و آقایى را مخصوص خدا واهل ایمان دانستن و نفى هرگونه سلطه و ذلت‏پذیرى: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ)؛آل عمران (3)، آیه 149 و ر.ک: منافقون (63)، آیه 8؛ محمد (47)، آیه 35؛ هود (11)، آیه 113؛ آل‏عمران (3)، آیه 146. «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اگر از کسانى که کافر شده‏اند اطاعت کنید، شما را به گذشته هایتان باز مى‏گردانند و سرانجام زیانکار خواهید شد».
10. اثبات سلطنت و حکومت براى برخى از حاکمان صالح و عادل؛ مانند طالوت و ذوالقرنین: (وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً)؛بقره (2)، آیه 246 و 247 و ر.ک: کهف، آیات 83-98. «و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را براى زمامدارى شما مبعوث کرده است».براى آگاهى بیشتر ر.ک: عباسعلى عمید زنجانى، مبانى اندیشه سیاسى اسلام، فصل 5، اندیشه سیاسى در متون اسلامى؛ آیه‏الله مکارم شیرازى، پیام قرآن (تفسیر موضوعى)، ج 9و10.
از آنچه گذشت روشن مى‏شود که بخش عظیمى از معارف و آموزه‏هاى اسلامى شامل مسائل سیاسى - اجتماعى است. و نه تنها تعیین خط مشى‏هاى مهمى در این باره از سوى خداوند انجام شده است؛ بلکه مأموریت رهبرى و اجراى سیاست‏هاى تعیینى، از سوى خداوند بر عهده پیامبران و دیگر اولیاى الهى و مؤمنان برجسته، نهاده شده است.
به تعبیر حضرت امام(ره) «آن قدر آیه و روایت که در سیاست وارد شده است، در عبادت وارد نشده است. شما از پنجاه و چند کتاب فقه را ملاحظه کنید؛ هفت، هشت تایش کتابى است که مربوط به عبادات است. باقى‏اش مربوط به سیاسات و اجتماع و معاشرات و این طور چیزها است. ما همه آنها را گذاشتیم کنار و یک بُعد را، بُعد ضعیفش را گرفتیم». صحیفه نور، ج 2، ص 180

 

 

میرمیران


فکر جدایی دین از سیاست از چه زمانی شروع و به وسیله چه کسانی ترویج شد؟

خاستگاه اصلى اندیشه جدایى دین از سیاست، غرب است. در قرون وسطى و پس از آن، عواملى دست به دست هم داد و این اندیشه را بر فرهنگ غرب حاکم ساخت.
مسیحیت تحریف شده با مفاهیمى نارسا و غیر معقول، در کنار حاکمیت استبداد و اختناق رجال کلیسا و نیز تعارض عقل و علم با آموزه‏هاى انجیل متحرَّف، باعث شد تعارضى آشکار میان دین و تجدد در گیرد. تعارضى که سرانجام به تفکیک دو حوزه «علم» و «دین» انجامید و در نتیجه دین از همه عرصه‏هایى که ادعا مى‏شد علم در آن سخن مى‏گوید، کنار رفت.
در جهان اسلام اندیشه جدایى دین از سیاست، از سوى سه قشر مطرح شده است:
گروه نخست حاکمان ستمگر و جورى بودند که در صدر اسلام مى‏خواستند جریان خلافت را به سلطنت تبدیل کنند. به عنوان مثال وقتى معاویه در سال چهلم هجرى به خلافت رسید، به عراق آمد و گفت: «من با شما بر سر نماز و روزه نمى‏جنگیدم؛ بلکه مى‏خواستم بر شما حکومت کنم و به مقصود خود رسیدم»ابن ابى الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج 4، ص 160..
پس از او حکومت در جامعه اسلامى، عملاً از جنبه دینى خارج و به سلطنت تبدیل شد. سلاطین جور در هر دوره‏اى، براى مبارزه با عالمان دین، همواره سیاست را جداى از دین و شأن علما را بالاتر از دخالت در سیاست، معرفى مى‏کردندصحیفه نور، ج 13، ص 217: (درباره سخن رضا شاه به آیت الله کاشانى)..
گروه دوم استعمارگران خارجى بودند. بزرگ ترین ضربه‏هایى که استعمار از ممالک اسلامى دید، از سوى تعالیم دینى و علماى دین، رهبرى مى‏شد. ازاین‏رو فرهنگى که همواره از سوى استعمارگران براى ممالک اسلامى نسخه بندى و ترویج مى‏شد، فرهنگ «جدایى دین از سیاست» بود. ر.ک: سروش، محمد، دین و دولت در اندیشه اسلامى، صص 120 - 126.
قشر سوم، جریان روشنفکرى بیمار بود که از سوى تحصیل‏کرده‏هاى غرب آغاز شد. آنان سعى در تطبیق همان جریان جدایى دین از سیاست در فضاى غرب بر حوزه اسلام کردند؛ ولى از چند مطلب غافل بودند:
یکم. اسلام غیر از مسیحیت است.
دوم. آنچه به نام مسیحیت در غرب قرون وسطى بود، آیین ناب حضرت مسیح(ع) نبود.
سوم. علماى اسلام، نه تنها داراى حاکمیت استبداد و اختناق نبودند و هرگز با علم سر ستیز نداشتند؛ بلکه هرگاه قدرت به دست آنان یا در کنارشان بود، دوره شکوفایى و رشد علم شناخته مى شد.

 

میرمیران


اسلام و سیاست-دیانت و سیاست-رابطه دین و سیاست

رابطه بین دین و سیاست در اسلام چیست؟

تبیین آمیختگی دین و سیاست:
دین اسلام مجموعه ای نظام مند و منسجم است که احکام و ارزشهایش با اهداف، مبدأ و مبانی فکری آن هماهنگ است و دارای ساختار خاص سیاسی، فرهنگی، عبادی، اقتصادی و نظامی است؛ اگر رسالت دین تحقق عدالت اجتماعی، احقاق حق، ایجاد بستری مناسب برای رشد و تعالی افراد بشر است، بی تردید مستلزم ساختار سیاسی و حکومتی است و مسلما بدون ساختار سیاسی نیلی به اهداف مزبور ممکن نیست. از این رو در تعالیم انبیا و متون و منابع اصیل دینی سیاست و حکومت جایگاه ارزشمندی دارد و منصب امامت امری است که مورد اهتمام شارع بوده و پیامبران برای تحقق آن تلاش کرده اند. اکنون به صورت مختصر به نمونه هایی از عینیت دیانت و سیاست در اسلام اشاره می نماییم:
یکم : در بخش اعتقادات:
در دل توحید به عنوان زیربنای عقاید و اندیشه های اسلامی سیاست نهفته بوده و در آیات متعدد قرآن، عبودیت الهی با نفی طواغیت همراه است؛ بسط و سریان توحید در حیات فردی و جمعی و اعتقاد به ربوبیت تکوینی و تشریعی، مستلزم برپایی جامعه ای موحدانه و حاکمیت قوانینی است که ناشی از خداوند است «و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون» (مائده، آیه 44).
نبوت و امامت نیز دو رکن دیگر عقاید اسلامی است. تأمل در سیره پیامبران و هدف بعثت آنان نشان از توجه ایشان به اصلاح جامعه از طواغیت، مفاسد و اجرای قوانین الهی دارد و بالاخره اعتقاد به معاد نیز در حیات اجتماعی و سیاست تأثیر داشته و زمینه شهادت طلبی و روحیه ایثار و فداکاری و جهاد علیه فساد و طواغیت را فراهم نموده و هدف غایی حرکت اجتماعی و نظام سیاسی را ترسیم می کند (درآمدی بر نظام سیاسی اسلام، محمد جواد نوروزی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1380، ص 36).
دوم: در بخش احکام:
بررسی مباحث مختلف فقهی حاکی از آن است که سیاست در تمامی ابواب فقهی طرح گردیده است. البته جوهره برخی ابواب فقهی کاملا سیاسی است؛ نظیر کتاب جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، قضا و شهادات و حدود و دیات، و به طور کلی حضرت امام معتقد بودند که اگر کتب فقهی را در 50 باب خلاصه کنیم تنها اندکی از آنها غیر سیاسی هستند (مبانی اندیشه سیاسی اسلام، عمید زنجانی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1375).
سوم: در بخش اخلاق:
سیاست با گذاره های اخلاقی دین مبین اسلام ارتباطی تنگاتنگ داشته و مسایل اخلاقی هر دو حوزه فردی و اجتماعی را در بر می گیرد؛ پذیرش مسؤولیت های اجتماعی و سیاسی مستلزم دارا بودن ویژگی ها و صفات بارز اخلاقی است و تأمین توأمان سعادت دنیوی و اخروی جامعه و نیل به اهداف متعالی حکومت اسلامی تنها در گرو تربیت مدیران لایق که متخلق به صفات رهبران الهی چون پیامبر و امامان معصوم(ع) باشند میسر است. عهدنامه امام علی(ع) به مالک اشتر که مملو از دستورات اخلاقی - سیاسی است نمونه ای از این موضوع است (نهج البلاغه، نامه 53).
و بالاخره این که سیره بزرگان دین اسلام از پیامبران و معصومین(ع) گرفته تا فقهای بزرگوار و همچنین منابع اسلامی (قرآن، روایات و عقل) همگی حاکی از اشتمال دین بر سیاست و آمیختگی این دو است.

در ادامه به تبیین بیشتر رابطه اسلام با سیاست در ابعاد مختلف می پردازیم :
یک. گستره قوانین اسلام‏
با توجه به حجم عظیمى از احکام اجتماعى و اهداف سیاسى - دینى اسلام، مى‏توان هدف‏گیرى اصلى این دین مقدّس را شناخت. امام خمینى(ره) در این باره مى‏فرماید: «اسلام دین سیاست است، با تمام شئونى که سیاست دارد. این نکته براى هر کسى که کمترین تدبّرى در احکام حکومتى، سیاسى، اجتماعى و اقتصادى اسلام بکند، آشکار مى‏گردد. پس هر که را گمان بر او برود که دین از سیاست جدا است، نه دین را شناخته و نه سیاست را».صحیفه نور، ج 1، ص 6.
با مرورى کوتاه بر قوانین اسلامى و آیات قرآن، روشن مى‏گردد که اسلام دینى جامع و همه سونگر است که تمام ابعاد زندگى انسان (فردى، اجتماعى، دنیایى، اخروى، مادى و معنوى) را در نظر گرفته است و همان گونه که مردم را به عبادت و یکتا پرستى، دعوت نموده و داراى دستورات اخلاقى و خودسازى فردى است؛ احکام و دستوراتى در مورد مسائل حکومتى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، قضایى، امور مربوط به اداره صحیح جامعه، روابط بین‏الملل و... دارا مى‏باشد.
بدیهى است اجراى چنین احکام و دستوراتى، بدون قدرت اجرایى، امکان‏پذیر نیست. به عبارت دیگر آموزه‏هاى سیاسى و اجتماعى دین لزوماً حکومت دینى را نیز به دنبال دارد. حکومت دینى -به معناى صحیح آن حکومتى است که جامعه را بر اساس قوانین الهى اداره کند و زمینه‏هاى رشد استعدادها و امکان رسیدن انسان‏ها به کمال و ایجاد جامعه‏اى برین، صالح و شایسته را براى مردم آماده سازد و با فسادهاى اخلاقى، اجتماعى و... مبارزه کند.
دو. سیره پیشوایان دین‏
سیره و روش رسول اکرم(ص) نشان دهنده این است که دین از سیاست جدا نیست. آن حضرت ضمن تشکیل حکومت، مسؤولیت اجرایى و قضایى آن را نیز بر عهده داشت. امیر مؤمنان على(ع) نیز حکومتى بر اساس عدل و اجراى دستورات الهى بنا نهاد. حکومت کوتاه‏مدت امام حسن(ع)، قیام خونین امام حسین(ع) و مشروع ندانستن حکومت‏هاى وقت از سوى دیگر امامان(ع)، همه بیانگر این واقعیت است که آموزه‏هاى سیاسى و «تشکیل حکومت صالح» از ضروریات دین اسلام است.
سه. اهداف سیاسى و اجتماعى بعثت انبیا
در نگاه قرآن، پرداختن به مسائل سیاسى و اجتماعى، اصلاح امور جامعه و برقرارى مناسبات عادلانه، از اهداف نبوت و از تعالیم اساسى دین است. پاره‏اى از آیاتى که بر این مطلب گواهى مى‏دهد، عبارت است از:
1. (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ)؛ حدید (57)، آیه 25. «به راستى که پیامبران را با پدیده‏هاى روشن‏گر فرستادیم و همراه آنان کتاب و میزان نازل کردیم، تا مردم به دادگرى برخیزند و آهن را که در آن نیروى سخت و سودهاى فراوان براى مردم است، پدید آوردیم».
2. (وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِى کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ)؛نحل (16)، آیه 36. «و به راستى در هر امتى، پیامبرى فرستادیم که خداوند را بندگى کنید و از پیروى طاغوت دورى جویید».براى آگاهى بیشتر ر.ک: نصرى، عبدالله، انتظار بشر از دین، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى.
چهار. مبانى قرآنى رابطه دین و سیاست‏
1. اختصاص حاکمیت، ولایت و سرپرستى همه جانبه مادى، معنوى، دنیوى و اخروى براى خدا، رسول و اولیاى خاص او: (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)؛ مائده (5)، آیه 55 و ر.ک: یوسف (12)، آیه 40؛ مائده (5)، آیه 42 و 43. «سرپرست و ولى شما تنها خدا و پیامبر او است و کسانى که ایمان آورده‏اند؛ همان کسانى که نماز به پا مى‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏پردازند».
2. اثبات امامت و رهبرى سیاسى - اجتماعى براى پیامبر(ص)، امام(ع) و منصوبان از ناحیه آنان: (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ...)؛ نساء (4)، آیه 58 و ر.ک: مائده (5)، آیه 67. «خداوند به شما فرمان مى‏دهد که امانت‏ها را به صاحبانشان بدهید و هنگامى که میان مردم داورى مى‏کنید، به عدالت داورى کنید».
توضیح اینکه امانت در قرآن، گستره وسیعى دارد و یکى از مهم‏ترین عرصه‏هاى آن، مسأله امامت و رهبرى است. امام رضا(ع) در تفسیر این آیه، مى‏فرماید: «اهل امانت امامان هستند؛ هر امامى امانت رهبرى را باید به امام بعد از خود بسپارد...»الشیخ عبد على بن جمعه العروسى الحویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 1، 496.
3. اثبات حکومت و خلافت در زمین براى برخى از پیامبران گذشته؛ مانند حضرت داود(ع) و سلیمان(ع): (یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِى الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ)؛ ص (38)، آیه 26 و ر.ک: همان، آیه 20؛ نمل (27)، آیه 26 و 27؛ نساء (4)، آیه 54. «اى داود! ما تو را خلیفه در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم به حق داورى کن».
4. قرآن، داورى و فصل خصومت در میان مردم را از وظایف پیامبران الهى معرفى مى‏کند: (وَ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ إِذْ یَحْکُمانِ فِى الْحَرْثِ...)؛ انبیاء (21)، آیه 78 و ر.ک: نساء (4)، آیات 58 و 65؛ مائده (5)، آیه 42؛ انبیاء (21)، آیه 78؛ انعام (6)، آیه 89. «و داود و سلیمان هنگامى که درباره کشتزارى داورى مى‏کردند...».
5. دعوت به کار شورایى و جمعى کردن: (وَ شاوِرْهُمْ فِى الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ)؛ آل عمران (3)، آیه 159 و ر.ک: شورى (42)، آیه 38. «در کارها با آنان مشورت کن؛ اما هنگامى که تصمیم گرفتى، [قاطع باش و] بر خدا توکل کن».
6. مبارزه با فساد و تباهى، ظلم‏زدایى و عدل‏گسترى از وظایف اصلى اهل ایمان است: (وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ)؛ هود (11)، آیه 113 و ر.ک: نساء (4)، آیه 58؛ نحل (16)، آیه 90؛ ص (38)، آیه 28؛ حج (22)، آیه 41؛ بقره (2)، آیه 279. «بر ظالمان تکیه نکنید که موجب مى‏شود آتش شما را فرا گیرد».
7. احترام به حقوق انسان‏ها و کرامت‏بخشى به انسان از اصول سیاست ادیان الهى است: (وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِى آدَمَ...)؛ اسراء (17)، آیه 70 و ر.ک: آل عمران (3)، آیه 19؛ نساء (4)، آیه 32. «ما آدمى زادگان را گرامى داشتیم...».
8. امر به جهاد و مبارزه با طاغوت‏ها، مستکبران و ستمگران و لزوم تهیه امکانات دفاعى: (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ)؛تحریم (66)، آیه 9 و ر.ک: اعراف (7)، آیه 56؛ بقره (2)، آیه 218. «اى پیامبر! با کفار و منافقان پیکار کن و بر آنان سخت بگیر». (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ)؛انفال (8)، آیه 60. «هر آنچه از نیروى سلاح و اسبان آماده مى‏توانید براى تهدید دشمنان خداوند و دشمنان خودتان فراهم سازید». (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً)؛ نساء (4)، آیه 71. «اى اهل ایمان، سلاح جنگ برگیرید و آن‏گاه دسته دسته یا با هم براى جهاد بیرون روید». (ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ)؛همان، آیه 75. «چرا در راه خدا جهاد نمى‏کنید»....
9. عزت و آقایى را مخصوص خدا واهل ایمان دانستن و نفى هرگونه سلطه و ذلت‏پذیرى: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ)؛آل عمران (3)، آیه 149 و ر.ک: منافقون (63)، آیه 8؛ محمد (47)، آیه 35؛ هود (11)، آیه 113؛ آل‏عمران (3)، آیه 146. «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اگر از کسانى که کافر شده‏اند اطاعت کنید، شما را به گذشته هایتان باز مى‏گردانند و سرانجام زیانکار خواهید شد».
10. اثبات سلطنت و حکومت براى برخى از حاکمان صالح و عادل؛ مانند طالوت و ذوالقرنین: (وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً)؛بقره (2)، آیه 246 و 247 و ر.ک: کهف، آیات 83-98. «و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را براى زمامدارى شما مبعوث کرده است».براى آگاهى بیشتر ر.ک: عباسعلى عمید زنجانى، مبانى اندیشه سیاسى اسلام، فصل 5، اندیشه سیاسى در متون اسلامى؛ آیه‏الله مکارم شیرازى، پیام قرآن (تفسیر موضوعى)، ج 9و10.
از آنچه گذشت روشن مى‏شود که بخش عظیمى از معارف و آموزه‏هاى اسلامى شامل مسائل سیاسى - اجتماعى است. و نه تنها تعیین خط مشى‏هاى مهمى در این باره از سوى خداوند انجام شده است؛ بلکه مأموریت رهبرى و اجراى سیاست‏هاى تعیینى، از سوى خداوند بر عهده پیامبران و دیگر اولیاى الهى و مؤمنان برجسته، نهاده شده است.
به تعبیر حضرت امام(ره) «آن قدر آیه و روایت که در سیاست وارد شده است، در عبادت وارد نشده است. شما از پنجاه و چند کتاب فقه را ملاحظه کنید؛ هفت، هشت تایش کتابى است که مربوط به عبادات است. باقى‏اش مربوط به سیاسات و اجتماع و معاشرات و این طور چیزها است. ما همه آنها را گذاشتیم کنار و یک بُعد را، بُعد ضعیفش را گرفتیم». صحیفه نور، ج 2، ص 180

 

میرمیران


رابطه دین و سیاست -تشکیل حکومت

امروزه در بعضی از دانشگاهها شاهد آن هستیم که برخی از اساتید در مورد اعتقادات دانشجویان تشکیک ایجاد کرده و موجب سردرگمی آنها می شوند. از جمله این موارد در مورد دین مبین اسلام و مذهب شیعه، که عنوان می ش

با سلام دوست عزیز ضمن تشکر از تماس مجدد شما با این مرکز دغدغه شما نسبت به شبهاتی که پیرامون مسائل دینی و به ویژه ابعاد اجتماعی دین مبین اسلام وجود دارد ستودنی است . البته شبهه و شبهه افکنی پیرامون مسائل اعتقادی مساله ای است که پیشینه ای به قدمت تاریخ ادیان دارد و هر کجا سخن حقی وجود داشته است کسانی هم بوده اند که تلاش کرده اند تا با شبهه افکنی های خویش از اثرات سخن حق بکاهند که این مساله در راستای هدفی بوده است که شیطان در ابتدای آفرینش انسان و پس از رانده شدن از درگاه الهی اعلام کرد : «قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ »(ص/82) یعنی گمراه نمودن انسانها از مسیر حق و حقیقت . اصل این شبهه افکنی ها عمدتا از جانب کسانی که آشکارا دشمن دین و حق هستند انجام می شود وگاه از جانب کسانی که به ظاهر عناد و دشمنی ندارند اما با توجه به کمبود دامنه مطالعاتی خویش و یا انگیزه های دیگر به بیان شبهه می پردازند که البته در عمل هر دو یک خط مشی واحد اتخاذ می کنند . تجربه تاریخی هم نشان داده است که هر بخش از دین و اعتقادات که تاثیر گذاری بیشتری داشته باشد به همان میزان هجمه به آن افزایش می یابد و امروزه شاهد هستیم که دین اسلام و به ویژه مکتب تشیع با انواع تهاجمات و به ویژه شبهه افکنی ها مواجه می شود به گونه ای که وقتی دشمنان نمی توانند نقطه ضعفی از این مکتب پیدا کنند خود به ایجاد نقطه ضعف پرداخته و آنگاه از طریق آنها به تبلیغات سوء می پردازند همچون ماجرای القاعده که ساخته و پرداخته سرویس های جاسوسی آمریکا در دهه 1980 و درجریان تهاجم شوروی به افغانستان بود اما امروزه چنان از آن صحبت می شود که گویی نماینده واقعی اسلام می باشد و آنگاه با به رخ کشیدن جنایاتی که این گروهک به نام اسلام در جهان مرتکب می شود تلاش می شود تا چهره ای مشوه از اسلام به جهانیان ارائه شود . امروزه دین مبین اسلام بیش از هر مکتب اعتقادی مورد هجوم دشمنان قرار دارد و این در حالی است که امروزه احترام به عقایددیگران یکی از اصول مدنیت مدرن تلقی می شود و به همین خاطر است که عقاید خرافی همچون گاوپرستی ویا هزاران رسم خرافی دیگر شبیه به آن در هندوستان ویا سایر نقاط دنیا تنها و تنها با عنوان نمودن احترام به عقاید دیگران به راحتی موجه قلمداد می شود در حالی که غرب با تمام قوا به جنگ همه جانبه با اسلام آمده است و در این راه از تمام ابزارها حتی ابزارهای سمعی و بصری همچون سینما نیز استفاده کامل می کند . بنابراین در چنین جو و فضایی به نظر می رسد چند راهکار برای در امان ماندن از شبهه افکنی های برخی اساتید که از فضای آزادی بیان سوء استفاده می کنند مناسب باشد : اولا با توجه به مطالب بالا با در نظر گرفتن انگیزه هایی که از شبهه افکنی ها دنبال می شود سعی کنید خود را بیمه نمایید به این معنا که با دقت در حجم انبوه تهاجم به اعتقادی از اعتقادات ، میتوان به غیر طبیعی بودن این مساله پی برد . این مساله نشان دهنده این است که کسانی که به دنبال هجمه بر علیه اعتقادات اصیل هستند فاقد انگیزه های صحیح همچون حقیقت یابی و ... هستند و به دنبال تخریب پایه های اعتقادی هستند بدون اینکه کوچکترین سازندگی داشته باشند بنابر این ساده ترین راه اجتناب از همنشینی و همصحبتی با این قبیل افراد می باشد و در صورت همصحبتی نیز کمترین آسیب به شما وارد خواهد شد به قول قدما : «سخن چون از دل برآید لاجرم بر دل نشیند» در حالی که این سخنان سخن دل نبوده و با نیت پاک ادا نمی شود فلذا کمتر در عمق جان نفوذ می کند مگر اینکه سخن از جانب مخاطب جدی گرفته شود . ثانیا تلاش نمایید با مراکز پاسخ گویی به شبهات از جمله همین مرکز در ارتباط باشید تا به هنگام طرح هر گونه شبهه ای از جانب هر کس و با هر نیت و انگیزه ای به سرعت مطالب مطرح شده را با این مراکز در میان بگذارید تا کارشناسان هر بخش به این شبهات پاسخ مطلوب را ارائه ننمایند و آنگاه شما با مقایسه منطق دو استدلال به پوچ بودن شبهه افکنی ها پی ببرید . ثالثا با افزایش دامنه مطالعات خویش به ویژه در زمینه مسائل اعتقادی خود را مجهز به سلاح علم نمایید چرا که عمده کسانی که مخصوصا در سرکلاس های درس به شبهه افکنی می پردازند با علم به اینکه دانشجویشان اطلاعات اندکی نسبت به مساله مورد بحث دارد این کار را می کنند و با توجه به این نقیصه ، دانشجو نیز این مطلب را که گاه با استدلالی هم همراه می شود تلقی به قبول می نماید در حالی که جای طرح این سوال و شبهه در مجامعی است که کارشناسان مربوطه در آن آماده شنیدن و پاسخ گویی هستند . در زمینه توسعه دامنه مطالعات هرگز از آثار شهید مطهری به ویژه آثاری که در آن مباحث اعتقادی و اجتماعی مطرح شده است غافل نشوید . اما در مورد اصل سوال شما نیز لازم است ابتدا به عنوان مقدمه گفته شود موضوع ارتباط یا عدم ارتباط دین و سیاست از موضوعاتی است که همواره در طول تاریخ مطرح بوده است و در اندیشه سیاسی نیز جایگاه ویژه ای دارد این مساله با توجه به مسائلی که پیوند دین تحریف شده مسیحیت و سیاست به وجود آورد تا قرنها به معرکه آراء اندیشمندان سیاسی مسیحی تبدیل شد اما در دین اسلام به نظر می رسد تا چند قرن اخیر این پیوند مفروض گرفته شده بود اما عوامل متعددی از جمله نفوذ افکار غربی و مقایسه غلط میان مسیحیت تحریف شده با اسلام باعث شد تا این موضوع به یکی از محورهای مهم مورد بحث در امیان اندیشمندان مسلمان تبدیل شود . در این زمینه گاه این مساله به نام «انتظار بشر از دین » مطرح شده و تلاش می شود تا از منظر برون دینی و با در نظر گرفتن انتظار بشر از دین به این مساله پاسخ داده شود که آیا دین باید حاوی سیاست باشد یا نه ؟ که البته این مساله با اشکالی بزرگ مواجه می شود که عبارتست از اینکه به این ترتیب دین با انتظاری که بشر از دین دارد باید خود را منطبق سازد در حالی که به طور منطقی و باتوجه به فلسفه دین ، بشریت باید خود را منطبق با آموزه های دینی نماید . این مساله در واقع به این سوال باز می گردد که آیا دین حداکثری را باید قبول داشت و یا دین حداقلی را ؟ برخی اندیشمندان سکولار غربی که اساسا هر گونه دینی را رد می کنند(ملحدین) طبیعتا اصل دین را انکار می کنند اما برخی دیگر از آنان تلاش می کنند تا اصل دین را قبول کرده ولی آن را به حوزه شخصی تقلیل دهند که از آن به دین حداقلی یاد می شود همین مساله با همین موضوع امروزه توسط برخی اندیشمندان مسلمان از جمله اندیشمندان طرفدار دین حداکثری نیز مورد مطالعه قرار گرفته است از جمله افرادی که این موضوع را مطرح نموده اند می توان از آیت الله جوادی آملی و نیز حجت الاسلام محمد امین احمدی و... نام برد که با طرح این موضوع از دین حداکثری دفاع نموده اند . همچنین در کتب دیگری نیز همین مساله مطرح شده و در آنها پیوند میان دین وسیاست مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است که پیش از پرداختن به اصل پاسخ تعدادی از آنها خدمت شما معرفی می گردد : · عبدالله جوادی آملی ،انتظار بشر از دین · عبدالله نصری ،‌انتظار بشر از دین · محمد امین احمدی ،‌انتظار بشر از دین · محمد جواد نوروزی ، نظام سیاسی اسلام · نبی الله ابراهیم زاده آملی ، حاکمیت دینی · احمد واعظی ،‌حکومت دینی · محمد سروش ، دین و دولت در اندیشه اسلامی · ... حکومت در اسلام تصویر صحیح از دین، به طور طبیعى مسأله ى مراجعه به دین را به عنوان منبعى براى سیاست، عقلانى مى سازد. دینى که آمده تا راه سعادت را براى بشر تا انتهاى تاریخ بیان کند، نمى تواند نسبت به امرى که همه ى جوامع به آن نیاز دارند، یعنى حکومت، ساکت و بى تفاوت باشد. از این رو، امام رضا(علیه السلام) در فرازى از بیانات خود پیرامون علت وجود حکومت اسلامى مى فرماید: «ما هیچ گروه یاملّتى را نمى یابیم که بدون زمامدار و سرپرست زندگى کرده، ادامه ى حیات داده باشد، زیرا اداره ى امور دینى و دنیوى آنان به زمامدارى مدبّر نیازمند است. از حکمت بارى تعالى به دور است که آفریدگان خود را بدون رهبر و زمامدار رها کند، حال آن که به خوبى مى داند مردمان به ناچار باید حاکمى داشته باشند که جامعه را قوام و پایدارى بخشد و مردم را در نبرد با دشمنانشان رهبرى کند و اموال عمومى را میانشان تقسیم کند و نماز جمعه و جماعات آنان را بر پا دارد و از ستم ستمگران نسبت به مظلومان جلوگیرى کند.» از سوى دیگر، ساخت و بافت احکام اسلامى به گونه اى است که وجود حکومت را اقتضا مى کند و اسلام بدون حکومت نمى تواند به حیات خود ادامه دهد. از این رو، امام رضا(علیه السلام) در فراز مزبور به اقامه ى نماز جمعه و جماعات اشاره مى کند و در فرازى دیگر مى فرماید: «چنانچه خداوند براى مردم زمام دارى امین، حفیظ، و مورد اطمینان قرار نمى داد، به یقین آیین و دین الهى از بین مى رفت، احکام و سنن خداوندى تغییر مى کرد، بدعت ها در دین افزایش مى یافت، بى دینان در مذهب الهى دست برده آن را دچار کاستى مى کردند و شبهاتى پیرامون اسلام در میان مسلمانان رواج مى دادند». به همین دلیل، در بین مسلمانان، و بلکه غیر مسلمانان، این امر که اسلام داراى نظامى خاص در حکومت است و حکومت نبوى(صلى الله علیه وآله) در مدینه مصداقى از این نظام مى باشد، هیچ جاى تردید نبوده و نیست. به گونه اى که وقتى «على عبدالرزاق» در سال 1343 هجرى قمرى در کشور مصر با کتاب «الاسلام و اصول الحکم» حکومت نبوى را انکار کرد و ادعا نمود که حضرت(صلى الله علیه وآله) تنها پیامبر خدا بوده و هرگز اقدام به تشکیل مملکت یا دولتى نکرده است، از سوى علماى جهان تسنّن تکفیر شد. او در روزگارى این کتاب را نوشت که کمال آتاتورک در ترکیه با انکار خلافت عثمانى، نظام لائیک خویش را بنیان نهاد و در مصر طرفداران خلافت، ملک فؤاد را به عنوان خلیفه مسلمین بر مسند قدرت نشاندند. این همزمانى نشان مى دهد که او نیز تحت تأثیر اندیشه هاى سکولار غرب قرار داشته و با الهام از مطالب فیلسوفان و سیاست مداران لائیک این مطالب را نگاشته است. در واقع، سخن على عبدالرزاق مشتمل بر دو ادعا بود: أ. آنچه رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) در مدینه ایجاد کرد، حکومت نبود. ب. آنچه در مدینه رخ داد، دینى نبود. او براى ادعاى اول خود بر این نکته تأکید داشت که آنچه حضرت(صلى الله علیه وآله)در مدینه ایجاد کرد، هیچیک از ویژگى هاى حکومت را، به معناى شناخته شده ى آن، نداشت. براى مدعاى دوم، او بر این امر اصرار مى ورزید که شأن نبوت ارتباطى با حکومت و سیاست ندارد.! در پاسخ به ادعاى نخست او باید به این نکته توجه کرد که اگر ما شکل خاصى از حکومت را معیار تحقق آن بدانیم، بدون شک این شکل در تمام زمان ها و در بین تمام اقوام تحقق نداشته است. بنابراین، باید تعریفى جامع براى حکومت عرضه کرد، که داراى قابلیت تحقق در اشکال مختلف باشد، تا بر حکومت هاى گوناگون تطبیق شود. چنین تعریفى را این گونه مى توان عرضه کرد: حکومت مجموعه ى قدرت سامان یافته اى است که اداره ى امور جامعه را بر عهده دارد. در این تعریف حکومت مشتمل بر مجموعه ى ساختار موجود در حاکمیت است که شامل بخش هاى قانون گذارى، قضایى و اجرایى مى شود. از سوى دیگر، در این تعریف تعبیر «قدرت» به حاکمیت و اقتدار حکومت و عبارت «سامان یافته» به ساختار آن اشاره دارد. اما دینى بودن حکومت نبوى با توجه به چند نکته آشکار مى شود: الف. احکام اسلامى به گونه اى است که بسیارى از آنها بدون تشکیل حکومت قابل اجرا نیست، مانند احکام جزایى، یا قضایى، یا مالى اسلام. بر اساس این تعریف آنچه رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) در مدینه ایجاد کرده یک حکومت به معناى کامل کلمه بود، زیرا قدرتى را سامان مى داد که اداره ى امور جامعه را بر عهده داشت. در زمینه ى ساختار ادارى حکومت نبوى کتاب هاى مفصّلى از گذشته تا حال نوشته شده است! ب. ادله متعددی در قرآن وجود دارد که ولایت و زمام دارى جامعه را از آن حضرت(صلى الله علیه وآله) معرفى مى کند. ج. اگر به راستى نبوت و رسالت با حکومت و سیاست بیگانه باشد، حضرت(صلى الله علیه وآله) چرا اقدام به تشکیل حکومت و صرف وقت و انرژى در این باب کرد؟ آیا در این صورت غفلت از انجام وظیفه نشده است. اگر گفته شود: حضرت(صلى الله علیه وآله) براى تبلیغ دین و انجام رسالت به این کار دست زد. این جواب از یک سو ترابط وسیع و وثیق دیانت و سیاست را نشان مى دهد و از سوى دیگر، این سؤال را جواب نمى دهد که چرا حضرت(صلى الله علیه وآله) خود شخصاً متصدى حکومت شد و آن را به یکى از یاران مطمئن خود مانند على(علیه السلام) واگذار نکرد. (به نقل از سایت تبیان) بنابر این پیوند دین و سیاست و وجود حکومت در اسلام مساله ای است که از منظر دینی جزء مسلمات می باشد . نکته ای که باید مورد توجه قرار بگیرد این است که دخالت نکردن برخی از علما در زمان ما در امور سیاسی و اظهار نظر نکردن در این امور نباید به عنوان جدا دانستن دین از سیاست از منظر آنها تلقی گردد بلکه این مساله از یک سو ریشه در دیدگاه آنان در مورد ولایت فقیه و گستره آن داشته و از سوی دیگر از این جهت است که دخالت در امور سیاسی از واجبات کفایی است وبه دلیل حضور ونقش آفرینی برخی از فقها ، این دسته از فقها ضرورتی برای حضور در این عرصه احساس نمی کنند هر چند در موارد ضروری و لازم موضع گیری مناسب را داشته و دارند . در ادامه به دیدگاه برخی از علما در خصوص رابطه سیاست و دیانت به عنوان نمونه اشاره می کنیم ؛ آیت الله بروجردی ره فرمودند : انسان نیاز اجتماعی دارد و دین اسلام به این نیازها اهمیت داده و بسیاری از احکام آن در مورد اجتماع و سیاست است که اجرای آن احتیاج به رهبری دارد .( محمد حسین بروجردی , البدر الزاهر , تقریرات درس آیت الله بروجردی , ص51-52) آیت الله خوئی ره فرمودند : اجرای حدود که در برنامه انتظامی اسلام آمده همانا در جهت مصلحت همگانی و سلامت جامعه تشریع گردیده است تا جلو فساد گرفته شود و تبه کاری و سرکشی و تجاوز نابود و ریشه کن گردد و این مخصوص به زمانی که معصوم حضور دارد نیست . ( سید ابوالقاسم خوئی , مبانی تکمله المنهاج , ج1, ص 224-225) آیت الله مکارم شیرازی فرمودند: سیاست و دیانت مثل روح و جسم به هم مرتبط هستند و اگر کارشناس دین در راس حکومت نباشد نمی شود اهداف انبیا را در جامعه پیاده کرد افرادی که دین را از سیاست جدا می دانند یا اسلام را درست نفهمیدند و یا از حکومت چیزی نمی دانند و یا اینکه جمهوری اسلامی را خوب تفسیر نمی کنند .( www.hawzah.net بیانات معظم له در دیدار با مسئولان استان بوشهر ) آیت الله مصباح یزدی فرمودند : این گونه نیست که شریعت اسلام تنها به جنبه های فردی زندگی بشر پرداخته باشد و نسبت به مناسبات اجتماعی و از جمله مناسبات سیاسی و حکومتی جامعه هیچ نظری نداشته باشد و این حوزه را به خود افراد بشر واگذار کرده باشد تا با تشخبص عقل خود هر گونه که خودشان مصلحت دیدند و توافق کردند عمل کنند . اسلام نه تنها دارای احکام سیاسی است بلکه برای حکومت و تعیین حاکمیت نیز نظریه خاصی دارد .( محمد تقی مصباح یزدی , نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه , موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره , 13880, ص 22) توضیحات تکمیلی : همانگونه که در ادامه توضیح داده می شود با مراجعه به منابع اصیل اسلامی و همچنین کارکردها و وجه نیاز آدمی به دین می توان قلمور دین را بررسی نمود . و با تبیین صحیح این موضوعات برای مخالفین ، آنان را نسبت به این حقایق آگاه ساخت .
اگر ماهیت دین و وجه نیاز آدمى بدان به خوبى شناخته شود، قلمرو آن نیز تعیین مى‏گردد و مشخص مى‏شود که عدم جدایى دین از سیاست چراست. دین مجموعه اى است از: 1. معارف و بینش‏ها (جهان بینى)؛ 2. سلسله دستورات اخلاقى که سازنده خصایل نیکو و شخصیت حقیقى انسان است؛ 3. سلسله قوانین و مقرراتى که مناسبات انسان را با خدا، جامعه و طبیعت به نیکوترین وجهى تبیین نموده و سعادت بشر را در پى آنها تضمین مى‏نماید (ایدئولوژى). از طرف دیگر سعادت انسان‏ها - چه در دنیا و چه در سراى آخرت - در گرو قوانینى جامع کامل و بى‏نقص است و چون این جهان گذرا و سراى جاوید ابدى، با یکدیگر در ارتباط وثیق بوده و هر کنشى در این دنیا نسبت به سر نوشت آدمى در حیات پایدار خویش مؤثر است؛ پس قانونگذار علاوه بر احاطه کامل به تمام نیازهاى دنیایى بشر، باید ربط آنها را با زندگى اخروى نیز منظور دارد و این در حالى است که هنوز متفکران بشرى، تعریف واحدى از سعادت انسان به دست نداده‏اند و حتى در اینکه تنها در همین دنیا واقعا کدامین راه تضمین کننده کمال و سعادت بشرى است، اختلاف شدیدى وجود دارد. و از همین رو مکتب‏هاى گوناگونى به وجود آمده که هر یک پس از چند صباحى تجربه، ضعف و شکست خود را برملا کرده‏اند. بنابراین بشریت بر سر دو راهى قرار دارد: یک. یا همواره در مسائل انسانى سیاسى و اجتماعى خویش، به دنبال مکاتب بشرى راه افتد و هر روز چیزى را تجربه کند و پس از شکست راه دیگر برگزیند تا پایان حیات تاریخى خود. دو. از ناحیه خداوند - که عالم به تمام نیازهاى او و راه کمال حقیقى او است - قانونى بدون خطا به او عرضه شود تا با تبعیت از آن به سمت سعادت و خوشبختى حرکت نماید. این است معناى عدم جدایى دین از سیاست و راه اول راه «سکولاریسم» و جدایى دین از سیاست است.

با مرورى کوتاه بر قوانین اسلامى و آیات قرآن روشن مى‏گردد که اسلام دینى جامع و همه‏سونگر است که تمام ابعاد زندگى انسان (فردى، اجتماعى، دنیوى، اخروى، مادى و معنوى) را در نظر گرفته و همان گونه که مردم را به عبادت و یکتاپرستى دعوت نموده و دستورات اخلاقى و مربوط به خودسازى فردى را دارد؛ احکام و دستوراتى در مورد مسائل حکومتى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، قضایى و اداره صحیح جامعه، روابط بین‏الملل، حقوقى و... دارا است و مقررات قضایى حقوقى روابط اجتماعى مسائل اقتصادى تربیتى و... دارد. جهت اثبات پیوستگی و ارتباط دین با سیاست، دلایل مفصّل و ارزش‏مندى بیان شده است که پرداختن به تمامى آنها، از حوصله این نوشتار خارج است؛ از این رو به طور فشرده به بیان چند نکته بسنده مى‏شود:
یک. گستره قوانین اسلام‏
با توجه به حجم عظیم احکام اجتماعى و اهداف سیاسى - دینى اسلام و همچنین گستره وسیع اموری سیاسی –اجتماعی که مشمول احکام شرعی شده ، مى‏توان هدف‏گیرى اصلى این دین مقدّس را شناخت. امام خمینى(ره) در این باره مى‏فرماید: «اسلام دین سیاست است، با تمام شئونى که سیاست دارد. این نکته براى هر کسى که کمترین تدبّرى در احکام حکومتى، سیاسى، اجتماعى و اقتصادى اسلام بکند، آشکار مى‏گردد. پس هر که را گمان کند که دین از سیاست جدا است، نه دین را شناخته و نه سیاست را».صحیفه نور، ج 1، ص 6.
با مرورى کوتاه بر قوانین اسلامى و آیات قرآن، روشن مى‏گردد که اسلام دینى جامع و همه سونگر است که تمام ابعاد زندگى انسان (فردى، اجتماعى، دنیایى، اخروى، مادى و معنوى) را در نظر گرفته است و همان گونه که مردم را به عبادت و یکتا پرستى، دعوت نموده و داراى دستورات اخلاقى و خودسازى فردى است؛ احکام و دستوراتى در مورد مسائل حکومتى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، قضایى، امور مربوط به اداره صحیح جامعه، روابط بین‏الملل و... دارا مى‏باشد.
بدیهى است اجراى چنین احکام و دستوراتى، بدون قدرت اجرایى، امکان‏پذیر نیست. به عبارت دیگر آموزه‏هاى سیاسى و اجتماعى دین لزوماً حکومت دینى را نیز به دنبال دارد. حکومت دینى -به معناى صحیح آن حکومتى است که جامعه را بر اساس قوانین الهى اداره کند و زمینه‏هاى رشد استعدادها و امکان رسیدن انسان‏ها به کمال و ایجاد جامعه‏اى سالم، صالح و شایسته را براى مردم آماده سازد و با فسادهاى اخلاقى، اجتماعى و... مبارزه کند.

دو. سیره پیشوایان دین‏
سیره و روش رسول اکرم(ص) نشان دهنده این است که دین از سیاست جدا نیست. آن حضرت ضمن تشکیل حکومت، مسؤولیت اجرایى و قضایى آن را نیز بر عهده داشت. امیر مؤمنان على(ع) نیز حکومتى بر اساس عدل و اجراى دستورات الهى بنا نهاد. حکومت کوتاه‏مدت امام حسن(ع)، قیام خونین امام حسین(ع) و مشروع ندانستن حکومت‏هاى وقت از سوى دیگر امامان(ع)، همه بیانگر این واقعیت است که آموزه‏هاى سیاسى و «تشکیل حکومت صالح» از ضروریات دین اسلام است ، که این عملکرد از پشتوانه فکری و تئوریک تعامل دین و سیاست حکایت می کند..

سه. اهداف سیاسى و اجتماعى بعثت انبیا
در نگاه قرآن، پرداختن به مسائل سیاسى و اجتماعى، اصلاح امور جامعه و برقرارى مناسبات عادلانه، از اهداف نبوت و از تعالیم اساسى دین است. پاره‏اى از آیاتى که بر این مطلب گواهى مى‏دهد، عبارت است از::
1. (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ)؛ حدید (57)، آیه 25. «به راستى که پیامبران را با پدیده‏هاى روشن‏گر فرستادیم و همراه آنان کتاب و میزان نازل کردیم، تا مردم به دادگرى برخیزند و آهن را که در آن نیروى سخت و سودهاى فراوان براى مردم است، پدید آوردیم».
2. (وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِى کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ)؛نحل (16)، آیه 36. «و به راستى در هر امتى، پیامبرى فرستادیم که خداوند را بندگى کنید و از پیروى طاغوت دورى جویید».براى آگاهى بیشتر ر.ک: نصرى، عبدالله، انتظار بشر از دین، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى.

چهار. مبانى قرآنى رابطه دین و سیاست‏
1. اختصاص حاکمیت، ولایت و سرپرستى همه جانبه مادى، معنوى، دنیوى و اخروى براى خدا، رسول و اولیاى خاص او: (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)؛ مائده (5)، آیه 55 و ر.ک: یوسف (12)، آیه 40؛ مائده (5)، آیه 42 و 43. «سرپرست و ولى شما تنها خدا و پیامبر او است و کسانى که ایمان آورده‏اند؛ همان کسانى که نماز به پا مى‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏پردازند که در این شریفه ولایت و سرپرستی را مختص به خدا و رسول و ائمه اطهار علیهم السلام نموده است ،و ولایت معنائی عام دارد که شامل ولایت در امور سیاسی ،فرهنگی ،اجتماعی،اقتصادی و ... می گردد. ».
2. اثبات امامت و رهبرى سیاسى - اجتماعى براى پیامبر(ص)، امام(ع) و منصوبان از ناحیه آنان: (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ...)؛ نساء (4)، آیه 58 و ر.ک: مائده (5)، آیه 67. «خداوند به شما فرمان مى‏دهد که امانت‏ها را به صاحبانشان بدهید و هنگامى که میان مردم داورى مى‏کنید، به عدالت داورى کنید».
توضیح اینکه امانت در قرآن، گستره وسیعى دارد و یکى از مهم‏ترین عرصه‏هاى آن، مسأله امامت و رهبرى است. امام رضا(ع) در تفسیر این آیه، مى‏فرماید: «اهل امانت امامان هستند؛ هر امامى امانت رهبرى را باید به امام بعد از خود بسپارد...»الشیخ عبد على بن جمعه العروسى الحویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 1، 496.
3. اثبات حکومت و خلافت در زمین براى برخى از پیامبران گذشته؛ مانند حضرت داود(ع) و سلیمان(ع): (یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِى الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ)؛ ص (38)، آیه 26 و ر.ک: همان، آیه 20؛ نمل (27)، آیه 26 و 27؛ نساء (4)، آیه 54. «اى داود! ما تو را خلیفه در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم به حق داورى کن».
4. قرآن، داورى و فصل خصومت در میان مردم را از وظایف پیامبران الهى معرفى مى‏کند: (وَ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ إِذْ یَحْکُمانِ فِى الْحَرْثِ...)؛ انبیاء (21)، آیه 78 و ر.ک: نساء (4)، آیات 58 و 65؛ مائده (5)، آیه 42؛ انبیاء (21)، آیه 78؛ انعام (6)، آیه 89. «و داود و سلیمان هنگامى که درباره کشتزارى داورى مى‏کردند...».
5. دعوت به کار شورایى و جمعى کردن: (وَ شاوِرْهُمْ فِى الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ)؛ آل عمران (3)، آیه 159 و ر.ک: شورى (42)، آیه 38. «در کارها با آنان مشورت کن؛ اما هنگامى که تصمیم گرفتى، [قاطع باش و] بر خدا توکل کن».
6. مبارزه با فساد و تباهى، ظلم‏زدایى و عدل‏گسترى از وظایف اصلى اهل ایمان است: (وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ)؛ هود (11)، آیه 113 و ر.ک: نساء (4)، آیه 58؛ نحل (16)، آیه 90؛ ص (38)، آیه 28؛ حج (22)، آیه 41؛ بقره (2)، آیه 279. «بر ظالمان تکیه نکنید که موجب مى‏شود آتش شما را فرا گیرد».
7. احترام به حقوق انسان‏ها و کرامت‏بخشى به انسان از اصول سیاست ادیان الهى است: (وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِى آدَمَ...)؛ اسراء (17)، آیه 70 و ر.ک: آل عمران (3)، آیه 19؛ نساء (4)، آیه 32. «ما آدمى زادگان را گرامى داشتیم...».
8. امر به جهاد و مبارزه با طاغوت‏ها، مستکبران و ستمگران و لزوم تهیه امکانات دفاعى: (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ)؛تحریم (66)، آیه 9 و ر.ک: اعراف (7)، آیه 56؛ بقره (2)، آیه 218. «اى پیامبر! با کفار و منافقان پیکار کن و بر آنان سخت بگیر». (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ)؛انفال (8)، آیه 60. «هر آنچه از نیروى سلاح و اسبان آماده مى‏توانید براى تهدید دشمنان خداوند و دشمنان خودتان فراهم سازید». (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً)؛ نساء (4)، آیه 71. «اى اهل ایمان، سلاح جنگ برگیرید و آن‏گاه دسته دسته یا با هم براى جهاد بیرون روید». (ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ)؛همان، آیه 75. «چرا در راه خدا جهاد نمى‏کنید»....
9. عزت و آقایى را مخصوص خدا واهل ایمان دانستن و نفى هرگونه سلطه و ذلت‏پذیرى: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ)؛آل عمران (3)، آیه 149 و ر.ک: منافقون (63)، آیه 8؛ محمد (47)، آیه 35؛ هود (11)، آیه 113؛ آل‏عمران (3)، آیه 146. «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اگر از کسانى که کافر شده‏اند اطاعت کنید، شما را به گذشته هایتان باز مى‏گردانند و سرانجام زیانکار خواهید شد».
10. اثبات سلطنت و حکومت براى برخى از حاکمان صالح و عادل؛ مانند طالوت و ذوالقرنین: (وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً)؛بقره (2)، آیه 246 و 247 و ر.ک: کهف، آیات 83-98. «و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را براى زمامدارى شما مبعوث کرده است».براى آگاهى بیشتر ر.ک: عباسعلى عمید زنجانى، مبانى اندیشه سیاسى اسلام، فصل 5، اندیشه سیاسى در متون اسلامى؛ آیه‏الله مکارم شیرازى، پیام قرآن (تفسیر موضوعى)، ج 9و10.
و آیات سیاسی دیگری که خطاب به مسلمانان نازل شده است :
1 به مسلمانان فرمان می دهد که بیگانگان را محرم اسرار خود قرار ندهید.(1)ء
2 در مقابله و مواجهه با مخالفان , ده فرمان صادر می کند.(2)
3 فرمان می دهد: با قوم طرح دوستی نریزید.(3)
4 از مداهنه و سازش کای با غیر خودی که روش بازیگران سیاسی است , جلوگیری می کند.(4)
5 می پذیرد حکومت برای حفظ نظام , جاسوس و اطلاعاتی داشته باشند.(5)
6 نقش رهبر را در زندگی بیان می کند.(6)
بالاءخره همهء آیاتی که دربارهء حکومت و حاکم نازل شده است .
(پـاورقی 1.آل عمران (3 آیهء 28
(پـاورقی 2.نحل (16 آیات 125ـ 128
(پـاورقی 3.ممتحنه (60 آیهء 13
(پـاورقی 4.قلم (68 آیات 8و 9
(پـاورقی 5.حجرات (49 آیهء 12
(پـاورقی 6.اسراء (17 آیهء 71

از آنچه گذشت روشن مى‏شود که بخش عظیمى از معارف و آموزه‏هاى اسلامى شامل مسائل سیاسى - اجتماعى است. و نه تنها تعیین خط مشى‏هاى مهمى در این باره از سوى خداوند انجام شده است؛ بلکه مأموریت رهبرى و اجراى سیاست‏هاى تعیینى، از سوى خداوند بر عهده پیامبران و دیگر اولیاى الهى و مؤمنان برجسته، نهاده شده است.
به تعبیر حضرت امام(ره) «آن قدر آیه و روایت که در سیاست وارد شده است، در عبادت وارد نشده است. شما از پنجاه و چند کتاب فقه را ملاحظه کنید؛ هفت، هشت تایش کتابى است که مربوط به عبادات است. باقى‏اش مربوط به سیاسات و اجتماع و معاشرات و این طور چیزها است. ما همه آنها را گذاشتیم کنار و یک بُعد را، بُعد ضعیفش را گرفتیم». صحیفه نور، ج 2، ص 180.
و اما در مورد از بین رفتن قداست دین در صورت ارتباط با سیاست گفتنی است که این موضوع در صورتی است که سیاست غیر دینی در حوزه دینی قرار گرفته و توسط کارگزاران ناشایست منسوب به دین به اجرا درآید همانند آنچه در حکومت امویان، عباسیان و ... شاهد بودیم. اما اگر سیاست دینی بر اساس آموزه های اصیل دینی درجامعه پیاده شود نه تنها باعث آلودگی دینی نمی شود بلکه با تحقق ابعاد اجتماعی دین، جامعیت و توان دین 45اسلام را برای اداره جامعه و تامین سعادت دنیوی و اخروی بشریت به بهترین وجه ممکن نمودار خواهد ساخت. دوست عزیز امیدواریم این پاسخ ذهن حقیقت یاب شما را قانع نموده باشد در غیر این صورت باز هم می توانید ابهامات خویش رابه صورت موردی بیان نمایید تا بتوانیم پاسخ مطلوبتری خدمت شما ارائه نماییم

 

میرمیران


احقاف، آیه 13-ایمان و امنیت-تأثیر ایمان بر امنیت

در کتابی نوشته بود که از آیه 13 از سوره احقاف این نکته را برداشت می کنیم که امنیت تنها در سایه ایمان به خدا و عمل صالح است پس چرا بعضیها با داشتن ایمان و عمل صالح عاری از امنیت هستند مانند بعضی از کشو

تبیین دقیق این موضوع نیازمند بررسی مفهوم و ابعاد امنیت و روش های تأمین آن از منظر قرآن کریم و آیات متعدد آن است . از منظر قرآن کریم هر کدام از ابعاد امنیت، ریشه در ایمان و اعتقاد معنوی و الهی انسان ها دارد و هرگونه ناامنی از کفر و ظلم سرچشمه می گیرد. در حقیقت بستر اساسی مقوله امنیت در قلمروهای فردی، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی، نظامی و اعتقادی از نظر قرآن کریم، ایمان به حیات اخروی و جاودانه است که آثار خود را در تهذیب و تربیت فرد و جامعه گذاشته و آنها را برای رویارویی با انواع ناامنی ها آماده می کند .
همانگونه که آیه مذکور می فرماید : «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ» یعنی محققا کسانی که گفتند پروردگار ما خداست‏سپس ایستادگی کردند بیمی بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد.( سوره احقاف ، آیه 13 )بدیهی است هرچند ایمان به خدا استقامت و پایداری در آن موجبات آرامش روانی مومنین را به عنوان مهمترین مقوله امنیت فراهم می سازد . اما در کنار آن تأمین امنیت خصوصاً در ابعاد مختلف اجتماعی و نظامی و... نیازمند سازوکارهای مختلفی است که در آیات متعدد قرآن و سایر آموزه های اسلامی بر آنها تاکید شده است . نظیر ؛ ضرورت تشکیل حکومت اسلامی توسط افراد صالح و واجد شرایط ، لزوم قانونگذاری و مدیریت جامعه بر اساس آموزه های اصیل اسلامی ، تهیه قدرت نظامی و سایر سازکارهای لازم ، مجازات قانونشکنان و متخلفان ، سرکوب و ایستادگی در مقابل دشمنان داخلی و خارجی و...که همه در تامین امنیت فردی و اجتماعی و ابعاد مختلف آن نقش دارند .
بر این اساس اگر مشاهده می شود بعضی افراد مسلمان یا جوامع اسلامی در تامین ابعاد مختلف امنیتی با آسیب ها و نواقصی روبرو هستند ، چرائی آن را باید در فقدان اصول و مولفه های تامین کننده امنیت از دیدگاه قرآن جستجو کرد .
جهت مطالعه بیشتر رک :
1. امنیت در قرآن، علیرضا اسلامی ، فصلنامه تخصصی علوم سیاسی ، ش 33 .
2 . امنیت و حوزه های آن در قرآن کریم ، محمد آصف عطایی ، سایت باگاه اندیشه .
3 . امنیت و ساز و کارهای تأمین آن در قرآن ، اخوان کاظمی، بهرام ، ویژه نامه همایش بین المللی قرآن کریم و مسائل جامعه معاصر

 

 

mirmiran


رابطه دین و اندیشه سیاسی

چرا باید در دین اندیشه سیاسی کرد؟


قبل از پرداختن به پاسخ،ذکر مقدمه ای کوتاه خالی از ضرورت نخواهد بود.
مقدمه:
از منظر آموزه های اصیل اسلامی , دین هرگز از حکومت و سیاست جدا نمی باشد چون خداوند فرموده :« کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ» ( بقره/213) ت.مردم (در آغاز) یک دسته بودند (و تضادى در میان آنها وجود نداشت. بتدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایى در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانى، که به سوى حق دعوت مى‏کرد، با آنها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى کند.
در این آیه،رفع اختلاف میان مردم بعنوان هدف بعثت انبیاء مطرح شده است که اگر این امری ضروری برای ایجاد نظم در جامعه بشری و دوری از هرج و مرج است،موعظه و نصیحت صرف نمی تواند مشکل اجتماعی را حل کند لذا هیچ پیامبر صاحب شریعتی نیامده مگر آنکه مساله حاکمیت را نیز مطرح کرده است.(ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت ص 73)
بنابراین اصولا خداوند انسان را تنها برای دنیای پس از این دنیای مادی نیافریده و توجه تام خود را بدان معطوف نساخته است بلکه برای سعادت دو جهان انسان از طریق پیامبران خود برنامه های بهتر زیستن را فرستاده است تا بشر در سایه آن به دو بعد جسم و روح خود پرداخته و آن دو را با یکدیگر بسازد.
دین اسلام بعنوان پایان بخش تمام ادیان و نبی مکرم(ص) بعنوان آخرین پیامبر، در زمره رسولان الهی بوده که برای به فعلیت رساندن استعدادهای بشریت،بر ایشان ارزانی داشته شده­که همواره برای پیاده سازی احکام الهی در پی تشکیل حکومت بوده و در این راستا از هر فرصتی بهره می جست.گاه این فرصت و زمینه فراهم نمی آمد مانند 13 سال حضور در مکه و گاه این فرصت ایجاد می گشت همچون پس از هجرت از مکه به مدینه که با فراهم آمدن زمینه­های پی ریزی حکومت دینی از آن استقبال کرده و برترین حکومت را ایجاد نمودند.
از این رو می توان گفت از آنجا که دین اسلام برای همیشه زندگی بشر آمده و دینی جهانی و فراگیر می باشد لذا باید از جهات مختلف از جمله از نظر سیاسی برنامه­های درخوری ارائه نماید تا در هر زمان و مکانی بتوان از آن بهره گرفت.
اما اصل پاسخ این که:
به نظر می رسد از آنجا که هرگاه دین وارد عرصه سیاست شده و با دشمنان انسانیت به مبارزه برخواسته و دست شوم آنان را از سر منافع مادی و معنوی ملت ها کوتاه کرده است لذا آنان همواره با ورود دین به عرصه اجتماع و سیاست به مخالفت پرداخته و در این راه سنگ اندازی کرده­اند.این بدان معنا نیست که دین دارای مشکل بوده بلکه چون هدف اصلی دین،از میان بردن قواعد ناعادلانه بازی سیاسی در میان بشر می باشد و برخی این را بر نمی تابند با آن به مبازره خواسته و هر روز علیه آن به توطئه می پردازند.
آیت الله جوادی آملی در بیانی نغز در این رابطه چنین می­فرمایند:« اسلام از آن جهت که دین الهی است و از آن جهت که کامل و خاتم همه ادیان و مکتب هاست،برای اجرای احکامش و برای ایجاد قسط و عدل در جامعه،حکومت و دولت می خواهد.برای نبرد با طاغوت و ستیز با ظلم و تعدی طاغوتیان،حکومت و حاکم می خواهد» ( همان ص 76)
از این بیان بخوبی بر می­­آید که چرا ما باید در دین اندیشه سیاسی داشته باشیم چون :
اولا: دین اسلام جامع بوده و اگر به مسائل سیاسی نپردازد این امر موجب نقص آن شده که خلاف مدعی خواهد بود و با کامل بودن آن در تنافی است.
ثانیا:هدف از ارسال احکام از سوی خداوند،تحقیقا پیاده سازی آن بوده تا در پرتو آن انسان به سعادت هر دو جهان رهنمون گرددکه این مهم در سایه تشکیل حکومت ممکن خواهد بود.
ثالثا:یکی از اهداف عالیه دین،برقرای قسط و عدل بوده که این امر تنها در سایه حاکمیت دینی میسور خواهد شد.
رابعا:بر اساس آموزه های دینی،هیچ مسلمانی حق ندارد ظلم کرده و یا ظلم را بپذیرد.بنابراین برای دفع ظلم طاغوتیان و مبارزه با آنان نیازمند سیستم دفاعی خواهیم بودکه این هم با شکل گیری حکومت امکان خواهد یافت.
در پایان ذکر این نکته مهم است که دشمنان دین که همیشه در پی ایجاد نومیدی در میان امت اسلامی بوده و برای این­که نگذارند حاکمیت دینی در جامعه وجود داشته باشد(چرا که با منافع نامشروع آنان هموراه در تعارض می باشد) مرتبا علیه دین تبلیغات کرده و بعضا جنگ های ناعادلانه­ای بر مسلمین تحمیل می­کردند ولی امت اسلامی در سایه حکومت الهی نبوی،به مبارزه با آنان برخواسته و آنان را دفع می­کردند و اجازه تعرض به حکومت اسلامی را نمی­دادند تا این که توانستند این بنای خدایی را در سرزمین های اسلامی نهادیه و مستقر نمایند.
امروز نیز که این کارشکنی­های دشمنان قسم خورده دین،بیشتر و پیچیده­ترگشته و مرتبا(به ناحق)بر طبل جدایی دین از سیاست(سکولاریسم) می­کوبند طبعا ما نیز بعنوان وارثان دین خدا،در برابر آن مسولیت های بالاتری خواهیم داشت تا این که این دین با تمام ابعاد در دنیا مطرح و تشنگان معارف الهی از قبل آن سیراب شوند.
خلاصه سخن این که ورود دین به عرصه سیاست امری طبیعی و موافق اهداف ارسال رسل از سوی خداوند بوده و ضرورتا و برای دفع زیاده طلبی انسان های زیاده خواه،برقرای قسط و عدل،پیاده سازی احکام الهی و... باید دین وارد این سیاست شده و با وجود شرائط مساعد،اقدام به تشکیل حکومت نیز بنماید.
منابع:
1:« قرآن کریم»
2:« جوادی آملی.عبدالله.ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت.اسراء.قم.چاپ هشتم.زمستان 1387ش

 

میرمیران