الف) رؤیت عمل: برخی آیات دلالت دارند بر این که انسان خود عمل را می بیند؛ مانند: «و من یعمل مثقال ذرةٍ خیراً یره و من یعمل مثقال ذرةٍ شراً یره(18) »؛ هر کس به اندازه ذره ای نیکی کند، همان را می بیند و آن کس که به مقدار ذره ای بدی ورزد همان را خواهد دید. ظاهر این آیه این است که هر کس عمل خود را می بیند. «یوم ینظر المرء ما قدمت یداه...(19)»؛ روزی که انسان می نگرد به آن چه از پیش فرستاده است.
ب) یافتن عمل: آیاتی که تعبیر به یافتن عمل در قیامت دارد؛ مانند: « و ما تقدموا لانفسکم من خیر تجدوه عند الله إن الله بما تعملون بصیر(20)»؛ هر چه برای خود پیش فرستید، نزد خدا خواهید یافت؛ خداوند به اعمال شما بینا است.
ج) توفی: آیاتی که تعبیر «توفی» در آن به کار رفته و بر دریافت کامل عمل دلالت دارند؛ مانند:
«ثم توفی کل نفس ما کسبت و هم لا یظلمون(21)»؛ هر کس هر چه کسب کرده است، در آخرت به او پرداخت می شود و به آنان ستم روا نمی گردد.
د)جزا بودن نفس عمل: آیاتی که دلالت دارند که خود عمل جزای انسان است؛ مانند: «لیجزی الله کل نفس ما کسبت إن الله سریع الحساب(22)»؛ تا خداوند به هر کس آن چه را به دست آورده است جزا دهد، خداوند حسابرس سریعی است. ظاهر آیه این است که خود عمل پاداش انسان است؛ زیرا تعبیر«بما کسبت»، ندارد بلکه به «ما کسبت» تعبیر کرده است. «و لا تجزون إلا ما کنتم تعملون(23)»؛ جز آن چه انجام می دهید، پاداشی به شما داده نخواهد شد. در این آیه شریفه هم جزا، خود عمل شمرده شده است« ما کنتم تعملون»؛ نه نتیجه آن « بما کنتم تعملون».
هـ) اموال در آخرت: دستهای ازآیات دلالت دارند بر این که اموالی که در معصیت خدا مصرف یا ذخیره شوند، خود در قیامت عذاب دوزخیان و اموالی که در اطاعت خدا انفاق گردند، پاداش اهل بهشتند. «إن الذین یأکلون اموال الیتمی ظلماً إنما یأکلون فی بطونهم ناراً و سیصلون سعیراً(24)»؛ آنان که اموال یتیمان را به ستم می خورند (در واقع) آتش می خورند و به زودی در شعلههای آتش میسوزند. «والذین یکنزون الذهب والفضة و لا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم. یوم یحمی علیها فی نار جهنم فتکوی بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما کنزتم لأنفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون(25)»؛ آنانی را که زر و سیم را می انبارند و آن را در راه خدا انفاق نمی کنند، به عذاب سخت الهی بشارت ده! روزی که آن زر و سیم را در آتش می گدازند و پیشانی و پهلو و پشت شان را با آن داغ می کنند (و به آنان گفته می شود:) این همان بود که برای خود می انباشتید پس بچشید آن چه را که انباشته بودید. «و ما تنفقوا من خیر یوف الیکم و انتم لا تظلمون(26)»؛ و هر چیزی را که انفاق کنید به طور کامل به شما پرداخت میشود و به شما ستم نخواهد شد.
ظاهر این پنج دسته آیات این است که بین اعمال اختیاری انسان و نتایج اخروی آن، رابطه تکوینی و حقیقی برقرار است و این رابطه تکوینی بالاتر از رابطه علت و معلول و رابطه بین شیء و آثار آن است. دقت درنوع بیان آیات، نشانگر نوعی رابطه عینیت بین اعمال و پیامدهای اخروی آن است. باید دانست که مقصود از «عینیت» این نیست که اعمال با همین صورت دنیوی بر ما ارائه می شود؛ همانند این که کسی که در راه خدا کشته شده است، در قیامت صحنه کشته شدن خود را ببیند یا کشته شود؛ بلکه صورت دنیوی تبدیل به صورت اخروی وملکوتی می شود؛ اما درک کیفیت و نحوه رابطه اعمال با صورت اخروی آن ها، برای ما مشخص نیست؛ بنابر این، صورت اخروی اعمال ما:
مرتبه ای از وجود است در عالمی دیگر، که آن عالم برای ما ناشناخته است، اما هر چه هست از موجودی که در این جهان است به وجود می آیدو شکل دهنده ی آن ایمان، عمل صالح و نیت ناب و زلال «الله» یا کفر و عصیان و نیت شیطانی است.(27)
تجسم اعمال
چنانچه گفته شد، رفتار اختیاری انسان صورت اخروی متناسب با عمل و انگیزه عمل دارد که از آن، در اصطلاح، به تجسم اعمال یاد می شود. تجسم اعمال را چنین تعریف کرده اند: «تجسم اعمال به معنای به شکل جسم و پیکر در آمدن موجودات غیر مادی؛ مانند عقاید، اخلاق و اوصاف و افعال و آثار انسان است(28)»؛ بنابراین، از بررسی مجموع آیات وکنار هم نهادن آنها، به دست میآید که بین دنیا و آخرت رابطه عینیت برقرار است؛ اما درک چگونگی این رابطه، در توان عقل ما نیست. با این حال، این اندازه روشن است که حلقه پیوند این دومرحله ازحیات، نفس فنا ناپذیر انسان است؛ زیرا اعمال، عقاید و اخلاق، با نفس انسان ارتباط دارند و این ارتباط، نفس انسان را شکل می دهد و ملکات و حالتهای نفسانی در انسان پدید میآورد.
دیدگاه علامه طباطبایی: او معتقد است که «جزای اعمال» آثار و مقتضیات خود نفس است؛ زیرا در اثر عقاید، اخلاق و رفتارهای گوناگون، ملکات متناسب با آن رفتارها در نفس به وجود میآید که آثار ویژه ای دارند و آن آثار، همان ثواب و عقاب اخروی می باشند. وی این مطلب را به تفصیل مطرح کرده که می توان آن را به صورت زیر خلاصه کرد:
1- قوانین و مجازات های شرعی، برای سهولت فهم مردم، در ظاهر به صورت مجازات های قراردادی بیان شده اند.(29)
2- در عین حال، قرآن کریم حقیقت ژرفی را که در پشت این ظواهر قرار دارد، برای استعداد های عالی بیان کرده است. آن حقیقت این است که میان اعمال و مجازات اخروی رابطه حقیقی، یعنی، رابطه عینیت برقرار است.(30)
3- مجازات های اخروی آثار و ملکات نفسانی خود انسان است؛ زیرا اعمال، عقاید و اخلاق در نفس ملکاتی را ایجاد می کند که در قیامت به صورت پاداش و کیفر مجسم می شوند.(31)
4- این آثار و ملکات و صورت های اخروی، در دنیا نیز وجود دارد، اما عموم افراد در غفلتند و نمی توانند این صورت ها را ببینند؛ در قیامت پرده غفلت کنار می رود و انسان، حقیقت اعمال و ملکات حاصل از آن را میبیند.(32)
5- زندگی اخروی تابع زندگی دنیوی است.(33)
بنابر این، انسان در دنیا همچون ماده خامی است که در کارخانه اعمال اختیاری خود، شکل می گیرد. او گرچه استعدادها و قابلیت های خاصی دارد؛ اما این استعدادها نیاز به پرورش و ایجاد زمینه شکوفایی دارد و اراده و اختیار انسان در ایجاد این زمینه نقش اصلی دارد.
بیان ملا صدرا: ایشان در پرتو اصالت وجود و پذیرش اصل حرکت جوهری، حقیقت یادشده را این گونه تبیین می کند که انسان در دنیا «یک نوع» است؛ اما در آخرت، به صورتها و انواعی بی شمار در میآید؛ زیرا صورت نفسانی انسان همچون ماده ای است که استعداد پذیرش صورت های مختلف اخروی را دارد. نفس انسان بر حسب عقاید، رفتارها، اوصاف و ملکاتی که دارد، واجد هیأت و حالتی می شود که متناسب با صورت های اخروی خاص است. ملاصدرا به آیه «یوم ینفخ فی الصور فتأتون افواجاً(34)» تمسک می کند. عذاب ها و نعمت های اخروی نیز صورت های اخروی ملکاتی است که انسان در دنیا به دست آورده است.(35)
دیدگاه علامه جوادی آملی: علامه جوادی آملی -دام ظله- نیز هستی ابدی انسان را مجموعه ای مرتبط و یک پارچه ای می داند که با مرگ و سفر آخرت در آن هیچ انقطاعی پدید نمی آید. رابطه دنیا و آخرت رابطه ای است که اول و آخر انسان در یک مسیر قرار دارد و در حقیقت دنیا و آخرت دو چهره یک واقعیت است. عالم آخرت عالم ظهور و بروز باطن ها و تجسم اعمال انسان ها است. «یوم تبلی السرائر» روزی برای انسان خواهد آمد که کوچک ترین رفتار گذشته او مورد غفلت قرار نمی گیرد، چون انسان به وسیله اعمال خود، ماهیت و حقیقت آینده وجود خویش را می سازد و همه عقاید، اخلاق، رفتار، گفتار و نوشتارش در همه امور اخروی، اجتماعی، سیاسی، معیشتی، حکومتی، اقتصادی و فرهنگی نقش دارد. آدمی در واقع حقیقتی برای خود می سازد که در این عالم نمی تواند به آن پی ببرد؛ اما در آخرت کاملاً آن حقیقت آشکار می شود.(36)
بازتاب اعمال انسان در دنیا
ضرورت مرجعیت دین در تعیین شیوه زندگی دنیوی از منظر رابطه عینی و تکوینی بین دنیا و آخرت بررسی شد. طبق این بیان، چون دنیا وآخرت دوحوزه جدا وبدون ارتباط نیستند؛ بلکه بین آنها رابطه عینیت برقرار است، پس، اصلاح آخرت وهدایت انسان به سوی کمال وسعادت اخروی، بدون توجه به شیوه رفتار و نوع زندگی دنیوی امکان ندارد. ازسوی دیگر، بدون شک ابزار ادراکی انسان؛ یعنی، عقل، حس و شهود از درک تفاصیل زندگی انسان در آخرت و نیز تأثیراتی که هرکدام از رفتارهای انسان در سرنوشت اخروی وی دارد، عاجز است؛ از اینرو، انسان ناگزیر است که درتعیین شیوه زندگی خود به دین مراجعه کند؛ پس سعادت اخروی بدون گزینش زندگی متناسب در دنیا، قابل دسترسی نیست و تشخیص این تناسب بدون دین امکان ندارد؛ زیرا تنها کسی از این تناسب آگاهی دارد که بر آغاز و فرجام حیات انسان؛ یعنی، دنیا و آخرت احاطه داشته باشد وکسی جز خدا چنین احاطهای ندارد. خداوند برنامه زندگی متناسب با آ خرت را در قالب دین، از طریق فرستادن انبیا و کتابهای آسمانی، برای بشر ارائه کردهاست.
تاکنون از راه تفکیک ناپذیری دنیا و آخرت، ضرورت استناد به دین در تدبیر زندگی دنیا اثبات گردید. راه دیگر برای ضرورت مرجعیت دین در رفتار های فردی و اجتماعی، تأثیر رفتار انسان در رخدادها و حوادث طبیعی و پدیدههای اجتماعی است. اساس و مبنای هستی شناسانه این سخن، اصول ذیل است:
اولاً، در همه هستی قانون علیت حاکم است؛ هر پدیده ای علت و سبب ویژه ای دارد.
ثانیاً، دایره علیت محدود به علتها و اسباب مادی نیست؛ گستره علیت شامل علتها و اسباب غیر مادی نیز می شود؛ و بلکه در هر پدیده مادی علت حقیقی، آن علل غیر مادی هستند و امور مادی از قبیل علل زمینه ساز می باشند.
با توجه به این دو مقدمه، از دیدگاه عقل ممکن است رفتار انسان ها در حوادث و پدیده های این جهان، از قبیل باران، سیل، زلزله، قحطی، فراوانی، ابتلا به مصائب یا پیشامدهای خوش آیند، تأثیر داشته باشد. قرآن و متون دینی در موارد زیادی بر وجود این تأثیر و رابطه تأکید می کند و رخدادهای طبیعی یا اجتماعی را به کردار انسان مستند می سازد. قرآن یک اصل کلی را در مورد تغییر و دگرگونی شرایط زندگی بیان می کند:
«ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم(37)»؛ خداوند حال هیچ گروهی را تغییر نمی دهد تا زمانی که خود آن گروه حال شان را تغییر دهند.
علاوه براین قاعده کلی، قرآن موارد ویژهای از ارتباط بین رفتار و حالات زندگی انسان درآسایش وریزش برکات الاهی یا نزول بلاها وسررسیدن خشم الاهی را بیان می کند. از باب نمونه، برخی از آیاتی که به این رابطه اشاره دارد، میآوریم:
1- تأثیر ایمان و تقوا در افزایش نعمت ها
«و لو ان اهل القری آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الأرض(38)». چنانچه مردم شهرها همه ایمان میآوردند و پرهیزکار میشدند، همانا درهای برکات آسمان و زمین را بر آنان می گشودیم.
2- تأثیر نافرمانی خدا در نزول عذاب الهی
«و اذا اردنا ان نهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها فحق علیها القول فدمرناها تدمیراً(39)»؛ ما چون بخواهیم اهل شهر و دیاری را هلاک سازیم به سرمایه داران آنان امر میکنیم، آن گاه سرمایه داران راه فسق و تبه کاری را در پیش میگیرند. در این حال تنبیه و عقاب بر آنان لازم می شود و همه را هلاک میکنیم.
3- گسترش فساد در اثر رفتار انسان ها
«ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون(40)». تباهی در اثر رفتار مردم در خشکی و دریا آشکار شده است؛ خداوند میخواهد کیفر بعضی از اعمال شان را به آنان بچشاند؛ شاید به سوی خدا باز گردند.
4- گرفتاری ها نتیجه رفتار خود انسان
«و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر(41)»؛ هرگونه مصیبتی که به شما می رسد، از کردار بدی است که دست های شما انجام داده است؛ در صورتی که خدا بسیاری از اعمال ناشایست را می بخشد.
دنیا داری کافران و فقر مؤمنان
شاید در این جا این سؤال مطرح شود که با این بیان، باید مؤمنان، همیشه، بیشتر از کافران از انواع نعمت ها و رفاه ظاهری برخوردار باشند و کمتر گرفتار سختی ها و مصائب گردند؛ در حالی که چنین نیست؛ زیرا بسیاری از جامعه های آلوده به کفر و گناه نسبت به بسیاری از کشورهای اسلامی از رفاه و آسایش بیشتری بهرمندند و کشورهای اسلامی و ملت های مسلمان از بسیاری جهات- دست کم در این روزگار- در سطح پایینتر قرار دارند.
پاسخ اول: باید توجه داشت که آسایش دنیوی فقط به اموری مانند خوراک و مسکن خلاصه نمیشود، بلکه مواردی مانند آرامش روانی، خانوادگی، اجتماعی و مانند آن را هم شامل میشود که در این موارد، مشکلات غیر مؤمنان اگر از ایمان داران بیشتر نباشد،کمتر نیست. صرف نظر از این تذکر کلی، تأثیر رفتار انسان در حوادث سود آور یا زیان بخش علت تامه نیست؛ بلکه عوامل دیگر از قبیل عوامل محیطی، تلاش فردی و انسجام و همکاری جمعی نیز در سرنوشت ملت ها کارسازند.
پاسخ دوم: یکی از سنت های الاهی، سنت امتحان و آزمایش انسانها است. بر اساس آیات و روایات، خداوند متعال برای تکامل و افزایش ایمان و پاداش مؤمنان، زدودن گناهان آنان، و دور کردن آنان از غرور و غفلت، بندگان مؤمن خود را به مشکلاتی دچار میسازد: « و نبلوکم بالشر و الخیر فتنة(42)»؛ شما را با شرور و خیرات آزمایش میکنیم.
پاسخ سوم: یکی از راه های کیفر و عذاب الاهی سنت «استدراج» است. سنت استدراج این است که خداوند ستمگران و اهل فساد را مدتی مهلت می دهد تا آنان بیشتر در فساد و طغیان گرفتار شوند و در نتیجه کفر و عذاب آن ها چند برابر گردد. قرآن دراین زمینه می فرماید:
«و لا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم إنما نملی لهم لیزدادوا اثماً و لهم عذاب مهین(43)»؛ کافران نپندارند که مهلتی که به آنان می دهیم به سود آنان است. تنها از این رو به آنان مهلت می دهیم که بیشتر به گناه آلوده شوند و در پی آن عذابی خوارکننده خواهند داشت.
و نیز می فرماید:
«و لا یغرنک تقلب الذین کفروا فی البلاد؛ متاع قلیلٌ ثم مأواهم جهنم و بئس المهاد(44)»؛ تحولات گوناگون کافران تو را نفریبد. دنیا متاعی اندک است و پس از این جهان جایگاه آنان جهنم است و چه بد آرامگاهی است.
آیت الله مصباح یزدی - دام ظله- در این باره می گوید:
این سنت (سنت املاء و استدراج) که می توان آن را یکی از مصادیق سنت «زیادت ضلالت» و امداد اهل باطل درجهت باطل هم قلمداد کرد، بدین معنا ست که خدای متعال بر نعمتهای مادی و دنیوی اهل باطل می افزاید تا فریفته و مغرور گردند و در راه خود پابرجا تر و استوار تر شوند و بر کفر و کفران و ظلم و عصیان خود بیفزایند و استحقاق عذاب و عقاب بزرگتر و دردناک تری را بیابند.(45)
پاسخ چهارم: پاسخ دیگر به این اشکال از طریق «سنت امهال» است. توضیح این که: خداوند متعال به خاطر مصالحی که ما از همه آن ها آگاهی نداریم، در کیفر و عذاب ستمگران و تبه کاران شتاب نمی کند؛ بلکه به آنان تا مدتی فرصت و مهلت می دهد. در خلال این مدت ممکن است گروهی از آنان توبه کنند و دست از سرکشی و نافرمانی بردارند و به سوی بندگی و تقوا بازگردند. همچنین امکان دارد از میان نسل این گروه سرکش و نافرمان، گروهی خداجو و اهل ایمان و تقوا به وجود آید.(46) قرآن در این مورد می فرماید:
«و لو یؤاخذ الله بظلمهم ما ترک علیها من دابة و لکن یؤخرهم الی اجلٍ مسمی فإذا جاء اجلهم لا یستأخرون ساعةً و لا یستقدمون(47)»؛ اگر خدای متعال مردم را به ستم شان مؤاخذه میکرد، بر روی زمین جنبنده ای باقی نمی گذاشت؛ ولی تا مدت معین مهلت شان می دهد و چون مدت شان سر آید، نه لحظهای دیرتر (از میان) می روند و نه لحظه زودتر.
و نیز می فرماید: « و لو یؤاخذ الله الناس بما کسبوا ما ترک علی ظهرها من دابة و لکن یؤخرهم الی اجل مسمی فإذا جاء اجلهم فإن الله کان بعباده خبیراً بصیراً(48)»؛ اگر خدای متعال مردم را به آن چه مرتکب می شوند، مؤاخذه میکرد بر روی زمین جانوری باقی نمی گذاشت؛ ولی (مؤاخذه) آنان را تا سر حدی معین به تأخیر می اندازد و چون سرآمد شان در رسد، خدای متعال به بندگانش بینا است.
نکته: در این مقام بیان این نکته مناسب است که فرصت دادن و «سنت امهال» الاهی همان گونه که از دو آیه یاد شده پیدا است، تا مدت معین و محدودی است، تا در این مدت زمینه بازگشت و خود سازی فراهم باشد. اگر اهل طغیان و تبه کاران در این مدت باز هم به طغیان و سر کشی ادامه بدهند، آن گاه سنت دیگر الاهی که عبارت است از سنت «استیصال» (ریشه کنی) سراغ آن ها می آید. سنت استیصال از قوانین و سنت های قطعی و تغییر ناپذیر الاهی است که با نابودی کفار به پیروزی نهایی اهل حق و مؤمنان می انجامد.(49) قرآن در این زمینه به بندگان خود هشدار می دهد که با سیر و مطالعه سرنوشت گذشتگان، درس عبرت بیاموزند تا نپندارند که این مهلت به پایان نمی رسد.
«قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین(50)»؛ پیش از شما ملت هایی بودند و رفتند، در اطراف زمین گردش کنید تا ببینید که آنان وعده های خدا را تکذیب کردند، چگونه هلاک شدند. و نیز: «الم یرو کم اهلکنا من قبلهم من قرن مکناهم فی الارض مالم نمکن لکم و ارسلنا السماء علیهم مدراراً و جعلنا الانهار تجری من تحتهم فاهلکناهم بذنوبهم و انشأنا من بعدهم قرناً آخرین(51)»؛ آیا ندیدند که ما پیش از ایشان چه بسیار گروهی را هلاک نمودیم و حال آن که در زمین به آن ها قدرت و تمکینی داده بودیم که شما را نداده ایم و از آسمان بر آن ها باران رحمت فرستادیم و نهر ها در زمین جاری ساختیم؛ پس به سبب نافرمانی شان آنان را هلاک نمودیم و گروه دیگر را به جای آن ها پدید آوردیم.
پاسخ پنجم: واقعیت این است که جوامع اسلامی، درعمل با آموزههای نجات بخش اسلام، به ویژه ابعاد اجتماعی آن فاصله بسیار دارند؛ آموزه هایی از قبیل امر به معروف و نهی از منکر، تأکید بر اتحاد امت اسلامی،سفارش اسلام به تعاون و همیاری، سفاش اسلام به فراگیری دانش های مورد نیاز جامعه، لزوم آمادگی نظامی دربرابر دشمنان و جز این ها، دربین مسلمانان غالباََ متروک ومهجور است. به گواهی تاریخ تا آن زمان که ارزش های اسلامی در جوامع اسلامی حاکم وجاری بود، جوامع اسلامی ازابعاد گوناگون علمی ،رفاه اجتماعی و اقتدارنظامی از منزلت والایی برخوردار بودند. انحطاط آنان از هنگامی آغاز گردید که در عمل از دین دور شدند . درمقابل، جوامع مسیحی سیر ترقی دربعد مادی را از روزی آغاز کردند که ازسلطه کلیسا ودین تحریف شده مسیحیت رها شدند؛ اگرچه ازبعد معنوی دچار انحطاط و سقوط گردیدند. آری؛ باید گفت:
اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر عیبی که هست از مسلمانی ماست
جمع بندی:
دنیا وآخرت دو قلمرو کاملا جدا وبدون ارتباط نیستند؛ به گونهای که بتوان برای هرکدام برنامه جداگانه طرح ریزی کرد. رسیدن به سعادت اخروی بسته به بهرهمندی از بینش درست، برخورداری از اخلاق مناسب وگزینش رفتارشایسته در دنیا میباشد؛ زیرا دنیا وآخرت دوروی یک سکه اند؛ بین آنها رابطه تکوینی برقرار است وآخرت مرحله دیگر ازیک حقیقت به هم پیوسته است. از این رو، اگرچه هدف نهایی ومقصد اصلی دین، تأمین سعادت اخروی و هدایت انسان به سوی کمال حقیقی درسایه قرب الاهی میباشد؛ اما رسیدن به این هدف بدون توجه به نوع رفتار وپندار انسان در دنیا ممکن نیست. علاوه براین، اصلاح دنیا هدف میانی دین است؛ زیرا متون دینی اقامه عدل را از اهداف اصلی بعثت انبیا میداند وبرای رسیدن به این هدف قوانین حقوقی وکیفری ویژهای وضع کرده است وبرای توزیع داراییها وفرصتها نظام ویژهای را سا مان داده است. همچنین، از این گفتار به دست میآید که رفتارهای ما علاوه برپیامدهای متعارف که مشهود عموم است، تأثیر نامرئی برحوادث وجریانهای نیک وبد جهان دارد که خداوند از آن آگاه است. پس، از این جهت نیز دین مداری یادین گریزی دربسامان شدن یا نا بسامانی وضعیت دنیای انسان، نقش بی بدیل وانکار ناپذیر دارد.
پی نوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
(1) . مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360. ش.
(2) . تالیا فرو، چارلز، فلسفه دین در قرن بیستم، ترجمه انشاءالله رحمتی، تهران: دفتر نشر و پژوهش سهروردی، چاپ 1، 1382،ص53.
(3) . مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقادات دینی، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، تهران: طرح نو، چاپ4، 1383، ص20.
(4) . ابن فارس، معجم مقاییس اللغه،چاپ مصر، به نقل از التحقیق فی کلمات القرآن الکریم.
(5) . مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3.
(6). همان، ج1.
(7) .بقره، 217.
(8) اعلی، 16 و17.
(9) .مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن؛ قم: مؤسسسه در راه حق، چ1، 1367، ص501.
(10) .حج،11.
(11) . نساء، 123
(12). مائده، 85.
(13) . بقره، 277.
(14) . توبه، 111.
(15) . صف،10و11
(16). طباطبایی، محمّد حسین، المیزان، ج6 ، بیروت: اعلمی 1417هـ .-1997م، ص 377.
(17) . همان، ص 378.
(18). زلزال، 7و8.
(19). نبأ، 40.
(20). بقره، 110.
(21). آل عمران، 161.
(22). ابراهیم، 50.
(23). یس، 54.
(24). نساء،10.
(25). توبه، 35.
(26). بقره، 272.
(27). مصباح یزدی، محمّد تقی؛ معارف قرآن، ج1-3، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی. چاپ اول، 1376، ص 511.
(28) . جوادی آملی، عبدالله، معاد در قرآن (تفسیر موضوعی قرآن، ج5) قم: نشر اسراء، چاپ اول ، 1381؛ ص47.
(29). المیزان، ج6، ص 378.
(30). همان،ج6، ص377 و المیزان، ج1، ص94.
(31). همان، ج1، ص 377.
(32). همان، ج1، ص 378.
(33). همان، ج1، ص94.
(34) نبأ، 18
(35). ملاصدرا، محمد، اسفار، ج9، تصحیح: رضا اکبریان، تهران: بنیاد حکمت صدرا، چ1، 1382 ، ص14.
(36) .جوادی آملی، نسبت دین و دنیا، تحقیق: سعید بندعلی، قم: مرکز نشر اسراء، چ1، 1381، ص158.
(37). رعد، 11.
(38). اعراف، 96.
(39). اسراء، 16.
(40). روم، 41.
(41). شوری، 30.
(42) . انبیاء، 35.
(43). آل عمران، 178.
(44). آل عمران، 196 و197.
(45). مصباح یزدی، محمد تقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، قم: سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول 1378، ص449.
(46). همان، ص450.
(47). نحل، 61.
(48). فاطر، 45.
(49). جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص 454.
(50). آل عمران، 137.
(51) انعام، 6.
برای مطالعه بیشتر به کتاب نسبت دین و دنیا اثر آیت الله جوادی آملی رجوع شود.
میرمیران