سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا دانشجویان اندیشه سیاسی دراسلام

 

اسلام سیاسی

 

مولف: جان اسپوزیتو

مترجم: مهدی حجت

 

          «یکسان­پنداری ناسنجیده اسلام و بنیادگرایی اسلامی با افراط­گرایی، داوری درباره اسلام تنها از روی کسانی است که کاملاً ویرانگرند ـ معیاری که برای یهودیت و مسیحیت به کار برده نشده است ... درسهایی وجود دارند که باید از گذشته آموخت، گذشته­ای که در آن ترس از تهدید عظیم و یکپارچه شوروی اغلب آمریکا را از دیدن تنوع و چندسانی بلوک شوروی ناتوان ساخت و منجر شد به حمایت ناسنجیده این کشور از رژیمهای دیکتاتوری (ضدکمونیست)، بعلاوه این ترس «جهان آزاد» را قادر ساخت تا سرکوب مخالفت مشروع و نقضهای مکرر و دامنه­دار حقوق بشر از سوی حکومتهایی که دارای برچسب مخالف «کمونیست» و «سوسیالیست» بودند را تحمل نماید.

           این نیرومندترین قدرت در خاورمیانه و آفریقای شمالی است. حکومتها در برابر آن به خود می­لرزند. اعراب در همه جا برای نجات از فلاکت و بدبختی­های مختلف خود به آن متوسل می­شوند. این قدرت، نه مصر، عراق یا در واقع دولتی خاص بلکه مساجد ساده و بی­آلایش است.[1]

          از آیت­الله خمینی تا شیخ عمرعبدوالرحمان، از ایران تا مرکز تجارت جهانی، سران حکومتها و هدایت­کنندگان افکار در غرب و خاورمیانه نسبت به خطرات اسلام ستیزه­­جو هشدار داده­اند. اگر در ده? 1980 تصاویر سفارتخانه­های تحت محاصره، گروگانهای آمریکایی، و هواپیماربایی­ها غالب است ده? 1990 از جنبشهای شورشی­ای که از سلاحههای هسته­ای استفاده نموده و به تروریسم شهری دست می­زنند خبر می­دهد. تیترهای خبری همه از امکان خیزش اسلامی در سطح جهانی و برخورد تمدنها سخن می­گویند که در آن اسلام احتمالاً غرب را از پا در می­آورد. بینندگان تلویزیون اجساد مسیحیان قبطی و تریستهایی که قربانی افراط­گرایان مصری گردیده و نیز گزارشهای مربوط به نبرد مسلحانه مبارزان الجزایری با پلیس را مشاهده می­نمایند. تمامی این موارد نگرانی­های هراس­انگیزی که در حوزه نشر و کنفرانسها یا عناوینی نظیر «ریشه­های خشم مسلمانان»، «اسلام: دوئل مرگبار با متعصبان» و «در انتظار خشم خداوند: بنیاگرایی اسلامی و غرب» بازتاب می­یابند را تشدید می­نماید.

          حکومتها بیش از چهار دهه سیاستهایی را در دوران رقابت ابرقدرتی تدوین نمودند که جهان و آینده را در قالب تهدید ایدئولوژیکی و نظامی مشهودی که اتحاد شوروی باعث آن بود تعریف می­نمود. بعد از جنگ سرد، فروپاشی اتحاد شوروی و بی­اعتباری کمونیسم «خلا تهدیدی» را موجب گردیده که جستجو برای دشمنان جدید را به دنبال داشته است. برای برخی از آمریکاییان این دشمن جدید چالش اقتصادی ژاپن یا اتحادیه اروپا است. اما برخی دیگر آن را جهان اسلام می­پندارند که با جمعیت یک میلیاردی خود در بیش از 48 کشور دارای اکثریت است و به عنوان اقلیت در اروپا و آمریکا سریعاً در حال رشد است. برخی اسلام را تنها آلترناتیو ایدئولوژیکی برای غرب تصور می­کنند که می­تواند مرزهای ملی را در نوردد و اینطور فکر می­کنند که اسلام از حیث سیاسی و فرهنگی در تعارض با جامعه غربی است و لذا از آن واهمه دارند، اما برخی دیگر آن را بیشتر یک تهدید بنیادی جمعیت شناختی تلقی می­کنند.[2]

          با این حال ده? 1990 تنوع و پیچیدگی اسلام سیاسی را نمایان می­سازد و خبر از قرن بیست و یکمی می­دهد که فرضهای زیادی را متزلزل خواهد ساخت. در حالی که برخی سازمانهای اسلامی به تروریسم روی آورده و به دنبال سرنگونی حکومتها هستند، برخی دیگر سخن و پیام خود را از طریق موعظه و رائه خدمات اجتماعی به اطلاع عموم رسانده و تقاضا برای داشتشن حق کسب قدرت مشروع از طریق آراء مومی و نه گلوله را دارند. اما در مورد اسلام ستیزه­جو چطور؟ آیا ما با یک تهدید بین­المللی اسلامی مواجه­ام؟ آیا بشریت شاهد ظهور یک «کمینترن جدید» است که «استالینیستهای مذهبی» آن را رهبری می­نمایند  مترصد به چالش­کشیدن جهان آزاد بوده و قصد دارد جمهوریهایی اسلامی از نوع ایرانی را از طریق خشونت یا فرایند انتخاباتی که جنبشهای اسلامی را به «ربودن دموکراسی» قادر می­سازد، تحمیل نماید.

 

دین، بنیادگرایی و واقعیت

          مسلمانان در تفسیر اسلام به اندازه پیروان دیگر مذاهب در تفسیر دین­هایشان اختلاف نظر دارند. اسلام برای اکثریت عمده مومنان، مانند سایر مذاهب جهان، دین صلح و عدالت اجتماعی است، که هواداران خود را به عبادت خداوند، اطاعت قوانین خود و مسئولیت­پذیری در امور اجتماعی فرا می­خواند.

          کاربرد بی­تمیز واژه «بنیادگرایی اسلامی» و یکسان­پنداری آن با حکومتها و جنبشها به احساس تهدیدی عظیم منجر شده است در حالی که عملاً اسلام سیاسی بسیار متنوع­تر است. کشورهای عربستان سعودی لیبی، پاکستان و ایران دولتهای بنیادگرا نامیده شده­اند اما این امر چیز خاصی راجع به ماهیت این کشورها به ما نمی­گوید. عربستان سعودی یک نظام پادشاهی محافظه­کار و لیبریدولتی سوسیالیستی و پوپولیستی است که دیکتاتوری نظامی آن را رهبری می­کند. از سوی دیگر این عنوان درباره خصیصه یا جهت­گیری اسلامی این دولتها چیزی در اختیار ما نمی­گذارد. پاکستان در دوران ژنرال محمد ضیاء­الحق تجسم اسلام محافظه­کار بود و عربستان سعودی هنوز اینگونه است. اسلام در لیبی رادیکال و تجدیدنظرطلب است و در ایران روحانیون حاکم هستند. سرانجام اینکه اگرچه بنیادگرایی عموماً با ضدیت با آمریکا و افراط­گرایی یکسان انگاشته می­شود اما لیبی و ایران در واقع اغلب آمریکا را محکوم نموده و علیه آن بوده­اند در حالی که عربستان سعودی و پاکستان هر دو متحدان نزدیک آمریکا و مجاهدینی بودند که در مقابل اشغال افغانستان توسط شوروی مقاومت می­کردند و برای سالاهای متمادی از حمایت واشنگتن برخودرار بودند.

          انقلاب ایران در سالهای 79-1978 موجب توجه و ورود مجدد اسلام در حیات فردی و جمعی مسلمانان گردید که پس از آن از آن به عناوین زیادی یا شده است از جمله: بازخیری اسلامی، احیاگرایی اسلامی، اسلام سیاسی و از همه شایع­تر بنیادگرایی اسلامی. برکناری کاملاً غیرمنتظره شاه ایران از طریق انقلابی اسلامی به رهبری آیت­الله خمینی شخصیتی کاریزماتیک و استقرار نظام جمهوری اسلامی تحت حاکمیت روحانیون جهان را مبهوت نمود. ترس از اینکه ایران انقلاب اسلامی را به کشورهای دیگر خاورمیانه صادر خواهد نمود به عینکی بدل گردید که از طریق آن به رویدادها و تحولات جهان اسلام نگریسته شد. زمانی که [آیت­الله] خمینی سخن می­گفت جهان به آن گوش می­داد –حامیان با تحسین و مخالفان با نفرت و انزجار یا الب نگرانی.

          اشغال سفارت آمریکا در سال 1979 در تهران و طرحهای توسعه­طلبانه [آیت­الله] خمینی، طرز فکر و تبلیغ انقلاب جهان سوم معمر قذافی رهبر لیبی و ترور انور سادات رئیس جمهور مصر در سال 1981 توسط افرا­گرایی مسلمان به تقویت بنیادگرایی اسلامی ستیزه­جو انجامید. گروگانگیری، هواپیماربایی و حمله به مراکز و تاسیسات خارجی و حکومتی توسط گروههایی نظیر سازمان آزادیبخش اسلامی، جهاد، تکفیر و الهجره در مصر، حزب­الله تحت حمایت ایران و جهاد اسلامی لبنان شهرت زیادی به دست آوردند. در اواخر دهه 1970 و سراسر دهه 1980 تصویر رایج از جهان اسلام در غرب عبارت بود از ستیزه­جویانی که به جد در پی تضعیف ثبات کشورها، سرنگونی حکومتها و تحمیل دیدگاه خود از دولت اسلامی بودند. نتیجه عبارت بود از معادله سطحی: اسلام = بنیادگرایی = تروریسم و افراط­گرایی.

 

ریشه­های بازخیزی

        واقعیت این است که احیاگرایی اسلامی پیامد انقلاب ایران نبود بلکه محصول توجه مجدد جهانی به اسلام بود که از پیش در جریان بوده و از لیبی تا مالزی بسط یافته بود.

          علل این بازخیزی بسیرند و از کشوری به کشور دیگر فرق می­کنند اما کاتالیزورها و ملاحظات مشترک قابل تشخیصند. ناسیونالیسم سکولار (چه در قالب ناسیونالیسم لیبرال، ناسیونالیسم عرب یا سوسیالیسم) حس هویت ملی ایجاد نکرده و یا جوامعی نیرومند و شکوفا به وجود نیاورده­اند. حکومتها در کشورهای اسلامی –عمدتاً غیر منتخب، خودکامه و متکی به نیروهای امنیتی- قادر به استقرار مشروعیت سیاسی خود نبوده­اند. آنها به خاطر شکست در دست­یابی به خودکفایی اقتصادی، جلوگیری از شکاف در حال افزایش فقیر و غنی، توقف فساد گسترده، آزادسازی فلسطین، مقاومت در برابر هژمونی سیاسی و فرهنگی غرب مقصر و مورد سرزنش واقع شده­اند. هر دو نظام سیاسی و مذهبی مورد انتقاد قرار گرفته­اند، اولی به عنوان الیت غربزده و سکولار که بسیار زیاد درگیر در قدرت و امتیازات بوده­اند، و دمومی (در کشورهای مسلمان سنی مذهب) به عنوان رهبران مذهبی که حکومت آنها را به همکاری پذیرفته است، حکومتی که اغلب کنترل مساجد و مدارس دینی و دیگر نهادها را در اختیار خود دارد.

          شکست فاجعه­بار نیروهای عرب از اسراییل در جنگ 1967 ناسیونالیسم عرب را بی­اعتبار ساخت و بررسی وجدان و افکار درونی خود در جهان عرب را موجب گردید. در آسیای جنوبی جنگ داخلی سال 1971 در پاکستان به تشکیل کشور بنگلادش منجر شد. در نتیجه این ایده سست گردید که اسلام و ناسیونالیسم اسلامی می­تواند به سان یک حلقه اتصال عمل نموده و چندسانی و تنوع قومی و زبانی جمعیت مسلمانان را ترکیب نموده و آنها ر گرد هم آورد. یک چنین تحولات یا شرایط کاتالیزوری را می­توان در لبنان، ایران، مالزی (شورش سال 1969) و بسیاری از کشورهای دیگر مشاهده نمود.

          احیاگرایی اسلامی از جنبه­های متعدد جانشین برنامه­های شکست­خورده ناسیونالیستی است. بنیانگذاران بسیاری از جنبشهای اسلامی سابقاً در جنبشهای ناسیونالیستی مشارکت داشتند. حسن­البنا از اخوان­المسلمین در مصر، راشد الغنوشی از حزب النهضه تونس، و عباس مدنی از جبهه نجات اسلامی در الجزایر. جنبشهای اسلامی آلترناتیو یا راه­حل اسلامی پیشنهاد نموده­اند، راه سومی که با کاپیتالیسم و کمونیسم متفاوت است. اسلام­گرایان استدلال می­کنند که سکولاریسم، گرایشی مدرن به سوی غرب و پیروی از مدلهای غربی توسعه ثابت موده­اند که از حیث سیاسی ناکافی و از حیث اجتماعی فرسایش­گرند، و ساخت هویتی و اخلاقی جوامع اسلامی را به تحلیل می­برند. آنها با تاکید بر این نکته که اسلام نه صرفاً مجموعه­ای از باورها و اعمال عبادی بلکه ایدئولوژی­ای است جامع و فراگیر که همانند حیات فردی، حیات جمعی را نیز در بر می­گیرد، خواهان اجرای شریعت به عنوان برنامه­ای اجتماعی هستند. در حالی که اکثریت جهان اسلام در پی همکاری در درون نظام هستند، اقلیتی کوچک اما قابل توجه بر این باورند که حاکمان کشورهایشان ضداسلامی بوده و لا آنها طبق دستورات خداوند وظیفه دارند آنان را فروافکنده و دیدگاه خود را به کرسی بنشانند.

          به طور کلی این جنبشها دارای پایگاه اجتماعی شهری بوده و اعضای آن کاملاً از طبقات متوسط به پایین و متوسط هستند. آنها حمایتهای ویژه­ای از تحصیل­کردگان دورانهای اخیر دانشگاهها و متخصصان جوان زن و مرد به دست آورده­اند. این جنبشها از مساجد و محیطهای دانشگاهیی عضوگیری می­نمایند، جایی که برعکس فرضیات رایج، قدرت آنها ر دانشکده­های مذهبی و علوم انسانی به اندازه دانشکده­های علوم، مهندسی، آموزش و پرورش، حقوق و پزشکی نیست. سازمانهایی نظیر اخوان­المسلمین مصر، اردن و سودان همچنین جماعت اسلامی آسیای جنوبی بخش عظیمی از فارغ­التحصیلان و متخصصین دانشگاهی را در اختیار خود دارند. برای نمونه عباس مدنی بنیانگذار جبهه نجات اسلامی دکترای خود را در رشته آموزش و پرورش از دانشگاه بریتانیا اخذ نمود و همکار جوان­تر او عبدالقادر حقانی در رشته مهندسی پتروشیمی تحصیل کرده و در پی اخذ دکترا از دانشگاه فرانسه است. هفتاد و شش درصد از نامزدهای این جبهه در انتخابات شهرداریها و نیز مجلس در سالهای 1990 و 1991 دارای مدرک تحصیلات تکمیلی بودند و بخش قابل ملاحظه­ای از رهبری و اعضاء آن را می­توان متخصصین طبقه متوسط دانست.

          در بسیاری از کشورهای اسلامی الیت بدیلی نیز مشاهده می­شود، که اعضای آن مجهز به آموزشهای مدرن اما با جهت­گیری خودآگاهانه نسبت به اسلام و پایبندی به کنش­گرایی اجتماعی و سیاسی به عنوان ابزاری برای فراهم نمودن جامعه یا نظام حکومتی اسلام­تر هستند. این پدیده در حضور –و اغلب سلطه- اسلام­گرایان در انجمنهای حرفه­ای وکلا، مهندسان، اساتید و پزشکان بازتاب دارد. اسلام­گرایان در جامعه هر جا که اجازه حضور یافته­اند، در تمامی بخشها از جمله حکومت و حتی ارتش یافت می­شوند.

 ادامه دارد.......

سید مهدی میرمیران