پیوند تمدنها
پیوند تمدنها که از آن با عنوان «نظریه پیوند تمدنها» هم یاد میشود نظریهای است درباره علوم سیاسی و روابط بینالملل و آینده تمدنها. این نظریه توسط پیمان فتاحی (ایلیا میم)، بنیانگذار انجمن متفکران و محققان آزاد (اِم و ما)[1] و پس از نظریه برخورد تمدنهای ساموئل هانتینگتون مطرح شد. همچنین این نظریه با نظریه گفتگوی تمدنها که از سوی سید محمد خاتمی رئیس جمهور سابق ایران مطرح شد متفاوت است.[2]
معرفی نظریه
در این نظریه آمده است، «انسان متولد میشود، رشد میکند، به بلوغ میرسد، ازدواج میکند، صاحب فرزند میشود و سپس به میانسالی و کهنسالی رسیده و در نهایت دوران عمرش به پایان میرسد.[3] از این نگاه، یکی از مراحل اساسی در فرایند تحول تمدنها، مرحله پیوند یا ازدواج مابین تمدنها است، مرحلهای که برای اغلب تمدنها پس ازبلوغشان اتفاق میافتد. سیر تاریخی تحولات تمدنها اکنون به نقطه پیوند آنها رسیده است، به عبارتی میتوان عصر کنونی را عصر پیوند تمدنها و ازدواج فرهنگها و ادیان نامید. بعضی تمدنها در این ازدواج، مذکر خواهند بود و برخی مؤنث (همانطور که در وضعیت موجود هم تمدنها مذکر، مؤنث یا شبیه به خنثی هستند). مذکرها نقشی فعال، تصمیمگیرنده و پیشرونده را خواهند داشت و مؤنثها نیز نقشی انفعالیتر، تصمیمساز و پذیرا را به عهده دارند. بر این اساس حتی ممکن است بعضی از تمدنهای مؤنث پس از ارتباط جدید، تغییر حالت دهند و نقشی معکوس به عهده گیرند».[4] از نگاه این نظریه، تمدنها مانند انسان که موجودی ارتباطی و جویای برقراری ارتباط و پیوند است، بدون پیوند قادر به ادامه حیات نیست. به عبارتی تمدنها نیز در طول تاریخ همین مسیر پیوند را طی کردهاند و حال که به دوران بلوغ خود رسیدهاند، زمان پیوند آنهاست. به طور مثال درباره مسیحیان یهودی، مسیحیان هندو این اتفاق افتاده است، و درمورد تمدنها نیز وقوع آن رو به افزایش است. ازدواج تمدن غرب و شرق و شکلگیری تمدنی جدید، که نه این است و نه آن، نمونهای است از این واقعیت. این به معنای اضمحلال و انحلال تمدنهای پیشین و ظهور و بروز تمدنهای نوین است. این نظریه نتایج، ثمرات و پیامدهای ازدواج مابین فرهنگها و تمدنهای مختلف را هم پیش بینی میکند. بر اساس این نظریه، طیف وسیعی از احتمالات مختلف پس از ازدواج دو تمدن ممکن است رخ دهند. از این نگاه، تمدن نوین ویژگیهایی را از تمدن پدر و مادر به ارث میبرد اما غالباً با آن دو متفاوت است. یک فرزند میتواند خلف یا ناخلف باشد، سالم یا ناقصالخلقه باشد، تولد آن بهنگام یا نابهنگام باشد و حالات مشابه دیگر نیز وجود دارند و همین واقعیت در پیوند تمدنها نیز صدق میکند. حتی بعضی از تمدنهای جدید از سنخ ضد تمدن هستند و در تضاد با تمدنهای سازنده خود موجودیت مییاشند. بعضی از تمدنهایی که پیش از این پیوند خوردهاند از همدیگر جدا خواهند شد زیرا بعضی از پیوندها با همدیگر همخوانی یا ناهمخوانی دارند. یک مرد یا زن ممکن است در طول عمر خود بیش از یک ازدواج را تجربه کنند و همین تعدد ازدواج چه بسا درباره برخی تمدنها نیز رخ دهد همانطورکه پیش از این نیز رخ داده است.[5]
نتایج نظریه پیوند تمدنها
یکی از مهمترین نتایج این نظریه، پیش بینی آینده و سرنوشت جهان است که به طور کامل با پیش بینی هانتینگتون در نظریه برخورد تمدنها و همینطور پیش بینی پایان تاریخ فرانسیس فوکویاما متفاوت میباشد. این نظریه به مفهومی ورای برخورد یا گفتگو اشاره دارد و نقطه تمرکز آن بر پیوند است. طبق این نظریه ازدواج بین دو فرهنگ یا تمدن ممکن است حتی بدون مقدمه گفتگو یا برخورد هم رخ دهد، اما آنچه به طور قطع رخ خواهد داد، پیوند است. گذشته از این، نظریه پیوند تمدنها پیش بینی فوکویاما را نیز که نظام لیبرال دموکراسی را نقطه پایان سیر تحولی تمدنها میداند، تأیید نمیکند چراکه معتقد است به واسطه ازدواج مابین تمدنها حتی مفهوم و روال دموکراسی و آنچه بدان وابسته است نیز تغییر خواهد کرد. این نظریه میگوید رفتار تمدنها شبیه به رفتار خانوادههاست. یکی دومی را در خود میبلعد اما آنکه بلعیده شده نابود نمیشود بلکه اولی را از درون تغییر میدهد. وقتی دو تا از همدیگر تغذیه میکنند هر دو تغییر میکنند. پیوند تمدنها به بیانی دیگر شراکت تمدنهاست، در این آمیزش، آمیزندگان از یکدیگر قابل تفکیک و تشخیص نیستند. این پیوند به گونهایست که به هم پیوستگان دچار جهش خواهند شد ولی معلوم نیست که این جهش برای هر دو یکسان باشد و چه بسا جهش در جهتی متضاد رخ دهد. وقتی یک تمدن جذب یکی دیگر میشود این میتواند به آن معنا باشد که این تمدن، تمدن سومی را دفع میکند و یا ترکیب تمدن سومی و چهارمی، ترکیب تمدن اولی و دومی را دفع میکند. پس بعضی تمدنها یا ترکیبهای جدید، تمدنهای دیگر را دفع خواهند کرد. از نگاه این نظریه این رفتار (دفعی و جذبی) متفاوت با رفتارهای پیشین بوده و جهتگیری آن به سوی جنگ نیست بلکه به سوی صلح است، صلح بزرگی که حرکت به سوی آن پس از یک اتفاق بزرگ، بسیار قدرتمند خواهد شد.[6]
نظریات و دیدگاههای مرتبط
- در ارتباط با سرنوشت تمدنها و جهان، نظریهها، دیدگاهها و ایدههای مختلفی در سطح جهان مطرح شده است. از جمله نظریههای موجود میتوان به نظریه امواج تمدن تافلرها اشاره کرد. به عقیده الوین تافلر متفکر آمریکایی و تئوریسین «تمدن موج سوم»، تمدنهای صنعتی[7](موج دوم) که تمدن کشاورزی[8] (موج اول) را پشت سر گذاشته سرانجام به نوع سومی از تمدن به نام تمدن عصر اطلاعات (موج سوم)[9] متحول خواهند شد.[10]
- فرانسیس فوکویاما نیز در نظریهای موسوم به پایان تاریخ که برای نخستین بار آن را در سال 1992 در کتاب پایان تاریخ و آخرین انسان مطرح کرد، به مقوله سیر تحول تاریخی تمدنها پرداخته و متعقد است، «لیبرال دموکراسی نقطه پایانی است که به نظر میرسد بسیاری از جوامع خواهان رسیدن به آنند.»[11]
- ساموئل هانتینگتون در سال 1993 در واکنش به نظریه پایان تاریخ فوکویاما نظریه «برخورد تمدنها» را مطرح کرد، که طبق این نظریه سیر تحولی تمدنها به سوی درگیریها و اختلافات بزرگ بین تمدنی پیش خواهد رفت.[12]ریشه و سابقه نظریه برخورد تمدنها در نظریات «توینبی» موجود است. وی در سال 1947 در کتابی به نام «تمدن در بوته آزمایش» در مقالهای به نام «اسلام آینده و غرب» به بیداری اسلام در آینده گوشزد و از آن به عنوان یک تهدید یاد میکند.[13]
- محمد خاتمی رئیس جمهور وقت ایران، در سال 1997 در مقابل نظریه برخورد تمدنها، طرح گفتگوی تمدنها را در سازمان ملل مطرح کرد که منجر به نام گذاری سال 2001 میلادی از سوی سازمان ملل متحد به عنوان سال گفتگوی تمدنها شد.[14]
- عطاالله مهاجرانی در ارتباط با نظریه گفتگوی تمدنها، با استناد به سخنان هانس کونگ بیان میکند: «گفتگوی تمدنها اگر بر بنیاد گفتگوی ادیان سامان پیدا نکند، پیداست که راه به جایی نمیبرد»[15]
- از نظر هانس کونگ نویسنده، کشیش کاتولیک سوئیسی و الهی دان، «بدون صلح در میان ادیان صلحی در میان ملتها تحقق پیدا نمیکند. بدون گفتگوی میان ادیان صلحی در بین ادیان اتفاق نمیافتد.»[16]
- مجید تهرانیان استاد روابط بینالملل دانشگاه هاوایی و مدیر پژوهشکده صلح «تودا» می گوید، سابقه گفتگوی تمدنها به دوران باستان باز میگردد، «هنگامی که در 1972 از افغانستان دیدن کردم، در کمال حیرت شهری یونانی را با ترکیب بندی هندسی، تالارها و ستونها دیدم، در موزه کابل، شاهد اشکال هنری شگفت انگیز و بی نظیری بودم که ترکیب تاثیرات یونانی و بودایی در آنها هویدا بود». دایساکو ایکدا رهبر سازمان سوکاگای جهانی، در کتاب «در تکاپوی تمدن جهانی» مصداقهایی از تاثیر تمدن اسلامی بر اروپا آورده است. بسیاری از واژههای علمی مانند الکل، آمونیاک و ... سیستم دهدهی و اعداد از یک تا صفر از تمدن اسلامی وارد اروپا شده است. همچنین تاثیر فلاسفه مسلمانی همچون ابن سینا و ابن رشد تا جایی که نامهای لاتینی بر آنان نهادند.[17]
- در همین خصوص ایده دیگری به نام ائتلاف تمدنها نیز وجود دارد که به پیشنهاد خوزه لوئیز رودریگز زاپاترو، نخستوزیر وقت اسپانیا در پنجاه ونهمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل در سال 2005 و با همفکری و همراهی رجب طیب اردوغان، نخستوزیر ترکیه مطرح شده است.[18]
- اشپنگلر تمدن و جامعه بشری را شبیه ارگانیسمی دانسته، برای آن مراحل مختلف رشد مثل بلوغ، جوانی و پیری را در نظر میگیرند.[19]
- ابن خلدون تمدن را چون موجود زندهای می داند که متولد میشود، رشد میکند، تغذیه مینماید، به دوره شباب و شکوفایی میرسد. کامل میگردد و بعد از آن آهسته آهسته به کهولت و ضعف میرود و پس از آن میمیرد.[20]
- یوهان گوتفرید نیز در این ارتباط میگوید، «هر تمدنی در حکم یک موجود جاندار وگیاهی است که در خود مراحل ولادت، جوانی، بلوغ، انحطاط و مرگ دارد.»[21]
- دالایی لاما در این رابطه چنین میگوید، «من بوداییام، پس آیین بودایی یگانه دین و یگانه حقیقت است و آیین بودانی نزد من بهترین است، اما نمیتوانم بگویم که برای دوست مسیحی من نیز آیین بودایی حقیقت و دین یگانه باشد. مسیحیت حقیقت و دین یگانه دوست مسیحی من است. ما هر دو باید دو دین و دو حقیقت را بپذیریم. در سطح جامعه باید چند حقیقت و چند دین مورد قبول واقع شود. وقتی مسلمانان در میان خود از خدایی نام میبرند – که خدای یگانه است و این کاملاً بجاست، اما این را نمیتوانند به همه دنیا بقبولانند، ایجاد ناراحتی خواهد کرد. من اگر بخواهم به همه دنیا بقبولانم که آیین بودایی برترین است، موجب ناراحتی خواهد شد. وانگهی اصلا واقعبینانه نیست. خود بودا هم هرگز تلاش نکرد که همه جهان را به آیین بودایی بکشاند. بعضی از مسیحیان تلاش کردند تا تمام دنیا را به مسیحیت بگروانند، بعضی از مسلمانان نیز چنین کردند، اما هر دو ناکام ماندند. در اینجا نیز به عقل سلیم نیاز است. درست است که حضرت مسیح گفته بود که آموزشهای من به دورترین نقاط خواهد رسید، یعنی گرویدن بشریت به مسیحت، اما در عصر حضرت مسیح دنیای شناختهشده محدود به مساحت کوچکی بود. آن گفته در آن عصر واقعبینانه بود. باید عقل سلیم را بهکار گیریم. پس اگر بگوییم به جای یک دین و یک حقیقت چندین دین و چندین حقیقت وجود دارد، هیچ تضادی در این گفته نیست. غالبا مثال دارو را ارائه میدهم. نمیتوان گفت که فقط یک دارو درمان همه دردهاست، اما اگر بیمار شدید، آن دارو ممکن است خوب یا بد باشد. برای سردرد آن دارو مناسب است. برای درد مفاصل دارویی دیگر، هر دارویی متناسب با بیمار و بیماری خاص تجویز میشود.»[22]
- اوشو راجنیش در این رابطه چنین گفته است، «انسان مذهبی یک مسیحی؛ یک محمدی یا هندو یا یک بودایی نیست. تمام اینها راههای دانستن هستند.»[23]
- ماهاتما گاندی نیز در این باره چنین گفته است، «در تصور من، بیش از یک مذهب در جهان وجود ندارد، اما همچنین میاندیشم که این مذهب، درخت تنومندی است که دارای شاخههای فراوان است و همچنانکه تمام شاخهها شیره مورد نیازشان را از یک منبع میگیرند، تمام مذاهب نیز جوهره خود را از یک چشمه میگیرند که منبع همه آنهاست. به طور طبیعی اگر یک مذهب وجود دارد، یک خدا بیشتر نمیتواند وجود داشته باشد. اما او نادیدنی و غیر قابل توصیف است و در نتیجه، از نظر ادبی میتوان گفت، او نامهایی به تعداد همه انسانهای روی زمین دارد. این که ما او را به چه اسمی مینامیم، اهمیت چندانی ندارد. او یکی است و دوّمی ندارد.»[24]
- جبران خلیل جبران، «ادیان مختلف برای من گلهای زیبای یک باغند، یا شاخههای یک درخت با عظمتند، و ادیان گوناگون همچون برگهای یک درخت اند. هیچ دو برگی شبیه یکدیگر نیستند، در عین حال هیچ دشمنی میان آنها یا میان شاخههایی که این برگها برآنها روییدهاند وجود ندارد. چنین تعابیری نشانگر آن است که اولاً موجودیت و گوناگونی همه دینها امری قابل پذیرش است. ثانیاً دینها همه گل هستند، آن هم گل زیبا، نه خار و خاشاک و یا علف هرز؛ و به این ترتیب همه اصالت دارند و حاوی ارزشهای متعالی اند. ثالثاً از زمین یک باغ یا بر اندام یک درخت روییدهاند. پس منشأی واحد دارند و از یک منبع تغذیه میشوند و سرانجام این که میان ادیان خصومتی نیست. به بیان دیگر، درگیریها و مشکلات به نفس دینها باز نمیگردد، بلکه از آن دین داران است». همچنین وی در کتاب عاشقانهها چنین مینویسد :در افکار من فقط یک آئین جهانی جای دارد که راههای گوناگونش صرفاً انگشتان مختلف دست آن وجود متعالند.»[25]
- جبران خلیل جبران، «تو برادر منی و من تو را دوست دارم. من تو را دوست میدارم، زمانی که در مسجدت به سجده میافتی، در کلیسایت زانو میزنی و یا در کنیسه ات دعا میخوانی. من و تو فرزاندان یک کیش هستیم؛ کیش مهر. آنان که در رأس شاخههای گوناگون این کیش قرار گرفتهاند به مثابه انگشتانیند که در دست واحد اولوهیت؛ دستی که به کمال روح اشارت دارد.»[26]
- جبران خلیل جبران، «ای کاش میتوانستیم امور غیر ضروری ادیان گوناگون را کنار بگذاریم، آنگاه خود را متحد مییافتیم؛ بهرهمند از یک ایمان بزرگ، مؤمن به یک دین بزرگ و سرشار از احساس برادری.»[27]
- برناردشاو، «مذهب نیروی بزرگی است. تنها نیروی محرکه جهان. اما شما بایستی دیگران را از طریق مذهب خودشان به حرکت وادارید نه از طریق مذهب خودتان.»[28]
- باباجی، «تمامی مذاهب به یک نقطه اشاره میکنند که آن خداوند است. بنابراین از هر مذهبی که متابعت و پیروی کنید سرانجام به خدا میرسید، ساناتانادارما (مذهب جاویدان) است. این مذهب از زمان خلقت وجود داشته و زمان آغازین آن مشخص نیست. ساناتانادارما همانند یک اقیانوس بزرگ است که هر کشوری آمده و کانال آبی را بنابر احتیاج خود و اهدافش حفر کرده است… تا این زمان مردم تنها دانش شناخت کانالهای خود را داشتهاند؛ اما حالا خداوند به ما نشان میدهد که ما فقط حبابهای روی کانال آب نیستیم بلکه حبابهای اقیانوس عظیم هستیم. تا زمانیکه فردیت خود را نگه داریم به شکل حباب دیدهمیشویم و هنگامیکه محو و نابود شویم، با اقیانوس یکی هستیم.»[29]
- ویوکاناندا، «روح مذهب متعلق به هیچ زمان و مکان خاصی نیست. به اندازه خدایی که از او صحبت میکند نامحدود است و خورشید آن برفراز همه گلهای کریشنا ومسیح و همه قدیسان و حتی گناهکاران میدرخشد و امکان نامحدودی برای توسعه دارد. به واسطه آزادگی خود، همه انسانها را در آغوش لایتناهی خویش میپذیرد. روح مذهب الوهیت نهفته در همه، زنان و مردان را به رسمیت میشناسد و هدف اصلی و قصد نهایی آن یاری رساندن به انسانها در درک طبیعت راستین و الهی خویش است.»[30]
مواضع و واکنشها


این تصویر، قسمتی از طرح روی جلد کتاب جریان هدایت الهی - که گردآوری سخنرانیهای ایلیا میم (پیمان فتاحی)، بنیانگذار انجمن متفکران و محققان آزاد است - را نشان میدهد.
ارائه نظریه پیوند تمدنها از سوی پیمان فتاحی (ایلیا میم) با واکنشهای انتقادی از سوی طیف تندروی روحانیت داخل ایران و نهادهای ذیربط مواجه شد تا جائیکه او با اتهاماتی نظیر ترویج پلورالیزم دینی[31] و تلاش برای تلفیق دین اسلام با مسیحیت و یهودیت بازداشت شد، وی در این باره اینطور توضیح میدهد، «یکی از اتهاماتی که درباره ما مطرح میشد این بود که میخواهیم اسلام را با ادیان دیگر و بویژه دین مسیحیت و یهود تلفیق کنیم. طرح این اتهام عللی داشت و مثل بخش اعظم شایعات که بیپایه و کذب بودند، چندان بی اساس نبود. یکی از علل به وجود آمدن چنین اتهامی محتوای دو سخنرانی عمومی از بنده بود.»[32] مشابه این مفهموم را میتوان در سخنانی از دالای لاما،اوشو، ماهاتما گاندی، باباجی، برنارد شاو، ویوکاناندا و جبران خلیل جبران یافت. وی درمورد شبهه پیش آمده برای مخالفان درمورد تلاش خود و شاگردانش برای تلفیق ادیان چنین توضیح میدهد: «مخاطبان ما از اقشار و ادیان مختلف بودند بنابراین در حرفهایم علاوه بر آیات قرآن به آیات کتاب مقدس، انجیل، گیتا و کتب مقدس ادیان دیگر هم اشاره میکردم و این رفتار، مولد این تصور بود که نکند ما میخواهیم ادیان را با هم تلفیق کنیم.» وی در ادامه مطلب میگوید، «دلیل دیگر آن، مأموریت رسمی و آشکاری بود که ما در شرح وظیفه بسیاری از مراکز و موسسات و تشکلهای وابسته به انجمن متفکران و محققان آزاد تعریف کرده بودیم. طوری که یکی از خطوط شرح وظیفه اکثر این مراکز و افراد، نزدیکی ادیان مختلف به ویژه ادیان بزرگ و مذاهب درونی آنها به همدیگر بود. در تعدادی از جلسات عمومی هم به تدریج به همین موضوع پرداختیم. واحد متمرکزی هم برای آن فعال شد. یک مرکز راهبردی برای نزدیکی ادیان و مذاهب به یکدیگر. این مرکز در کنار مراکز راهبردی دیگر فعال شد. واحدهایی مانند مرکز راهبردی بررسی فرقهها و جریانات معنوی، بر اساس این رویکرد، ما عموماً از اشتراکات ادیان حرف میزدیم تا از اختلافات؛ و واقعاً اشتراکات ادیان برای کسانی که میخواهند ببینند، آنقدر زیاد است که با اختلافات اندک میان آنها قابل مقایسه نیست. کتابهایی هم که مؤسسات ما چاپ میکردند مربوط به معلمان همه ادیان بود. اسلام، مسیحیت، یهود، هندوئیسم و بودیسم.»
میرمیران