سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا دانشجویان اندیشه سیاسی دراسلام

پنجم – رابطه عدالت و آزادی :
عدالت و رابطه‏ى آن با آزادى از مسائل و مشکلات مهم اندیشه سیاسى اجتماعى است و این مسأله از دیدگاههاى گوناگون بررسى شده است. عده‏اى معتقدند بین برابرى و آزادى تضادى برقرار است. وجود یکى مستلزم قربانى شدن دیگرى است و عده‏اى نیز هیچ گونه منافاتى بین این دو مفهوم نمى‏بینند. در هر صورت براى مشخص شدن نظر اسلام در مورد این رابطه، ابتدا لازم است تا به تعریف دقیق هر کدام از این واژه‏ها در ادبیات اسلامى پرداخته و با توجه به این تعاریف خاص رابطه‏ى مذکور را مورد بررسى قرار دهیم زیرا بدیهى است که با برداشتها و تعاریف غیراسلامى از این دو وژاه، هرگز نمى‏توان رابطه این دو را از نظر اسلام جویا شد.
الف. بررسى مفهوم و اهمیت «عدالت» در متون اسلامى:
مرحوم علامه‏ى طباطبائى در توضیح واژه‏ى «عدالت» چنین نگاشته است: «حقیقت عدل بر پا داشتن مساوات و برقرارى موازنه بین امور است به طورى که هر کسى یا چیزى سهم مورد استحقاق خود را داشته باشد و هر چیزى در این جهت که در جایگاه شایسته خویش قرار دارد با دیگر امور مساوى باشد. پس عدل در اعتقاد آنست که به حق ایمان آورده شود و عدل در کنشهاى شخصى آدمى آن است که به آنچه سعادت او را تأمین مى‏کند عمل کند و از آنچه که موجب تیره‏روزى اوست مانند پیروى از هواى نفس اجتناب نماید، عدالت در جامعه‏و در مناسبات انسانى آن است که هر شخصى در جایگاهى که از نظر عقلى و شرع و عرف شایستگى آن را دارد قرار گیرد پس نیکوکار به سبب نیکوکارى پاداش بیند و جنایتکار در خور کردار ناشایستش کیفر ببیند،(1).
و مرحوم مطهرى نیز مى‏فرمایند: «عدالت قطع نظر از اجتماع عبارت است از «اعطاء حق به ذى حق یا عدم تجاوز به حق ذى حق»،(2).
با توجه به تعریف فوق و سایر تعریفهایى که اندیشمندان اسلامى درباره‏ى این واژه دارند مشخص مى‏شود که مفهوم عدل به معناى مطلق برقرارى مساوات و برابرى نیست بلکه «العدل هو اعطاء کل ذى حق حقّه» و یا «العدل وضع کل شى فى موضعه» مى‏باشد. استاد مطهرى در تعریفى از عدالت اجتماعى چنین مى‏گوید: «خلاصه‏ى سخن این شد که معناى عدالت و مساوات این است که ناهموارى‏ها و پست بلندى‏ها و بالا و پایین‏ها و تبعیضهایى که منشأش سنتها و عادت یا زور و ظلم است باید محو شود و از بین برود و اما آن اختلافها و نفاق‏هایى، (یعنى پستى و بلندى) که منشأ آن لیاقت و استعداد و عمل و کار و فعالیت افراد است باید محفوظ بماند.
همان طور که در مسابقه میدان مسابقه باید هموار باشد، مساوى و همسطح باشد، براى همه یک جور باشد، امکانات اجتماعى باید براى همه فراهم شود، شرایط شرکت در مسابقه اجتماعى باید براى همه فراهم شود،(3).
جایگاه عدالت اجتماعى از دید اسلام بسیار روشن و مهم است. شاید هیچ اندیشمند سیاسى و اجتماعى به اندازه‏ى قرآن کریم و رهبران اسلامى بر لزوم تحقق عدالت اجتماعى در جامعه تأکید نکرده باشد. حضرت امیر (ع) در شدت اهتمام به اقامه‏ى عدل اسلامى حتى جان خویش را در این راه گذارد و از شدت عدالت در محراب عبادت به شهادت رسید. قرآن کریم یکى از اهداف ارسال رسولان را برقرارى عدالت بیان مى‏نماید «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط. رسولان خود را با دلایل روشن ارسال کردیم و با آنان کتاب و میزان فرو فرستادیم تا مردم قسط و دادگرى بپا دارند.»،(4). و همچنین در آیه 39 سوره‏ى اعراف به پیامبر اکرم (ص) امر مى‏شود که به مردم بگوید «قل امر ربى بالقسط» پیامبر اکرم (ص) در حدیثى مى‏فرمایند «عدل ساعة خیر من عباة سبعین سنة قیام لیلها و صیام نهارها»(5). و در حدیث دیگرى مى‏فرمایند «لعمل الامام العادل فى رعیته یوما واحدا افضل من عبادة العابد فى اهله مأة عام او خمسین»،(6). یعنى عمل رهبر عدالى که یک روز در میان مردم خویش به عدالت رفتار کند از عمل عبادت عابدى که صد سال یا پنجاه سال در میان جامعه‏ى خویش استمرار داشته باشد بهتر و بالاتر است حضرت امیر (ع) در پاسخ سؤال شخصى که پرسید: «عدل شریفتر و بالاتر است یا بخشندگى؟» مى‏فرماید: «العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها و العدل سائس عام و الجود عارض خاص فالعدل اشرفها و افضلها»(7).
و در جاى دیگرى مى‏فرمایند: «بدان که برترین بندگان
خدا نزد او امامى است دادگر هدایت شده و راهبر که سنتى را که شناخته شده است بر پا دارد و بدعتى را که ناشناخته است بمیراند و بدترین مردم نزد خدا امامى است ستمگر و ظالم». و در جاى دیگرى مى‏فرمایند: «اعدل تدوم لک القدرت یعنى به عدالت رفتار کن تا قدرت براى تو باقى بماند»،(8).
امام صادق (ع) مى‏فرماید «ان الناس یستغنون اذا عدل بینهم هنگامى که با مردم به عدالت رفتار شود بى‏نیاز مى‏شوند»،(9) و
ب. بررسى مفهوم و اهمیت «آزادى» در متون اسلامى:
در تبیین و تفسیر هر موضوع و مسأله‏اى باید نوع رویکرد به آن را مشخص ساخت، چرا که هر ره‏یافتى مبانى، پیش‏فرض و روش خود را مى‏طلبد: مثلًا هیچ‏گاه نمى‏توان با روى‏کردى جامعه‏شناسانه، تحلیلى روان‏شناسانه طلبید و یا بالعکس. بنابراین اگر آزادى از منظر اسلام بررسى و تشریح مى‏شود باید با پیش‏فرض‏هاى خود، منابع اسلامى و متد خویش پى‏گیرى شود. با عنایت به این نکته، پیش از توضیح دیدگاه اسلام نسبت به مقوله «آزادى» باید چند مطلب به عنوان مبادى و مبانى پاسخ مد نظر قرار گیرد:
1- واژه «آزادى» به معنى باز بودن راه انجام فعل و ترک آن است، خواه آن فعل جنبه ارزشى داشته باشد یا خیر. خواه در حوزه تفکر باشد یا در حوزه سیاست، در حوزه اخلاق باشد یا خیر، فردى باشد یا اجتماعى، معقول باشد یا غیرمعقول.
2- انسان بر حسب خلقت خاص خویش، موجودى صاحب عقل و اراده بوده به صورتى که در هر کارى مى‏تواند جانب انجام آن را اختیار کرده یا جانب ترک آن را برگزیند. پس آدمى در مورد انجام و ترک فعل مطلق العنان بوده و مقید به یکى از دو طرف نمى‏باشد. از این نوع آزادى انسان به «آزادى تکوینى» یاد مى‏کنند.
3- لازمه آزادى فوق، آزادى دیگرى است که عبارت از: امکان بهره‏مندى آدمى از مواهب «آزادى تکوینى» بدون دخالت قوه، قدرت و اراده قاهرى بیرون از نفس انسان. این آزادى، «آزادى تشریعى» یا «آزادى حقوقى» نام دارد،(10).
4- این واژه از دیدگاه‏ها و حیثیت‏هاى گوناگون تقسیمات و انواع متعددى پیدا مى‏کند چون: آزادى درونى، آزادى برونى، آزادى جمادى، آزادى نباتى، آزادى حیوانى، آزادى انسانى، آزادى ولایى، آزادى اخلاقى، آزادى فردى، آزادى اجتماعى، آزادى اندیشه، آزادى بینش، آزادى بیان و نوشتار و.
5- با دقت در مطالب شماره‏هاى 1 تا 3 مشخص مى‏گردد که منشأ «آزادى» اراده آدمى است که او را وادار به عمل یا ترک آن ساخته و حالت نفسانى است که از میان رفتن آن مساوى با از بین رفتن اصل انسانیت مى‏باشد.
6- تعریف آزادى با تعریف انسان ارتباط تنگاتنگى دارد، چرا که متعلق آزادى خود انسان است، ازاین‏رو هر تعریفى از انسان در برداشت از آزادى دخیل خواهد بود و بالاتر، بدون ارائه تعریفى از انسان، تعریف آزادى ممکن نخواهد بود. اکنون تعریف آزادى از منظر اسلام را با مطلب اخیر یعنى، تعریف و دیدگاه اسلام به انسان شروع مى‏کنیم:
انسان در نگرش اسلامى:
1- کارگزار یا خلیفه خداوند بر روى زمین و عبد اوست، در مقام عبودیت مطیع خواست و اراده اوست اما در مقام کارگزارى بر روى زمین باید فعال باشد. انسان پلى میان ملک و ملکوت و ابزارى است که مشیت خداوند از طریق آن در این جهان تحقیق و تبلور مى‏یابد(11).
2- انسان هم داراى عقل است و هم داراى اراده، اسلام مى‏خواهد انسان اراده‏اش را تابع مشیت خداوند قرار دهد زیرا تنها در این صورت است که آدمى به یک زندگى توأم با سعادت و رستگارى در دنیا و آخرت دست خواهد یافت،(12).
3- انسان از آن جهت که به مستقیم‏ترین وجهى منعکس کننده حکمت الهى است و به کامل‏ترین وجهى مظهر صفات الهى است، اشرف همه مخلوقات است،(13).
4- انسان قدرت دارد که بر همه مخلوقات دیگر سلطه پیدا کند اما مسؤولیت نیز دارد که از همه این مخلوقات مراقبت نماید،(14).
5- انسان داراى دو ضلع وجودى است: طبیعت و فطرت و از همین‏رو آدمى نقطه صفرى است که قابلیت تا بى‏نهایت صعود یا سقوط را دارا است،(15). راز تعبیرات دوگانه و متضاد نماى برخى آیات قرآن کریم از انسان در همین خصوصیت نهفته است در برخى آیات انسان ضعیف و ناتوان «نساء، آیه 28 «، ستمکار «ابراهیم، آیه 34 «، جهول و بسیار نادان «احزاب، آیه 72 «، ناسپاس «عادیات، آیه 6 «، سرکش «علق، آیه 6 «، و در بعضى آیات دیگر خودآگاه «قیامت، آیه 14 «، حق‏گرا «زمر، آیه 18 «، مسؤولیت‏پذیر «احزاب، آیه 72 «، و خوانده شده است.
حاصل آن که در یک برآیند کلى، اسلام آدمى را محدود در همین که هست
و تاکنون خود را نشان داده نمى‏بیند، بلکه براى او آرمانى فراتر از بینش طبیعى و مادى دارد. اسلام مى‏خواهد انسان ایده‏آل بسازد نه انسان صرفا نرمال که تنها با جامعه ساخته و با دیگران هماهنگ باشد (برخلاف نگرش لیبرالیزم از انسان که طبیعت‏گرا بوده و آدمى را همین مى‏بیند که هست و تاکنون خود را نشان داده است).
تو زکرمنا بنى‏آدم شدى هم به خشکى هم به دریا پانهى‏
که حملناهم على البحرى به جان از حملناهم على البر پیش ران‏
مرملایک راسوى بر راه نیست جنس حیوان هم زبحر آگاه نیست‏
تو به تن حیوان به جانى از ملک تاروى هم بر زمین هم بر فلک‏
تا به ظاهر مثلکم باشد بشر با دل یوحى الیه دیده‏ور
(16)
با توجه به همین دوگانگى وجودى انسان (طبیعت و فطرت سقوط و صعود) در نگرش اسلام است که خداوند هم «آزادى تکوینى» به بشر اعطا فرموده و هم بر «آزادى تشریعى» اوصحه گذاشته است تا در پرتو آن آدمى بر ترمیم کاستى‏ها و ایجاد مصونیت از آسیب‏هاى ناشى از کژى‏هاى ضلع طبیعت خود توانا گشته، و با شناخت و پرداخت آزادانه به ضلع فطرت خویش مرتبه خلافت الهى و کارگزارى خداوند را به دست آورد. به عبارت دیگر، اسلام، انسان را واجد قابلیت‏ها و صلاحیت‏هایى مى‏داند که سبب شایستگى و بایستگى بهره‏مندى او از موهبت «آزادى» است. از همین رو قرآن غایت قصواى بعثت پیامبر گرامى (ص) را تحقق آزادى تکوینى و تشریعى تلقى کرده است: «ویضع عنهم اصرهم والاغلال التى کانت علیهم و از [دوش‏] آنان قید و بندهایى را که برایشان بوده است برمى‏دارد»،(17) گویا با نبود آزادى دعوت به دین و دیندارى لغو و عبث است.
با توجه به مطالب پیش گفته روشن گشت که تعریف آزادى در نگرش اسلام چیست؟ اسلام هم آزادى تکوینى براى انسان قائل است و هم آزادى تشریعى. براساس آیات قرآن انسان از آزادى تکوینى برخوردار است یعنى، مختار است بر انجام فعل و ترک آن و این آزادى، فطرى بشر است. هم‏چنین آزادى تشریعى- که در منظر اسلام امرى شایسته و بایسته است- یعنى انسان آزاد است که از آزادى تکوینى خود در عمل و زندگى خویش بهره‏مند شود و هیچ‏کسى حق ندارد با اعمال فشار، زور و قدرت از بهره‏ورى معقول از آزادى تکوینى او جلوگیرى کرده و ممانعت به عمل آورد. به فرموده خداوند متعال: «بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرید»،(18) و «هیچ بشرى را نسزد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبرى بدهد سپس او به مردم بگوید: به جاى خدا، بندگان من باشید»،(19) و این همان آزادى است که حضرت على (ع) در وصیت خود به فرزندش امام حسن (ع) سفارش نمود: «نفست را از هر پستى گرامى‏دار، هر چند دنائت تو را به خواهش‏هایت برساند. چرا که هرگز در برابر نفس [ارجمند] ت که مى‏بخشى چیز ارزنده‏یى به دست نخواهى آورد. «ولا تکن عبد غیرک فقد جعلک الله حرّا بنده دیگرى مباش زیرا خدایت آزاد آفریده است»،(20).
براساس روح توحیدى که در نگرش اسلامى از جایگاه ویژه‏اى برخوردار است انسان تنها باید بنده خداوند باشد، نه غیر خدا، و چنان که گفته شد اراده خود را تابع مشیت و اراده خداوند قرار دهد و آزادى تکوینى خود را محدود و مقید به خواست خداوند گرداند. که در آن صورت به زندگى با سعادت در دنیا و آخرت بار خواهد یافت. اما همین انسان در نگرش اسلامى حق ندارد بهره‏ورى از آزادى تکوینى خود را محدود به خواسته‏ها و اراده‏هاى انسان‏هاى دیگر کرده و خود را بنده دیگران سازد و عملًا خویش را از آزادى حقوقى و تشریعى محروم سازد. آزادى تشریعى با تعریفى که از آن در دیدگاه قرآن ارائه شد حق مسلم و طبیعى بشر است و هیچ انسانى حق بازستانى و محدودیت آن را ندارد. خلاصه آن که: بندگى خداوند موجب آزادى و بندگى غیر خداوند فقدان آزادى است (چنان که «همسر عمران [مادر مریم‏] گفت: پروردگار من نذر کردم که آنچه در رحم من است آزاد و در خدمت تو باشد»،(21).
گفت اى صدیق آخر گفتمت که مرا انباز کن در مکرمت‏
گفت ما دو بندگان کوى تو کردمش آزاد من بر روى تو
تو مرا مى‏دار بنده و یار غار هیچ آزادى نخواهم زینهار
که مرا از بندگیت آزادى است بى‏تو بر من محنت و بى‏دادى است‏
(22)
اما باید توجه داشت که انسان‏هاى دیگر نمى‏توانند
آزادى تشریعى را محدود سازند ولى از آن جا که انسان یک موجود اجتماعى است، به صورت طبیعى ملزم مى‏شود که اراده خود را در اراده دیگران دخالت دهد و به بیان دیگر، اراده خود را در عرصه اجتماع با اراده دیگران شریک سازد. ازاین‏رو باید در برابر قانونى که حدودى براى اراده‏ها و آزادى‏هاى مردم معین نموده و آنها را تعدیل کرده، خضوع کند. پس همان طبیعتى که به یک فرد انسان آزادى اراده و عمل داده، عینا همان طبیعت در عرصه اجتماع اراده و عمل را محدود و آزادى تشریعى انسان را مقید مى‏سازد.
در نگرش اسلامى از آن جهت که قانون را براساس توحید و سپس بر پایه اخلاق فاضله گذاشته و متعرض همه اعمال فردى و اجتماعى تحت عنوان ضوابط شرع شده است، آزادى تشریعى در این چارچوب مرزبندى مى‏شود. با توجه به این مطلب مهم، از دیدگاه اسلام، آزادى تشریعى به این معنا مى‏شود که انسان آزاد و مختار است از تمامى حقوقى که قوانین شرع براى او مشخص کرده بهره‏مند شود. مثلًا یکى از قوانین شرع آن است که انسان مى‏تواند تا هر جا که بخواهد در عرصه علم‏اندوزى پیش برود و در این ساحت آزاد است و حتى دولت اسلامى موظف است که امکاناتى براى افراد فراهم کند تا از این حق بهره‏مند شود.
(براى آگاهى بیشتر ر. ک: المیزان، علامه طباطبایى، ج 10، ص 372- 371 و ج 4، ص 116. )
آزادى بیان و نوشتار، آزادى اجتماعى، آزادى بینش و آزادى اندیشه (در ساحت‏هاى اقتصادى- فرهنگى و سیاسى) همه در چارچوب مقوله پیش گفته معنا مى‏یابد و تحلیل مى‏شود.
بدین ترتیب مشخص مى‏شود که اولًا: در دین مقدس اسلام به این دو اصل مهم بسیار اهمیت داده شده تا جایى که اجرا و تحقق عدالت و آزادى را در جامعه، و هدف مهم از بعثت و ارسال پیامبران الهى شمرده شده است.
و ثانیا به نگرش اسلامى به دو مقوله‏ى عدالت و آزادى کاملًا متفاوت از نگرشهاى مکاتب لیبرال و سکولار نسبت به این دو مى‏باشد.
ج. بررسى رابطه «آزادى» و «عدالت» از منظر اسلامى:
اندیشمندان اسلامى متعددى به بررسى رابطه‏ى فوق پرداخته‏اند که در اینجا به چند نمونه‏ى مهم اکتفا مى‏نمائیم:
1. سید قطب نویسنده‏ى کتاب «عدالت اجتماعى در اسلام» از جمله‏ى اندیشمندان و متفکران مشهور اسلامى است که در زمینه عدالت اجتماعى در اسلام و تحقیقات گسترده‏اى داشته است. از نظر ایشان هر چند آزادى و عدالت از نظر مفهومى با هم اختلاف دارند، اما از نظر مصادیق هر یک از آنها مستلزم دیگرى است. بدین معنا که آزادى، در معناى درست خود، برابرى و عدالت را هم در بر دارد و این که اگر عدالت به درستى تحقق یابد مستلزم نوعى آزادى و برابرى است. به نظر او عدالت و مساوات ناگزیر باید مستند به یک آزادى ریشه‏دار باشد، چه در غیر این صورت پایدار نخواهد بود: «اما اگر مساوات مستند به یک آزادى ریشه‏دار روحى باشد چنان که مستند به قانون‏گذارى و قوه‏ى مجریه است مردم قوى و ضعیف همگى بهتر احساس مساوات مى‏نمایند. در شخص ضعیف همت بلندى ایجاد مى‏کند و در قوى تواضعى و در باطن هم با اعتقاد به خدا تماس دارد. و در وحدت و همکارى مردم و اجتماع بلکه انسانیت نیز مطلب همین است اسلام هم آن گاه که به روح بشر آزادى کامل و همه جانبه‏اى داد. و در عین حال، حوائج تن و ضروریات زندگى را نیز به حکم قانون و دل به طور مساوى ضمانت نموده، به همین هدف نظر داشته است،(23).
سید قطب پایه‏هاى عدالت اجتماعى در اسلام را سه چیز معرفى مى‏کند:
اول: آزادى همه جانبه‏ى وجدان و ارتباط بى‏واسطه‏ى همه با خدا.
دوم: مساوات کامل انسانیت.
سوم: همکارى محکوم اجتماعى و تکافل،(24).
2. مرحوم دکتر شریعتى که مدافع عدالت و برابرى به مفهوم رادیکال آن بود، نابرابرى را خطرى براى آزادى به شمار مى‏آورد و به همین دلیل و براى این که مردم از آزادى برخوردار باشند، باید به دفاع از برابرى پرداخت، زیرا برابرى سیاسى و توزیع عادلانه‏ى قدرت موجد آزادى مى‏باشد،(25).
3. از نظر استاد مطهرى عدالت رعایت استحقاقهاست و یکى از حقوق مهم انسان آزادى است که آزادى بیان و تفکر و اندیشه از مهمترین اشکال آن است،(26).
در هر صورت آنچه که از دیدگاه دینى و بررسى نظریات اندیشمندان اسلامى به نظر مى‏رسد این است که: این دو مفهوم نمى‏توانند با هم منافات کلى داشته باشند تا بگوییم کدام یک بر
دیگرى مقدم است، چرا که آزادى چیزى جز پاسخ به استحقاق‏هاى فطرى و مساوى بشر نیست و عدالت اجتماعى هم مبتنى بر حقوق و دادن پاسخ مناسب به حقوق فطرى و قانونى افراد جامعه است.
با این وصف تحقق عدالت اجتماعى بدون توجه به رعایت حقوق فطرى انسان‏ها که از جمله آنها ازادى است میسر نیست، از این روى اصولًا براى تحقق عدالت اجتماعى چاره‏اى جز اعطاى آزادى به افراد وجود ندارد. البته عدالت اجتماعى خود تفسیرکننده حدود آزادى فطرى هر فرد و بیان قیود لازمه آن است. مثلًا اصل عدالت اقتضا مى‏کند که افرادى که با استفاده از آزادى خویش آزادى دیگران یا مسیر رشد و تعالى انسان و انسانیت را به مخاطره مى‏اندازند در استفاده از این آزادى با محدودیت مواجه شوند و در صورت تزاحم بین آزادى افراد این اصل عدالت است که اطلاق آزادى را مقید مى‏کند واز این جهت نسبت به اصل آزادى، اصل عدالت از برترى برخوردار است. البته باید توجه شود که در اسلام هرگز عدالت به معناى برابرى مطلق نمى‏باشد، گرچه در خیلى از تفسیرهاى غربى و کمونیستى عدالت همان برابرى است.
از سوى دیگر آزادى در اسلام با آزادى لیبرالى تفاوت‏هاى بنیادین دارد، لذا از آنجا که در دیدگاه اسلام عدالت همان برابرى مطلق نیست، خیلى از زمینه‏هاى تعارضى بین آزادى و برابرى در تعارض بین آزادى و عدالت مرتفع است،(27).
پى‏نوشت‏
(1)) المیزان، فى تفسیر القرآن 7 ج 12، ص 453 353)
(2)) بررسى اجمالى مبانى اقتصاد اسلامى، ص 16)
(3)) بیست گفتار، ص 143)
(4)) حدید، آیه 35)
(5)) بحارالانوار، ج 75، ص 352)
(6)) به نقل از باقر شریف القریشى، النظام السیاسى فى الاسلام، ص 64)
(7)) نهج‏البلاغه، حکمت 437)
(8)) الحیاة، ج 6، 328)
(9)) کافى، ج 2، ص 568)
(10)) المیزان، ج 10، ص 370)
(11)) بقره، آیه 30)
(12)) احزاب، 29- اسراء، آیه 19)
(13)) اسراء، آیه 70)
(14)) براى آگاهى بیشتر ر. ک: جوان مسلمان و دنیاى متجدد، دکتر سید حسین نصر، ص 63- 66)
(15)) انسان، آیه 3)
(16)) مثنوى، دفتر دوم، ابیات 3773- 3777)
(17)) اعراف، آیه 751)
(18)) آل عمران، آیه 64)
(19)) همان، آیه 79)
(20)) نهج‏البلاغه، نامه 31)
(21)) آل عمران، آیه 35)
(22)) مثنوى، دفتر ششم، ابیات 1075- 1078)
(23)) سید قطب، محمد، عدالت اجتماعى در اسلام، ترجمه سید هادى خسروشاهى و محمدعلى گرامى، چاپ هفتم، تهران شرکت سهامى انتشار،] بى‏تا [، ص 94)
(24)) همان، ص 92)
(25)) علیرضا مرامى، بررسى مقایسه‏اى مفهوم عدالت، ص 145)
(26)) شهید مطهرى، بررسى اجمالى مبانى اقتصاد اسلامى، ص 161)
(27)) کاظم قاضى‏زاده، اندیشه‏هاى فقهى سیاسى امام خمینى، ص 422)