5- چالشهای مقابل جوامع غربی
جوامع غربی باید به طور موثر به چالش اسلامگرایان ایدئولوژیک پاسخ دهند. برای انجام این کار آنها باید از اصول و تحلیلهایی که با منازعه پیشین با مارکسیسم ایدئولوژیک همانندیهای زیادی دارد، استفاده نمایند.
تفاوت آشکار بین تروریستهایی که به نام اسلام عمل میکنند و مسلمانان صلحجوی مطیع قانون باید مورد ملاحظه قرار گیرد، اما نباید اجازه داده شود تا تلاشهایی که برای حفظ و پاسداشت اصول و نهادهای جوامع غربی ضروری هستند متوقف شوند. حداقل تلاشهای زیر ضروری است:
? انجام تحلیلی روشمند از تمام آن چیزهایی که ایدئولوژیستها و متحدان آنها میگویند و مینویسند.
? بررسی و کنترل سازمانهای اسلامی دارای پیوندهای مستند با فعالیت اسلامگرایی، از جمله حمایت از تروریسم، تشخیص هویت افراد درگیر، سازمانهایی که از طریق آنها فعالیت میکنند، منابع مالی و حمایتی آنها، تمهای اصلی تبلیغاتی آنها (ضدیت با یهود – که به طرزی قابل توجه خصمانهتر از ناسیونال سوسیالیست آلمان است – و ضدیت با آمریکا)، نمایندگان سرشناس، سازمانهایی که برای سرپوش گذاشتن به اعمال غیر قانونی تشکیل شدهاند، اقدامات فعال و مبارزه از طریق دروغ پراکنی.
? مراقبت دقیق رسانههای اسلامگرا.
? علنی و به اطلاع عموم رساندن درست این اطلاعات تا اینکه مردم بدانند چه چیزی دارد اتفاق میافتد.
? تقویت موثر مسلمانان میانهرو در مبارزه علیه افراطگرایی اسلامی.
? حمایت و پشتیبانی از مسلمانانی که چه در غرب و چه در جوامع اسلامی روش علمی را اختیار کرده و به کار میبرند.
? و تلاش برای از بین بردن سوء استفاده از آزادی آکادمیک و دیگر آزادیهای جوامع دموکراتیک.
سوء استفاده از آزادی آکادمیک – دانشگاه به مثابه پایگاه سیاسی
طبق نظر رابرت فیسک از ایندیپندنت:
کرسیهای مطالعات عثمانی در دانشگاههای آمریکا توسط دولت ترکیه تامین مالی میشوند. در این دانشگاهها، دانشگاهیان ایالات متحده – که مجبورند ثابت کنند از آرشیوهای عثمانی برای انجام کارهایشان استفاده کردهاند و از این رو هرگز نباید قتل عام 1915 را محکوم کرده باشند – اینگونه دروغ پراکنی میکنند که ارمنیها صرفاً قربانیان «جنگ داخلی» بودند و ترکها نیز در آشوبهای 1915 کشته شدند. ترکها کشته شدند ولی نه به اندازه ارمنیها.(1)
مسلماً این امر برای گروهها در دانشگاهها پسندیده نیست که سرمایهگذاری را با چنین شرایطی بپذیرند. اصول آزادی آکادمیک که بر اساس آن دانشگاههای غرب فعالیت میکنند باید این الزام را در بر داشته باشد که تمام شواهد مربوط قابل دسترس باید در انجام تحقیق و دستیابی به نتایج حاصله مورد ملاحظه قرار گیرند. این امر به نظر میرسد آشکارا در گروههای مطالعات عثمانی وجود ندارد. ممکن است گروهها یا واحدهای دیگری نیز وجود داشته باشند که بودجه آنها توسط منابعی تامین میشود که شروط محدود کننده مشابهی را اعمال میکنند، و آزادی آکادمیک را ضایع میکنند.
این محدودیتها و شرطها در سرمایهگذاری در چنین گروهها یا واحدها به مثابه تلاش برای تبدیل بخشی از یک دانشگاه به پایگاهی سیاسی برای یک گروه خاص است – تاکتیکی که به طور گسترده توسط مارکسیستها از دهه 1960 به این طرف اتخاذ میشد. این امر در ایالات متحده، بریتانیا و در دیگر کشورهای غربی شایسته تحقیق و بررسی بیشتر است. بر اساس نظر اکبر احمد از دانشگاه کمبریج، این مساله در اکسفورد و کمبریج در حال روی دادن است.
نوع زیرساخت سازمانی یا حمایت مالی، از موضع فکری متفکران حکایت میکند. مرکز اسلامی در آکسفورد و آکادمی اسلامی در کمبریج توسط سعودیها حمایت میشود. ایرانیان از موسسه اسلامی صدیق حمایت میکنند. تا آنجا که ما میدانیم سعودیها خواهان حفظ وضعیت موجود و ایرانیان خواهان تغییرات انقلابی هستند. به عبارتی این موسسات، تظاهراتِ رویارویی و مواجهه سیاسی بزرگتر در جهان اسلام هستند. احمد پیشتر میرود و از ادوارد سعید نقل قول میآورد:
مشکل است اندیشمندی را بیابیم که صرفاً یک متفکر باشد، زیرا هر شخصی با برخی گرایشها، گروهها و خطوط ایدئولوژیکی یا سیاسی همپیوند است. در تمام کشورهای عربی، انتصابهای آکادمیکی انتصابهایی سیاسی هستند. صلاحیت شخص حتماً باید احراز شود.(2)
اقدامات دیگر
این موارد باید شامل اصلاح فوری مقررات مربوط به مهاجرت به منظور جلوگیری از هجوم بیشتر اسلامگرایان ایدئولوژیست باشد. بعلاوه به مسلمانان نباید جایگاهی ویژه داد که با جایگاه دیگر گروههای مذهبی یا اخلاقی تفاوت داشته باشد
جوامع غربی نه تنها نیاز به تشویق انتقاد از خود –هم از تاریخ گشته و هم سیاستهای آینده – که به ترغیب و قدردانی از سابقه، ارزشها و نهادهای جوامع آزاد نیز نیاز دارند. برای مثال بریتانیا باید:
? آموزش تعالیم مذاهب یهودی – مسیحی، فرهنگ و تاریخ بریتانیایی را در مدارس تضمین کند.
? مهاجران به بریتانیا را به فراگیری زبان انگلیسی و احترام به قوانین بریتانیا ملزم کند.(3)
بعلاوه اگر سازمانهای بیشتری که در پی ترویج و گسترش صلح و احترام متقابل بین مردم مذاهب و فرهنگهای مختلف باشند تاسیس شوند، مفید خواهد بود، مانند سازمان بینالمللی اسلام و مسیحیت برای آشتی و بازسازی که در فصل نخست آمد. هدف این سازمان عبارت است از کمک به مسلمانان و مسیحیان میانهرو و صلحجویِ درگیر در منازعات میان فرقهای جهت استقرار مجدد صلح، بازسازی زندگیها و جوامع از هم پاشیده و برقراری روابط مسالمتآمیز.
ما به سازمانها و ابتکارات بسیار زیادی از این دست – هم در این کشور و هم در سراسر جهان – در سالهایی که پیش روی ماست نیاز خواهیم داشت.
6- چالشِ مقابل اسلام
چالش مقابل مسلمانان مقیم غرب
برای اکثریت بزرگ مسلمانان نجیب، صلحجو و مطیع قانون کافی نیست که از نظر اخلاقی ترور، از جمله حمله تروریستی یازده سپتامبر و حوادث مشابه را محکوم کنند. آنها باید دیدگاه جنگ گریزناپذیر بین اسلام و مابقی جهان را – که اغلب توسط اسلامگرایان مطرح میشود – رد کنند. اگر آنها زندگی در جوامع لیبرال دموکراسی غرب را برگزیدهاند، باید ارزشهای لیبرال دموکراسی را نیز بپذیرند – همان طور که یهودیان، سیکها، هندوها و دیگران برای سالهای متمادی پذیرفتهاند.
مسلمانان معتدل میانهرو همچنین باید موضع خود را در قبال موضوعات دیگر نیز مشخص کنند نظیر:
? بردگی، از جمله ظهورات جدید آن در جهان اسلام.
? نقض حقوق بشر در هر جا که اتفاق بیفتد از جمله آنهایی که به آزادی عقیده، آزادی بیان و برابری فرصت برای زنان مربوط میشوند.
بسیاری از مسلمانان در انتقاد از هر غیر مسلمانی که این موضوعات پر دردسر را مطرح میکند سری موضع میگیرند. برای مثال لرد احمد در حالی که در مجلس در نوامبر 1999 صحبت میکرد اظهار داشت که رفتار اسلامگرایان افراطی معرف رفتار مسلمانان نیست و اینکه اعضای فعال المهاجرون بیش از 1 درصد جمیعت مسلمانان را تشکیل نمیدهند. با این حال اگر این اظهار نظر درست باشد، باز حاکی از این است که هزاران نفر در بریتانیا وجود دارند که تعهد ایدئولوژیکی آنها پذیرای اقدامات خرابکارانه یا تروریستی است.
نوع خاص دادخواهی که در گزارش کمیسیون حقوق بشر اسلامی مشخص شد، هیچ تلاشی برای ارائه یک دیدگاه متعادل از وضعیت صورت نمیدهد. این دادخواهی، مسیحیان یا یهودیان را در جوامع اسلامی معاصر نادیده میگیرد – و این قصوری است بزرگ در هرگفتگوی جدی در باب حقوق بشر.
آیا مسلمانان تصدیق نمیکنند که آنها در جوامع غربی در مقایسه با تقریباً هر یک از کشورهای اسلامی بهتر حفاظت میشوند، کامیابترند و بالاتر از همه، دارای آزادیهای بیشتر از جمله آزادی بیان، انتشار، رای و آزادیهای بسیار زیاد دیگر هستند؟
و آیا آنها همچنین تایید نمیکنند که کشورهای اسلامی اندکی وجود دارند که به مسیحیان، یهودیان یا مردم دیگر مذاهب آزادی انجام اعمال مذهبیشان را میدهند آزادیای که مسلمانان در جوامع غربی از آن بهرهمند هستند؟ و آیا آنها نباید سعی کنند تا این عدمتقارن را برطرف کرده و آزادیهای مذهبی و دیگر انواع آزادیها را در کشورهای اسلامی رواج دهند؟
برخی نمونههای اخیر از دهههای 1980 و 1990 در جهان اسلام روشنکننده هستند. نویسندگان به ویژه مورد تهدید بودهاند. فرج فوداء نویسنده شجاع و دارای صراحت کلام مصری ترور شد و برخی مبلغین اسلامگرا این ترور را با مرتد اعلام کردن او توجیه کردند. بر اساس نظر دوران (Duran) نویسندگان دیگری:
... در افغانستان، الجزایر، ایران، کویت، لبنان، پاکستان، سوریه، ترکیه، یمن و گوشه و کنار غرب از جمله ایالات متحده ترور یا تهدید به ترور شدهاند. پناهگاهای امن اندکی باقی است.
«منازعه کتابها» که در بیشتر جهان عرب و اسلام گسترش دارد این پرسش را پیش میکشد که روشنفکران بدون به خطر انداختن زندگی خود از چه میزان حق آزادی برخوردارند، اندیشیدن مستقل تا چه حد اجازه داده میشود، برای بیان آزادانه اندیشهها چه مجالهایی وجود دارد. به طور خلاصه آیا روشنگری اسلامی امکان وجود دارد؟
... بسیاری از اعضای الیت روشنفکری جهان اسلام هماکنون در آمریکای شمالی و اروپای غربی زندگی میکنند. فضل الرحمان استاد مطالعات اسلامی در دانشگاه شیکاگو تا قبل از فوتش در سال 1988 رهبر آنها بود ... در سال 1969 او به اجبار سرزمین بومی خود پاکستان را به خاطر کتابی که در بریتانیا منتشر کرد ترک کرد. نامزدهای جایزه نوبل در ادبیات در اروپا زندگی میکنند: ادریس شراعبی و طاهر جیلون هر دو از مراکش در فرانسه و الطیب صالح سودانی که یکی از کتابهای او توسط دیکتاتوری اسلامگرا در کشور مادریاش غیر مجاز و ممنوع شد، در بریتانیا به سر میبرند.(1)
با این حال لزوم رفورم توسط برخی مسلمانان برجسته نظیر طریق علی، روشنفکر پاکستانی که در ده? 1960 یک انقلابی مارکسیست بوده، مورد تاکید قرار گرفته است:
ما شدیداً نیازمند رفورماسیون اسلامی هستیم که محافظهکاری مفرط و دیوانهوار و عقبماندگی بنیادگرایان را از بین برده و بیشتر از آن، جهان اسلام را بر روی ایدههای جدیدی که از آن چیزی که هم اکنون از غرب عرضه میشود بسیار پیشرفتهتر هستند، باز کند. این امر مستلزم جدایی دقیق دولت و مسجد، انحلال روحانیت، تصریح روشنفکران مسلمان بر حق خود در تفسیر متونی که مشخصه مشترک فرهنگ اسلامی به مثابه یک کل هستند، آزادی تفکر آزادانه و عاقلانه و آزادی قو? تخیل و آفرینندگی است. ما به تجربه دوباره نزاعهای قدیمی و اندیشه نه درباره یک آینده باشکوهتر و انسانی بلکه درباره اینکه چگونه میتوانیم از حال به گذشته برگردیم، محکوم خواهیم بود مگر اینکه در این مسیر حرکت نماییم. این رویایی غیر قابل پذیرش است.(2)
معضلی در برابر مسلمانان میانهرو؟
ما تمایزی بین اکثریت بزرگ مسلمانان معتدل و میانهرو و اسلامگرایان ایدئولوژیک قائل شدهایم. با این حال این تمایز در عمل به خود مسلمانان میانهرو بستگی دارد که در تمایز خود با همکیشان ایدئولوژیک شان صریحتر باشند.
به نظر میرسد بیمیلی قابل ملاحظهای نزد آنها در ایجاد این تمایزهای ضروری وجود دارد – بیمیلیای که هم بین جوامع غربی و هم جوامع اسلامی نمایان است. برای بیشتر مسلمانان میانهرو بسیار مشکل به نظر میرسد که علیه مواضع اسلامگرایان ایدئولوژیک علناً موضع مخالف اتخاذ کنند و در عین حال در جوامعشان اعتبارپذیری خود را حفظ نمایند.
از این رو مسالهای که مطرح میشود اینکه چه دلیلی بنیادی در اسلام برای این بیمیلی در مخالفت با افراطگرایی به خصوص به طور علنی وجود دارد.
جان هابگوود و یورک در کتاب اخیر خود تحت عنوان «انواع بیاعتقادی» این موضوع را به بحث میگذارند:
من اظهارات خود را بر آثار مردمشناس مسلمان اکبر احمد که اکنون استاد کمبریج است و چند سال پیش کتابی تحسینبرانگیز تحت عنوان «پست مدرنیسم و اسلام» نوشت، استوار میسازم ...
... او در نظر از امکان یادگیری مردم و فرهنگهای مختلف از یکدیگر استقبال میکند، اما تاکیدش تقریباً به طور کامل بر مواجهه بین اسلام و فرهنگ غرب است که، آن طور که او میبیند، مسبب افراطکاریهای پستمدرنیست است. او به طور پرحرارتی درباره فهم مسلمانان از مورد تاخت و تاز قرار گرفتن و راجع به قدرت ویرانکننده رسانهها مینویسد. اما تقریباً به این امر که مسائل و مشکلات فکری مشترکی وجود دارند که همه مذاهب با آن مواجهاند تقریباً هیچ توجه نمیشود و اینکه محتوای فکری خود اسلام ممکن است در معرض تهدید باشد. این عدم توجه با چیزی که در نزد من یکی از شگفتانگیزترین افشاگریهای او بود در پیوند است. او توضیح میدهد که چگونه بعد از یک دوره طولانی سلطه فکری، زمانی که دانشمندان اسلامی فلسفه یونان را برای اروپای قرون وسطی حفظ کردند، اسلام عملاً میراث یونانی خود و به همراه آن روح انتقاد و سنجشگری را رها کرد. او میافزاید: «این رهاسازی میتواند به توضیح مخالفت ریشهدار فرهنگی و فکری با اسلام در غرب، جایی که یونان باستان هنوز از اهمیت برخوردار است، کمک کند».(3) به عبارت دیگر غرب به دلیل اینکه در خصوص چگونه عقلانی بودن طالب آموختن از یونانیان است مقصر دانسته میشود. از دیدگاه متفاوت یک مورخ مسیحی، روگردانی مسلمانان از غلیان فکری اروپای میانه به عنوان یک مصیبت برای اسلام نگریسته میشود. این امر در رد دوگانگی شدید بین عقل و اراده که ویژگی آموزه قرآنی خلقت است» قرار دارد.(4) اگر اراده خدا تمام آن چیزی است که ما باید بدانیم، در آن صورت اندیشه محض میتواند بیتقوایی محسوب شود.
این دو خصیصه اسلام یعنی احساس سردرگمی آن در مواجهه با نظام اجتماعی و سیاسی که تحت کنترل آن نیست و عدم اعتماد به سنت نقد عقلانی مذهب، منابع بالاقوه ضعف محسوب میشوند، درست همان طور که آنها برای اشکالی از مسیحیت که در میل به دور کردن خود از جامعه سکولار و اتکاء بر مالکیت انحصاری یک سرمشق مکتوب ابطالناپذیر با اسلام شریک هستند نیز از منابع بالاقوه ضعف محسوب میشوند. پروفسور احمد از شیوههای متفاوتی که مسلمانان در مواجهه با فرهنگی بیگانه از خود واکنش نشان میدهند و خطرهای رجعت به برآشفتگی و افراطگرایی تحلیلی ژرفنگرانه دارد. او از مشکلاتی که مسلمانان برای مشارکت در یک تمدن جهانی بدون از دست دادن هویتشان با آنها مواجهاند، آگاه است. اما همان طور که از یک طرف مسیحیان ممکن است در همآمیزی مذهبیشان در الگوهای زندگی اجتماعی موفق نشوند، همین طور از طرف دیگر مسلمانان به نظر میرسد که به اهمیت تنش غیرقابلاحتراز درونی بین ایمان مذهبی و هر گونه نظم اجتماعی واقعی پی نبردهاند. کاملاً بر عکس است. تنها اگر عنصری انتقادی در آن رابطه نیز وجود نداشته باشد، عنصری انتقادی که برای مسیحیان به صلیب مسیح مربوط میشود، نتیجه تقریباً غیر قابل اجتناب عبارت میشود از برخی اشکال مطلقگرایی از طریق اتحاد قدرت سیاسی و قدرت مذهبی. این درسی است که کلیساهای مسیحی اغلب با درد و رنج بسیار مجبور بودهاند بیاموزند، اما آن چه هم اکنون به روشنی نمایان است این که این امر برای اسلام بسیار مشکلتر است.
این واقعیت که قرآن فراتر از انتقاد است تنها مشکل را بدتر میکند. توان درونی اسلام به بهای عدم اجازه بررسی آزادانه بنیادهای خود آن حاصل میآید. البته منطقی درونی در این گفته وجود دارد که اگر خداوند به راستی خداوند است در آن صورت هیچ بررسی انتقادی از کلام الهی امکانپذیر نیست. اما این منطقی است که اگر تعقیب شود، اسلام را از هر گونه گفتگوی معنیدار با مذاهب دیگر یا حتی در درون خودش باز میدارد و ادعای خود قرآن مبنی بر اینکه خاتم تمام مذاهب است را دچار دور باطل میکند.(5)
این تحلیل ژرفنگرانه پرسشهای بیشتری را مطرح میکند که لازم است مسلمانان میانهرو آنها را به منظور اطمینان خاطر غیر مسلمانان، جلوگیری از رشد اسلامهراسی و افزایش قدردانی از کمکهای ارزشمندی که در زمینههای بسیار زیادی توسط بسیاری از مسلمانان صورت گرفته آشکارا به بحث و گفتگو بگذارد.
خلاصه
1- تعاریف و تمایزها
? از زمان حادثه یازده سپتامبر و اقدامات تروریستی مشابه توسط گروههای «اسلامی» خطر اسلامهراسی و واکنش شدید علیه تمام مسلمانان از جمله اکثریت بزرگی که شهروندانی صلح جو و مطیع قانون هستند نمایان است.
? همچنین علاقه رو به رشدی در اسلام وجود دارد، همراه با بسیاری از غیر مسلمانان که تاریخ اسلام، نویسندگان و رفتارهای کنونی را مطالعه میکنند از این رو به طور اجتنابناپذیر مقایسههایی با جوامع غربی صورت خواهد گرفت.
? اگر چه جوامع غربی ناهمگن هستند اما در دوران مدرن این جوامع به طور کلی در باورها، ارزشها و نهادهای لیبرال دموکراسی با هم مشترک بودهاند – البته با برخی استثناهای آشکار نظیر ناسیونال سوسیالیسم آلمان نازی. با این حال عناصر مشترک کافی برای مقایسه و همسنجی وجود دارد.
? جوامع «اسلامی» از ناهمگنی بسیار بیشتری برخوردار هستند، از کشورهای با قوانین اساسی سکولار و برخی نهادهای سیاسی دموکراسیهای لیبرال (نظیر ترکیه و اندونزی) گرفته تا کشورهایی که بر ارزشهای اسلامی بیشتر سنتی استوارند (نظیر عربستان سعودی) و یا کشورهایی که متعهد به باورها و اعمال اسلامگرایانه (نظیر افغانستان تحت حکومت طالبان) هستند را در بر میگیرد. «اسلامگرایی» و «اسلامگرا» واژههایی هستند که اکنون به طور گسترده برای اشاره به گونههای رادیکال، ایدئولوژیک ستیزهجو از اسلام به کار برده میشوند – همان گونه که توسط خود آنها تعریف شده – و آکنده از توجیهات مذهبی برای کنش سیاسی خشونتآمیز یا انقلابی است. منظور ما از «اسلام سنتی» عبارت است از آن دسته از آموزههای اسلامی که از قرن هفتم میلادی تا قرن نوزدهم بسط و گسترش یافت. از آنجا که «اسلامگرایان» مکرراً ادعای تبعیت از این آموزهها را دارند، در برخی مواقع بجاست که اسلام سنتی و اسلامگرایی را با هم در نظر بگیریم.
? جوامع اسلامی و اسلامگرایی ستیزهجو را باید از هم متمایز کرد زیرا واکنش خصومتآمیز علیه تروریسم اسلامگرا سریعاً میتواند به خصومت و انزجار از تمام مسلمانان بدل شود. امید و قصد ما در نوشتن این اثر این بوده که غیر مسلمانان بتوانند فهم بهتری از اسلام به دست آورند و روابط بهتری با مسلمانان صلحجوی میانهرو برقرار سازند و اینکه هم مسلمانان و هم غیر مسلمانان بتوانند بدین طریق پاسخهای مناسب و درخوری برای وضعیت پیچیده کنونی بیابند.
2-مقایسهها
ما جوامع غربی را با جوامع اسلامی در دو سطح با هم مقایسه کردیم.
الف) بنیادیترین سطح مربوط میشود به مفاهیم دانش و حقیقت و انواع نهادهای لازم برای گسترش و حفاظت از آنها.
? در جوامع غربی حقیقت هر موضوعی در دانشگاهها و جاههای دیگر توسط خبرگانی که تمام شواهد قابل دسترس، استدلال منطقی، بحث و گفتگوی علنی و نقد را برای دستیابی به نتایج همیشه موقتشان به کار می برند، پیگیری میشود. این نتایج – و خصیصههایی غیر قطعی که آنها را ایجاد کردهاند – از طریق آموزش به نسلهای بعدی منتقل میشوند. هدف عمده عبارت است پرورش افراد مستقل و خودمختار که با روح نقد و خود انتقادی آکادمیکی بتوانند برای خود فکر کنند.
? در جوامع اسلامی سنتی و اسلامگرا حقیقت عبارت است از کلام خداوند همان گونه که بر پیامبر اسلام وحی شده و در قرآن آمده به همراه گفتار و کردار پیامبر همان گونه که در حدیث و سنت آمده است. اینها تفسیر و در طی آموزش و بعد توسط «علما» - که در این زمینه تخصص دارند – منتقل میشوند. هدف پرورش مسلمانان متدین واقعاً اسلامی است. یک نتیجه عبارت بوده از به وجود آمدن برخی موانع برای انجام پژوهش فردی انتقادی آزاد.
? این رویکردهای معرفت شناختی و فلسفی کاملاً متفاوت نسبت به حقیقت و دانش، ساختارهای اجتماعی و سیاسی بسیار متفاوتی را در جوامع غربی در مقایسه با جوامع اسلامی سنتی و اسلامگرا پشتیبانی و شکل میدهند.
ب) نهادهای اجتماعی، سیاسی، حقوقی و اقتصادی.
? جوامع غربی مدرن به طور نظری بر ارزشهای تساهل، تکثرگرایی و آزادیهای فردی در نهادهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، آموزشی و مذهبی و از همه مهمتر در نهادهایی که به آزادی بیان، مبادله و دسترسی به اطلاعات مربوط میشوند متکی هستند. این جوامع مانند دانشگاههای خود به نسبت تمرکززدا هستند. اگر چه جوامع غربی از فساد مصون نیستند اما نهادها و ارزشهای آنها به فراهم آوری نظارتها و توازنهای پیچیده بر اعمال قدرت کمک میکنند.
? جوامع اسلامی سنتی و اسلامگرا به یکپارچکی و استبداد، عدم تحمل مخالفت، و فقدان آزادیهای فردی گرایش دارند. در آنجا گرایشها به سمت کنترل بیشتر بر تمام جنبههای زندگی – حقوقی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، آموزشی، مذهبی – است که اغلب به نام اسلام صورت میگیرد. آزادی بیان و دسترسی به اطلاعات اغلب محدود بوده و نظارت موثر اندکی، اگر نگوییم هیچ، بر نحو? اعمال قدرت توسط هیات حاکمه صورت میگیرد.
? اسلامگرایان مدرن دو مفهوم محوری از اسلام سنتی یعنی «شریعت و جهاد» را دوباره تجدید کرده و بسط دادهاند به نحوی که با اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل مغایرت دارد، به خصوص آنجایی که به برابری نزد قانون و برابری زن و مرد مربوط میشود.
? شریعت از قرآن و حدیث اقتباس میشود: هیچ نوع قانون اسلامی دیگری وجود ندارد. قانون شریعت به نابرابری بین مسلمانان و یهودیان و مسیحیان (یهود و نصاری)، تمام غیر مسلمانان، و همچنین بین مرد و زن حکم میکند. بردگی در جهان برای قرنها بومی بوده و هنوز برای مثال در سودان امروز ادامه دارد.
? جهاد میتواند به مثابه تلاش برای به وجود آوردن یک زندگی روحانی و مقدس تفسیری معنوی شود. اما این قابلیت را نیز دارد که بسط یافته و به معنی تکلیفی – از جانب خداوند به همه مسلمانان – برای تلاش بیوقفه برای اسلام آوردن یا تحت سلطه در آوردن غیر مسلمانان تعریف شود. جهاد به معنی اخیر از حیث زمان و مکان فاقد محدودیت است و تا زمانی که تمامی جهان، اسلام را بپذیرند یا تسلیم دولت اسلامی شوند ادامه مییابد.
? جوامع غربی در میزان پایبندی به ارزشهای اقتصاد بازار آزاد یا ارزشهای سوسیالیستی همراه با اقتصادهای متمرکزتر متفاوت هستند. با این حال جنبههای مشترک همبسته با نظامهای اقتصادی سرمایهداری وجود دارند. آنها ممکن است درگیر مشکلاتی نظیر نابرابریهای اقتصادی غیر قابل قبول، فساد مالی و رواج بیش از حد ارزشهای مادی باشند. اما علیرغم این مشکلات، سرمایهداری ثابت کرده که یک نظام اقتصادی تولید کننده ثروت بسیار موفقی بوده که توانسته استانداردهای زندگی را برای شهروندانی که در جوامع سرمایهداری زندگی میکنند بالا ببرد.
? بسیاری از جوامع اسلامی دارای آزادی اقتصادی محدود و در مقایسه با کشورهای غیر مسلمان موفقیت اقتصادی محدودی داشتهاند. این جوامع وابسته به واردات علم و تکنولوژی از غرب هستند.
منازعه بنیادی بین جوامع غربی مدرن و اسلامگرایی مدرن با بحث در خصوص نوشتههای اسلامگرایان برجسته گذشته و حال از جمله اسامه بن لادن، بحث راجع به استراتژی و تاکتیکهایی که اسلامگرایان برگزیدهاند، و ارائه نمونههای مستند از این اقدامات در سراسر جهان از جمله شواهدی از استفاده گسترده از سازمانهای بین المللی، وب سایتها و اینترنت به صورت مستند نشان داده شده است.
شواهد ارائه شده پرسشها و چالشهای بنیادی فراوانی را برای هم مسلمانان و هم غیر مسلمانان پیش میکشد از جمله اینکه چگونه میتوان در مقابل اسلامگرایان ستیزهجو به طور موثر ایستاد و اینکه آیا اسلام در اشکال کنونی خود با لیبرال دموکراسی سازگار است.
نتیجه
نهایت تلاش صورت گرفته تا اطمینان حاصل شود که این مقایسهها و تحلیلها با وجود سادهسازی اجتنابناپذیر، درست و عینی باشند.
? قصد ما این نیست که بگوییم «غرب بهترین است» - جوامع غربی درگیر مسائل و مشکلات اجتماعی و اقتصادی فراوان، همچنین بحرانهای شخصی زیادی که به باورها و ارزشها مربوط میشوند، هستند.
? به هر حال از آنجا که غیر مسلمانان به تدریج دارند شروع میکنند به مطالعه اسلام به منظور فهم نقش آن در جهان مدرن، بسیاری به طور اجتنابناپذیر مقایسههایی را با جوامع خودشان انجام خواهند داد و با انواعی از پرسشها که ما مجبور بودیم به آنها بپردازیم، مواجه خواهند شد، چه اینکه ما نیز در پی فهم اسلام در جهان امروز بودهایم – آن هم از طریق مطالعه کتابهای محققانه، نوشتهها و وب سایتهای خود مسلمانان، همچنین مواجه شدن با مناطق منازعه نظیر سودان، نیجریه، قفقاز و اندونزی.
امید ما این است که مسلمانان قادر به ارائه پاسخ همدلانه خواهند بود و این مسائل و مسائل پیچیده دیگر را مورد توجه قرار خواهند داد به نحوی که موجب افزایش فهم متقابل بین مسلمانان و مردم مذاهب دیگر، کاهش تهدید اسلامهراسی و تسهیل احترام متقابل، قدردانی و همزیستی لازم برای بقای تمدنهای معاصر خواهد شد.
سید مهدی میرمیران