جدایی دین از سیاست-امیرکبیر
امیرکبیر یکی از اصلاح گران ملی ایران در دوره قاجار است. اقدامات اصلاح طلبانه او آن قدر مهم بود که ادامه روند آن میتوانست، جامعه ایران را به پیشرفتهای بومی و ملی حائز اهمیتی برساند.اما قتل وی، که سد راه برخی جریانهای وابسته و استبدادی بود، به توقف اصلاحات درون حکومتی وی انجامید.
اقدامات اصلاحی امیرکبیر در بخشهای گوناگونی قابل بررسی است: در بخشهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، آموزشی و حتی فرهنگی. مثلاً امیرکبیر در مسئله روابط خارجی ایران در دوره قاجار یکی از افرادی است که به اصل موازنه منفی توجه دارد. این نگرش در مقابل نگرش موازنه مثبت و نگرش وابستگی است. موازنه منفی یعنی: برای استقلال و پیشرفت کشور نه بایستی به انگیلس امتیاز داد و نه روسیه و از تقابل این دو برای منافع داخلی استفاده بهینه نمود. در مقابل موازنه مثبت، معتقد است اگر بخواهیم مصون از تعرض قدرتها باشیم لازم است هم به روسها و هم انگلیسیها امتیاز بدهیم. در کنار این دو اندیشه، نگرش وابستگی، معتقد است برای پیشرفت باید به به یکی از طرفین دو قدرت جهانی آن روز وابسته بود، یا انگلیس یا روس با توجه به روبکردهای فرهنگی خود، و سعی داشت تمامی امتیازات را به قدرت مدنظر خود واگذار کند. لازم به ذکر است نگرش موازنه منفی به عنوان یکی از مناسبترین اندیشهها در روابط خارجی ایران است.
وسعت اصلاحگری امیرکبیر است که او را در ردیف چهرههای ملی ایران قرار میدهد.اهمیت مقام تاریخی امیرکبیر را بایستی در پاسداری از هویت ملی دینی و استقلال سیاسی ایران در مقابله با تعرضات استعمار، اصلاحات سیاسی مملکت و مبارزه با فساد، دانست.
این در حالی است که چهره وی به دلیل اقدامات و فعالیتهای تأثیرگذار مصون از تحریف نمانده است. تحریف چهرهها معمولاً به دو حالت صورت میگیرد. اول تخریب آن چهره، به گونهای که از وی چهرهای نامطلوب در تاریخ ترسیم میکنند. نوع دیگر تحریف، مصادره چهره آن شخصیت است. این نوع از تحریف زمانی صورت میگیرد که اقدامات شخص، به هیچ صورت قابل انکار نیست. در مورد امیرکبیر تحریف نوع دوم صورت گرفته است. جریانهایی در تاریخ به عمد سعی دارند از امیرکبیر چهرهای سکولار ترسیم کنند تا در پرتو آن چنین القاء کنند که هر گونه اصلاحگری تنها و تنها توسط جریانهای سکولار صورت پذیرفته است و چهرههای ملی و دینی هیچگونه گرایشات اصلاحی نداشتهاند.
چراکه معرفی شدن رجال ملی همچون امیرکبیر که گرایشات دینی و ملی قابل توجهی داشته و به دنبال پیشرفت بومی و ملی ایران بودهاند، انحصاری را که جریان سکولار غربگرا به دنبال طرح آن هستند، از بین میبرد و اصولاً نشاندهنده این است که اصلاحات صورت گرفته توسط اندیشههای سکولار نه تنها جامعه ایران را به پیشرفت نزدیک نکرده، بلکه از هویت دورنی خود نیز تهی کرده است.
شبهه فوق را نیز میتوان ناشی از این نوع تحریف تاریخی دانست.
بهانهای که برای این تحریف در تاریخ زندگانی امیر کبیر مورد استناد قرار گرفته، تلاشهای امیر برای اصلاحات قضایی است. یکی از رسوم دیرینهای که در ایران وجود داشت، رسم بستنشینی است که فرد به یک مکان مهم مذهبی یا سیاسی پناهنده میشد تا از تعرض مصون بماند. این رسم در دوران امیرکبیر روندی انحرافآمیز یافته بود و بسیاری از مجرمان به منظور در امان ماندن از مجازات به این روش عمل میکردند، به همین جهت امیرکبیر با بستنشینی مخالفت کرده به دنبال محدود کردن آن شد.
این امر به عنوان دستاویزی برای برخی جریانها بوده تا از امیرکبیر چهرهای سکولار ترسیم کنند. اما هدف امیر از ایجاد این محدودیت، آن بود که در کشور عدلیه ایجاد شود و رسیدگی به ظلم و شکایات به روشی قانونمند دنبال شود نه اینکه نسبت به دخالت علما در مسائل قضایی مخالفت کرده باشد.
دلیل این امر را میتوان، در انتصاب مرحوم آیتالله شیخ عبدالحسین تهرانی، روحانی مورد اعتماد امیرکبیر، به منصب قضاوت در تهران دانست که نشاندهنده ارتباط دو سویه و مطلوب وی با روحانیت بود. امیرکبیر که خود فردی مذهبی بود در ارتقاء شأن و منزلت علما و روحانیون کوشید.
اگر بخواهیم امیرکبیر را چهرهای واقعاً اصلاحگر و ملی بدانیم نمیتوان بخشی از هویت او یعنی آموزههای اسلامی به خصوص آموزههای تشیع را نادیده گرفت.
آموزههایی که بیشترین بخش آن اندیشههای سیاسی اجتماعی است و تفکیک آن از جامعه و سیاست به معنی نفی کل آن است. همین توجه امیرکبیر به آموزههای دینی و روند نوگرایی بومی است که علمای شیعه دروان امیرکبیر به حمایت از اقدامات وی میپردازند. اگر وی به دنبال اندیشه جدایی دین از سیاست بود، به طور قطع به مانند سایر افرادی که این اندیشه را ترویج میکردند مورد طرد جامعه دینی ایران قرار میگرفت. در تاریخ ایران افرادی بودند که به بهانه پیشرفت به دنبال تفکیک دیانت و سیاست بودند، افرادی مانند مَلکَم خان، تقیزاده و مهمتر از همه رضاخان، اما در تاریخ نام ایشان نه تنها همراه با پیشرفت و اصلاح نیست، که به عنوان چهرههایی خائن به فرهنگ و هویت ایران مدنظر قرار میگیرند. اگر امیرکبیر نیز مانند ایشان به دنبال نفی بخشی از هویت ایران ، یعنی آموزههای اسلامی، یا به تعبیری تفکیک دین از سیاست بود، در تاریخ به خوشنامی باقی نمیماند و به چهرهای ملی تبدیل نمیشد.
البته این مباحث به معنی بیاشکال بودن فعالیتها و اقدامات امیرکبیر نیست و او نیز به مانند هر انسان دیگر کارنامهای دارد که در آن ممکن است خطاهایی نیز وجود داشته باشد اما مهم معدل و برآیند اقدامات امیر است که به نظر میآید در تاریخ ایران بسیار مطلوب و قابل توجه است.
منابع:
1. تاریخ تحولات سیاسی ایران، موسی نجفی و موسی حقانی، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر.
2. امیرکبیر تجلی افتخارات ملی. محمد احمد پناهی، تهران، کتاب نمونه.
3. امیر کبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار، علیاکبرهاشمی رفسنجانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی
میرمیران