2-2-5- سیاست از نظر قطب الدین شیرازی
از کتابهای قابل توجه در زمینه حکمت عملی که مباحث اندیشه سیاسی در آن به طور منظم و دقیق مورد توجه واقع شده است ،کتاب «دره التاج» نوشته علامه قطب الدین شیرازی (634 هـ.ق) است. بیش از نیمی از حجم این کتاب مربوط به سیاست مدنی است (شیرازی، 1369: 157 به بعد). او در قطب سیم قاعده چهارم به مباحث سیاست میپردازد با توجه به اینکه قطب الدین از یکسو شارح اندیشه های سهروردی است و از سوی دیگر محضر استادان بزرگی مثل خواجه نصر الدین طوسی را درک نموده است و شاید توجه خواجه به حکمت عملی به ویژه موضوع سیاست مدنی که از حجم کتاب اخلاق ناصری را به خود اختصاص داده است (طوسی، 201).در عنایت ویژه قطب الدین و پرداختن منظم و دقیق و مفصل به این موضوع بی تأثیر نبوده است. اما به هر روی قطب الدین در این باب سعی نموده از قالبهای فلسفی صرف فراتر رود و از روشها و ابزارهای دیگر استفاده نماید و حتی با پردازش محتوا و استخدام واژهها و الفاظ جدید از قالبهای مرسوم حکمت عملی فاصله گیرد.
او در این کتاب تلاش میکند ضمن توجه به یک سیاست آرمانی وآرمانی سیاسی از واقعیت نیز فاصله نگیرد و بین آرمان وواقعیت، در یک حرکت رفت و برگشت است و همین نکته بر ارزش اندیشه سیاسی وی افزوده است. بر این اساس او تلاش نموده است، مباحث خود را بر اساس آیات قرآن و اخبار و سیره مبتنی کند و از این رهگذر حکمت عملی در اسلام در کتاب او ،راهی ظریف و بابی متصل به احکام و فقه و دستورهای فقهی یافته است.
او تعریف خود را در باب سیاست در چارچوب پارادایم عدالت محوری ریخته و خاستگاه خود را برای ورود به بحث از همین نقطه آغاز میکند و سیاست مدنی را با رویکرد عدالت مدارانه این گونه تعریف میکند:
« سیاست مدنی که عبارت از حکم و معدلت کردن است در بلدان و ولایات و اجتماعات و آن را حکمت مدنی خوانند.» (شیرازی،1369: 157)
قطب الدین درباره عدالت و جایگاه آن در سیاست حاکمان، جملات و فرازهای قابل توجهی دارد و گاه این جملات مستند به نقل است ،گاه متکی به عقل و احکام عقلیه است. قطب الدین در اندیشه سیاسی خود ملت و رعیت را بر حاکم مقدم دانسته و معتقد است. بقا و دوام حاکم در گرو ملت است. هر چه حکومت مقبولیت مردمیاش بیشتر باشد، عمرش طولانیتر است. مردمداری منوط به عدالت است. حاکم جور نمیتواند رعایت کننده و حافظ حقوق ملت باشد. عبارت او چنین است:
«رعایا اصل ملک و پادشاهیاند از برای آنکه تا رعایا نباشند پادشاهی نباشد و چون رعایا نمانند پادشاهی نماند و چندان که رعایا پیش بود، ملک و پادشاهی بیش بود؛ پس رعایا اصل پادشاهی باشد و چون اصل را نگاه دارند فرع بماند ... و چون رعایت رعایا واجب است و آن حاصل نمیشود الا به عدل پس عدل کردن از جمله واجبات باشد از برای آنکه شرط واجب، واجب باشد.» (شیرازی:163)
در همین عبارت، عدالت محوری، مردم گرایی و مردم داری، توجه به خواست و حقوق اکثریت، تقدم حقوق مردم بر حکومت، جایگاه مردم در بقای حکومت و ... دیده میشود: توجه به این مفاهیم و مفاهیم مشابه در جای جای این کتاب دیده میشود و اشاره میکند حاکمی که پیوسته به عدل و انصاف و اصلاح خود و مردم مشغول باشد. "میوه حاکمیتش فراوانی نعمت، ارزانی اجناس و برکت در نسل، میوهها و حیوانات و ... است." (همان:161).
او شرط عدالت را انصاف دانسته و معتقد است حاکم عادل از انصاف خارج نمیشود؛ در نتیجه اگر حقی از کسی به گردن اوست به ادای آن قیام میکند و به هیچ وجه حاضر نمیشود که به احدی ظلم و جور شود. به دنبال همین انصاف است که آثار نعمت و رأفت و رحمت بر ملت ظاهر گشته و آنها به اطاعت و امتتال از حاکم ترغیب میشوند.
قطب الدین پس از اینکه بر اصولی مانند کاردانی و با کفایت بودن و اهلیت در امور در سپردن کارها به شخص صحه مینهد و از شرایط و وظایف حاکم پرده برمیگیرد. سخن را بدانجا میرساند که:
«ترفیه رعایا موجب طول عمر و دوام دولت و نظام مملکت باشد هم از روی مجاز و هم از روی حقیقت. اما از روی مجاز به جهت آنکه موجب نیکنامی ابد الدهر است ... اما در آنکه ترفیه رعایا موجب درازی عمر است به حقیقت از آن جهت که چون چنین باشد همت همه رعایا منصرف باشد به طول عمر و دوام دولت او تا مبادا که بعد از او کسی باشد که ایشان را از او رنجی رسد و اگر پادشاه چنان بود، نعوذ بالله که رعایا را از او رنج رسد که ایشان را از او راحت و آسایش رسد ... »(همان: 187-185).
بر اساس عبارت فوق توجه به امر معیشت و رفاه ملت در بقای حکومت نقش بی بدیلی دارد زیرا حاکمی که به رفاه ملت خود میاندیشد نمیتواند ناظر رنج ایشان بماند و اقدامی نکند. از منظر قطب الدین حاکمی که به حفظ حال ملت و رعیت خود توجه ننماید و نسبت به حقوق و نیازها و خواستههای ملت خود بی تفاوت باشد، حاکمیت او مجازی است؛ او بر جانها حاکم نیست بلکه بر جسدها حکم میراند و چنین حاکمیتی دوام و بقا ندارد و باید جامعه فرق بود و نبود حاکم را احساس کند. او میگوید:
«بدان که نسبت رئیس با رعیت همچنان است که نسبت سر با بدن ... همچنان رئیس باید که حفظ و حراست رعیت کند و منافع خود را به ایشان رساند و رعایا تحمل اوامر و نواهی او کنند و آنچه در بایست او باشد به او میرسانند و هر پادشاه که چنین نکند ریاست او مجازی است و او را از سیادت جز نام نباشد.» (همان: 189)
فراموش نکنیم که نگارنده این جملات کسی است که از فراز هشت قرن پیش با ما سخن میگوید و سیری در اندیشههای این اندیشمند مسلمان نشان میدهد که چقدر در باب سیاست عمیق، با صلابت، مجتهدانه و مبتکرانه سخن گفته است و در این زمینه تقلیدگر فرهنگ سیاسی یونانیان نبوده است. اندیشه های قطب الدین در کتاب دره التاج حاکی از آن است که وی سخنانی جدی و ناب برای فرهنگ و تمدن بشری دارد.
در تلقی وی از سیاست هیچ رنگ و بویی از قدرت مداری و جاه طلبی و ثروت اندوزی و تعدی گری دیده نمیشود. سخنان وی در این راستا نسبت به شیخ اشراق و ابن سینا و فارابی بسیار ملموس تر، واقعگرایانهتر و عینیتر وبه متون دینی نزدیکتر است. شاید یکی از وجوه مهم این واقعگرایی و شفافگویی، فضای خاصی است که به دلیل حمله مغولان پدید آمده است و قطب الدین کوشش میکند از این رهگذر در قالب همان مباحث حکمت مدنی در آموزش قانون و تربیت حکومتی و اخلاق سیاسی به حاکمان مغولی قدمی بردارد و دست ظلم را از ناحیه هر کسی که باشد و در هر جا که باشد ببندد و روا ندارد که حقوق بندگان خدا به عنوان عائله خداوندی تضییع شود.