سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا دانشجویان اندیشه سیاسی دراسلام

‌ثعالبه، فرقه‌ای از خوارج، پیروان ثعلبة بن عامر [1] [2] [3] یا ثعلبة بن مشکان می‌باشد. [4] [5]
در « الفرق بین الفرق » آمده است که پیروان « ثعلبه بن مشکان » مى‌باشند.


نحوه شکل‌گیری فرقه ثعالبه



نام این فرقه را ثعلبیه [6] [7] و گاه به اشتباه تغلبیه [8] نیز آورده‌اند‌. غالباً ثعالبه را گروهی منشعب از عَجارِده دانسته و گفته‌اند که ثعلبه از یاران عبدالکریم بن عَجْرَد بود. [9] [10] [11] سبب جدایی ثعلبه از ابن عجرد را اختلاف نظر این دو درباره اطفال دانسته‌اند‌؛ ابن عجرد معتقد بود که باید از اطفال قبل از به بلوغ رسیدنشان برائت جست اما ثعلبه می‌گفت که ما اطفال را دوست می‌داریم مگر این‌که حق را انکار کنند. وی معتقد بود درباره محبت به کودکان و عداوت با آنان حکم خاصی نداریم و کودکان اگر پس از به بلوغ رسیدن و دعوت به اسلام، حق را نپذیرند، کافر شده‌اند‌. اختلاف نظر این دو نفر در ماجرای خواستگاری از دختربچه‌ای بروز کرد و به جدایی آنان انجامید. [12] [13] [14]

عقاید فرقه ثعالبه

به ثعلبه و پیروانش عقاید دیگری نیز نسبت داده شده است، از جمله این‌که گرفتن زکات از بندگان (بردگان) هنگامی که غنی‌اند و دادن زکات به آن‌ها هنگامی که فقیرند رواست. [15] [16] همچنین گفته شده است که ثعالبه قضا و قدر الاهی را منکر بوده‌اند‌ [17] [18] [19] و نیز کودکان را در عذاب پدرانشان شریک می‌دانسته‌اند‌. [20]
ثعالبه گویند: در حال طفولیت بر اطفال هیچ حکمی نیست از محبت و عداوت تا بالغ شوند ایشان را به اسلام دعوت کنند اگر قبول کردند بهتر و اگر انکار کنند کافر گوئیم ایشان را.
ثعالبه روا داشته‌اند که از بندگان خود «زکاة» بستانند وقتى که غنی باشند و زکاة به ایشان بدهند گاهى که فقیر باشند. [21] [22] [23]


تقسیمات فرقه ثعالبه

ثعالبه را به چند فرقه تقسیم کرده‌اند‌:

← فرقه نخست
نخست فرقه‌ای که بعد از ثعلبه به امامت فرد دیگر قائل نشد. [24]

← معبدیه
دوم مَعبدیه که بعد از ثعلبه، شخصی به نام مَعبد بن عبدالرحمان را امام دانستند. معبد و پیروان او در مسئله زکات دادن به بندگان و زکات گرفتن از آن‌ها با دیگر ثعالبه مخالفت کردند و مخالفان خود را تکفیر نمودند و متقابلاً از جانب آنان تکفیر شدند. [25] [26] [27]

← اخنسیه
فرقه سوم اَخنَسیَّه است که پیروان شخصی به نام اخنس بوده‌اند‌. وی که در ابتدا با دیگر ثعالبه در موالات با کودکان هم نظر بود، از نظر آن‌ها برگشت و گفت درباره همه کسانی که در وضع تقیه قرار دارند، باید از اظهارنظر احتراز کرد (توقف)؛ اگر ایمان کسی ثابت شد، باید با او به موالات رفتار کرد و اگر به کفر شناخته شد، باید از وی برائت جست. اخنسیه کشتن پنهانی را روا نمی‌دانستند و اگر اهل قبله پس از شروع جنگ با آنها، خواهان صلح می‌شدند، می‌پذیرفتند. از دیگر اقوال منسوب به اخنسیه، جایز دانستن نکاح زنان مسلمان با مشرکان است. [28] [29] [30]

← شیبانیه
فرقه چهارم شیبانیه‌اند که پیروان شیبان بن سَلَمه بوده‌اند‌. وی در قیام ابومسلم خراسانی او را یاری کرد و همراه ابومسلم و علی بن کرمانی با نصر بن سَیّار لیثی جنگید اما پس از چندی با ابومسلم مخالفت کرد و به زندان افتاد و سپس به قتل رسید. بیشتر ثعالبه او را به جهت همکاری با ابومسلم تکفیر کردند. این گروه در این امر از نظر زیاد بن عبدالرحمان پیروی کردند که در آن زمان فقیه و رئیس ثعالبه بود و ازاین‌رو تکفیرکنندگانِ شیبان را زیادیه گفته‌اند‌. در میان ثعالبه کسانی، از جمله عطیه جرجانی، معتقد بودند که شیبان توبه کرده است اما تکفیرکنندگان او توبه اش را صحیح نمی‌دانستند، چرا که معتقد بودند او کسانی را به ناحق کشته و اموالشان را گرفته است و بدین ترتیب، پذیرفته شدن توبه او منوط به این است که این افراد از حقشان بگذرند. همچنین گفته شده است شیبانیه قائل به جبر بوده و نیز بر این باور بوده‌اند که خدا در نفس خود علمی می‌آفریند که به واسطه آن، به اشیا علم پیدا می‌کند و پیش از این خدا به اشیا علم ندارد و بدین ترتیب، علم خدا را حادث می‌دانسته‌اند‌
. [31] [32] [33]

← رشیدیه
فرقه پنجم رَشیدیه/ رُشَیدیه، پیروان رشید طوسی بودند که به عُشْریه نیز معروف اند. وجه تسمیه این گروه به عشریه از این جهت است که در زکات به جای پرداخت یک دهم از محصولی که با آب نهر و رود آبیاری می‌شده ــ چنان‌که نظر زیاد بن عبدالرحمان فقیه ثعالبه نیز بوده است ــ یک بیستم از محصول را پرداخت می‌کرده‌اند‌، چرا که زیاد بن عبدالرحمان تَبَرّی از کسانی را که یک بیستم را می‌پرداخته‌اند روا نمی‌دانسته است. [34] [35] [36]

← مکرمیه
فرقه آخر مُکَرَّمیّه‌اند‌. نام رهبر این گروه به صورتهای ابی مُکرَم و مُکَرَّم بن عبداللّه عجلی ضبط شده است. آنان تارک واجبات و مرتکب گناه کبیره را کافر می‌دانستند اما نه از جهت این اعمال، بلکه بدین سبب که ارتکاب این اعمال را ناشی از جهل به خداوند می‌دانستند و جهل به خدا را کفر می‌شمردند. چنانکه ملاک ایمان و بی ایمانی را هم به جای اعمال فرد در طول زندگی، حال او هنگام مرگ می‌دانستند. [37] [38] [39]
چندان مشخص نیست که این فرقه‌ها چه تعداد پیرو داشته‌اند‌و به صورت جریانی تاریخی مطرح بوده‌اند یا نه؛ ازاین رو، گاه چنین فرقه بندیهایی معلول علاقه نویسندگان ملل و نحل به تقسیم فرقه‌های اسلامی به هفتاد و سه ملت دانسته شده است. [40] [41]

Mirmiran-Seyyed Mehdi