امام خمینی و مبانی فکری حکومت اسلامی
اکنون با گذشت بیش از سه دهه از عمر پیروزی انقلاب و استقرار حکومت اسلامی در ایران و ورود به دهه سوم تحلیل ها, و تبیین های متفاوتی نسبت به مبانی و اهداف انقلاب دینی و به ویژه انقلاب اسلامی و اندیشه ای که رهبری انقلاب براساس آن, پرچم مبارزه را برافراشت و سپس نظام اسلامی را پدید آورد, در جریان است. آیا تئوری حضرت امام خمینی از دین, معطوف به چه اهداف بوده است؟ و در موضوع انتظار از دین, حضرت امام چه نگرشی داشته تا بر اساس آن به قیام دست زده و حکومت تشکیل داده است؟ ظلم ستیزی و عزّت طلبی برای مسلمانان یا اهداف دموکراتیک و آزادی, یا توسعه اقتصادی و بهبود وضع معیشتی جامعه آیا کدام یک از این امور مدّ نظر امام بوده است؟ آیا لزوماً برای برپایی یک حکومت دینی, باید تنها و تنها اهداف دنیوی را مورد لحاظ قرار داد و نمی توان بدون نگرش دنیاگرایانه به دین حکومت دینی آفرید؟ آیا یک حکومت دینی نمی تواند معطوف به اهداف دنیوی واخروی هر دو باشد و تغییر برون و درون جامعه را به عنوان آرمان خود در نظر گیرد؟ آیا دیدگاه حضرت امام نسبت به انقلاب و نظام سیاسی چگونه بوده است؟ آیا ایشان انقلاب و حکومت اسلامی را تنها معطوف به دنیا می دیده و انقلاب اخروی را که در قلمرو درون آدمیان است, از دسترس انقلاب به دور می دیده است؟ و برای برپایی حکومت اسلامی ایران, تنها تغییر وضع مسلمانان را مورد نظر داشت و آنچه از دین انتظار می کشید آن بود که مسلمانان در دنیا عزیز باشند و تو سری خور دیگران نباشند؟ یا آنکه حضرت امام اهداف بلندتری را دنبال می کرد و نگرش او به دین نگرشی بود که معتقد بود: انقلاب دینی, اهداف دنیوی و اخروی, هر دو را مدّنظر دارد و در تغییر وضع دنیا هم, مقوله عزّت طلبی برای مسلمانان تنها می تواند یکی از اهداف انقلاب قرار گیرد و در کنار آن اهدافی چون آزادی, استقلال, توسعه همه جانبه و مبارزه با ظلم و ستم برای همه جهانیان (نه تنها مسلمانان) می تواند مورد توجه یک انقلاب و نظام دینی باشد؟ آیا حضرت امام, بیش از هر چیز و پیش از هر چیز, چه هدفی را دنبال می کرد و نگرش اساسی و اولیه او به دین بر چه پایه ای استوار بود؟
پرسش هایی نظیر آنچه مطرح شد, مباحث بسیار مهمی است که باید به استناد با ده ها سال مبارزه حضرت امام برای برپایی حکومت اسلامی و سیره نظری و عملی او در این رابطه, به طور دقیق ارزیابی و موشکافی شود, تا در مسیر آن, دیدگاههای حضرت امام, روشن و شفّاف در معرض دید اهل نظر و اندیشه قرار گیرد و با توجه به آنکه جمهوری اسلامی, بیش از هر چیز متأثّر از افکار و اندیشه های حضرت امام می باشد, بتوان در سایه آن به تبیین و تحلیل جمهوری اسلامی پرداخت و آن را ارزیابی کرد.
شاید برای خواننده عزیز نوشتار حاضر, شگفت آور باشد, اگر بگوییم: پاسخ یابی پرسش های بالا را از توحید آغاز می کنیم, به ویژه آنکه بحث را با یک بُرش تاریخی و کاوش در لابه لای مصاحبه های امام خمینی در دوران حضور در پاریس, شروع کرده باشیم. در این نوشتار دو پاسخ به پرسش های یاد شده تهیه و در نظر گرفته شده است, یکی فشرده و مختصر و دیگری مفصّل و اندکی طولانی. در پاسخ اجمالی و فشرده با تحلیل مصاحبه ای از امام در پاریس, پاسخ خود را از پرسش بالا دریافت می کنیم. و آنگاه در جواب مفصّل, به موشکافی و تأمّل در همان پاسخ دریافت شده از پیام امام خواهیم پرداخت و نشان می دهیم که چگونه در نظام معرفتی امام, بر مبنای توحید, یک انقلاب دینی رخ می دهد و حکومت اسلامی تشکیل می شود و اهداف و آرمان های کوتاه مدّت و طولانی مدّت شکل می گیرد و راه سعادت انسان را در دنیا و آخرت در سایه چنین حکومتی ترسیم می نماید؟
نقش توحید در حکومت دینی از نگاه امام خمینی:
هنگامی که در نوفل لوشاتو, دهکده نزدیک پاریس و محلّ اقامت امام پس از خروج از عراق و در زمانی که مبارزات ملّت ایران به اوج خود رسیده بود و فاصله ای چندان تا پیروزی نداشت, در تاریخ 57.10.18خبرنگار تایمز لندن از عقاید و اندیشه های امام می پرسد, در پاسخ چنین می شنود:
(ریشه و اصل همه عقاید (که در قرآن کریم آمده و یا پیامبر اسلام(ص)و پیشوایان بحق بعد از آن حضرت بیان فرموده اند) و مهمترین و با ارزشترین اعتقادات ماست, اصل توحید است. مطابق این اصل ما معتقدیم که خالق و آفریننده جهان و همه عوالم وجود و انسان, تنها ذات مقدس خدای تعالی است که از همه حقایق مطلع است و قادر بر همه چیز است و مالک همه چیز.)1
حضرت امام در این گفتگو پس از آنکه اساس و مبنای تمامی اندیشه های خود را مانند دیگر مسلمانان بر محور توحید استوار می کند و آن را همچون ریشه درخت, پایه و ستون قائمه معارف خویش می خواند, به استخراج لوازم و پی آمدهای ایمان توحیدی می پردازد و به آموزه های فراوانی که در پرتو توحید می توان فراگرفت اشاره می کند. ماحصل آنچه حضرت امام به عنوان دست آورد توحید معرفی می کند را می توان در اصول نه گانه ذیل معرفی کرد.
در پرتو توحید, انسان موحّد معتقد است:
1ـ انسان تنها در برابر ذات اقدس حقّ باید تسلیم باشد و از هیچ انسانی نباید اطاعت کند مگر اینکه, اطاعت او, اطاعت خدا باشد.
2ـ هیچ انسانی حق ندارد انسان های دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند.
3ـ هیچ فردی حق ندارد, انسان و یا جامعه و ملّتی را از آزادی محروم کند, برای او قانون وضع کند, رفتار و روابط او را بنا به درک و شناخت خود که بسیار ناقص و یا بنا به خواسته ها و امیال خود تنظیم نماید.
4ـ قانون گذاری برای پیشرفت, در اختیار خدای تعالی است, چنانکه قوانین هستی و خلقت را خداوند مقرّر فرموده است, و سعادت و کمال انسان و جوامع تنها در گرو اطاعت از قوانین الهی است که توسط انبیاء به بشر ابلاغ شده است.
5ـ انحطاط و سقوط بشر به علّت سلب آزادی او و تسلیم در برابر سایر انسان هاست.
6ـ انسان باید علیه این بندها و زنجیرهای اسارت و در برابر دیگرانی که به اسارت دعوت می کنند, قیام کند و خود و جامعه خود را آزاد سازد, تا همگی تسلیم و بنده خدا باشند.
7ـ برای آزادسازی است که مقرّرات اجتماعی ما علیه قدرتهای استبدادی و استعماری آغاز می شود.
8 ـ همه انسانها در پیشگاه خداوند یکسانند, او خالق همه است و همه مخلوق و بنده او هستند. اصل برابر انسانها و اینکه تنها امتیاز انسان بر معیار تقوا و پاکی از انحراف و خطاست.
9ـ با هر چیزی که برابری را در جامعه بر هم می زند و امتیازات پوچ و بی محتوایی را در جامعه حاکم می سازد باید مبارزه کرد.
اصول نُه گانه بالا, تنها آموزه هایی است که در عرصه امور اجتماعی و مناسبات انسانی, توسط امام راحل, از اصل توحید قابل استحصال است و نشان می دهد در نظام دینی حضرت امام, با محوریّت توحید, مقوله های بسیار مهم و اساسی مثل آزادی, برابری و عدالت, ظلم ستیزی و مبارزه با استبداد و استعمار و تبعیض نژادی که از نیازهای اساسی دیروز و امروز انسانیت بوده است و همواره انسان در آرزوی رسیدن به آن دقیقه شماری نموده, شکل می گیرد. اصول بازگو شده بالا, مترقی ترین و حیاتی ترین نیاز برای انسان است و تضمین کننده فلاح و سعادت ابدی جامعه بشری است و از چنان توان بالا و مستحکمی برخوردار است که بتواند تمام رنجهای بشر را از دوش او بزداید و تمامی این آرزوها و نیازها, در کلمه توحید نهفته است و تنها از آن قابل استحصال است.
در گفتگوی مختصر و مفید امام با روزنامه تایمز لندن که لبّ اندیشه های حضرت امام در باب سیاست و نظامهای اجتماعی بازگو شده است, اساس و محور تمامی آن اندیشه ها توحید قرار می گیرد و نظامهای مختلف به درختی تشبیه شده که ریشه آن را توحید به وجود می آورد. از منظر امام, تأمّل در توحید, گویای این نکته است که هر چند در ظاهر, توحید به عنوان اصلی از اصول اعتقادی مسلمانان, در کنار دیگر اصول مانند عدل, نبوّت, امامت و معاد از آن یاد می شود, ولی واقع مطلب حقیقتی بالاتر و فراتر از این را در بردارد و نشان می دهد, بازگشت تمامی آن اصول به توحید است و پیامبر شناسی, امام شناسی و معاد شناسی یک موحّد ریشه در مبدء شناسی او دارد. از آنجا که خدای سبحان کمال مطلق بوده و از هر نقص و زشتی منزّه و مبرّاست, به اصل عدل می رسیم و ساحت ربوبی را از ظلم و ستم به دور می یابیم. بنابراین اعتقاد به عدل, ریشه در شناخت توحیدی دارد.
از سوی دیگر, چون هدایت انسان به سوی خیر و سعادت, و ارائه معرفت صحیح و رفتار شایسته, لازمه حکمت الهی و از ابعاد ربوبیّت اوست, به اصل بعثت انبیاء و ضرورت نبوّت و امامت خواهیم رسید و نتیجه می گیریم که شناخت حکمت الهی, چگونه رابطه ای نزدیک و وثیق با این دو اصل دارد. چنانکه با ژرف اندیشی در صفت عدالت و حکمت الهی به ایمان به معاد می رسیم زیرا که با توجه به مسأله بعثت و انزال کتب آسمانی برای هدایت, عدالت و حکمت ایجاب می نماید که کافر و مؤمن, فاسق و صالح, یکسان نباشند و در ادامه زیست دنیوی بشر, برای رسیدگی به رفتار انسانها, جای دیگر وجود داشته باشد.و این سرّ سخن امام است که توحید را ریشه همه اعتقادات مسلمانان دانست و آن را مهمترین و با ارزشترین اعتقادات برشمرد. (الم تر کیف ضرب اللّه مثلاً کلمة طیّبةً کشجرة طیّبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء.)(24/ابراهیم) مثل سخن خوش و اعتقاد حق, مثل درختی است که ریشه اش در زمین استوار, و شاخ و برگش به سوی آسمان بالارفته باشد. (تؤتی اکلها کلّ حین بأذن ربها). چنین درختی, میوه های شیرین و لذیذ خود را همواره به بارمی آورد. در این مثل قرآنی, نظام اندیشه اسلامی, به درختی تشبیه شده که پایه آن کلمه طیّبه (لااله الاّ اللّه) است و این ریشه است که ریشه های دیگر را تولید می کند و با رشد این ریشه و درخت است که شاخ و برگها روییده می شود و شکوفه و گل ها و میوه های ارزشمند را به بار می آورد. به فرموده علاّمه طباطبایی, توحید وقتی گسترش پیدا می کند, کلّ اسلام می شود و اسلام وقتی فشرده می شود, توحید حاصل می گردد.2 این معرفت اللّه است که مولّد سایر عقاید و نظامات معرفتی دینی است و همچون ریشه ای است که با وجود مزرعه مستعد, به فعالیّت می پردازد و شاخ و برگ و ثمر می دهد. توحید محور نظام معرفتی و محور نظام ارزشی اندیشه اسلامی است که هر قدر در جان آدمی متکامل شود و ریشه گیرد, در ایمان و رفتار آدمی خود را جلوه گر می کند و بروز می نماید.
اقرار به کلمه اخلاص و ایمان به توحید, تنها یک عقیده و اندیشه خنثی نیست که تأثیری در حوزه رفتار و کردار انسانی نداشته باشد و در رابطه با سایر اندیشه ها و تئوریهای وی قرار گیرد و گسسته از نظامات اجتماعی و سیاسی و ارزشهای اخلاقی او باشد. معرفت توحید, علاوه بر آنکه در حوزه هستی شناختی تأثیرگذار است, از یک سو نظام ارزشی انسان موحّد را نیز پدید می آورد.مؤمن موحّد, براساس قرب به کمال مطلق و سلوک الی اللّه, رفتار خود را نظام مند می کند و برطبق آن, کردار خود را محک می زند. هدف نهایی او, حضرت حقّ است و برای تابش نور توحید بر جان خویش, به جلای آینه دل می پردازد و پالایش جان و تصفیه باطن می نماید. و از سوی دیگر معرفت توحیدی, تنظیم کننده مناسبات اجتماعی, حقوقی و سیاسی است و بدین ترتیب, مقوله سیاست نیز یکی از ساحت هایی است که اندیشه توحید نسبت به آن تأثیرگذار است و در قلمرو نظام توحیدی قرار می گیرد. بنابراین اندیشه توحیدی در سه حوزه معرفت, اخلاق و سیاست دخالت می کند و در آن دست به فعالیّت می زند. طبق آنچه گفته شد; مبنای اصلی فکری جهت گیری حضرت امام را توحید تشکیل می دهد, و آن را جوهره اصل
انقلاب دینی خود می داند و معتقد است با توحید, نه تنها درون انسانها اصلاح می شود, بلکه جامعه نیز به صلاح و فلاح می رسد. و براساس آن علاوه بر مقوله عزّت طلبی, امور مهمّ دیگری هم چون جهانی آزاد و آباد و عاری از هر فساد و ظلم و تبعیض نژادی, میسّر می شود. آنچه گذشت, جواب مختصر و فشرده به پرسش هایی بود که در مقدمه نوشتار حاضر گذشت. اکنون به مدد آنچه در این جواب اجمالی گذشت, با تفصیل بیشتری آن را می شکافیم. به این منظور نخست جایگاه توحید و لایه های مختلف آن را در نظام فکری اسلام خواهیم دید, آنگاه نگاهی می افکنیم به اندیشه امام درباب توحید و سپس به نظریّه دینی حضرت امام و اندیشه او نسبت به انقلاب دینی و انتظار او از دین می رسیم.
بررسی تفصیلی
1ـ معرفت توحیدی در نظام فکری اسلام
واژه (توحید) مصدر باب تفعیل و به معنای یکتا دانستن و یگانه شمردن است. در این استعمال, باب تفعیل برای اعلام پذیرش و اقرار به کار می رود و غرض از آن ایجاد و پدیدآوری نیست, چنان که در سایر موارد افعال متعدّی مطرح است. در این کاربرد استعمال توحید, همانند, تعظیم و تکبیر است. همانطور که تعظیم به معنای بزرگ شماری است, نه به مفهوم ایجاد بزرگی و عظمت در یک فرد, توحید نیز به معنی یکتاسازی و یگانه کردن نیست, بلکه به مفهوم اعتقاد به یکتایی و یگانگی است. و در عرف مسلمانان منظور از (توحید) وقتی بدون قید و به صورت مطلق ذکر می شود, همان ایمان به یکتایی مبدء آفرینش است.
فیلسوفان و متکلمان مسلمان برای توحید مراتبی در نظر می گیرند. این مراتب عبارتند از: توحید ذاتی, توحید صفاتی و توحید افعال.
1) توحید ذاتی: منظور از توحید ذاتی, تنزیه ساحت الهی از شریک و از ترکیب است و ایمان به اینکه حضرت حقّ نه جزء دارد و نه نظیر و مانند. او واجد احدیّت, و واحدیّت است. (انه تعالی واحد احدی المعنی).3
2) توحید صفاتی: اصطلاح توحید صفاتی به این معنی است که صفات ذات مقدّس اللّه, مثل حیات, علم و قدرت. عین ذات او بوده و زائد و عارض بر ذات پروردگار نمی باشند و او منزّه از این نقص است که صفات, خارج از ذات و عارض بر ذات او باشند و در درون ذات خویش, کمالات و اسماء حسنی را نداشته باشد. (وکمال الاخلاص له نفی الصفات عنه.)4
3) توحید افعالی: ترکیب توحید افعالی برای بیان این مقصود است که جهان آفرینش به همراه نظام قانو نمند و مبتنی بر اسباب و مسبّبات که در درون آنها نهادینه است, همگی از اراده پرورگار ناشی و به مشیّت او وابسته است. پدیده های خُرد و کلان هستی, چنانکه در ذات خود دست نیاز به سوی خالق خویش دراز می کنند و وابسته به اویند و اوست که قائم به ذات خویش است, (اللّه لا اله الاّ هوالحیّ القیّوم) (بقره/255), در رتبه بعدی هم که مرتبه تأثیرگذاری است, استقلال ندارند و هر اثر و کاری که از وجودی ممکن سر می زند و انجام می پذیرد, به حول و قوّه الهی است و (لامؤثّر فی الوجود الاّ اللّه). توحید افعالی ایمان و اقرار به وابستگی و فقر پدیده های هستی است, بدون آنکه این ایمان در تعارض با نظام علّی باشد و آن را طرد نماید.
توحید افعالی قابل انشعاب به شاخه های گوناگونی همچون توحید در خالقیّت و توحید در ربوبیّت است که ذیلاً به تعریفی فشرده از این دو خواهیم پرداخت.
الف) توحید در خالقیّت: (توحید در خالقیّت) اعتراف و ایمان شخص موحّد است به اینکه همه موجودات عالم هستی, موجودات فقیر و محتاجی هستند که هستی خود را مرهون فیض و تجلّی الهی می باشند, همگی مخلوق اویند و در عالم, خالق و پدید آورنده مستقلّی جز او وجود ندارد. (قل اللّه خالق کل شیء و هو الواحد القهّار.) (رعد/16)
ب) توحید در ربوبیّت: در زبان عرب; مالک, مدبّر و متصرّف یک شئ را (ربّ) او گویند. مدبّر که عهده دار امر تدبیر است, وظیفه اش تنظیم امور اشیاء به گونه ای است که به نتیجه دلخواه و مورد نظر خود, به شیوه ای مطلوب نایل گردد. در مباحث توحیدی, غرض از توحید ربوبی, ایمان به این حقیقت است که تدبیر هستی و از جمله انسان, به دست خدای عالم است و گستره آفرینش در تحت ربوبیّت و تدبیر پروردگار هستی قرار دارند و انسان هم بعد از آفرینش و پیدایش, تدبیرش به خود او تفویض نشده و همچنان با تدبیر الهی زیست می کند.5 (ربّنا الذی اعطی کل شئ خلقه ثم هدی.) (طه/50)
توحید در ربوبیّت, طبق اعتقاد مسلمانان و اندیشوران مسلمان, در دو بخش مجزّا قابل تحلیل و بررسی است. این دو بخش عبارتند از ربوبیّت تکوینی و ربوبیّت تشریعی.
ییک) ربوبیّت تکوینی: منظور از توحید در ربوبیّت تکوینی ایمان به این حقیقت است که تدبیرو اداره تکوینی جهان به دست پروردگار است و هیچ پدیده خارجی از حوزه و قلمرو ربوبیّت او بیرون نیست. از گردش ستارگان و حرکت منظومه های هستی تا وزش باد, رویش گیاه و جنبش یک مور, همه با تدبیر و اشراف (ربّ العالمین) انجام می پذیرد.6
توحید در ربوبیّت تکوینی, یکی از مراحل دقیق و دشوار, اندیشه توحیدی است و جزء مراحل متکامل (توحید) به حساب می آید. تدبّر و اندیشه در آیات قرآنی, از این حقیقت پرده برمی دارد که مشکل اعتقادی بسیاری از کافران و مشرکان هم عصر با پیامبرانی بزرگ همچون حضرت ابراهیم(ع) و یا پیامبر خاتم(ص), در انکار همین مرحله از توحید بوده است. آنان با آنکه به توحید در ذات و توحید در خالقیّت ایمان داشتند (ولئن سألتهم من خلق السماوات والارض لیقولُن اللّه.) (لقمان/25) (وقتی از آنها از آفریننده آسمانها و زمین, می پرسی, پاسخ آنها اعتراف به توحید در خالقیّت است). آنچه مشرکان را از صف موحّدان متمایز می نمود, همان مرحله حسّاس توحید ربوبی است. این است که در احتجاج حضرت ابراهیم(ع) با مشرکان عصر خود می بینیم تکیه آن حضرت بر همان ربوبیّت تکوینی حضرت حقّ است. (فلما جنّ علیه اللیل رأی کوکباً قال هذا ربّی فلما أفل قال لا أحبّ الافلین.) (انعام/76)
دو) ربوبیّت تشریعی: مرحله متعال توحید که بدون آن, توحید به حدّ نصاب لازم خود نمی رسد, ایمان به توحید در ربوبیّت تشریعی است. این بخش از ربوبیّت, به افعال اختیاری و اراده آزاد انسان مربوط می شود. تمایز انسان با دیگر موجودات, در اراده آزادی است که خداوند متعال به بشر اعطا نموده است. انسان برای رشد و کمال خویش, با اراده و اختیار آزادی که دارد, به انتخاب و تلاش دست می زند. حرکتی را می توان انسانی نامید که از آزادی و اراده بشر سرچشمه گرفته باشد. هرگز حرکت و گزینش اجباری و تحت فشار را, که بدون دخالت رأی و نظر انسان انجام پذیرد, انسانی نمی توان دانست. با توجّه به این پیش فرض, ربوبیّت الهی نسبت به افعال و رفتار ارادی و آزاد انسان اقتضا می کند که وی, در پی متنعّم شدن از نعمت الهی اراده آزاد و داشتن حق گزینش در حوزه اندیشه و ایمان درونی و در قلمرو رفتار و کردار بیرونی و پس از آنکه خداوند ابزار و اسباب لازم برای اعمال این اراده آزاد را در اختیار او نهاد, انسان به حال خود رها نشود. بلکه خداوند متعال, راه مستقیم سعادتمندی را به او ارائه دهد, سعادت و شقاوت, نیک و بد را به او بنمایاند و برنامه
زندگی فردی و اجتماعی را برای رسیدن به کمال و رشد, در اختیار او قرار دهد, تا او با اراده خود, این صراط مستقیم را بپذیرد و به او ایمان آورد: (لا اکراه فی الدین.) (بقره/256)
براساس توحید در ربوبیّت تشریعی, انسان باید تنها از خداوند و کسی که خداوند دستور داده اطاعت کند و تنها قانون و فرمان او را به گوش جان بخرد. و اراده کسی جز خدای سبحان, و قانون کسی جز فرمان پروردگار عالم را نپذیرد و تنها برای او حقّ فرمان و قانونگذاری قائل باشد.7
ادامه دارد.....