عید ، یعنی هم رنگ خدا شدن
هر روز ، هر روزی که در آن ، هم رنگ خدا باشیم ، از سیاهی بگریزیم ، شبنم شویم ، بوی باران بدهیم ، سرزمین دلمان سبز باشد و آسمان وجودمان رنگین کمانی باشد ، عید است .
آری ! هر روزی که در آن بهار باشد ، آن روز عید است .
ای خدای بهار !
بهار آمد ...
یا مقلب القلوب و الابصار !
قلبم ، در سرمای گمراهی ، قندیل معصیت بستر و به خواب زمستانی رفته ؛ چشمانم در تاریکی سیر می کند ، روشنی را گم کرده ام ؛ یاری ام کن !
یا مدبر اللیل و النهار !
روز و شب ، برایم بی معنی است . روزم با کسوف و شبم با خسوف است ؛ حتی دیگر ستارگان خوشبختی برایم چشمک نمی زنند ؛ در تاریکی مطلق جهل به سر می برم ؛ معرفتم ده !
یا محول الحول و الاحوال !
سرگردانم ؛ سرگردان لحظه ها ، سرگردان دگرگونی ها ؛ زمان مرا به بازی گرفته است ؛ سرگردان ترم مخواه .
ای گرداننده دل ها و چشم ها !
ای اداره کننده شب ها و روز ها !
ای دگرگون کننده زمان ها و گردش ها !
اکنون که از احوالم باخبری ، حَوِّل حالَنا اِلی اَحسَنِ الحال .
سید مهدی میرمیران