سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا دانشجویان اندیشه سیاسی دراسلام

 سید مهدی میرمیران

چکیده

کاوش در چیستی و چگونگی رابطه‌ی علم و دین و مدل سازی این رابطه، هدف اصلی این مقاله است. دیدگاه‌هایی که در صدد تبیین رابطه علم و دین برآمده اند(دیدگاههای تمایز، تعارض، تلاقی و تأیید و دیدگاه مکمّلیت) هریک تنها به یک جنبه از این ارتباط پرداخته اند و همگی در این نقص سهیمند که عمدتاً بر جنبه‌های عملی و کاربردی تعامل میان علم و دین تأکید کرده و مدل نظری مشخصی را در خصوص رویارویی گزاره‌های علمی و گزاره‌های الهیاتی و نحوه رابطه آنها با یکدیگر ارائه نمی‌دهند. در مسیر ارائه چنین مدلی و با نگاهی دقیق به دو مقوله علم و دین و به تبع آن، رابطه میان آنها، می‌توان چهار رویکرد متمایز (هر چند مرتبط با هم) را در این خصوص از یکدیگر تمییز داد: رویکردهای هستی شناسانه، معرفت شناسانه، معناشناسانه و رویکرد تکوینی. در این مقاله ضمن تبیین رابطه علم و دین در دو حوزه هستی شناسی و معرفت شناسی، دو مدل در خصوص تبیین این رابطه در دو حوزه مذکور ارائه می‌شود. برای مدل سازی و تبیین رابطه هستی شناسی علم و دین، از نمای مکانیکی مولکول DNA بهره می‌گیریم و سپس مدل را بر اساس سه مفهوم حقایق دینی، حقایق طبیعی و نقاط انطباق ارائه می‌نماییم. مدلی که برای تبیین رابطه معرفت شناسی گزاره‌های علمی و گزاره‌های الهیاتی ارائه می‌شود بر مبنای تفکیک میان هسته سخت نظریات علمی و الهیات دینی از کمربند محافظ آنها استوار است. پس از ارائه مدلهای مذکور، سعی می‌کنیم تا انسجام منطقی آنها را نشان دهیم.
واژگان کلیدی: علم، دین، مدل سازی، هستی شناسی، معرفت شناسی.

1. مقدمه: ضرورت تاریخی پژوهش در رابطه علم و دین

همزمان با طلوع نخستین پرتوهای علم جدید در قرن 17 و تکنولوژی جدید در نیمه دوم قرن 18، فلسفه‌هایی متولد شدند که یا در تعارض با دین قرار داشتند و یا حداقل نسبت به آن بی تفاوت بودند. این همزمانی صرفاً یک تصادف ساده نبود چرا که معماران این نظام‌های فلسفی خود مهندسان بنای علم جدید نیز بودند. هرچند در میان این متفکران، افرادی قرار داشتند که اعتقادات محکم دینی داشته و گزاره‌های نغز فراوانی در تأثیر دین و مقولات دینی از آنان نقل می‌شود، لیکن اغلب نظام‌های فلسفی آنان راه را برای تعارض تمام عیار علم نسبت به مقوله دین باز نمود. دکارت که نه تنها فیلسوف، بلکه یک طبیعی دان نیز به شمار می‌رفت، راه را برای فلسفه هیوم باز نمود. (ژیلسون،1380، ص172)، که در نهایت به طرد جوهر روحانی و علیت منتهی شد؛ لاپلاس، یک قرن پس از نیوتن، نیاز به «فرض خداوند» در تبیین نظام عالم را منکر شد(باربور، 1362،ص71-72)؛ متفکران عصر روشنگری در صدد حذف دین از حوزه اندیشه و عمل انسان و اجتماع و یا لااقل فروکاهی آن به علم و مسائل مرتبط با علم برآمدند؛ مرز قاطعی که کانت میان دو حوزه عقل و ایمان کشید، به جدائی تمام عیار دین از علم منجر شد و...در پس همه این تفکرات رنگارنگ یک پیشفرض و باور بنیادین وجود داشت: «طبیعت» و «عقل» دلسوزترین راهنمایان طریق تعالی بشریت هستند.ظهور پوزیتیویسم، فلسفه‌های مبتنی بر طبیعت گرایی علمی و روانشناسی گرایی نسبت به پدیده دین از دستاوردهای این دوره از تفکر فلسفی و علمی غرب به شمار می‌رود.
اما در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 تحولات بنیادین در حوزه علوم تجربی و ریاضیات، معادلات میان علم و دین را دگرگون ساخت. این بار علوم تجربی بود که آماج انتقادات و فروپاشی نظام‌های ریشه دار خود و ظهور نظام‌های علمی جدید قرار گرفته بود. ظهور هندسه‌های نااقلیدسی و ورود آن به حوزه فیزیک، نظریه نسبیت انیشتین، نظریه مکانیک کوانتمی و...بسیاری از دستاوردهای معماران علم جدید را دچار تزلزل نمود. به دنبال این انقلاب‌های علمی، نظام‌های فلسفی سه قرن گذشته نیز مورد بازخوانی و نقادی همه جانبه قرار گرفت. نقادی پیش فرض‌های فلسفی نظریه‌های علم تجربی از یک سو، و روشن شدن نقص‌های اساسی نظام‌های فلسفی چند قرن گذشته از سوی دیگر، یک واقعیت کلیدی را در خصوص رابطه میان علم و دین برجسته می‌نمود و آن این بود که علوم تجربی و فلسفه‌های شکل گرفته در بستر آن، خصلت بت وارگی خود را از دست داده و مدافعان آن محتاطانه‌تر و فروتنانه‌تر از گذشته به مقوله دین می‌نگریستند. مساْله تعارض میان علم و دین، دیگر یک مغلوب از پیش فرض شده نداشت. پس از این بود که مسأله دین، دوباره در کانون پژوهش‌های فلسفی قرار گرفت و به ظهور و گسترش فلسفه‌های دین انجامید. آنچه از این پس مورد توجه جدی قرار می‌گیرد، حذف یکی از دو مقوله علم و دین به نفع دیگری نیست، بلکه پرسش از نوع رابطه آنها با یکدیگر است. فلاسفه دین هرچند برای بستن راه رقابت و تعارض میان علم و دین به تمایز موضوعات، روش‌ها و غایات علم و دین مبادرت ورزیدند، لیکن مسأله رابطه میان آن دو به خصوص آن هنگام که مسأله واحدی در زمره موضوعات علم و دین قرار می‌گیرد(مسأله آفرینش، حیات، ذهن و نفس آدمی، رابطه با طبیعت و...) به یکی از مسائل جدی در فلسفه دین مبدل می‌گردد(پترسون و دیگران، 1387، ص365). البته باید دانست که هرچند پرسش از چیستی و چگونگی این رابطه، موضوعی در حوزه مطالعات فلسفه دین به شمار می‌آید؛ لیکن دامنه تاثیر آن بسیار فراتر از حوزه مطالعات فلسفی بوده و همه ابعاد فکری و اجتماعی بشر امروزی را در بر می‌گیرد و این به علت اهمیتی است که علم و دین برای بشر امروزی دارد تا آن جا که برخی، علم و دین را کاری ترین نیروهائی که بر انسان نفوذ دارند، نامیده و اذعان می‌دارند که سیر آینده تاریخ بستگی به معامله این نسل با مناسبات و روابط فیمابین آن دو - علم و دین- دارد. (Whitehead, 1925, p181)
آنچه در این مقاله به دنبال آن هستیم عبارت است از کاوش در چیستی رابطه علم و دین و مدل سازی آن. در بخش دوم، چهار دیدگاه کلی در خصوص رابطه علم و دین را شرح داده و نقص‌ها و محدودیت‌های آنها را ذکر می‌کنیم. در بخش سوم، به این موضوع می‌پردازیم که لازمه کاوش در چیستی رابطه علم و دین و مدل سازی آن، تفکیک و تمایز میان چهار رویکرد متفاوت در این خصوص است. در بخش چهارم، دو مدل در خصوص تبیین رابطه هستی شناسی و معرفت شناسی علم و دین ارائه می‌دهیم و به تبیین و تدقیق ابعاد مختلف مدلهای مذکور- جهت نشان دادن انسجام منطقی آنها- می‌پردازیم.

2. دیدگاه‌های مختلف در خصوص رابطه علم ودین

به طور کلی چهار دیدگاه متمایز در خصوص رابطه علم و دین وجود دارد که عبارتند از:‌
الف) تمایز: براساس این دیدگاه علم ودین به دو قلمرو کاملاً متمایز متعلقند؛ نه دین را می‌توان با معیار علم سنجید و نه علم را با معیار دین، چرا که سوالاتی که هر یک از آنها می‌پرسند آنچنان متفاوت است و محتوای جوابهای آنها آنقدر متمایز است که مقایسه آنها با یکدیگر بی معناست(هات ، 1382، ص 31). علم و دین می‌توانند براساس پرسشهائی که می‌پرسند قلمروهائی که بدانها ارجاع دارند و روشهائی که به کار می‌گیرند تمایز یابند. به عنوان نمونه، استفان گولد معتقد است که شبکه علم حوزه تجربی را در بر می‌گیرد در حالی که دین تا حدّ مسائل مربوط به معنای غایی و ارزش اخلاقی پیش می‌رود. این دو نوع فعالیت با هم همپوشانی و اشتراک ندارند و همه پژوهشها را هم شامل نمی‌شوند(Gould, 1999, p6).
ب) تعارض:‌ براساس این دیدگاه علم و دین کاملاً با یکدیگر در تعارضند یعنی دو مشغله ماهیتاً معارض را تشکیل می‌دهند. در یک سر این طیف علم گرایانی قرار دارند که با استناد به آزمون ناپذیر بودن عقاید دینی به لحاظ تجربی، به تخطئه دین می‌پردازد و آنرا مشغله ای آشتی ناپذیر با علم تلقی می‌کنند. در سر دیگر طیف، ایمان گرایانی قرار دارند که نظریه‌های علم جدید را معارض عقاید دینی خود دانسته و به جایگزینی علم فعلی با علم دیگری حکم می‌کنند. به عنوان نمونه، جان ورال بر این باور است که علم و دین در کشمکش و تعارضی آشتی ناپذیر به سر می‌برند و به هیچ وجه نمی‌توان هم ذهنی کاملاً علمی داشت و هم یک مومن متدیّن حقیقی بود(Worall, 2004, p60).
ج) تلاقی و تأیید:‌ پیروان این دیدگاه به جدائی علم و دین معتقدند، لیکن تفکیک کامل آنها را قبول ندارند. اینها می‌پذیرند که علم و دین از لحاظ منطقی متمایزند، اما معتقدند که دنیای واقعی را نمی‌توان به سهولتی که رویکرد تمایز فرض می‌کند، از هم جدا کرد. دانش علمی می‌تواند ایمان دینی را وسعت بخشد و ایمان دینی شناخت ما را از جهان عمیقتر می‌کند. البته براساس این دیدگاه، دین نمی‌تواند چیزی به فهرست کشفیات علمی اضافه کند و در موقعیتی نیست که چیزهائی را درباره طبیعت افشا کند که علم می‌تواند خود به آن برسد. از سوی دیگر، علم نمی‌تواند چیزی را به گزاره‌های دینی اضافه یا از آن کم کند. با این حال دین آن انگیزه ای را که به دانش علمی منتهی می‌شود تائید میکند واز کوشش علمی برای معنادار ساختن جهان به طور کامل حمایت کرده و آنرا تقویت می‌کند. این ادعای دین نیز که جهان یک کل منسجم عقلانی منظم و مبتنی بر یک امر غائی است بینشی عام درمورد اشیا به دست می‌دهد که کاوش علمی را به نحوی سازگار برای کسب معرفت پرورش می‌دهد و علم را از همبستگی با ایدئولوژی‌های محدود کننده آزاد می‌سازد (هات، 1382،ص31).
د) مکملیت: بر این اساس رابطه میان علم و دین رابطه دو امر مکمل است. در اینجا مکمل بودن علم و دین به این معناست که تبیین‌های علمی و کلامی که ناظر به واقعه واحدند، هر دو می‌توانند در ساحت مربوط به خود صادق و کامل باشند(پترسون و دیگران، 1387، ص371 ). براساس این دیگاه می‌توان برای امری واحد دو تبیین منطقاً سازگار ارائه نمود: تبیین علمی و تبیین کلامی. تفاوت این دیدگاه با دیدگاه سوم در این است که براساس دیدگاه مکملیت، هیچ یک از تبیین‌های علمی یا کلامی، به تنهایی تبیین جامعی از واقعیت عرضه نمی‌کنند و تنها در کنار هم تصویر کاملی از واقعیت ارائه می‌دهند. اما براساس دیدگاه سوم، هر یک از علم و دین می‌توانند تبیین مستقلی از واقعیت ارائه دهند که این تبیین‌ها با یکدیگر همپوشانی و تلاقی دارد، و یکی دیگر را تائید یا نقد می‌کند.
هر یک از دیدگاههای چهارگانه فوق در عین حال که یک دغدغه واقعی و اصیل را در خصوص رابطه علم و دین مطرح می‌سازد، حاوی نقص هائی نیز می‌باشد. قائلین به تمایز میان علم و دین با یادآوری وقایعی همچون تعارض گالیله با اصحاب کلیسا بر سر زمین محوری و تعارض میان خلقت گرایان با قائلین به نظریه تکامل داروین، رأی به استقلال قاطع علم و دین از یکدیگر می‌دهند تا با مستقل دانستن آنها از یکدیگر از امکان تعارض میان آنها پرهیز شود. تز استقلال به تعبیر ایان باربور برآورد اولیه مناسب یا نقطه شروع خوبی است؛ این دیدگاه ویژگی ممتاز هر مشغله را حفظ می‌کند و استراتژی مفیدی برای پاسخ به کسانی است که قایلند تعارض میان علم و دین امری گریز ناپذیر است. براین اساس، دین روشها و کارکرد خاص خود را دارد که با همه این امور در علم تمایز دارد (باربور، ‌1385، ص147). علیرغم این دغدغه اصیل، این دیدگاه با دو اشکال جدی مواجه است: اولاً، این دیدگاه امکان هرگونه گفتگوی سازنده و غنابخشیِ متقابل میان علم و الهیات را از بین می‌برد. ثانیاً، حکم به اینکه علم و الهیات صرفاً دو نوع تبیین متفاوتند، به نحوی که هیچ گونه ارتباط متقابل میان آنها وجود ندارد، می‌تواند رأیی خطرناک تلقی شود. این موضع، نخستین گام در پذیرش این نکته خواهد بود که دین و الهیات (به عنوان تامل عقلانی درباره دین) لااقل به آن معنا که علم به واقعیت می‌پردازد با واقعیت کاری ندارد. اما اگر ادعاهائی که از سوی دین مطرح می‌شود درباره سرشت جهان است (دست کم به این لحاظ که جهان مخلوق خداوند است) پس حتماً این امکان وجود دارد که ادعاهای علمی و دینی با یکدیگر برخورد داشته باشند یا حتی به یکدیگر سود برسانند(تریگ ، 1379، ص 55).
قائلین به دیدگاه تعارض را دو گروه تشکیل می‌دهند: یک گروه در حمایت از علم به تخطئه دین می‌پردازند و گروه دیگر به حمایت از دین، علم و نظریات و روشهای علمی را تخطئه می‌کنند. گروه نخست عمدتاً یک دیدگاه متافیزیکی خاص را (همچون ماده گرائی، طبیعت گرائی، پوزیتیویسم و ...) به گونه‌ای ترویج می‌کنند که گوئی یک نتیجه گیری علمی است. این دیدگاه ریشه در علم گرائی قرن 18 و 19 دارد که بر اساس آن علوم طبیعی چنان انگاشته می‌شد که گوئی قادر است چیزی شبیه به «دید خداوند» (God"s eye) را از واقعیت به ما ارائه دهد، به گونه ای که علوم طبیعی تلویحاً جایگزین نیاز انسان به خداوند پنداشته می‌شد(همان ص 56). امروزه این دیدگاه با زیر سوال رفتن ارتباط خود علم با واقعیت، کمرنگ‌تر از گذشته شده است. گروه دوم نیز عمدتاً برداشت‌های یکسویه ازمتون مقدس (بویژه در مسیحیت) و نوعی کیهان شناسی پیش از دوره علم جدید را به گونه ای تبلیغ می‌کنند که گوئی بخشی از ایمان دینی است. هر دو گروه فوق دچار یک ضعف اساسی می‌باشند و آن این است که تلقی‌ها و برداشت‌های خام متافیزیکی را به عنوان نظریات علمی یا اعتقادات دینی معرفی و تبلیغ می‌کنند.
دیدگاه تلاقی و تائید و دیدگاه مکملیت از این حیث که بر رابطه علم و دین تاکید دارند وامکان گفتگو و تعامل میان آن دو را باز می‌گذارند حاوی نقاط مثبت مشترکی هستند. لیکن هر دو دیدگاه مزبور نیز حاوی اشکالات و نقایصی می‌باشند: نظریه مکمل بودن نمی‌تواند به خوبی تبیین کند که کارهای علم و دین واقعاً چگونه مکمل یکدیگرند، و در هنگام مواجه با تعارض‌های ظاهری چه باید کرد. اگر دین و علم به نحوی تلقی شوند که بتوانند نتایج ظاهراً متناقض پدید آورند، در این صورت دیدگاه قائل به مکمل بودن چگونه می‌تواند در مورد واقعیت واحد و یکپارچه بینشی به دست دهد؟(پترسون و دیگران ، 1387 ، ص377 ). دیدگاه تلاقی و تأیید نیز هر چند بر تعامل و رابطه بین علم ودین تاکید دارد، اما هیچ راهکار نظری و منسجمی در خصوص این ارتباط ارائه نمی‌دهد. این دیدگاه عمدتاً بر جنبه‌های عملی و کاربردی این تعامل تاکید دارد و در خصوص رویاروئی گزاره‌های علمی و گزاره‌های الهیاتی و نسبت و رابطه هر یک با یکدیگر، روش مشخصی ارائه نمی‌دهد .
در این مقاله، سعی ما بر این است تا ضمن توجه به تمایز میان علم و دین و تاکید بر رابطه و تعامل آنها با یکدیگر، راهکاری نظری در خصوص نحوة این ارتباط ارائه دهیم.

3. رویکردهای متمایز در بحث علم و دین

با نگاهی دقیق به دو مقوله علم و دین و به تبع آن رابطه میان آنها، می‌توان چهار رویکرد متمایز (هرچند مرتبط با هم) را در این خصوص از یکدیگر تمییز داد: رویکرد هستی شناسانه(متافیزیکی)، رویکرد شناخت شناسانه(معرفت شناختی)، رویکرد معناشناسانه و رویکرد تکوینی(طبیعی گرایانه).

الف و ب) رویکرد هستی شناختی و رویکرد شناخت شناسی

در بسیاری از حوزه‌های فلسفی، خلط میان مباحث معرفت شناسی و هستی شناسی به بن بست‌های فلسفی و گاهاً علمی– فلسفی منجر شده است. مسأله رابطه میان علم و دین نیز از این امر مستثنی نبوده است. آنچه در اینجا باید مدنظر داشت، تفکیک این دو رویکرد از یکدیگر است. اغلب دانشمندان علوم تجربی، طبیعت را واقعیتی عینی و مستقل از ما می‌دانند که نظریات علمی در صدد تبیین و توصیف این واقعیت‌هاست. طبیعت را می‌توان ظرف هستی شناسی علوم تجربی و علوم تجربی را می‌توان ظرف معرفت شناسی طبیعت در نظر گرفت. به عنوان مثال، طبیعت واجد حقیقتی به نام «گرانش» است( این واقعیت که اجسام در فضا، مسیر مشخصی را طی می‌کنند مثلاً در نزدیکی زمین به سمت زمین سقوط می‌کنند) که نظریات علوم تجربی به تبیین سرشت این حقیقت می‌پردازد. دو نمونه از این نظریات عبارت است از نظریه گرانش نیوتن(جاذبه عمومی) و نظریه گرانش اینشتین(مبتنی بر ساختار نااقلیدسی فضا). لذا باید میان طبیعت به عنوان واقعیتی هستی شناختی و تبیین علمی راجع به طبیعت به عنوان نظریاتی معرفت شناسی تفکیک قائل شد. هر چند رویکردهای مذکور در ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر قرار دارند لیکن باید در بحث از نتایج یا پیش فرض‌های فلسفی یک نظریه علمی مراقب خلط میان این دو رویکرد بود.
دین نیز متناظر با طبیعت، ظرف هستی شناسی علوم الهیاتی به شمار می‌آید؛ و الهیات به عنوان علمی که به تأمل عقلانی درباره دین می‌پردازد ظرف معرفت شناختی دین محسوب می‌شود. حقایق دینی همچون حقایق طبیعی جایگاهی هستی شناختی دارند، لیکن فهم ما از دین که در قالب تأمل عقلانی در خصوص آن شکل می‌گیرد از جایگاهی معرفت شناختی برخوردار است. خلط این دو جایگاه به ویژه در مباحث فلسفی و نظری پیرامون گزاره‌های دینی به بن بست‌های معرفت شناسی در حوزه الهایت منجر خواهد شد.
بنابراین در بحث از رابطه علم و دین، گاهی طبیعت و دین را به عنوان دو واقعیت هستی شناختی (مستقل از شناخت ما نسبت به آنها) لحاظ می‌کنیم و در پی «کشف» رابطه هستی شناختی این دو واقعیت بر می‌آئیم؛ به عبارت دیگر، رویکرد هستی شناختی به پرسش از چیستی علم و دین و رابطه آنها در جهان خارج، مستقل از باورهای ما می‌پردازد؛ و گاهی علوم تجربی و الهیات دینی به عنوان دو مقوله معرفت شناختی که حاکی از درک و شناخت ما از طبیعت و دین است را مد نظر قرار می‌دهیم. البته باید توجه داشت که تفکیک این دو رویکرد از یکدیگر به معنای استقلال تمام عیار این دو رویکرد از یکدیگر نیست چرا که رویکردهای هستی شناختی و معرفت شناختی در اغلب مباحث فلسفی در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر قرار دارند؛ اما با این وجود می‌توان با تمایز نهادن میان آنها، از خلط مباحث و قرار گرفتن یکی به جای دیگری اجتناب ورزید.

ج)رویکرد معناشناسانه

رویکرد معناشناختی به این مسأله می‌پردازد که وقتی می‌گوئیم یک گزاره یا مفهومْ، دینی است چه منظوری داریم؟ وقتی می‌گوئیم یک گزاره یا مفهومْ، علمی است چه منظوری داریم؟ به عبارت دیگر معنای دینی بودن یا علمی بودن یک گزاره یا مفهوم چیست؟ با فرض روشن بودن معنای دینی بودن یا علمی بودن یک گزاره یا یک مفهوم، چه نسبت و ارتباطی میان این دو سنخ معناست؟ آیا این دو معنا کاملا متمایز از یکدیگرند و هر یک ساختار مفهومی متعلق به خود را دارند؟آیا این دو معنا در تضاد با یکدیگرند و یکی دیگری را طرد یا نفی می‌کند؟ آیا این دو معنا با یکدیگر همپوشانی و تلاقی دارند؟ و... پرسش‌هایی از این دست در بحث معناشناختی در رابطه علم و دین مطرح می‌گردند.

د) رویکرد تکوینی یا طبیعی گرایانه

در این رویکرد دین و علم به عنوان دو پدیده در یک بستر «تاریخی» لحاظ می‌گردند. بر این اساس ما می‌پذیریم که در شرایط کنونی با دو پدیده فراگیر به نام علم و دین سروکار داریم و اینکه جوامع علمی و جوامع دینی بخش‌های انکار ناپذیری از حیات امروزی ما را تشکیل می‌دهد. حال با این نگاه، این پرسش را مطرح می‌کنیم که دین و علم چگونه و طی چه فرایندی شکل گرفته اند به جایگاه کنونی خود رسیده اند؟ آیا دین در یک بستر تاریخی و به عنوان «وسیله فرونشاندن خشم و جلب رضایت نیروهای فراتر از انسان که تصور می شد جریان طبیعت ومسیر زندگی انسان را هدایت می کنند وآن را تحت کنترل دارند» شکل گرفته و پرورش یافته است؟(تفسیرهای طبیعت گرایانه از دین) آیا دین در اثر فرافکنی غرایز کودکانه به جهان و برای فرار از واقعیت شکل گرفته است؟(تفسیرهای روانشناسی گرایانه از دین) و یا اینکه دین در جهت نیاز اجتماعی انسان‌ها به عدالت و سعادت از طریق وحی و نبوت شکل گرفته و قدمتی به درازای حیات بشری دارد؟ به عنوان نمونه، دانشمندان قرن نوزده قائل به نوعی سیر تکاملی از جاندار انگاری، توتم پرستی، چند گانه پرستی به یکتا پرستی، یعنی اعتقاد به خدای متعال بودند؛ به عبارت دیگر، تصویر آنها از دین بر یک تصویر تکاملی از دوره کذب تا دوره صدق مبتنی بود(Grawford, 2002, p9). از سوی دیگر علم به معنای کنونی آن، چگونه و طی چه فرایندی شکل گرفته است؟ آیا ریشه علوم امروزی را می‌توان در افسانه و اسطوره‌های یونان باستان یافت؟ و...
در خصوص رابطه علم و دین نیز با این سوالات مواجه می‌شویم: علم و دین در فرایند شکل گیری تکوینی یا طبیعی خود، چه تاثیری بر یکدیگر گذاشته اند؟ آیا دین بوده است که زمینه را برای شکل گیری نظریات علمی فراهم نموده است؟ آیا مفاهیم و گزاره‌های دینی در شکل گیری مفاهیم و نظریات علمی، دخالت مستقیم داشته اند؟ و یا اینکه دین و مفاهیم مرتبط با آن، مانعی بر سر شکل گیری علم به شکل امروزی آن بوده است؟و... این پرسش‌ها و پرسش‌های دیگر در ذیل رویکرد تکوینی به مقوله علم و دین مطرح می‌شوند. به عنوان نمونه، برخی معتقدند که سه نقطه عطف عمده تاریخی در روابط متقابل علم و دین بروز کرده است: هیأت و نجوم در قرن‌های 16 و 17 میلادی، پیدایش جهان بینی نیوتنی در قرن 17 و 18 و مشاجره داروین در قرن نوزده(McGrath, 1999, p2). این گروه، بر مبنای تحلیل این نقاط عطف تاریخی، روابط علم و دین را تبیین می‌کنند.
خلط میان تمایز‌های چهارگانه فوق، بحث از علم و دین و رابطه میان آنها را در طی سه قرن گذشته دستخوش فراز و نشیب‌های بسیار نموده است. گاهی با ارائه تحلیل‌های طبیعی از نحوه شکل گیری دین، موجّه بودن گزاره‌های دینی را زیر سوال برده اند که نمونه آن را در اثر هیوم- تاریخ طبیعی دین- می‌توان یافت؛ در حالی که ارائه تحلیل طبیعی از یک پدیده (رویکرد طبیعی یا تکوینی) به تنهائی نمی‌تواند توجیه یا عدم توجیه آن را (رویکرد شناخت شناسی) نشان دهد.گاهی پیش فرض‌های فلسفی یک نظریه علمی، قانون بنیادی طبیعت لحاظ شده و گزاره‌های اساسی یک دین توحیدی را نشانه گرفته است.گاهی تأویل نظری از یک گزاره دینی در پوشش یک حقیقت دینی به رد مبانی یک نظریه یا حتی مشاهده علمی منجر شده است و... از اینرو در بحث از رابطه علم و دین با تمایز نهادن میان چهار رویکرد فوق(و در عین حال، توجه به ارتباط تنگاتنگ آنها با هم) تا حدودی می‌توان از اشتباهات گذشته در این خصوص بر کنار ماند. آنچه در این مقاله در پی آن هستیم، ارئه یک مدل نظری برای تبیین و توضیح رابطه میان علم و دین است. در این مقاله ما توجه خود را معطوف به دو رویکرد هستی شناختی و معرفت شناختی می‌کنیم و برای هر یک مدلی ارائه می‌دهیم. بر این اساس یکبار طبیعت و دین را به عنوان دو واقعیت هستی شناختی مد نظر قرار می‌دهیم و به پرسش از چیستی رابطه میان آنها در جهان خارج، مستقل از باورهایمان می‌پردازیم. یکبار نیز علم تجربی و علم الهیات را مد نظر قرار می‌دهیم که به ترتیب مدعی ارائه نظریات علمی و الهیاتی در خصوص طبیعت و دین هستند.

4


سید مهدی میرمیران

چکیده یکی از آموزه های مهم آیین بودا، اصل رنج است. براساس آن، بودا مهم ترین خصیصه ی زندگی انسان را رنج در زندگی می داند و برای رهایی از این مسئله راه هایی مطرح می کند. در آموزه های اسلام و امامان شیعه علیهم السلام نیز هرچند وجود مصائب و مشکلات در زندگی برای همه ی بشر پذیرفته شده است، اما رنج بردن حاصل از مصیبت را وابسته به نگاه آدمی به مصائب و مشکلات می داند؛ ضمن آنکه اساساً در نگاه ائمه هدی علیهم السلام رنج کشیدن با مصیبت دیدن یکسان تلقی نشده است. در این پژوهش به تطبیق هر دو ایده خواهیم پرداخت و همسویی ها و ناهمسویی های دو ایده را بررسی می کنیم. مقدمه «بودا»نام مشهور آیین بودائی است. نام مشخص وی«سیدارتا»از نژاد«گیش گوتاما»، وابسته به خاندان سلطنتی«ساکیا»است(ویلسون راس، 1374، ص 12/ ذکرگو، 1377، ص 129/ هوپ، 1378، ص8/ بایرناس، 1386، ص 177). آیین بودائی یکی از ادیان باستانی هند است. بودیسم، مکتبی تعقلی و تفکری است که در قرن ششم قبل از میلاد، در هندوستان ظهور کرد و در قرون بعدی بخش های گسترده ای از آسیا را فراگرفت. امروزه تخمین زده می شود بین یک سوم تا یک پنجم مردم دنیا به شاخه ای از شاخه های گوناگون این مکتب تعلق داشته باشند. طی دو قرن پس از مرگ بودا آیین او هجده شاخه یافت و امروزه پیروان آنها نه تنها در قاره ی آسیا، بلکه در سراسر اروپا و امریکا رو به افزایش هستند(ویلسون، 1374، ص11/شاله، 1346، ص 145/کازینز، 1384، صفحات متعدد). یکی از آموزه های مهم آیین بودا، اصل رنج است. براساس آن، بودا مهم ترین خصیصه ی زندگی انسان را رنج در زندگی می داند. او برای رهایی از این مسئله راه هایی را مطرح می کند؛ از جمله: شناخت درست، اندیشه درست، رفتار درست و... در آموزه های اسلام نیز اصل رنج مطرح است و امامان شیعه علیهم السلام راه هایی برای رهایی آن بیان کرده اند؛ از جمله: خدامحوری، جامع نگری و پذیرش شریعت وحیانی. واژه ی رنج در قرآن، معادل کلمه«کَبَد»است. راغب اصفهانی«کبد»را این گونه تعریف می کند:« الکبد: المشقه، قال: "لقدْ خلقْنا الانسانَ فی کبد": تنبیهاً علی أنّ الانسان خلقها الله تعالی علی حاله لا ینفکّ من المشاقّ»(راغب اصفهانی، [بی تا]، ج1، ص 420)، دهخدا نیز«رنج» را «زحمت، مشقت، کلفت و سختی»معنا می کند(دهخدا، 1364، ذیل «رنج»). در این پژوهش، در پی این نکته هستیم که آیا رنج کشیدن همان مصیبت دیدن است یا می توان تفاوتی ظریف و مهم بین این دو مقوله یافت، و بیان نمود که بین مصیبت دیدن و رنج کشیدن، تفاوتی وجود دارد. رنج، حالت درونی و روانی است که انسان در پی آن، دچار بیماری های روانی، و ناراحتی های عصبی می شود. این حالت نتیجه ی مغلوب شدن وی در برابر اراده ی بالاتر و ناکام ماندن از رسیدن به اهداف و به فرجام نرسیدن خواسته های اوست. اما اگر اراده و خواست انسان مطابق اراده ی خداوند شود و اراده او، در اراده خداوند فانی گردد و به مقام رضا برسد و با آگاهی به این نکته که تمامی حوادث عالم به اذن الهی صورت می گیرد و آنچه واقع می شود، به خدا انتساب دارد و به خواست تکوینی، همه به اراده خداوند انجام می شود، انسان دیگر رنج نمی برد؛ همان گونه که امامان علیهم السلام، ما را بدین سو دعوت کرده اند که با تکیه بر آن می توان از رنج خلاصی یافت. اما مصیبت، لازمه ی زندگی دنیاست که بدین وسیله انسان در بوته آزمایش قرار می گیرد؛ از این رو می توان گفت: ائمه علیهم السلام با آنکه در زندگی با مصیبت های فراوانی مواجه می شدند، اما از آنها رنج نمی بردند و به فرموده ی حکیم متأله آیت الله جوادی آملی،«انسان هایی که به مقام رضا و قلّه شامخ اطمینان رسیده و دارای نفس مطمئنه گردیده و از گزند هرگونه وسوسه، آسیب پذیری، نوسان روحی و اضطراب درونی مصون گشته اند، هنگام مرگ و پس از آن مورد خطاب ویژه خداوند قرار می گیرند:"یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً "(فجر: 27 ـ28)؛ تو ای روح آرام! به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است»(جوادی آملی، 1380، ج4، ص 173). سؤال اصلی تحقیق این است: چه اشتراکات و تفاوت هایی در اصل رنج در دو نگاه بودا و امامان شیعه علیهم السلام مطرح است؟ رنج در نگاه اسلام و بودا اسلام قرآن وجود مشقت و سختی را در زندگی انسان پذیرفته، می فرماید:« لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ »(بلد:4): ما انسان را در رنج آفریدیم. سوگندهایی که قبل از این آیه آمده است، به همراه تأکیدهای متعددی که در آیه آورده شده، نیز واژه ی «فی»، همه، نشان از آن دارد که زندگی دنیا با مشقت ها و سختی هایی توأم است، و این مشیت خداست؛ زیرا فرمود:« خلقنا»، و انسان تا هنگامی که در دنیاست، نمی تواند از این گرفتاری ها و مصائب رهایی یابد. نکته ی دیگر اینکه: ارتباط آیه یاد شده و آیه «أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ »(بلد:5): او گمان می کند هیچ کس نمی تواند بر او دست یابد، استدلالی پیش روی ما قرار می دهد که طبق آن، چون انسان خلقتش همراه با مشکلات و سختی هاست، پس هر آنچه می خواهد، یا اصلاً به آن نمی رسد یا به اندکی از آن می رسد. واقعیت دیگری که با پیوند دو آیه می فهمیم، مغلوب بودن اراده انسان در برابر اراده قاهر دیگری است که براساس تقدیر و تدبیر جهان هستی بر اراده ی انسان غلبه می کند. این نکته مضمون آیه دوم است:«أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ »(او گمان می کند هیچ کس نمی تواند بر او دست یابد). اما نتیجه اینکه: انسان از ساختار زندگی دنیا پی به اراده غالب و قاهری ببرد که آن مشیت خداست و تنها اراده اوست که به تمامی اراده عالمیان حکومت می کند(طباطبایی، 1417ق، ج20، ص 327)؛ اما خالق هستی، علاوه بر رنج در زندگی انسان، به موارد دیگری هم اشاره می کند؛ از جمله بی صبر و شتابان بودن انسان در به دست آوردن حقیقت؛ به طوری که در به دست آوردن خیر و صلاح خود، به اشتباه می افتد و ناآگاهانه شر و زیان خود را می طلبد:« وَ یَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً »(اسرا: 11): انسان بر اثر شتابزدگی بدی ها را طلب می کند؛ آن گونه که نیکی ها را می طلبد و انسان همیشه عجول بوده است. از دیگر ویژگی های انسان، اهل درگیری و جدال بودن اوست و اینکه حرف حق را نمی پذیرد:«وَ کَانَ الْإِنْسَانُ أَکْثَرَ شَیْ‌ءٍ جَدَلاً »(کهف:54): انسان بیش از هر چیز به مجادله می پردازد. دیگر اینکه: آدمی موجودی طغیانگر است. این حالت هنگامی در انسان رخ می دهد که احساس بی نیازی کند:« کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى‌ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى‌»(علق:6 ـ7): چنین نیست که شما می پندارید. به یقین انسان طغیان می کند از اینکه خود را بی نیاز ببیند. از دیگر ویژگی ها، حریص بودن انسان است. این امر دو نشانه دارد:‌یکی، هرگاه شری به انسان رسید، از خود بی تابی نشان می دهد، دیگر آنکه اگر منفعتی دید، فقط برای خود می خواهد؛ به تعبیری گویا بدی را برای دیگران می خواهد و خوبی را برای خود:« إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً »(معارج:19 ـ21): به یقین انسان حریص و کم طاقت آفریده شده است؛ هنگامی که بدی به او می رسد،‌بی تابی می کند و هنگامی که خوبی به او می رسد، مانع دیگران می شود(بخل می ورزد). موارد یادشده، بخشی از ویژگی ها و حالت های طبیعی آدمی است. انسانی که در دنیا به زندگی عادی و طبیعی مشغول است، در سختی به سر می برد؛ انسان به صورت طبیعی شتابکار و عجول است؛ اهل جدل است؛ حریص است و از خود بی قراری و انحصارطلبی نشان می دهد. سرکشی، غرور و تمرد نیز وضعیت عادی انسان هاست. بودا یکی از آموزه های مهم بودا، فرضیه ی وجود داشتن رنج جهانی و راه های رهایی از آن است. بودا دیدگاه های خود را با توجه به چند مبنا بیان کرده است: 1.عدم اعتقاد به خداوند(شایگان، 1356، ج1، ص 142)؛ 2.امکان رهایی انسان از رنج با تکیه بر قوای درونی خود در همین جهان(چاندرا و دیگران، 1384، ص 276 ـ277)؛ 3.عدم پذیرش شریعت وحیانی(هیوم، 1369، ص 91). بودا اساساً به وجود خداوند و مبدئی برای هستی، باور ندارد؛ همچنین بودا اساساً دین نیست، بلکه جریانی معنوی ـ اخلاقی است و تأکید عمده ی او روی نجات فرد از دنیایی است که سراسر درد و رنج و بدبختی است(همان). بودا در تأملات خود به چهار حقیقت پی می برد(کریشنان، 1367، ج1، ص 157/ هاردی، 1376، ص 145/ Humphreys,1962,pp.90 ـ92/ Strong,2001,p.83/ King,1963,p.118/ Hawking,1999,p.42/Williams,2000,p. 41 Klostermaier,1999,,p.35): الف)حقیقت رنج: زندگی رنج است؛ رنج و درد بی پایان است. تولد، رنج است. بیماری، ازدواج، پیری، دوری از عزیزان و روبرو شدن با ناخوشی ها و نرسیدن به خواسته ها همه رنج است. در زاییده شدن این آرزو پیدا می شود که ای کاش زاییده نمی شدم؛ ای کاش در پی زاییده شدن، پیری، بیماری، غم و پریشانی نمی بود. ب)حقیقت خاستگاه رنج: منشأ رنج، عطش و تشنگی به وجود آمدن است. تشنگی نیستی است و همین تشنگی است که موجب تناسخ می شود.(1) به تعبیر دیگر، خاستگاه رنج، طلب و شهوت است. هرچه در جهان لذت بخش است، تشنگی از آنجا پیدا می شود؛ به این معنا که چشم شکلی را می بیند، گوش صدایی را می شنود، بینی بویی را می بوید، زبان مزه ای را می چشد، تن چیزی را لمس می کند، با اندیشیدن چیزی را می شناسد. همه این موارد لذت آورند و به دنبال آن تشنگی و از بین رفتن تمام آنها است. این تشنگی نیستی رنج آور است. ج)حقیقت رهایی از رنج: همان رهایی از تشنگی و ترک آن است. انسان باید از این رنج خلاصی یابد و تنها راه آن هنگامی است که فرد بتواند مهار عواطف و امیال خود را به طور کامل در دست گیرد و به اندیشه و تدبر دایم درباره ی حقیقت بپردازد؛ و انسان همه ی زنجیرهایی که موجب اسارت او در جهان می شود، می گسلاند و به یک انسان مقدس(Arhat)تبدیل می شود. این رتبه را «نیروانا»(Nirvana)می نامند. در این حالت، انسان آتش همه ی شهوات را در خود خاموش کرده، در نتیجه از رنج و پریشانی نجات می یابد. حس بینایی شکلی را می بیند، اما سالک به آن میلی پیدا نمی کند. آن هنگام که سالک با حس شنوایی خود صدایی می شنود و با حس بویایی بوی خوشی احساس می کند و با حس چشایی مزه ای می چشد و با حس لامسه چیزی را لمس می کند و با اندیشیدن، چیزی را می شناسد، میلی به آنها پیدا نمی کند و قصدی درباره آنها ندارد. سالک با تسلط بر حواس از تشنگی ها رهایی می یابد و حس تشنگی او خاموش می شود.(2) د)حقیقت راه رهایی از رنج: در این مرحله، بودا هشت راه نجات مطرح می کند: راستی و درستی در شناخت، اندیشه، گفتار، زیست، کوشش، آگاهی و یکدلی؛ یعنی «Samadhi» سیر درونی، تفکر، و تمرکز(پاشائی، 1380، ص 28 ـ29/ همو، 1347، ص 6 ـ10/ چاندرا و دیگران، 1384، ص 269 ـ279/ کریدز، 1372، ص 93 ـ118/ هوکینز، 1380، ص 64 ـ65/ شایگان، 1346، ج1، ص 141/ Humphreyes,1962,pp.91 ـ94/Strong,2001,pp.81 ـ82/Klostermaier,1999,p.34/Hawkins,1999,p.43) اشتراکات و تمایزهای دو دیدگاه در هر دو نظریه، اصل رنج پذیرفته شده است، اما نگاه اسلام و بودا به آن متفاوت است. این تفاوت ها در چند محور خلاصه می شود: 1.بودا رنج را تنها خصیصه انسان می داند؛ 2.از نظر بودا می توان از رنج به کمک قوای درونی خود رهایی یافت؛ 3.در نگاه بودا هر مصیبتی رنج تلقی می شود. در مقابل، اسلام یکی از ویژگی های انسان را مصیبت کشیدن و رنج می داند که در مقایسه با دیگر ویژگی های او مهم ترین خصیصه نیز تلقی نمی شود؛ همچنین از نظر اسلام، خالق هستی به گونه ای دنیا را آفریده است که راهی برای رهایی از مصیبت ها و مشکلات وجود ندارد، و درنهایت مصیبت دیدن غیر از رنج کشیدن است. از مصائب دنیا راه فراری نیست و به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام:«دارٌ بالبلاء محفوفه»: دنیا خانه ای است که انواع بلاها و مصیبت ها آن را احاطه کرده است(رضی، 1370، ج2، ص 219). اما انسان با رسیدن به مقام رضا و با علم به اینکه همه ی آنچه در دنیا اتفاق می افتد، همگی طبق حکمت هایی است که به تناسب واقع شده است و آنچه از مصیبت های دنیا، اعم از مرگ، پیری، بیماری، فقر، سیل و زلزله رخ می دهد به خدا انتساب دارد، هیچ گاه دچار رنج نمی شود؛ چه اینکه بنابراین، امامان علیهم السلام در مقابل این حوادث نه تنها رنج نمی بردند، بلکه چون همه را از جانب خدا می دانستند، از آن لذت می بردند و آن را زیبا می دیدند. راه های برون رفت از اصل رنج از نظر امامان شیعه علیهم السلام و بودا الف)خدا محوری از نگاه امامان شیعه علیهم السلام رهایی از رنج، فقط با خدامحوری در زندگی حاصل می شود؛ همان گونه که امام رضا علیه السلام اساس دوری انسان از رنج و عذاب را، قرار گرفتن در دژ محکم توحید و خدامحوری بیان می کند و می فرماید:«لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی»(صدوق، 1317ق، ص 306): کلمه«لا اله الا الله»دژ محکم و استوار من است. هرکس وارد این دژ شود، از عذابم در امان است. آنچه مسلم است اینکه: این روایت به قیامت اختصاص ندارد و هنگامی که خواست و اراده ی انسان، الهی شد، انسان از رنج رهایی می یابد. به این حالت، صفت رضا می گویند. امام صادق علیه السلام این صفت را چنین تعریف می کند:«صفه الرضا أن یرضی المحبوب و مکروه و الراضی فان عن جمیع اختیاره و الراضی حقیقته هو المرضیّ عنه»(الجبعی العاملی، 1407ق، ص 82): رضا، یعنی انسان به آنچه مطلوب اوست و به آنچه ناپسند اوست، ولی از جانب دوست رسیده،‌راضی باشد، و راضی حقیقتاً همان مرضی عنه است. علامه طباطبائی(ره)درباره ی فلسفه رنج ها، ذیل آیه ی«أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ »(بلد:5)می فرماید: این آیه به این حقیقت اشاره دارد که اراده انسان مغلوب اراده و خواست خداوند است، و تا جایی خداوند به خواست انسان اجازه پیشروی می دهد که مطابق با تدبیر جهان هستی باشد؛ از این رو، خواست انسان در این دنیا یا محقق نمی شود و یا اندکی از آن حاصل می شود که نتیجه ی هریک رنج بردن است؛ بنابراین از رنج در زندگی، باید خداشناسی ما تقویت گردد(طباطبایی، 1417ق، ج20، ص 327). از بیان علامه می توان نتیجه گرفت: انسان در یک صورت است که می تواند از رنج رهایی یابد و آن، هنگامی است که اراده و خواست او با اراده خدا هماهنگ و در آن فانی گردد که در این صورت صفت رضا برای انسان به دست می آید. در روایات نیز امامان شیعه علیهم السلام، صفت رضا را از عوامل رهایی از رنج و غم و اندوه شمرده اند. امام صادق علیه السلام می فرماید:«الروح و الراحه فی الرضا و الیقین و الهمّ و الحزن فی الشکّ و السخط»(ری شهری، [ بی تا]، ج2، ص 1132):‌آرامش و راحتی در رضا و یقین است و غم و غصه در شک و ناخشنودی. در روایتی نیز از مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام بهترین داروی همّ و غم، رضایت به قضای الهی معرفی شده است. ایشان می فرماید:«نِعْم الطارد للهمّ الرضا بالقضا»(اللیثی الواسطی، [بی تا]، ص 494):راضی شدن به قضا و تقدیر حق تعالی دور کننده خوبی برای اندوه است. در زندگی بزرگان اسلام، هیچ اثری از رنج دیده نمی شود و آن بدین سبب است که به قضای الهی راضی شده، خواست خود را مطابق خواست خود را مطابق خواست خداوند کرده اند، از این رو در مورد ائمه هدی علیهم السلام در دعا چنین آمده است:«إراده الرب فی مقادیر اموره، تهبط الیکم و تصدر من بیوتکم»(کلینی، 1367،ج4، ص 577): اراده حق تعالی در تقدیر امور، بر شما فرود می آید، و از خانه های شما بیرون می رود. پیامبر صلی الله علیه و آله درباره ی صدیقه طاهره علیها السلام تطابق دو اراده را چنین معرفی می کند:«إنّ الله یغضبُ لغضب فاطمه و یرضی لرضاها»(صدوق، 1417ق، ص 467): خدای تبارک و تعالی به خشم فاطمه خشم می کند و به خشنودی اش خشنود می شود. در روایت دیگری نیز امام حسین علیه السالم در خطبه ای هنگام خارج شدن از مکه به سوی عراق، می فرماید:« رضی الله رضانا اهل البیت»(مجلسی، 1403ق، ج44، ص 367): رضایت خدای متعال، رضای ما اهل بیت است. انسان در این مقام(رضا)هرچه بلا و مصیبت می بیند، چون آن را از جانب خدا و اراده او می داند، به آن راضی می شود و رنج نمی برد. سالار شهیدان امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به خداوند چنین عرضه می دارد:«إلهی و سیّدی وددْت ان اقتل و احیی سبعین مرّه فی طاعتک و محبتک سیّما إذا کان فی قتلی نصره دینک و إحیاء امرک و حفظ ناموس عرشک»(لجنه الحدیث فی معهد الامام الباقر علیه السلام، 1416ق، ص 579): دوست دارم در راه فرمانبرداری و عشق به خدا، هفتاد بار کشته و زنده شوم؛ مخصوصاً اگر در کشته شدن من، دین تو یاری شود و حکم شرع تو احیا گردد. همچنین در لحظات آخر شهادت امام حسین علیه السلام: چنین گزارش شده است:«إنه لیجود بنفسه فوالله ما رأیت قطّ قتیلاً مضمخاً بدمه احسن منه و لا انور وجهاً، و لقد شغلنی نور وجهه و جمال هیبته عن الفکره فی قتله فاستسقی فی تلک الحاله ماء»(حسینی، 1417ق، ص 75):[هلال روایت می کند:] من از میان دو صف بیرون آمدم و کنار امام علیه السلام در حالی که جان می داد، ایستادم. به خدا سوگند هرگز انسان به خون آغشته ای زیباتر و روشن چهره تر از او ندیدم. فروغ رخسارش و شکوه هیبتش مرا از اندیشیدن درباره ی شهادتش باز داشت. آن حضرت که هنوز جان در بدن داشت، تقاضای آب می کرد... مولای عارفان هم در کلامی بسیار زیبا درباره ی عشق به خداوند می فرمایند:«حبّ الله نارٌ لا یمرُ علی شیء الا احتراق و نورالله لا یطلع علی شیء إلا اضاء...»(مجلسی، 1403ق، ج67، ص 23): محبت و عشق به خداوند، آتشی است که به هرچه برسد می سوزاند. انوار فروزانی است که به هرچه بتابد، روشن و منور می گرداند. ابر پرباری است که هرچه زیر آن قرار گیرد، پوشش می دهد؛ نسیم روح بخش الهی است که به هرچه بوزد، به حرکت و نشاط درمی آورد. آب حیات و چشمه ی بقائی است که همه چیز را زنده می کند. زمین حاصلخیزی است که زمینه ی رویش هر خیر و برکتی را فراهم می کند. آن که خدای خویش را با جسم و جان دوست می دارد، خدایش همه چیز به او عطا می کند. قهرمان کربلا، حضرت زینب کبری علیها السلام هنگامی که از ایشان درباره ی صحنه کربلا و مصیبت های فراوانی که این بانو متحمل شدند سؤال شد، فرمودند:« ما رأیت الا جمیلاً»(ابن نما الحلی، 1369، ص 71). از نگاه انسان کامل، همه چیز حتی کشته شدن و اسارت زیباست و این نگاه به اتفاقات دردناک عاشورا، همان نگاه خالق هستی به جهان است؛ آنجا که می فرماید:«الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقَهُ »(سجده: 7): همان کسی که هرچیزی را که آفریده است، نیکو آفریده است. انسان های کامل، برای دیگران الگوهای برافراشته در زمین هستند. پیروان این بزرگان همانند خود ایشان باید توجه داشته باشند که سختی و محنت در راه خدا، همانند آسایش و راحتی برای مؤمنان، زیبا و دلپسند و نیکوست: یکی درد و یکی درمان پسندد... یکی وصل و یکی هجران پسندد من از درمان و درد و وصل و هجران... پسندم آنچه را جانان پسندد (باباطاهر عریان) این گونه رفتارها درباره ی یاران امام حسین علیه السلام نیز مشاهده می شود: حضرت رو به جناب قاسم علیه السلام کرد و فرمود:« کیف الموت عندک؟»ایشان در پاسخ عرض کرد:« یا عمّاه احلی من العسل»(لجنه الحدیث فی معهد الامام الباقر علیه السلام، 1416ق، ص 487): مرگ برای من، شیرین تر از عسل است. پیامدهای خدامحوری و در نتیجه ی آن، رهایی از رنج را در زندگی ائمه هدی علیهم السلام اینگونه می یابیم:« فانت لاغیرک مرادی و لک و لا لسواک سهری و سهادی و لقاؤک قرّه عینی و وصلک مُنی نفسی و الیک شوقی و فی محبتک وَلَهی و الی هواک صبابتی»(صحیفه سجادیه، 1411ق، ص 412):تویی و نه غیر تو مراد من، و شب زنده داری من فقط به خاطر توست، و دیدار با تو نور چشم من و آرزوی دلم، و شوق من به سوی توست و شیفته ی دوستی با تو هستم، و در هوای توست دلدادگی ام. امیرالمؤمنین علی علیه السلام این حقیقت را چنین با خدا نجوا می کند:« و من دعائه اللهم إنک آنسُ الإنسین لاولیائک و احضرهم بالکفائه للمتوکلین علیک ان اوحشتهم الغربه آنسهم ذکرک، و إن صبّت علیهم المصائب لجاوا الی الاستجاره بک، علماً بانّ ازمّه الامور بیدک و مصادرها عن قضائک»(رضی، 1370، ج2، ص 221):خدایا تو به دوستانت از همه انس گیرنده تر و برای آنان که به تو توکل می کنند، از هرکس کاردان تری؛ اگر تنهایی و غربت شان به وحشت اندازد، یاد تو آنان را آرام سازد و اگر مصیبت ها بر آنان فروبارد، به تو پناه آرند و روی به درگاه تو می کنند؛ زیرا می دانند که سررشته ی کارها به دست توست و از قضائی خیزد که پای بست توست. متفکران و عارفان مسلمان نیز ابعاد مختلف علت حقیقی لذت بردن را واشکافی کرده اند: از جمله ابن سینا معتقد است: بزرگ ترین شادی ها نزد خداست و خداوند شادترین موجودات جهان هستی است؛ زیرا بیشترین کمالات نزد اوست و بالاترین ادراکات هم از آن اوست؛ موجودی از او در جهان هستی کامل تر نیست. در او هیچ عیب و نقصی راه ندارد. کاستی و نیستی سرچشمه ی دردها و رنج هاست که او از آنها بری است و از آنجا که او اولین موجود شاد است، تنها راه کسب شادی واقعی، یافتن راهی برای تقرب به اوست؛ به عبارت دیگر هرکس به او نزدیک تر، شادتر و هر کس از او دورتر، غمگین تر است. بر این اساس، می توان گفت اولیا و مقربین الهی، شوق و شادی وصف ناپذیری دارند(ابن سینا، ج4، ص 40 ـ41).وی در نمط نهم اشارات، عارف واصل به خدا را اینگونه معرفی می کند:« العارف هشٌ بشٌ بسامٌ»(همان، ص 101): عارف کسی است که گشاده رو، خوش برخورد و خندان باشد. در مثنوی معنوی مولوی، درباره ی رضا به قضای خداوند، چنین آمده است: چون قضای حق رضای بنده شد... حکم او را بنده خواهنده شد بی تکلف، نه پی مزد و ثواب... بلکه طبع او چنین شد مستطاب زندگی خود نخواهد بهر خوذ... نه پی ذوق حیات مستلذ هر کجا امر قدم را مسلکی است... زندگی و مردگی پیشش یکی است بهر یزدان می زید نی بهر گنج... بهر یزدان می مرد نی خوف و رنج هست ایمانش برای خواست او... نی برای جنت و اشجار و جو مرگ او و مرگ فرزندان او... بهر حق پیشش چو حلوا در گلو آنگهان خندد که او بیند رضا... همچو حلوای شکر او را رضا (مولوی، 1386، ص 389) و در جای دیگر چنین می سراید: انبیاء‌ زان زین خوشی بیرون شدند... که سرشته در خوشی حق بدند زان که جانشان آن خوشی را دیده بود... این خوشی ها پیششان بازی نمود (همان، ص 358 ـ359) ب)جامع نگری، در پاسخگویی به نیاز انسان اساسی ترین برنامه برای رسیدن به آرامش حقیقی، برنامه ای است که تمام گرایش های فطری را پوشش دهد. آرامش حقیقی هنگامی به سراغ انسان می آید که دیگر جوانب فطری انسان هم مورد توجه قرار گیرد تا بتواند عطش روحانی انسان را سیراب کند. باید به دنبال برنامه ای بود که آزادی و آرامش، امید و عشق، خشیت و نیرو و نور و سرور را به یکباره برای انسان به ارمغان بیاورد، و این برنامه را جز از سوی خالق هستی نمی توان دریافت؛ چه در غیر این صورت آرامش خیالی است و سرایی بیش نیست. آرامش راستین در پیوند با توحید، براساس ولایت و با ارائه ی شریعتی سهل و روشن میسر خواهد بود؛ به گونه ای که تمام آن گرایش های زیبا و دلربای فطری را پاسخ دهد(مظاهری سیف، 1387، ص 56). ج)پذیرش شریعت حیاتی از مباحث پیشین روشن شد که رسیدن به آرامش در پرتو توکل بر خدا و واگذاری امور به آن قادر متعال است. بدون شک، شرط رسیدن به خدا و ایجاد پیوند درونی با او، با پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله در حرکت در چارچوب شریعت به دست می آید؛ لذا خداوند به انسان ها دستور اکید می دهد که اگر خواهان دوستی با من هستید و این ادعا را دارید، باید از پیامبر صلی الله علیه و آله پیروی کنید:«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ »(آل عمران: 31) بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا نیز شما را دوست داشته باشد. در زیارت شعبانیه نیز به این مضمون اشاره شده است:« اللهم صلّ علی محمد و آل محمد، الفلک الجاریه فی اللُجج الغامره یأمن من رکبها و یغرق من ترکها المتقدم لهم مارق و المتأخّر عنهم زاهق و اللازم لهم لاحق»(شیخ طوسی، 1411ق، ص 361):خدایا دورد فرست بر محمد و آل محمد علیهم السلام، آنها کشتی روانند در سیلاب های بی پایان، که در امان است هرکه بر آن سوار شود، و غرق می شود هرکه آن را وانهد؛ هرکه از آنها پیش افتد، از دین خارج شده و هرکه از آنان عقب مانده، نابود است و همراه و ملازم ایشان به حق می رسد. این بخش از دعا، ملازم بودن و موبه مو دنباله روی از این بزرگان را اساس رسیدن به سر منزل مقصود انسانی معرفی می کند. در این راه اگر کسی می خواهد دچار حیرانی و سرگشتگی نشود، باید کاملاً همراه و ملازم ائمه معصومین علیهم السلام شود. راه های برون رفت از اصل رنج از نظر بودا برای رهایی از رنج باید برنامه ای عملی مشتمل بر هشت روش انجام شود که عبارتند از:ایمان درست، نیت درست، گفتار درست، رفتار درست، معاش درست، سعی درست، توجه درست و مراقبت درست(هوکینز، 1380، ص 64 ـ65/ شایگان، 1356، ج1، ص 141). در ادامه به توضیح کوتاه هریک از این هشت گام می پردازیم: شناخت درست: شناخت چهار حقیقت جلیل؛ اندیشه درست: آزادی از هوس، آزادی از بدخواهی و بیزاری و آزادی از ستمگری؛ گفتار درست: دوری از دروغ گویی و یاوه گویی؛ کردار درست: سالک از دزدی و شهوترانی و آلوده دامنی پاک باشد؛ زیست درست: دوری از مشاغلی که برای دیگران مضر باشد؛ از جمله اسلحه فروشی، برده فروشی، پیشگویی؛ کوشش درست: سعی و تلاش برای دورماندن از هرگونه بدی و شکوفاندن و نگاهداشتن هرگونه نیکی؛ آگاهی درست: سالک باید به احساس ها و درون خود آگاهی داشته باشد و آگاهانه زندگی کند؛ یکدلی درست(مراقبه): تفکر و مراقبه. سالک این هشت گام را از طریق سه آموزش پیش می گیرد؛ به این معنا که نخست از برترین رفتار آغاز می کند که همان راستی و درستی در گفتار و در کردار و زیست است؛ سپس به برترین یکدلی رو می آورد که همان سیر در عوالم درونی و نظاره و مراقبه ی دل است؛ یعنی به راستی و درستی در کوشش، آگاهی و یکدلی توجه می کند و آنگاه به برترین شناخت(panna)می رسد که همان شناخت درست و اندیشه ی درست است(پاشایی، 1380، ص 29 ـ30). تفاوت در رهایی از رنج در نگاه بودا و امامان شیعه همان گونه که بیان شد، در اسلام مهم ترین راه برون رفت از اصل رنج، خدامحوری و مسئله رضامندی از قضای الهی است؛ اما در آیین بودا، از مبدأ آفرینش سخنی به میان نیامده و اعتقاد به ناپیدایی آن است. بودا می گوید:«آغاز سرگردانی موجودات از زمانی بی آغاز است. هیچ مبدئی نمی توان یافت که این موجودات از آن سرچشمه گرفته باشند»(شایگان، 1356، ج1، ص 142). همچنین بودا شریعت ندارد، لذا درباره ی این آیین گفته شده است«آیین بودا»نه دین بودا و اساساً این آیین جریان معنوی ـ اخلاقی ای است که خود بودائیان نیز از همان روزگار کهن خود را صرفاً نه به صورت یک نظام رهبانی، بلکه همچون جریانی معنوی، با جنبه های مردمی بروز داده اند و بر این نکته تأکید می کنند که: چگونه می توان مردم را از رنج و عذاب دنیوی که سراسر وجود آنها را فراگرفته است، رهایی داد و به نیروانا رساند(هیوم، 1376، ص 91). نتیجه از آنچه گذشت، نتایج ذیل به دست می آید: 1.یکی از آموزه های مهم در عرفان های نوپدید، مسئله رنج در زندگانی و راه های برون رفت از این مسئله است. 2. در این میان، آیین بودا این مسئله را پررنگ تر از دیگر آیین ها مطرح کرده است. 3.بودا جهان و زندگی در آن را بدبینانه و تاریک می نگرد و آن را سراسر رنج معرفی می کند. او راه هایی هم برای برون رفت از آن ذکر می کند. 4.در عرفان بودیسم، کوشش بر این است که عوامل رنج آور و اضطراب زا و نگرانی بخش حذف شود؛ بدون اینکه انسان خود را وابسته به وجود یک حامی با نیروی مطلق و عشق نامحدود(خدا)بداند؛ در نتیجه آرامشی که او به دنبال آن است سرابی بیش نیست و آرامش از نوع منفی است. 6.از دیدگاه ائمه هدی علیهم السلام هرچند وجود مصائب و مشکلات در زندگی همه ی بشر پذیرفته شده است، اما رنج بردنِ حاصل از مصیبت، وابسته به نگاه آدمی به مصائب و مشکلات است. آن گاه که انسان به مصائب منفی بنگرد، همیشه در رنج است؛ اما اگر مثبت بنگرد، آن گونه که امامان شیعه علیهم السلام در رویارویی با مصائب و مشکلات با آنها برخورد می کردند، از آنجا که به مقام رضا رسیده اند و اراده ی خود را در اراده خدا فانی می بینند و با تمام وجود با کسی که غنی، پاک، زیبا و مهربان است احساس پیوندی نزدیک می کنند و علت ایجابی آرامش را فقط در رضای خدا و یاد او می بینند. لذا «ما رأیتُ إلا جمیلاً»بر زبان می رانند و به کلی از ورطه ی رنج رها می شوند. آری اولیای الهی با یاد خداوند به آرامشی می رسند که گرچه به مصیبت های سخت همچون زندان و امثال آن گرفتار شوند، اما هرگز به نوسان ها و اضطراب های روحی و روانی دچار نمی شوند. زندگی این بزرگان شاهدی بر این مدعاست.


 

عید ، یعنی هم ‏رنگ خدا شدن

هر روز ، هر روزی که در آن ، هم‏ رنگ خدا باشیم ، از سیاهی بگریزیم ، شبنم شویم ، بوی باران بدهیم ، سرزمین دلمان سبز باشد و آسمان وجودمان رنگین‏ کمانی باشد ، عید است .
 
آری ! هر روزی که در آن بهار باشد ، آن روز عید است .
 
ای خدای بهار !
 
بهار آمد ...
 
یا مقلب القلوب و الابصار !
 
قلبم ، در سرمای گمراهی ، قندیل معصیت بستر و به خواب زمستانی رفته ؛ چشمانم در تاریکی سیر می‏ کند ، روشنی را گم کرده ‏ام ؛ یاری ‏ام کن !
 
یا مدبر اللیل و النهار !
 
روز و شب ، برایم بی ‏معنی است . روزم با کسوف و شبم با خسوف است ؛ حتی دیگر ستارگان خوشبختی برایم چشمک نمی‏ زنند ؛ در تاریکی مطلق جهل به سر می‏ برم ؛ معرفتم ده !
 
یا محول الحول و الاحوال !
 
سرگردانم ؛ سرگردان لحظه‏ ها ، سرگردان دگرگونی ‏ها ؛ زمان مرا به بازی گرفته است ؛ سرگردان‏ ترم مخواه .
 
ای گرداننده دل ‏ها و چشم‏ ها !
 
ای اداره کننده شب ‏ها و روز ها !
 
ای دگرگون کننده زمان ‏ها و گردش‏ ها !
 
اکنون که از احوالم باخبری ، حَوِّل حالَنا اِلی اَحسَنِ الحال .

سید مهدی میرمیران

 

 

میرمیران نوروز 1393


با سلام

دوستان گرامی که مایل هستند عنوان پروپوزال تایید شده انها در وبلاگ قرار گیرد میتوانند عنوان تایید شده پروپوزال خود را برای من پیامک کرده تا در وبلاگ قرار دهم شایان ذکر است:

 مابقی دوستان از موضوع همدیگر مطلع شده هم اگر احیانا کسی مطلب مفیدی در مورد موضوع یکدیگر داشته باشد میتواند برای او ارسال یا فرد را مطلع نمایید تا در روند انجام کار سرعت عمل ایجاد گردد .

از کلیه دوستانی که ایده های خوب در این مورد دارند استدعامندم یاداوری نماییند

با کمال تشکر

میرمیران

 

 


با سلام خدمت کلیه دوستان گروه اندیشه سیاسی در اسلام

طی مکالمه ای که با دکتر باقی انجام شده تاکید موکد نمودن در مورد پایان نامه خود سرعت عمل داشته زیرا :

نکته اول

فرصت شش ماهه جهت دفاع که از زمان تصویب پروپوزال (فرم هفت صفحه ای )محسوب میشود

و تمدید این این فرصت منوط به پرداخت مجدد نصف شهریه تا ترم بعد میباشد

نکته دوم

تشکیل جلسات تصویب پروپوزال جهت یک یا دو یا سه نفر مقدور نیست (به دلایل اموزشی مقرر شده) پس حداقل باید 10 الی 15 مورد اماده باشد تا جلسه برگزار و اقدامات لازم مبذول گردد

نکته سوم

تاکید این امر که کلیه دوستان حداکثر تا تاریخ 14 اسفند یا شخصا فرم هفت صفحه را با تایید یک استاد راهنمای مشخص به اقای دکتر باقی تحویل یا با اماده سازی ان توسط شخص دومی به دست اقای دکتر برسانند

نکته چهارم

اقدام فوری نسبت به این اطلاعیه نه تنها به نفع خود شما دوست گرامی است بلکه کلیه دوستان نیز ذینفع این امر قرار خواهند گرفت .

 

ضمنا نمرات دکتر باقی و دکتر عطار زاده نیز به زودی مشخص خواهد شد.

 

 

 

با سپاس

سید مهدی میرمـیــــران

1392/12/04


جلسه دفاعیه کارشناسی ارشد تاریخ، فرهنگ و تمدن اسلامی

عنوان:بررسی مولفه های شکوفایی اقتصاد تمدن اسلامی قرون 3 تا 5 هجری

نام دانشجو: یدالله رحیمی

استاد راهنما: دکتر اباذری

زمان:  سه شنبه مورخ 92/12/01 ساعت 13

مکان: ساختمان تحصیلات تکمیلی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جلسه دفاعیه کارشناسی ارشد علوم سیاسی

عنوان: جایگاه فضیلت در افکار سیاسی غرب تا قرن 19

نام دانشجو: حامد سعیدی

استاد راهنما: دکتر جعفری نژاد

زمان: پچهارشنبه مورخ 92/11/30 ساعت 10:30

مکان: ساختمان تحصیلات تکمیلی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جلسه دفاعیه کارشناسی ارشد روابط بین الملل

عنوان: نقش انگلستان در جعل نام خلیج فارس

نام دانشجو: رضا بهرامی خوشنودی

استاد راهنما: دکترحسین احمدی

زمان: چهارشنبه مورخ 92/11/30 ساعت 8:30

مکان: ساختمان تحصیلات تکمیلی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جلسه دفاعیه کارشناسی ارشد علوم سیاسی

عنوان: بررسی وجوه اشتراک و افتراق حق آزادی در نظام های حقوقی اسلام و  غرب

نام دانشجو: مرضیه سامی

استاد راهنما: دکتر مسعود همت

زمان: پنجشنبه مورخ 92/12/01 ساعت 12

 

 

 

 

 

 

 

مکان: ساختمان تحصیلات تکمیلی

جلسه دفاعیه کارشناسی ارشد علوم سیاسی

عنوان: جایگاه فضیلت در افکار سیاسی فلاسفه معاصر (مطالعه موردی مکینتایو)

نام دانشجو: مرتضی مقتدایی

استاد راهنما: دکتر عطار زاده

زمان: چهار شنبه مورخ 92/11/30 ساعت 10

 

 

 

مکان: ساختمان تحصیلات تکمیلی

جلسه دفاعیه کارشناسی ارشد روابط بین الملل

عنوان: سیاست خارجی ترکیه در قبال تحولات سیاسی عراق (2012-2003)

نام دانشجو: شیدا شایسته

استاد راهنما: دکترنفیسه واعظ

زمان: چهارشنبه مورخ 92/11/30 ساعت 9

مکان: ساختمان تحصیلات تکمیلی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

67

 

 

جلسه دفاعیه کارشناسی ارشد علوم سیاسی

عنوان: نقش فضای مجازی در زمینه گسترش مشارکت سیاسی جوانان ایران

نام دانشجو: مریم نیکزاد چالشتری

استاد راهنما: دکتر مسعود جعفری نژاد

زمان: چهار شنبه مورخ 92/11/30 ساعت 8

مکان: ساختمان تحصیلات تکمیلی

جلسه دفاعیه کارشناسی ارشد اندیشه سیاسی در اسلام

عنوان: بررسی کارکرد های فرهنگ سیاسی مبتنی بر معارف دینی و تاثیر آن بر پایداری نظام سیاسی

نام دانشجو: سید محمد حسین احمدی

استاد راهنما: دکتر جعفری نژاد

زمان:  پنجشنبه مورخ 92/12/1 ساعت 11:30

مکان: ساختمان تحصیلات تکمیلی

جلسه دفاعیه کارشناسی ارشد مطالعات منطقه ای (اروپا)

عنوان: سیاست های رفاهی در کشور های اروپایی چالش ها و فرصت ها با تاکید بر فرانسه

نام دانشجو: آمنه موسوی

استاد راهنما: دکتر شفیعی

زمان: چهار شنبه مورخ 92/11/30 ساعت 10

مکان: ساختمان تحصیلات تکمیلی

 

 


 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


از نهضت قاطعانه روح الله ,

شد دست ستمگران ز ایران کوتاه

. با دست تهی و این همه پیروزی

, لا حول و لا قوت الا بالله .

دهه فجر بر ایرانیان همیشه سربلند و سرافراز مبارک باد .

میرمیران


خبر فـــــــــــــــــــــــوری
باسلام
آقای دکتر بهرامی تاکید دارند حداکثرتا23بهمن مقالات خود را ارسال داشته تا نمرات اعلام گردد.
لطفا هر چه سریعتر نسبت به این امر تعجیل نمایید.
میرمیران


 

جلسه دفاعیه کارشناسی ارشد تاریخ، فرهنگ و تمدن اسلامی

عنوان: تاثیر گردشگری دینی بر اوضاع فرهنگی و اجتماعی شهرستان لردگان پس از انقلاب اسلامی (مطالعه موردی سفر به امامزادگان شهرستان لردگان)

نام دانشجو: زهرا بابا احمدی

استاد راهنما: دکتر نفیسه واعظ

زمان:  چهار شنبه مورخ 92/11/23 ساعت 14

مکان: ساختمان تحصیلات تکمیلی

 

توجه به تاریخ و ساعات توجه کامل داشته باشید

 

 

سید مهدی میرمیران


تقویم آموزشی نیمسال دوم 92-93

 

 

ردیفشرحتاریخ
1 انتخاب واحد 1392/11/07-1392/11/08
2 شروع کلاسها دوازدهم بهمن 92
3 پایان کلاسها

بیست و هفتم اسفند 92 وپانزدهم خرداد 93

4 امتحانات پایان ترم 1393/03/17 - 1393/04/04
 5 امتحانات میان ترم 1393/02/17 - 1393/03/17
6 حذف و اضافه 1392/11/19 - 1392/11/20