سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا دانشجویان اندیشه سیاسی دراسلام

بدین ترتیب حضرت امام با بهره گیری از برهان فلسفی و تأکید بر وجود غریزه نفع طلبی و خودخواهی بشر و با استفاده از آیات قرآنی حاکمیت سیاسی را نیز زیر پوشش توحید قرار می دهد و جزء مراتب آن تلّقی می کند تلخیص مبنای اندیشه سیاسی امام آن است که کسی جز خدا حق حکومت بر کسی ندارد و حق قانونگذاری نیز ندارد و خدا به حکم عقل باید خود برای مردم حکومت تشکیل دهد و قانون وضع کند. امّا قانون همان قوانین اسلام است که وضع کرده و این قانون برای همه و برای همیشه است و امّا حکومت در زمان پیغمبر و امام با خود آنهاست که خدا با نصّ قرآن اطاعت آنها را بر همه بشر واجب کرده و در این زمان حکومت و ولایت با فقهاست.30
این مبنا که در هسته مرکزی اندیشه حضرت امام قرار دارد و از محکمات مبانی اندیشه سیاسی او و از اصول جهت گیری ایشان در طول تاریخ حیات سیاسی خود, محسوب می شود. و بر اساس آن رمز حرکت یک انسان موحّد و راز ورود او به عرصه جامعه و مقولاتی چون سیاست گشوده خواهد شد. یک موحّد راستین برای عشق به اللّه و اینکه همه جهان را تجلّی و جلوه حق تعالی می داند و تمامی هستی را کلمات و نشانه های ذات ربوبی می بیند و در همه چیز و همه جا, خداوند را شاهد و ناظر می یابد, برای تقرّب الی اللّه و برای انجام تکلیف و ایفای فرمانی که خداوند متعال از طریق وحی بر دوش او نهاده به میدان می آید و در عرصه حیات جمعی به نقش آفرینی می پردازد. به تعبیر حضرت امام: (کار می کند, امّا برای خدا, شمشیر می زند برای خدا, مقاتله می کند برای خدا, قیامش برای خداست. همه این جنگهایی که در مقابل کفار و در مقابل ستمگرها شده از اصحاب توحید و از این دعا خوانها بوده است.)31 امام راحل برای تبیین همین نقش توحید و به عنوان گواه گفتار خویش به روایتی تاریخی مربوط به جنگ جمل که در توحید صدوق آمده است اشاره می کند.32 در جنگ جمل, عربی بیابان نشین
در برابر امیرمؤمنان(ع) ایستاد و گفت: آیا می گویی خداوند یکی است؟! در این حال مردم به او هجوم آوردند و گفتند: ای مرد, مگر نمی بینی امیرمؤمنان پریشان خاطر است؟ در این لحظه حضرت فرمود: (دَعُوهُ فانّ الذی یریده الاعرابی هو الذی نُریده من القوم.) آنچه این عرب صحرانشین از آن می پرسد, همان است که ما از این مردم می خواهیم.33
طبق این روایت, امام علی(ع) جنگ جمل را, جنگی توحیدی و برای دعوت به توحید می داند, با آنکه, گروهی که در برابر او صف آرایی کرده بودند, همگی رو به قبله نماز می گزاردند و به شهادتین زبانشان گویا بود, ولی با این وجود, امیرمؤمنان(ع), ایمان این گروه را ایمان توحیدی نمی داند و در برابرشان می ایستد. حکمت مطلب چیست؟ سرّش آن است که اصحاب جمل با وجود اقرار به توحید ذاتی و توحید صفاتی, وقتی به مرحله توحید در تشریع و حاکمیّت سیاسی می رسید, قدمهایشان می لرزید و حاضر به پیروی از آن نظام سیاسی که خداوند متعال, فرمان به اطاعت از آن داده بود, نبودند. وقتی دست به فتنه گری زدند و به تهدید نظام سیاسی توحیدی پرداختند, امیرمؤمنان نیز مجبور به مقابله گردید تا چشم فتنه را از حدقه بیرون آورد و امنیت را به پیکره جامعه اسلامی بازگرداند.
و از همین جا می توان به راز این نکته پی برد که چرا (امامت) در اندیشه پیروان عترت طاهره(ع) در قلمرو اصول قرار می گیرد و در کنار توحید از آن یاد می شود. امامت به عنوان رهبری سیاسی و ریاست دینی و دنیا از لوازم اساسی توحید است و توحید, بدون امامت, به حدّ نصاب لازم نرسیده است. حضرت ثامن الائمه(ع) در حدیث مشهور سلسلة الذهب که در جمع دوازده هزار نفری اندیشمندان نیشابوری و در آن شرایط حسّاس سیاسی بازگو شد, فرمودند: شنیدم از پدرم موسی بن جعفر(ع), که او از پدرش و پدرانش, از امیرمؤمنان(ع) و او از پیامبر اکرم(ص), از قول جبرئیل, این حدیث قدسی را: (کلمة لا اله الاّ اللّه حصنی, فمن دخل حصنی امن من عذابی),34 (کلمه لا اله الاّ اللّه دژ مستحکم من است و کسی که در این دژ مستحکم من وارد شود, از عذاب الهی در امان خواهد بود). آنگاه پس از آنکه مرکب گامهایی را پیش گذاشت, حضرت جمعیّت حاضر را مورد خطاب قرار داد و در ادامه حدیث فرمودند: (با شرایطش و من یکی از آن شرایط هستم.) این تکمله در روایت, بازگوگر پیوند عمیق توحید با امامت و ارتباط میان کلمه لا اله الاّ اللّه و پیروی از نظام و نهاد سیاسی برآمده از متن فرمان الهی است. طبق این روایت شریف, آنگاه کلمه توحید, می تواند مفید باشد و انسان را سعادتمند گرداند و او را در قلعه ای تسخیرناپذیر و امنیت یافته از شعله برافروخته آتش الهی قرار دهد, که ناب و خالص باشد و مرتبه خلوص توحید با پیروی تمام عیار از فرمان خداوند در اطاعت از امامت و نهادی که رهبری جامعه را به دستور خداوند متعال در دست دارد, قابل تحصیل است. و البته از آنجا که این مرحله, از عالی ترین مراتب و درجه توحید است و طبق آنچه در روایات مطرح شده, جایگاهی بس رفیع و ویژه دارد پیمودنش بس گران و دشوار است. به طوری که چهره هایی شاخص, با سابقه هایی درخشان, همچون طلحه و زبیر که با شرک آشکار به مبارزه برخاسته و در راه اعلای کلمه توحید شمشیر از نیام کشیده بودند, در این مرحله همچون شیطان, پایشان لغزید و امکان ادامه راه برایشان میّسر نگردید. کسانی چون معاویه هرچند در بانگ اذان, شهادت به یگانگی حق سر می دهد ولی در واقع مشرکی است که در برابر ولیّ اللّه مقاومت می کند و مانع اقامه عدل و بسط قسط و توحید می گردد و به عنوان (قیام للّه) باید در برابر تجاوز و ستمگری او ایستاد.
5ـ توحید, مبنای فکری حکومت اسلامی:
طبق آنچه گذشت; مقوله سیاست, در نهضت انبیا, براساس توحید و با محوریّت آن شکل می گیرد و همین مبنا را در انقلاب اسلامی ایران و رهبری امام خمینی(ره) شاهدیم. ریشه اصلی انقلاب را ندای توحیدی امام و غایت قصوای آن را از زمانی که امام در قم فریاد برآورد تا زمانی که وصیت نامه ایشان برای ملّت ایران قرائت شد, تشکیل جامعه ای براساس معیار و موازین توحیدی تشکیل می دهد. بر این اساس (توحید) به عنوان اصلی ترین مبنای اندیشه سیاسی امام مطرح است که باید در سیره نظری و عملی و حکومتی ایشان مورد ارزیابی و توجّه قرار گیرد. توجّه و اندیشه در این مبنا بهترین چراغ فرا روی آیندگان در تحکیم و حفظ مبانی انقلاب و حکومت اسلامی تا رسیدن به سر منزل مقصود است.
نگاهی به اولین سند تاریخی به یادگار مانده از حضرت امام, برای کسی که می خواهد به تحلیل انقلاب اسلامی پردازد و مبانی و اهداف و آرمانهای آن را جویا شود, الهام بخشی پر بها است.36 امام در این سند, با بیان آیه کریمه (قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا للّه مثنی و فرادا), قیام للّه را یگانه راه اصلاح جهان می بیند و بر این اندیشه است که در این آیه, خدای تعالی از سرمنزل تاریک طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را بیان کرده و بهترین موعظه هایی است که خدای عالم از میان تمام مواعظ انتخاب فرموده و این یک کلمه را پیشنهاد بشر فرموده است. این کلمه تنها راه اصلاح در جهان است. قیام برای خداست که ابراهیم خلیل الرحمن را به منزل خلّت رسانده و از جلوه های گوناگون عالم طبیعت رهانده. قیام للّه است که موسی کلیم را با یک عصا بر فرعونیان چیره کرد و تمام تاج و تخت آنها را به باد فنا داد و نیز او را به میقات محبوب رسانید. قیام برای خداست که خاتم النبیین(ص) را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بت ها را از خانه خدا برانداخت و به جای آن توحید و تقوا را گذاشت و نیز آن ذات مقدس را به مقام قاب قوسین او ادنی رسانید.
حضرت امام در این پیام که در تاریخ 1323.2.15, و در حدود سنین چهل و سه سالگی نشر یافته, در پی ذکر (قیام للّه) به عنوان یگانه راه کار اصلاح درون و برون, به برشماری سیاهی ها و تیره روزی های, جامعه ایرانی بلکه همه ملل مسلمان در آن زمان می پردازد و ریشه تمامی آنها را در این بیان می آورد که: خود خواهی و ترک قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران درآورده , قیام برای منافع شخصی است که روح وحدت و برادری را در ملّت اسلامی خفه کرده و مشتی شهوت پرست را بر سرنوشت شیعیان مسلط نموده که به نابودی حرث و نسل و اجراء قوانین خلاف دینی و قانون و فساد اخلاق و توسعه فحشاء مشغولند.
آنگاه امام, همه خیر خواهان جامعه از عالمان دینی تا فرهیختگان متدین و وطن خواه را به گوش دادن موعظه الهی فرا می خواند و می فرماید: (امروز روزی است که نسیم روحانی الهی وزیدن گرفته و برای قیام اصلاحی بهترین روز است.)37
بنابراین طبق سند بالا, آنچه محور هر حکومت اصلاحی قرار می گیرد, در اندیشه امام توحید و قیام للّه است.
(قیام للّه) را عارفان نخستین منزل برای سلوک می دانند و آن را با نام (یقظه) می خوانند38 و حضرت امام در اندیشه ای جامع نگر نسبت به دین, همین یقظه و بیداری را در سند یاد شده, رمز موفقیت برای رشد درونی و کمال بیرونی می شمرد و با این هدف و با این بانگ, مسیر نهضت خود را در دوران طولانی مبارزات و پس از پیروزی انقلاب به ترسیم می کشد. چنانکه در پاریس با خبرنگار تایمز نیز همان مطلبی را که سی و چهار سال پیش از آن در قم فرموده بود, مجدّداً بازگو کرد که ریشه تمام عقاید توحید است و آنگاه براساس توحید, مقوله های بسیار سنگین و گرانمایه ای چون آزادی, نفی سلطه و نفی تبعیض نژادی, مبارزه با استبداد و استعمار و برابری را از آن استنتاج می نماید.39
حضرت امام, پس از انقلاب هم, وقتی برای امّت خود, تفسیر سوره حمد تدریس می کند, بازهم بر روی یقظه (قیام للّه) به عنوان نخستین موعظه الهی تکیه می کند و به جامعه خود راه خودسازی و پیمودن راه سعادت اخروی را می آموزد.40 همچنین در نامه حضرت امام به گورباچف, جلوه ای دیگر از آوای توحیدی او را می توان یافت.41
در نهایت هم, حضرت امام, همان مضمونی را که متواتر در بیانیه ها و خطابه های خویش بر پیروان و دلدادگان خود القا نموده بود,در وصیتنامه سیاسی ـ الهی خویش, برای ثبت در سینه تاریخ متذکّر می شود و به همگان نشان می دهد که اگر بخواهند به تحلیل انقلاب بنشینند و اهداف ملّت ایران را در فداکاریهای نهضت نمایان سازند و مبانی اساسی اندیشه رهبری کبیر انقلاب و اصول جهت گیری های او را در طول ده ها سال قیادت و زمامداری کشف و بازگو نمایند, از کجا باید آغاز کنند. سخن امام, در خاتمه وصیتنامه این است: (آنچه که شما ملّت شریف و مجاهد برای آن بپا خاستید و دنبال می کنید و برای آن جان و مال نثار کرده و می کنید والاترین و ارزشمندترین مقصدی است و مقصودی است که از صدر عالم در ازل و از پس این جهان تا ابد عرضه شده است و خواهد شد و آن مکتب الوهیت به معنای وسیع آن دایره توحید با ابعاد رفیع آن است که اساس خلقت و غایت آن در پهناور وجود و در درجات و مراتب غیب و شهود است و آن در مکتب محمّدی ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ به تمام معنی و درجات و ابعاد متجلّی شده و کوشش تمام انبیاء عظام ـ علیهم سلام اللّه ـ و اولیاء معظّمـ سلام اللّه علیهم ـ برای تحقق آن بوده و راه یابی به کمال مطلق و جلال و جمال بی نهایت جز با آن میسر نگردد, آن است که خاکیان را بر ملکوتیان و برتر از آنان شرافت داده و آنچه برای خاکیان از سیر در آن حاصل می شود برای هیچ موجودی در سراسر خلقت, در سرّ و علن حاصل نشود.42)
درسی را که ملّت ایران در آینه گفتار و رفتار امام خویش فرا می گرفت, در شعارهای روزهای قبل و بعد از بیست و دوّم بهمن ماه پنجاه و هفت, به خوبی جلوه گری می نمود. و تجلّی آرمان های توحیدی را با مروری دوباره بر شعارهای محوری آن دوران می توان یافت. بانگ اللّه اکبر, بت شکنی خمینی ـ روح منی خمینی, و نهضت ما حسینیه ـ رهبر ما خمینیه, تبلور اهداف مبارزاتی انقلاب بود. پیامهای امام در آینه شعارهای ملّت منعکس می شد و آرمانهای ملّت در آینه کلام امام بازتاب می یافت و از توازی این دو آینه, بی نهایت تصویر جمال و جلال تشکیل می شد. ملّت در امام خویش, ابراهیمی جستجو می کرد که با تبر خود به مبارزه با نمرودیان پردازد و امام در امّت خود, تحقّق اهداف انبیاء و اولیاء الهی را مشاهده می نمود.
بسیار ناصواب است اگر رهبری امام رهبری کاریزماتیک تفسیر شود و مشروعیت اقتدار او از نوع مشروعیت فرّه مندانه تحلیل گردد. این تفسیر ناشی از نشناختن امام و درک نکردن امّت اوست. بی تردید, اگر امام به عنوان پرچمدار توحید و مردی از تبار ابراهیم و عالمی فرزانه که در روایات از پیامبران بنی اسرائیل برتر شناخته شده, علمدار نبود و اگر میلیون ها عاشق اهل بیت(ع), او را به عنوان نایب ولی عصر ـ عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ـ و مرجع تقلید نمی شناخت, هرگز قادر نبود, دست به کاری کارستان زند و رژیم سلطنتی دو هزار و پانصد ساله را که به مخیّله هیچ متفکّر سیاستمداری خطور نمی کرد, سرنگون نماید و دست چپاولگر بیگانه را از کشور ایران قطع نماید. چه بسیار اصلاح طلبان فرّه مند و با ویژگیهای شخصیتی برجسته را ملّت ایران به خود دیده, که یا روحانی نبوده اند و یا اگر هم عالم دینی بودند, چون لوای زعامت و مرجعیت را در دست نداشتند, حرکاتشان ابتر ماند و هرگز ملّت ایران به طور یکپارچه پشت سر آنها به حرکت نیفتاد ملّت ایران در طول تاریخ حیات سیاسی خویش, در نهضت تنباکو و مشروطیّت و انقلاب اسلامی و غیره, این حقیقت را نشان داده که در صورتی اعتماد می کند و پیروی و بیعت خود را تا جانفشانی و ایثار به ظهور و بروز می گذارد که علمداری در دست مرجعی خدا ترس و الهی و نایبی راستین از نایبان امام زمان ـ علیه السلام ـ باشد. این مشروعیّت و اقبال یکپارچه عمومی, همان است که در زبان دینی از آن به رهبری ولایی یاد می شود و تفاوتی ژرف و عمیق با رهبری کاریزما دارد.
آنچه به عنوان ماحصل و چکیده بحث می توان گفت آن است که در مسأله انتظار از دین و معرفت دینی هر چند امام در اندیشه عزّت برای مسلمانان و توسری خور نبودن آنان است, ولی محدود کردن نظریّه ایشان, به این نکته محدود, جفای بزرگی است که بر او رفته است.43 اندیشه امام در معرفت دینی, اندیشه ای جامع نگر است. او در انتظار از دین, نه دین را تنها معطوف به دنیا می کند و نه تنها به آخرت نظر می افکند; توجّه او به قیام للّه است و او از توحید همه نیکی ها و خوبی ها را برای تمامی انسانیت می آموزد. در اندیشه توحیدی او هم انقلاب درونی وجود دارد و هم انقلاب بیرونی. هم دنیای دموکراتیک ترسیم می شود و هم دنیای انقلابی, بدون آنکه لوازم و آثار منفرد یکی از این دو را دارا باشد و یا تنها محدود به آنها گردد. اندیشه توحید, رسیدن به کمال مطلق است و در کمال مطلق, همه خوبی ها و زیبایی ها یک جا حضور دارد. اندیشه توحید, به عنوان اندیشه ای فرای همه اندیشه ها, هدیه و ارمغانی است که امام خمینی از جهان شرق و جایی که خورشید وحی طلوع کرده, به جهان غرب, جایی که در آن فروغ وحی و توحید به افول گراییده, اعطا می کند. امام در ده
کده نوفل لوشاتو, ندای توحیدی پیامبران الهی را یک بار دیگر سرمی دهد,44 باشد که قلوب سرد و یخ زده جهان تکنولوژی, در زمستان پنجاه و هفت, این آهنگ زیبا و دلنشین را بشنود و حرارت امید و تعالی در او دوباره به گرما افتد و جان های سرد و یخ زده را به حرکتی نو در مسیر رشد, به سوی فضایل اخلاقی و کسب مکارم انسانی و تجلّی اسما و صفات حسنای الهی در درون جهان خسته آنان وادارد

.پی نوشت ها:
1ـ نگاه کنید به: امام خمینی, صحیفه نور, ج4, ص166ـ167 (وزارت ارشاد اسلامی ـ بهمن 61).
2ـ به نقل از: محمدتقی مصباح یزدی, توحید در نظام عقیدتی و نظام ارزشی اسلام (چاپ دوم, ـ1370).
3ـ ر.ک: شیخ صدوق, التوحید, باب11, ح9, ص144.
4ـ نهج البلاغه, خطبه اول, تصحیح دکتر صبحی صالح, ص39.
5ـ نگاه کنید به: جعفر سبحانی, محاضرات فی الالهیات, تلخیص علی ربانی گلپایگانی, ص57ـ59 و محمدتقی مصباح یزدی, توحید در نظام عقیدتی و ارزشی اسلام, ص21ـ23.
6ـ نگاه کنید به: سید محمدحسین طباطبایی, المیزان فی تفسیر القرآن, ج10, ص48 و ج14, ص303.
7. نگاه کنید به: سید محسن خرازی, بدایة المعارف الالهیه فی شرح عقائد الامامیه, ج1, ص56.
8. نهج البلاغه, به نقل از: محمدتقی مصباح یزدی, توحید در نظام عقیدتی و ارزشی اسلام, ص24.
9. نگاه کنید به: صحیفه نور, ج4, ص166ـ167.
10. نگاه کنید به: چهل حدیث, حدیث دوازدهم, ص195ـ 198 (مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی, چاپ سوم,1372) و تفسیر سوره حمد, ص98ـ101 (مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی, چاپ اول, 1375).
11. نگاه کنید به: چهل حدیث, حدیث یازدهم, ص181ـ185.
12. همان, ص518.
13. نگاه کنید به: تفسیر سوره حمد, ص175ـ 188.
14. همان, ص102ـ103 و ص132ـ133.
15. نگاه کنید به: صدرالمتألهین, الاسفار الاربعه, ج2, ص216.
16. نگاه کنید به: تفسیر سوره حمد, ص159ـ161.
17. همان, ص163ـ164.
18. صحیفه نور, ج2, ص227.
19. همان, ج19, ص283.
20. ر.ک: مهدی بازرگان, آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء, (خدمات فرهنگی رسا,1377).
21. نگاه کنید به: همان, ص26ـ39.
22. صحیفه نور, ج6, ص163ـ164.
23. تفسیر سوره حمد, ص129.
24. همان, ص174.
25. صحیفه نور, ج18, ص32ـ33.
26. همان, ج19, ص283.
27. همان, ج6, ص163ـ164.
28. کشف الاسرار, ص181ـ182.
29. همان, ص183ـ184.
30. همان, ص184ـ185.
31. تفسیر سوره حمد, ص150ـ151.
32. همان, ص151.
33. شیخ صدوق, التوحید, ص83, ح3.
34. همان, ص24, ح21.
35. ر.ک: شیخ حرّ عاملی, وسائل الشیعه, ج1, ابواب مقدّمات العبادات, باب1. و شیخ کلینی, الاصول من الکافی, ج1, کتاب الحجّه.
36. صحیفه نور, ج1, ص3ـ4.
37. همان, ج1, ص4.
38. عبدالرزاق کاشانی, شرح منازل السائرین, ص17.
39. صحیفه نور, ج4, ص166ـ167.
40. تفسیر سوره حمد, ص128 و 145.
41. ر.ک: آوای توحید, نامه امام خمینی به گورباچف در تاریخ 67.10.11 (مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی).
42. صحیفه انقلاب, وصیتنامه سیاسی ـ الهی امام خمینی (وزارت ارشاد,1368).
43. رجوع کنید به سخنرانی عبدالکریم سروش در همایش تبیین انقلاب اسلامی, روزنامه صبح امروز, تاریخ 78.7.14.
44. اشاره به مصاحبه با روزنامه تایمز لندن در تاریخ 57.10.18, نگاه کنید به صحیفه نور, ج4, ص166ـ167.

( منبع : امام خمینی و مبانی فکری حکومت اسلامی ، مصطفی جعفرپیشه ، فصلنامه حکومت اسلامی شماره 14 )

 

میرمیران