از عرفان اسلامی چه می دانیم؟ آیا این که می گویند عرفان اسلامی درست است؟ مبانی و اصول آن چیست ؟ چه تفاوتی دارد با عرفانی که قید اسلامی بودن ندارند ؟

در این نوشتار که بخش نخست از سلسله مقالات ما در این زمینه آشنایی با عرفان اسلامی و مراحل آن است، مناسب دیدم تا در آغاز مطالبی را در باب کلیات عرفان و عرفان اسلامی و مراحل آن مطرح کنم تا زمینه ورود به موضوع مورد نظر فراهم شود.امید است این سلسله مقالات مورد توجه خوانندگان قرار گیرد.
عرفان چیست ؟
1- در زمینه تعریف و چیستی عرفان به طور کلی، و عرفان اسلامی به صورت خاص بحثهای زیادی شده است. عرفان عبارت از معرفتی مبتنی بر حالتی توصیف ناپذیر است که در آن حالت برای انسان این احساس پیش می آید که ارتباطی مستقیم و بی واسطه با وجود مطلق [خدا]یافته است و ما افرادی را که به چنین معرفتی دست یافته اند، عارف می نامیم.[1] و یا« بینش واقعیت وحدانی و باطنی هستی، که در آغاز کیفیتی بسیط، اجمالی، مبهم و ناخودآگاه دارد و طی فرآیندی معرفتی- انفسی، بدل به معرفت شهودیای متمایز، تفصیلی، واضح میگردد.»[2]
این معرفت معمولا در ادیان ابراهیمی- یعنی اسلام، مسیحیت و یهودیت- بوسیله عبادات فراوان و زهد و اعراض از مظاهر تجمل و دنیا طلبی به همراه ذکر و توجه به ساحت الهی حاصل می شود و از همین رو، معمولا عرفای این ادیان الگوی متدینین جامعه خود می باشند.
نکتة دیگری که تذکر آن لازم است اینکه گاهی بجای واژه «عرفان» از کلمه «تصوف» استفاده میشود. در شرق اسلامی، اصطلاح تصوف و صوفی تا یکی دوقرن پیش، عمدتا بدون هیچ تمایزی به جای عرفان و عارف به کار میرفت.[3]
البته در این اواخر برخی با به کارگیری این اصطلاح برای عرفان مخالفند و معتقدند که تصوف بار منفی دارد در حالیکه عرفان دارای بار ارزشی است. برخی از پژوهشگران معاصر در این زمینه میگویند:« در عرف ما شیعة متشرعه، عنوان صوفی و تصوف، عنوانی ممدوح تلقی نمیشود و غالبا به فرقههایی که کما بیش انحرافاتی دارند اطلاق میگردد.»[4]لکن به نظر میرسد این مسئله صرفا یک بحث اصطلاحی است و اگر ما بخواهیم از آثار گذشتگان این علم بهرهمند شویم باید مراقب این تغییر اصطلاح باشیم.[5]
2- معمولا عرفان را به دو قسم نظری و عملی تقسیم میکنند. عرفان نظری دانشی است شبیه فلسفه که با بحث و بررسی مسائل معرفتی تلاش میکند تا فرد را به سطحی از شناخت خدا و اسماء و صفات و افعال او برساند[6]. اما عرفان عملی دانشی شبیه اخلاق است که در آن از آداب و اعمالی که فرد با رعایت و التزام به آنها میتواند به شهود حقایق هستی برسد. به تعبیر دیگر عرفان عملی« علم سیر و سلوک» است.[7]کاشانی در تعریف تصوف مینویسد:« هو التخلق بالاخلاق الالهیة»[8] بحث از مراحل عرفان- که موضوع اصلی این یادداشتها است- نیز یکی از میاحثی است که در سلسله بحثهای عرفان عملی میگنجد.
به بیان دیگر در حوزة عرفان ما سه ساحت داریم:
ساحت اول : حالات عرفانی، مشاهدات و مکاشفات که اینها اساس و حقیقت عرفان را تشکیل میدهد.
ساحت دوم : دستوراتی که بزرگان و مشایخ با سلیقههای گوناگون و مکاتب مختلفی که دارند- در اختیار اهل سیر و سلوک قرار میدهند تا به آن ساحت اول برسند. مجموعه مباحثی که در این بخش میگنجد عرفان عملی ما را تشکیل میدهد.
ساحت سوم : گزاره ها و بیاناتی است که از یافته های شهودی و حضوری حکایت می کند. این گزاره ها در دسترس افرادی
هم که شخصا حالات و مکاشفات عرفانی ندارند قرار دارد و برای آنها هم تا حدی قابل درک است
گزارهها و بیاناتی که از مشهودات ساحت اول حکایت میکنند و حتی افرادی که شخصا در مسیر عرفان عملی گام ننهادهاند توان درک آنها را دارند. مباحث این بخش اساس عرفان نظری ما را تشکیل داده است.[9]
ساحت اول دریافتنی است قابل گفتن و نگاشتن نیست. اما در مورد ساحت دوم و سوم خوشبختانه میراث خوبی در اختیار ما است. البته این سخن هرگز به معنای تایید تمام مباحث مطرح شده در کتب عرفانی نیست بلکه مراد این است که مجموع این میراث برای ما مفید و مغتنم است و ما میتوانیم – همانند دیگر علوم اسلامی- با استفاده از عقل و معارف کتاب و سنت مطالب درست را از مطالب نادرست در این زمینه تشخیص دهیم.
در رابطه با نسبت عرفان نظری با عرفان عملی هم بحثهای مختلفی مطرح است. به اختصار میتوان اینگونه گفت که حقیقت که بنیاد اصلی عرفان نظری است در واقع نتیجه طریقت و سیر و سلوک که اساس عرفان عملی را تشکیل میدهد، میباشد.[10]
3- بحث مفصل دیگری که درباره عرفان مطرح است اینکهآیا ما اساسا چیزی به نام عرفان اسلامی داریم یا نه. آیا آنچه امروزه به نام عرفان اسلامی مطرح است واقعا از دامان اسلام است و یا اینکه مسلمانان آن را از فرهنگهای دیگر اقتباس کردهاند. برخی ایران باستان و برخی دیگرمسیحیت و گروه سوم ادیان هندی و گروه چهارم فلسفة یونان را به عنوان خواستگاه عرفان اسلامی معرفی کردهاند[11]
لکن نظر صحیح اینست که اساس عرفان اسلامی را عناصری که در قرآن و سنت آمده تشکیل میدهد[12] و مسلمانان نخستین با حقایق معنوی و عرفانی- هرچند به صورت اجمالی- آشنا بودند.«تصوف اسلامی در عین شباهت بارزی که با این گونه مذاهب غیر اسلامی دارد، نه پدید آورده هیچ یک از آنهاست و نه مجموع همه آنها. چیزی است مستقل که منشا واقعی آن اسلام وقرآن است و شک نیست که بدون اسلام و قرآن از جمع مجموع این عناصر غیر اسلامی ممکن نبود چنین نتیجه یی حاصل آید و این نظری است که امروز مورد قبول بیشتر اهل تحقیق واقع شده است.[13]»
بنابراین عرفان اسلامی، همانند فقه اسلامی دانشی است که با استفاده از منابع اصیل اسلامی به وجود آمده است و البته مشابهت های فراوانی در مباحث آن با دیگر عرفانهای مطرح در سطح جهان وجود دارد. اما این مشابهت ها نمیتواند دلیلی بر وارداتی بودن عرفان در فرهنگ اسلامی باشد.
پس از آشنایی اجمالی با مباحث مقدماتی مذکور، ما وارد مباحثی از عرفان عملی میشویم. می خواهیم از مراحلی بحث کنیم که عرفای مسلمان معتقدند سالک در مسیر سلوک خود باید این مراحل را طی کند تا به سر مقصد مورد نظر خود برسد. این مراحل چیست و از کجا آغاز میشود در مقالات بعدی به آنها خواهیم پرداخت. ان شاالله تعالی