دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا دانشجویان اندیشه سیاسی دراسلام

فلسفه سیاست مطالعه مسائلی همچون سیاست، آزادی، عدالت، مالکیت، حقوق، قانون و شیوه اجرایی کردن آن توسط قوای حاکم است، در این مطالعه به سوالاتی نظیر این که این مسائل چه هستند؟ چرا مورد نیاز می باشند؟ چه چیزی به یک دولت مشروعیت می بخشد؟ چه حقوق و آزادی هایی باید پاس داشته شوند و چرا؟ چه شکلی باید برای حکومت اتخاذ شود و چرا؟ قانون چیست؟ و شهروندان چه وظایفی را در یک دولت مشروع بر عهده دارند؟ (اگر به کل وظیفه ای داشته باشند) و در چه زمانی به گونه ای مشروع می توانند دولت را به زیر بکشند؟ به معنایی عام تر فلسفه سیاست اشاره به یک دیدگاه کلی یا یک اخلاقیات مشخص دارد. هم چنین می توان از آن با عنوان یک عقیده یا رفتار سیاسی نیز یاد کرد که البته در عمل سیاست لزومن از فلسفه خویش پیروی نمی‌کند.[1]


ارسطو و افلاطون در حال قدم زدن. دو تن از تاثیر گذارترین فلاسفه سیاسی. تابلو مشهور به مکتب آتن

 تاریخچه

باستان

چین باستان

فلسفه سیاست چینی باز می گردد به دوره بهار و پاییز در این کشور، و به ویژه با عقاید کنفوسیوس در قرن ششم پیش از میلاد شناخته می شود. فلسفه سیاست چینی به عنوان عکس العمل و پاسخی به شکست و ضعف های سیاسی و اجتماعی این کشور در دوره بهار و پاییز و زمانه جنگ های داخلی، رشد و توسعه یافت. عمده ترین فلسفه های در این دوران کنفوسیانیسم، قانون گرایی، موهیسم، برابری گرایی و تائویسم بودند که هر یک به بعد خاصی از سیاست در مکتب فکری خود می پرداختند. فلاسفه ای نظیر کنفوسیوس، منسیوس و موزی بر روی اتحاد سیاسی و ثبات سیاسی به عنوان پایه هایی برای فلسفه هایشان متمرکز بودند. کنفوسیانیسم از دولتی سلسله مراتبی و شایسته سالار حمایت می کرد که بر پایه همدلی، وفاداری و روابط داخلی شکل گرفته است. قانون گرایی از یک دولت به شدت مقتدر حمایت می کرد که بر پایه مجازات ها و قوانینی سخت و بی رحمانه شکل گرفته است. موهیسم از یک دولت اشتراکی و تمرکز زدایی شده حمایت می کرد که بر پایه های صرفه جویی و ریاضت استوار شده است. برابری گرایان هم از ایده هایی اشتراکی آرمان گرایانه و برابری طلبانه حمایت می کردند.[2] تائویسم نیز حامی آنارشیسم یا همان هرج و مرج گرایی بود. قانون گرایی فلسفه سیاسی چیره در زمان حکومت کین دیناستی بود ولی در دوره حکومت هان دیناستی جایش را با کنفوسیانیسم عوض کرد. پیش از این که چین کمونیسم را به عنوان نظام حاکم خود انتخاب کرده و اعمال کند، کنفوسیانیسم حکومتی، فلسفه سیاسی چیره در این کشور تا قرن بیستم باقی‌ماند.[3]

یونان باستان

ریشه فلسفه سیاست در غرب به فلسفه یونان باستان باز می گردد، جایی که فلسفه سیاست با کتاب جمهوری افلاطون در قرن چهارم پیش از میلاد شروع شد.[4] یونان باستان توسط شهر-دولت هایی احاطه شده بود که هر یک از آن ها شکل خاص و مختلفی از سازمان سیاسی را در شهر خود اعمال می کردند. این اقسام حکومت ها توسط افلاطون به چهار گروه دسته بندی شد: تیموکراسی، استبداد، دموکراسی و اولیگارشی. یکی از مهم ترین کارهای کلاسیکی که در زمینه فلسفه سیاست انجام شده است، جمهوری افلاطون است،[4] که توسط ارسطو در کتاب سیاست پی گیری و ادامه داده شد.[5] فلسفه سیاسی رومی نیز به شدت از رواقیون تاثیر پذیرفته است که توسط فیلسوف و سخنران رومی، سیسرو کامل و مدون شد.[6]

شبه قاره هند باستان و فلسفه هندو

فلسفه سیاست در هند باستان در متن مانوسمرتی هندو یا قوانین مانو و آرثاشاسترا چانکایا ریشه دارد. در آرثاشاسترا، چانکایا دیدگاه هایی را مطرح می کند که بعد ها هم در اندیشه های قانون گرایان و هم در اندیشه های نیکولو ماکیاولی دیده می شوند.[7]

مسیحیت قرون وسطایی

سنت آگوستین

فلسفه مسیحیت مقدم آگوستین به شدت تحت تاثیر آرای افلاطون بود. اصلی ترین تغییری که اندیشه های مسیحی در آن وارد کردند معتدل کردن آرای رواقیون و نظریه عدالت رومیان، و تاکید بر نقش حکومت در اعمال عفو و بخشش به عنوان یک عمل اخلاقی بود. آگوستین هم چنین می گفت وقتی که یک فرد عضویی از جامعه یا شهر حاکم نباشد ولی شهروندی از جامعه خدا یا جامعه انسان باشد، حقوقش باید محترم شمرده شوند. کتاب شهر خدا نوشته آگوستین یکی از کارهای تاثیر گذاری است که تا مدت ها بر آرای اندیشمندان بعد از وی اثر گذار بوده است، حتا بعد از فروپاشی امپراتوری روم این ایده توسط متفکران بسیاری محترم شمرده شده و مورد بحث و تفسیر قرار می گرفت.[8]

سنت توماس آکویناس

در فلسفه سیاست، آکویناس شخصی است که در مواجهه با انواع و اقسام قوانین به شدت دقیق و باریک بین است. بر طبق نظر آکویناس چهار نوع مختلف از قوانین وجود دارند:

  1. قانون کیهانی خدا
  2. قانون شرعی خدا
  3. قانون طبیعی یا قواعد که به طور فراگیر قابل اعمال منطقی هستند
  4. قانون انسانی یا قواعد مشخصی که تحت شرایط خاص قابل اعمال می باشند.

دوران طلایی اسلامی

معتزله در مقابل اشاعره

ظهور اسلام که هم بر پایه قرآن و هم پیامبر آن، محمد، بود به شدت توازن قوا را در نواحی مدیترانه ای درباره منشا قدرت تغییر داد. فلسفه مقدم اسلامی بر رابطه ای شدید میان دانش و دین تاکید داشت، و ساز و کار اجتهاد برای یافتن حقیقت بر تمام فلسفه های سیاسی که در پی یافتن منشا واقعی برای حکومت داری بودند، اثر گذاشت. این دیدگاه توسط فلاسفه منطق گرای معتزله به چالش کشیده شد، که دیدگاه هایی بیشتر یونانی داشتند و منطق را بالای وحی و مکاشفه قرار می دادند و در دید دانشمندان امروز به عنوان اولین شک گرایان نظری اسلامی شناخته می شوند. این دسته از دانشمندان معتزلی توسط عده ای از اشراف که آزادی عمل و فعالیت را مستقل از خلافت می دانستند، مورد حمایت واقع شدند. با این وجود در اواخر دوران باستان، دیدگاه های سنت گرایان اشعری درباره اسلامی پیروزی را در کل از آن خود کرد و بر آرای معتزلیان فائق آمد. بر طبق آرای اشعریان، منطق باید تحت فرمان و مطابق با قرآن و سنت باشد.[9]

فلسفه سیاسی اسلامی، در واقع ریشه در منابع اولیه اسلام دارد، مانند قرآن و سنت که حرف ها و اعمال محمد بود. با این وجود، در آرای غربی این حوزه، حوزه ای بود که توسط فلاسفه بزرگ مسلمان مورد توسعه و رشد قرار گرفت، فیلسوف هایی نظیر کندی، فارابی، ابن سینا، ابن باجه، ابن رشد و ابن خلدون. مفاهیم سیاسی اسلام مانند قدرت، سلطان، امت، تعهد و حتا هسته های مرکزی قرآن مانند عبادت، دین، رب و الله ریشه های تحلیل های این دسته از اندیشمندان را در بر می گیرد. از این رو نه تنها آرای فلاسفه سیاسی مسلمانان بلکه بسیاری دیگر از آرای قضات و علما از آرا و اندیشه هایی سیاسی تشکیل شده‌اند. برای مثال، ایده های خوارج در اوایل تاریخ اسلام درباره خلافت و امت و آرای اسلام شیعی درباره مفهوم امامت، همه و همه به عنوان مستنداتی برای اندیشه های سیاسی در این دوران در نظر گرفته می شوند. درگیری های میان اهل سنت و شیعه ها در قرون هفتم و هشتم میلادی نیز ریشه هایی واقعی در ویژگی های سیاسی و به دست آوردن قدرت دارد.

ابن خلدون

در قرن چهاردهم میلادی یکی از فلاسفه عرب با نام ابن خلدون به عنوان یکی از بزرگ ترین نظریه پردازان علم سیاست در نظر گرفته می شود. فیلسوف و مردم شناس بریتانیایی، ارنست گلنر تعریف ابن خلدون از دولت که می گفت؛نهادی است که از بی عدالتی جلوگیری می کند و خود نیز به چنین اعمالی دست نمی‌زند، را به عنوان بهترین تعریف این نهاد در تاریخ نظریه های سیاسی در نظر می گیرد. در نظر ابن خلدون، دولت باید محدود و حداقلی باشد و آن را به عنوان یک شر لازم می بیند که از وقوع ظلم بر انسان توسط انسان های دیگر جلوگیری می کند.[10]

اروپای قرون وسطا

فلسفه سیاست در قرون وسطا در اروپا به شدت تحت تاثیر آرای مسیحیان بود. این فلسفه با آرای معتزلیان مسلمان نقاط اشتراک بیشتری داشت تا با آرای کاتولیک رومی که فلسفه را به انقیاد الهایت در می آوردند و منطق را در راستای وحی و مکاشفه معتبر می شناختند و از این بابت شبیه اشاعره مسلمان بودند که منطق را تحت فرمان ایمان می دانستند. این مکتب فکری فلسفه ارسطو را با ایده های مسیحی سنت آگوستین مخلوط کرد و بر هماهنگی احتمالی میان منطق و وحی تاکید داشت.[11] احتمالن تاثیرگذارترین فیلسوف سیاسی در اروپای قرون وسطا، توماس آکویناس بوده است که به معرفی دوباره کارهای ارسطو یاری بسیاری رساند، کارهایی که از طریق اسپانیای مسلمان به همراه تفسیر های ابن رشد به اروپای کاتولیک راه پیدا کرده بودند. استفاده و تفسیر های آکویناس از کار های ارسطو به عنوان منطق چیره در تمام این دوره باقی‌ماند و حتا تا زمان رنسانس نیز ادامه پیدا کرد.[12]

فلاسفه سیاست در قرون وسطا همچون آکویناس این ایده را گسترش دادند که شاهی که مستبد است شاه نیست و باید به زیر کشیده شود.

مگنا کارتا (یا منشور کبیر) توسط بسیاری از دانشمندان انگلیسی-امریکایی به عنوان سنگ بنای آزادی سیاسی دیده می شود که به صراحت حقوق مختلفی را برای شهروندان قائل می شود و جلوی تعقیب غیر قانونی آنها را می گیرد. دیگر اسنادی که شبیه مگنا کارتا هستند در دیگر کشور های اروپای قرون وسطا یافت شده‌اند، کشور هایی نظیر اسپانیا و مجارستان.

رنسانس اروپایی

در دوره رنسانس فلسفه سیاسی سکولار بعد از حدود یک قرن سیطره اندیشه های سیاسی الهی در اروپا شروع به ظهور کرد. در حالی که در قرون وسطا نیز اندیشمندان سکولار تحت امپراتوری مقدس روم مشغول فعالیت بودند ولی رشته آکادمیک این فلسفه هم چنان تحت سیطره اندیشه های مسیحی بود و طبیعتی مسیحی داشت.

نیکولو ماکیاولی

یکی از تاثیر گذار ترین کارها در زمان جوانه زدن رنسانس کتاب شهریار ماکیاولی بود که در سال های 1511-1512 به رشته تحریر در آمد و در سال 1532، بعد از مرگ ماکیاولی منتشر شد. این کتاب مانند کتاب مباحثات، به تحلیل دقیق دوره کلاسیک پرداخته و تاثیر زیادی را بر اندیشه های مدرن سیاست در غرب داشته است.[13] گرچه این کتاب برای یکی از خانواده هایی نوشته بود که ماکیاولی را در تبعید نگاه داشته بودند و هدف از نگاشته شدنش این بود تا شاید ایشان وی را از بند تبعید رها کنند، اما باز هم ماکیاولی حامی جمهوری فلورانس بود تا این که بخواهد از اولیگارشی خانواده مدیکی حمایت کند. ماکیاولی در این کتاب رویکردی عمل گرایانه را تشریح کرده بود و معتقد بود باید در سیاست به حدی نتیجه گرا بود، به زعم وی سیاست جایی بود که نهایتن خیر و شر به یک سرانجام می رسیدند و برای مثال به یک حکومت امن و قدرتمند منجر می شدند. توماس هابز که برای نظریه قرارداد اجتماعی خویش به خوبی شناخته شده است، در پی گسترش این ایده در اوایل قرن هفدهم در دوره رنسانس انگلیسی بود. گرچه هیچ کدام ماکیاولی یا هابز به قدرت الهی پادشاهان معتقد نبودند، ولی هر دو به طبیعت خودخواه انسان ها اعتقاد داشتند. لزومن این عقیده بود که منجر شد ایشان یک قدرت مرکزی قوی را در اندیشه های خود در نظر بگیرند به عنوان تنها وسیله ای که باعث جلوگیری از به هم ریختن نظم اجتماعی می شود.[14]

جان لاک

جان لاک مثال بارز اندیشمندان این دوره است به گونه ای که آرای این عصر را در کتابش دو رساله درباب دولت می توان دید. در این کتاب لاک حکومتی طبیعی را پیشنهاد می دهد که مستقیمن در راستای نظرات وی است که چگونه توسعه سیاسی اتفاق می افتد و چگونه می تواند از طریق تعهد قراردادی یافت شود. لاک در مقابل سر رابرت فیلمر می ایستد تا با نظریه پدرسالارنه وی مبنی بر نظریه سیاسی طبیعی و نظام طبیعی است و درباره نظام هایی است که در آن زمان موجود بوده‌اند، مخالفت کند. نظریه حق‌الهی پادشاهان –که مورد نظر و بحث اندیشمندان پیش از وی، از جمله فیلمر بود- با برخوردی که لاک با آن می کند به یک فانتزی تبدیل می شود و به گونه ای مسخره آمیز جلوه می کند. برخلاف ماکیاولی و هابز و مانند آکویناس، لاک این نظر ارسطو که انسان ذاتن در پی خوشبختی و شادی است و این را در یک موقعیت اجتماعی به مثابه یک حیوان اجتماعی به دست می آورد را می پذیرد. بر خلاف نظریه چیره آکویناس درباره رهایی روح انسان از گناه اصلی، لاک معتقد بود که انسان به مانند لوحی سفید در این دنیا پا می گذارد. در نظر لاک دانش نه ذاتی و مادرزاد و آشکار است و نه بر پایه قدرت و اقتدار است بلکه موضوع عدم قطعیت و بر پایه منطق، شکیبایی و اعتدال است. بر طبق نظر لاک یک حاکم مطلق که توسط هابز پیشنهاد داده شده بود، در قانون طبیعی که بر پایه منطق و جستجوی صلح و آرامش برای نجات انسان است، غیر لازم است.


تابلویی از موزه لوور کشیده شده به سال 1830 با نام فرانسوی آزادی مردم را هدایت می کند. نمادی از دوره روشنگری در اروپا

ادامه دارد............