سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا دانشجویان اندیشه سیاسی دراسلام


بهائیت فرقه‌ای‌ منشعب از آیین بابی است.


موسس بهائیت



آیین بهائیت از شعبه‌های بابیه است که تأسیس آن به میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاء اللّه‌ نسبت داده شده است. [1]

اعتقاد به بهائیت

اعتقاد به بهائیت، کفر و معتقد به آن کافر و همه احکام کفر بر او جاری است. [2] [3]

مقالات مرتبط

• بهائی‌گری

میرمیران

 


بابیّه‌، فرقه‌ای دینی‌ که‌ در نیمه دوم‌ سده 13ق‌/19م‌ به‌ دست‌ سیدعلی‌ محمد شیرازی ( محرم‌ 1235 - شعبان‌ 1266/نوامبر 1819- ژوئیه 1850) در ایران‌ پدید آمد.


پیشینه



علی‌محمد شیرازی که‌ در آغاز خود را «باب‌ِ» امام‌ غایب‌ می‌دانست‌ - و مریدانش‌ به‌ همین‌ سبب‌ بابیه‌ نامیده شده‌اند - پس‌ از چندی، خود را حجت‌ و مهدی موعود خواند و آنگاه‌ شریعتی‌ نونهاد و سخنانی‌ گفت‌ و نوشت‌ که‌ بی‌شباهت‌ به‌ دعوی الوهیت‌ نیست‌. منشأ برخی‌ عقاید و دعوی‌های او را باید در بعضی‌ عقاید اسماعیلیه‌ و صوفیه‌ و نقطویه‌ و به‌ ویژه‌ آراء شیخ‌ احمد احسایی‌ (ه م‌)، و شاگرد و جانشین‌ او سیدکاظم‌ رشتی‌ جست‌ و جو کرد. [1] [2]گرچه‌ جانشینان‌ سیدکاظم‌ و شیخیه پس‌ از او، به‌ ویژه‌ شاخه کریم‌خانی‌ به‌ کلی‌ از عقاید بابیه‌ بیزاری می‌جویند و از سرسخت‌ترین‌ مخالفان‌ این‌ گروه‌ و فرق‌ِ منشعب‌ از آن‌ به‌ شمار می‌روند [3] [4] ، ولی‌ عقاید ایشان‌ راه‌ علی‌ محمد را در طرح‌ چنان‌ ادعاهایی‌ هموار ساخت‌. مثلاً آنان‌ معتقد بودند که‌ امامان‌ اثنا عشر مظاهر الهی‌، و دارای صفات‌ و نعوت‌ باریند و علل‌ اربعه موجودات‌ و مشیت‌ خدا و دست‌ خدا در اجرای جمیع‌ امور وجودیه‌ و کونیه‌ و شرعیه‌ به‌ شمار می‌روند، و در عصر غیبت‌ به‌ مقتضای حکمت‌ و رحمت‌ کامله خدا همواره‌ کسی‌ حضور دارد که‌ بلاواسطه‌ با امام‌ غایب‌ مرتبط بوده‌، و واسطه فیض‌ میان‌ امام‌ و امت‌ باشد، ( توحید )، معرفت‌ نبی‌ ( نبوت‌ )، معرفت‌ امام‌ ( امامت‌ )، و معرفت‌ شیعه کامل‌ یا رکن‌ رابع‌ که‌ همان‌ باب‌ یا واسطه فیض‌ است‌، دست‌مایه خوبی‌ برای دعوی‌های وی گردید، [5] [6] [7] خاصه‌ که‌ شاگردان‌ احسایی‌ و سیدکاظم‌ و سپس‌ بابیه‌، این‌ دو را همان‌ شیعه کامل‌ و «باب‌» و رکن‌ رابع‌ می‌دانستند که‌ ظهور امام‌ غایب‌ را نزدیک‌ دانسته‌، مردم‌ را به‌ قرب‌ ظهورش‌ بشارت‌ می‌دادند. [8] [9] [10] [11] [12]

درباره احوال‌ علی‌ محمد

به‌ هر حال‌، درباره احوال‌ علی‌ محمد پیش‌ از دعوی بابیت‌ اطلاع‌ وسیع‌ و دقیقی‌ در دست‌ نیست‌، جز آنکه‌ معلوم‌ است‌ مدتی‌ در آغاز جوانی‌ در صفحات‌ جنوب‌ ایران‌ به‌ تجارت‌ مشغول‌ بوده‌، و سپس‌ به‌ نجف‌ رفته‌، و نزد سیدکاظم‌ شاگردی کرده‌، و با عقاید او خوگر شده‌ است‌. البته‌ بابیان‌، منکر شاگردی او نزد سیدکاظمند تا او را «امّی‌» قلمداد کنند [13] [14] . پس‌ از مرگ‌ سیدکاظم‌ (1259ق‌/1843م‌) که‌ برخلاف‌ شیخ‌ احمد احسایی‌، جانشینی‌ برای خود تعیین‌ نکرد، علی‌محمد بی‌درنگ‌ مدعی‌ بابیت‌ شد و گروهی‌ از شیخیه‌ نیز به‌ او گرویدند [15] [16] [17] [18] اما اندکی‌ بعد در 1260ق‌ علی‌محمد دعوی گران‌تری کرد و خود را قائم‌ منتظر خواند. ظاهراً نخستین‌ گروندگان‌ به‌ او را شیخیان‌ متعصبی‌ تشکیل‌ می‌دادند که‌ بنابر آموزه‌های شیخ‌ احمد و سیدکاظم‌ منتظر ظهور امام‌ بودند، کسانی‌ مانند ملاحسین‌ بشرویه‌ای که‌ در مسجد کوفه‌ در انتظار ظهور اعتکاف‌ گزیده‌ بود و چون‌ خبر به‌ او رسید، نزد علی‌ محمد رفت‌ و با او گفت‌ و گو کرد و دعویش‌ را پذیرفت‌. علی‌ محمد نیز او را «باب‌» خواند و برای دعوت‌ به‌ خراسان‌ فرستاد تا مردم‌ را گرد آورد و با درفش‌های سیاه‌ خروج‌ کنند. علی‌ محمد خود نیز برای اینکه‌ به‌ مقتضای حدیثی‌ که‌ می‌گوید: امام‌ زمان‌ از مکه‌ ظهور خواهد کرد و رایاتش‌ از خراسان‌ بیرون‌ می‌آید، روی به‌ حجاز نهاد، ولی‌ در آن‌جا دلیری طرح‌ دعوی نیافت‌ و به‌ بوشهر بازگشت‌. بابیان‌ معتقدند که‌ وی در مکه‌ «اظهار امر» کرد و به‌ شریف‌ مکه‌ و شاه‌ ایران‌ و امپراتور عثمانی‌نامه‌ نوشت‌ و آن‌ها را به‌ اطاعت‌ خواند. [19] [20] [21]

دستگیر شدن وی

در ایامی‌ که‌ علی‌ محمد در مکه‌ بود، بر اثر فعالیت‌ ملاحسین‌ و دیگر گروندگان‌، کار او شهرتی‌ گرفت‌ و از این‌رو، چون‌ به‌ ایران‌ بازگشت‌، بی‌درنگ‌ دستگیر شد و علما در شیراز مجلسی‌ آراستند و او را در معرض‌ امتحان‌ آوردند. اعتضادالسلطنه‌ آورده‌ است‌ که‌ وی در این‌ مجلس‌ صریحاً نوشته‌های خود را وحی‌ الهی‌، و افصح‌ از قرآن‌ ، [22] [23] و دین‌ خود را ناسخ‌ اسلام‌ دانست‌ [24] و چون‌ نتوانست‌ دعوی خود را اثبات‌ کند و بلکه‌ اطوار نابخردانه‌ داشت‌، چوبش‌ زدند و وی نیز بر سر منبر از آن‌ دعوی توبه‌ کرد و آنگاه‌ همانجا بازداشت‌ شد. مدتی‌ بعد به‌ سفارش‌ و کوشش‌ منوچهرخان‌ معتمدالدوله گرجی‌، والی‌ اصفهان‌ ، علی‌ محمد وارد این‌ شهر شد و چند ماهی‌ به‌ آسودگی‌ سپری کرد تا والی‌ مرد. آنگاه‌ علمای اصفهان‌ به‌ دربارنامه‌ نوشتند و خواهان‌ تنبیه‌ علی‌محمد شدند. حاج‌ میرزا آقاسی‌ که‌ خود مشرب‌ صوفیانه‌ داشت‌ و نمی‌خواست‌ نسبت‌ به‌ این‌ دعاوی سخت‌گیری کند، دستور داد او را به‌ ماکو تبعید کنند، اما به‌ درخواست‌ وزیر مختار روس‌، کینیاز دالگورکی‌ - که‌ از بروز آشوب‌ در قفقاز بیم‌ داشت‌ - علی‌محمد را به‌ قلعه چهریق‌ در حدود اورمیه‌ بردند. بر اثر کوشش‌های بابیانی‌ چون‌ ملاحسین‌ بشرویه‌ای و ملامحمدعلی‌ بارفروشی‌ و سپس‌ قرةالعین‌، کار باب‌ بالا گرفت‌. آنگاه‌ علاوه‌ بر کسانی‌ چون‌ ملاعبدالخالق‌ یزدی و ملاعلی‌ اصغر مجتهد نیشابوری و ملامحمدتقی‌ هراتی‌ و ملامحمدعلی‌ زنجانی‌، جمع‌ قابل‌ توجهی‌ گرد آمده‌، آماده شورش‌ گشتند. پس‌ به‌ دستور دولت‌ علی‌ محمد را به‌ تبریز بردند و مجلسی‌ تشکیل‌ دادند و علما و از جمله‌ چند تن‌ از علمای شیخی‌ با او به‌ گفت‌ و گو پرداختند. از گزارشی‌ که‌ ناصرالدین‌ میرزای ولیعهد در این‌باره‌ به‌ محمدشاه‌ نوشته‌، پیداست‌ که‌ علی‌ محمد به‌ رغم‌ تکرار دعوی از پاسخ‌ فروماند و در آخر هم‌ خود را مسلمان‌ و موحد و اهل‌ ولایت‌ ائمه‌ خواند و توبه‌ کرد و بخشایش‌ خواست‌.

قیام‌ و آشوب‌ پیروان بابیت و اعدام علی محمد

اما قیام‌ و آشوب‌ مسلحانه‌ای که‌ در خراسان‌، مازندران‌ ، فارس‌ ، زنجان‌ و دیگر نقاط توسط بابیان‌ پدید آمد، دولت‌ مرکزی را به‌ مقابله‌ واداشت‌ و آنان‌ پس‌ از چند جنگ‌ خونین‌ سرکوب‌ گشتند و چند تن‌ از سران‌ بابیه‌ کشته‌ شدند و برخی‌ به‌ حبس‌ افتادند. این‌ آشوب‌ها و بیم‌ دولت‌ از گسترش‌ آن‌ سبب‌ شد تا به‌ دستور دولت‌، علی‌ محمد را باز از چهریق‌ به‌ تبریز بردند و همراه‌ یکی‌ از یارانش‌ به‌ نام‌ محمدعلی‌ زنوزی در 28 شعبان‌ 1266 اعدام‌ کردند. در برخی‌ از منابع‌ آمده‌ است‌ که‌ باب‌ را پیش‌ از قتل‌ در مجلسی‌ حاضر کردند و چون‌ دعوی خود را تکرار کرد، حکم‌ به‌ قتلش‌ دادند. [45] [46] [47] نویسنده‌ای بابی‌ بر آن‌ است‌ که‌ حکم‌ قتل‌ علی‌محمد را امیرکبیر ، بدون‌اجازه‌ و خواست‌ شاه‌ صادر کرد. گوبینو معتقد است‌ که‌ امیرکبیر می‌خواست‌ بدون‌ توسل‌ به‌ خشونت‌، بی‌پایگی‌ ادعاهای علی‌محمد را روشن‌ گرداند، ولی‌ جریان‌ امور و فتنه‌ای که‌ بابیان‌ به‌ راه‌ انداختند، کار را به‌ اعدام‌ او کشانید.

انگیزه پیوستن گروهی به بابیت

قطع‌ نظر از انگیزه‌های علی‌ محمد در دعوی بابیت‌ و مهدویت‌، از گزارش‌های مختلف‌ نویسندگان‌ معاصر یا قریب‌ به‌ او برمی‌آید که‌ گروهی‌، خاصه‌ در شهرهای دور از مرکز حکومت‌ به‌ این‌ حرکت‌ ایمان‌ آوردند و به‌ آن‌ گرویدند و بسیاری از آنان‌ در عقاید خود استواری نشان‌ دادند و به‌ رغم‌ جنگ‌ها و سرکوب‌ شدیدی که‌ در همان‌ وقت‌ و پس‌ از آن‌ نسبت‌ به‌ بابیه‌ اعمال‌ می‌شد، مقاومت‌ کردند. بزرگ‌ترین‌ انگیزه این‌ گروش‌ و پایداری را باید در وضع‌ اجتماعی‌ مردم‌ ایران‌ که‌ سالیان‌ دراز در معرض‌ تجاوز و چپاول‌ حاکمان‌ مستبد و فاسد، و در فقر و نادانی‌ روزگار می‌گذراندند، و نیز امید داشتن‌ به‌ یک‌ منجی‌ برای اصلاح‌ امور، دید. پس‌ شگفت‌ نیست‌ اگر برای رهایی‌ از آن‌ ستم‌ و ریا به‌ دامن‌ هر کس‌ که‌ با هر انگیزه‌ای به‌ مخالفت‌ با قدرت‌های رسمی‌ برخیزد، چنگ‌ زنند و نیازی هم‌ به‌ تفحص‌ در چنان‌ دعوی‌هایی‌ نبینند. آنگاه‌ تنبیه‌ و زجر و حبس‌ علی‌محمد و ممانعت‌ خلق‌ از مواجهه‌ با او و شنیدن‌ دعوی‌هایش‌، خاصه‌ آن‌ مجالس‌ مناظره کم‌ مایه‌ با پرسش‌ها و پاسخ‌های غیرقابل‌ دفاع‌ که‌ در شیراز و تبریز درچیدند، هم‌ به‌ نوبه خود موجب‌ شد تا آوازه این‌ دعوی همه‌ جا در پیچد و فردگرایی‌ دیرینه عوام‌ زنده‌ گردد [48] [49] [50] [51] [52] . ادامه برخی‌ شورش‌ها پس‌ از قتل‌ باب‌، به‌ ویژه‌ کوشش‌ بابیان‌ برای قتل‌ ناصرالدین‌ شاه‌ هم‌ مؤید این‌ معنی‌ است‌ که‌ این‌ حرکت‌ کم‌کم‌ به‌ نهضتی‌ ضدحکومت‌ بدل‌ می‌شد، اما طرح‌ ناموفق‌ قتل‌ شاه‌ موجب‌ شد تا سرکوب‌ شدیدتری نسبت‌ به‌ بابیه‌ اعمال‌ گردد و بسیاری از سران‌ آنان‌ به‌ قتل‌ رسند و برخی‌ زندانی‌ شوند و گروهی‌ به‌ بغداد گریزند. [53] [54] [55]

مشهورترین گریزندگان‌

از این‌ گریزندگان‌ دو تن‌ از همه‌ مشهورتر شدند. یکی‌ میرزا یحیی‌ نوری که‌ باب‌ به‌ او لقب‌ صبح‌ ازل‌ داده‌ بود و در اواخر سال‌ 1268 یا اوایل‌ 1269ق‌ به‌ بغداد رفت‌،( رجب‌ 1280 تا ربیع‌الاخر 1285/دسامبر 1863 تا اوت‌ 1868) در آن‌جا ماندند. در این‌ دوره‌ میرزا حسینعلی‌ خود را «من‌ یظهره‌ الله‌» خواند و از برادر برید و دستگاهی‌ دیگر پدید آورد و بسیاری از بابیان‌ به‌ او گرویدند. دولت‌ عثمانی‌ هم‌ از بیم‌ جنگ‌ میان‌ دو فرقه‌ که‌ سخت‌ به‌ دشمنی‌ می‌پرداختند، میرزا یحیی‌ و اتباعش‌ را به‌ قبرس‌، و میرزا حسینعلی‌ و یارانش‌ را به‌ عکا تبعید کرد. میرزا یحیی‌ از آن‌ پس‌ فعالیت‌ چندانی‌ نشان‌ نداد و فشار و تبلیغات‌ بهائیان‌ اندک‌ اندک‌ او و یارانش‌ را به‌ فراموشی‌ افکند. وی مطابق‌ وصیت‌ علی‌ محمد، متمم‌ بیان‌ را در 47 باب‌ به‌ فارسی‌ نوشت‌. این‌ متمم‌ از باب‌ 11 از واحد 9، یعنی‌ از آن‌جا که‌ علی‌ محمد بیان‌ را خاتمه‌ داد، آغاز می‌گردد. اما حسینعلی‌ که‌ خود را بهاءالله‌ می‌خواند، به‌ فعالیت‌ شدیدی دست‌ زد و فرقه بهائیت‌ را پدید آورد. [56] [57]

عقاید

عمده عقاید و دعوی‌های علی‌ محمد که‌ غالباً مبهم‌ و پیچیده‌ هم‌ هست‌، در دو کتاب‌ بیان‌ و دلائل‌ سبعه او آمده‌ است‌. وی که‌ به‌ پیروی از بنیان‌گذاران‌ شیخیه‌، فیض‌ِ الهی‌ را در هدایت‌ خلق‌ تعطیل‌بردار نمی‌دانست‌، خود را مؤسس‌ دوره جدید نبوت‌ می‌خواند [58] و خاتمیت‌ پیامبر اسلام‌ (ص‌) را خاتمیت‌ دوره نبوت‌ سابقه‌ می‌نامید، در کتاب‌ بیان‌ که‌ آن‌ را ناسخ‌ قرآن‌ می‌پنداشت‌، آورده‌ که‌ مراد از معرفت‌ پروردگار، معرفت‌ مظهر اوست‌ و آنچه‌ در مظاهر ظاهر می‌گردد، «مشیت‌» اوست‌ که‌ خالق‌ هر چیزی است‌، این‌ مشیت‌ نقطه ظهور است‌ و در هر دوری و کوری بر حسب‌ آن‌ دوره‌ ظاهر می‌گردد. محمد (ص‌) نقطه «فرقان‌» است‌ و علی‌ محمد نقطه «بیان‌»، و هر دو یکیند. نقطه بیان‌ عیناً همان‌ آدم‌ بدیع‌ فطرت‌ است‌. ظهورات‌ را نه‌ ابتدایی‌ است‌، نه‌ انتهایی‌؛ قبل‌ از آدم‌ (ع‌) هم‌ عوالمی‌ بوده‌ است‌ و پس‌ از «من‌ یظهره‌الله‌» هم‌ ظهورات‌ دیگر به‌ طور بی‌نهایت‌ خواهد بود. هر ظهوری اشرف‌ از ظهور پیش‌ و مشتمل‌ بر آن‌ است‌، و مشیت‌ اولیه‌ در هر ظهوری، اقوی و اکمل‌ از ظهور قبل‌ است‌. [59] مراد باب‌ از این‌ سخن‌ آن‌ است‌ که‌ وی موجودی «ازلی‌» است‌ که‌ در دوران‌های مختلف‌ به‌ مظاهر و اطوار گوناگون‌ ظاهر می‌شود و او همان‌ آدم‌ و نوح‌ و ابراهیم‌ و موسی‌ (ع‌) و سایر پیامبران‌ است‌. ظاهراً این‌ عقیده‌، تأویلی‌ است‌ از یک‌ حدیث‌ منسوب‌ به‌ امام‌ صادق‌ (ع‌) که‌ وی در دلائل‌ سبعه‌ آورده‌ است‌، به‌ این‌ مضمون‌ که‌ «هر که‌ خواهد در آدم‌ و نوح‌ و ابراهیم‌ (ع‌) و... بنگرد، در من‌ بنگرد.» بنابراین‌، علی‌ محمد معتقد بود که‌ نباید او را خاتم‌ ظهورات‌ مشیت‌ اولیه‌ و آخرین‌ سلسله نبوت‌ها دانست‌، بلکه‌ وی ظهور کسی‌ را که‌ از او به‌ «من‌ یظهره‌ الله‌» تعبیر می‌کرد، بشارت‌ داده‌، و او را اشرف‌ و اعظم‌ از خود شمرده‌، و تصریح‌ کرده‌ است‌ که‌ کمال‌دین‌ «بیان‌» در ظهور اوست‌؛ چه‌، «از یوم‌ بعثت‌ رسول‌الله‌ (ص‌) تا یوم‌ عروج‌ او قیامت‌ عیسی‌ (ع‌) بود که‌ شجره حقیقت‌ در هیکل‌ محمدیه‌ ظاهر شد... و از حین‌ ظهور شجره «بیان‌» الی‌ ما یغرب‌، قیامت‌ رسول‌الله‌ (ص‌) است‌... و قیامت‌ «بیان‌» در ظهور من‌ یظهره‌الله‌ است‌، زیرا امروز بیان‌ در مقام‌ نقطه‌ است‌ و اول‌ ظهور من‌ یظهره‌الله‌، آخر کمال‌ «بیان‌» است‌...» [60]

← علی محمد در ردیف پیامبران
از این‌ گفته‌ها معلوم‌ می‌شود که‌ علی‌ محمد خود را در ردیف‌ پیامبران‌ پیشین‌ و بلکه‌ اشرف‌ از آنان‌ دانسته‌ است‌ و از برخی‌ سخنانش‌ بیش‌ از این‌ هم‌ برمی‌آید. [61] وی در دلائل‌ سبعه‌ به‌ صراحت‌ دعوی مهدویت‌ کرده‌ است‌ و مراتب‌ و شئونی‌ را برای امام‌ زمان‌ - که‌ به‌ عقیده او باید در پایان‌ هر دور و کوری ظاهر گردد، و این‌ ظهور الی‌ ما لانهایه‌ ادامه‌ دارد - ثابت‌ می‌داند. پیچیدگی‌ و ابهام‌ غریبی‌ که‌ در سخنان‌ علی‌ محمد وجود دارد، دامنه گسترده‌ای برای تأویل‌ آن‌، پدید می‌آورد، ولی‌ دعوی بابیت‌ و مهدویت‌ او در منابع‌ بابیه‌ به‌ صراحت‌ تکرار، و بر آن‌ تأکید شده‌ است‌. میرزا جانی‌ کاشانی‌ آورده‌ است‌ که‌ نشانه‌های «حجت‌ و امام‌ منتظر» که‌ سیدکاظم‌ رشتی‌ بیان‌ کرده‌، همه‌ بر علی‌ محمد راست‌ می‌آید و وی در آغاز مرتبه بابیت‌ مخصوصه آثاری داشت‌ و در 1260ق‌ خود را قائم‌ و حجت‌ خواند و بابیت‌ را به‌ ملاحسین‌ بشرویه‌ای تفویض‌ کرد. مازندرانی‌ تصریح‌ کرده‌ است‌ که‌ چون‌ خلق‌ به‌ انواع‌ حُجُب‌ در احتجاب‌ بودند، حکمت‌ الهیه‌ اقتضا داشت‌ که‌ به‌ تدریج‌ مردم‌ را به‌ درجات‌ عرفانی‌ ترقی‌ دهد. پس‌ در ابتدای امر به‌ نام‌ «باب‌» و عبد بقیةالله‌ خود را معرفی‌ کرد، در حالی‌ که‌ «لطیفه غیبیه‌ در خلف‌ هیکل‌ منیر خودش‌ پنهان‌ بود». کاشانی‌ همچنین‌ به‌ استناد برخی‌ روایات‌، ایام‌ غیبت‌ کبری را هزار سال‌ دانسته‌ است‌ تا دعوی علی‌ محمد که‌ هزار سال‌ پس‌ از غیبت‌ کبری خود را مهدی خواند، راست‌ بیاید. [62] برخی‌ از بابیان‌ و بهائیان‌ یک‌ شعر شلمغانی‌، معروف‌ به‌ ابن‌عزاقر، از متکلمان‌ امامیه‌ و معتمد حسین‌ بن‌ روح‌ را که‌ دعوی نبوت‌ و الوهیت‌ کرد و به‌ قتل‌ رسید (322ق‌/934م‌)، پیش‌بینی‌ ظهور باب‌، یا میرزا حسینعلی‌ دانسته‌اند. [63]

آثار

آثار متعددی در تفسیر و عقاید به‌ علی‌ محمد منسوب‌ است‌. ظاهراً نخستین‌ اثر او رسالة العدلیة فی‌ الفرائض‌ الاسلامیه‌ نام‌ دارد که‌ در کربلا تألیف‌ شده‌ است‌. علی‌ محمد سپس‌ کتاب‌ الروح‌ را در شیراز نوشت‌ و در اصفهان‌ هم‌ رساله‌ها و تفاسیر برخی‌ سور قرآن‌ مانند شرح‌ سوره و العصر، فروع‌ عدلیه‌ و نبوت‌ خاصه‌ را پدید آورد. ظاهراً نخستین‌ بار در تفسیر سوره یوسف‌ دعوی خود را آشکارا نوشت‌. رساله‌ای هم‌ به‌ سبک‌ صحیفه سجادیه‌ دارد. [64] کتاب‌ بیان‌ که‌ مهم‌ترین‌ اثر اوست‌، به‌ دو زبان‌ عربی‌ و فارسی‌ پدید آمد و نسخه فارسی‌ تا حدی شرح‌ تحریر عربی‌ است‌. این‌ کتاب‌ ناتمام‌ ماند و علی‌ محمد تکمیل‌ آن‌ را به‌ «من‌ یظهره‌الله‌»، و در آخر به‌ میرزا یحیی‌ صبح‌ ازل‌ حوالت‌ داد و ازلیان‌ هم‌ از اینجا، او را همان‌ «من‌ یظهره‌الله‌» می‌دانستند. [65] آثاری که‌ در زمان‌ علی‌ محمد، یا قریب‌ به‌ عهد او درباره بابیه‌ یا رد بر آن‌ها نوشته‌ شده‌، نیز بسیار است‌ و شماری از آن‌ها را بابیان‌ و بهائیان‌ نیز معرفی‌ کرده‌اند. [66] [67] [68] کهن‌ترین‌ کتابی‌ که‌ در شرح‌ زندگی‌ علی‌ محمد و تبیین‌ عقاید او از سوی بابیه‌ نوشته‌ شده‌، کتاب‌ نقطة الکاف‌ اثر میرزا جانی‌ کاشانی‌ است‌ که‌ یک‌ نسخه‌ از آن‌را ادوارد براون‌ در مجموعه کُنت‌ دوگوبینو یافت‌و منتشر کرد. [69] [70] [71] [72] [73]

نخستین‌ کسانی‌ که‌ به‌ قضیه باب‌ و فتنه بابیان‌ پرداختند

به‌ هر حال‌، از نخستین‌ کسانی‌ که‌ به‌ قضیه باب‌ و فتنه بابیان‌ پرداختند، یکی‌ ملامحمد مامقانی‌، مشهور به‌ حجت‌ الاسلام‌ است‌ که‌ خود از علمای حاضر در مجلس‌ مناظره تبریز بود و شرح‌ ماجرا را تقریر نمود و پسرش‌ محمدتقی‌ نیر ممقانی‌ آن‌ را تحت‌ عنوان‌ ناموس‌ ناصری تدوین‌ کرد. محمد مهدی زعیم‌الدوله تبریزی مدتی‌ در عکا و قبرس‌ با حسینعلی‌ و میرزا یحیی‌ مراوده‌ و مکاتبه‌ داشته‌، و سخنانشان‌ را شنیده‌، و هر دو را آزموده‌ بوده‌ است‌. [74] [75] [76] [77] وی کتاب‌ دیگری هم‌ به‌ فارسی‌ درباره بابیه‌ داشته‌ است‌. از دیگر آثار قدیم‌ درباره بابیه‌ باید به‌ کتاب‌ «مذاهب‌ و فلسفه‌ در آسیای میانه‌» اثر کنت‌ دوگوبینو سفیر فرانسه‌ در تهران‌ اشاره‌ کرد که‌ بخش‌ مهمی‌ از اطلاعات‌ براون‌ درباره باب‌ و بابیه‌ مستند به‌ اوست‌.

ردیه‌های نوشته شده بر بابیت
ردیه‌هایی‌ که‌ بر باب‌ و بابیه‌ نوشته‌ شده‌، بسیار زیاد است‌. برخی‌ از اقدم‌ آن‌ آثار این‌هاست‌: کتاب‌ ازهاق‌ الباطل‌ اثر حاجی‌ محمدکریم‌خان‌ کرمانی‌ از سران‌ بزرگ‌ شیخیه‌ و معاصر با محمدعلی‌. وی گویا کتاب‌ دیگری هم‌ در همین‌ موضوع‌ داشته‌ است‌. پسر او حاجی‌ محمدخان‌ کرمانی‌ هم‌ 3 رساله‌، از جمله‌ الشمس‌ المضیئه‌ و تقویم‌ العوج‌، در رد بر بابیه‌ و اثبات‌ عقاید شیخیه‌ نگاشت‌. [78] [79] حاج‌ میرزا ابوالقاسم‌ زنجانی‌ که‌ در شورش‌ بابیان‌ زنجان‌ حضور داشته‌، 4 رساله‌ در رد بر آن‌ها نوشته‌ بوده‌ است‌. ملاعبدالرسول‌ مدنی‌ کاشانی‌ هم‌ کتابی‌ در رد بر بابیه‌ به‌ نام‌ الرد علی‌ البابیه‌ و البهائیه‌ نگاشت‌ که‌ حاوی عقاید و نظرات‌ علمای شیعه‌ درباره امام‌ غایب‌ (ع‌) و علامت‌های ظهور در پاسخ‌ به‌ باب‌ است‌. [80] کتاب‌ السیف‌ التتار فی‌ دفع‌ شبهات‌ الکفار از عبدالله‌ مامقانی‌، از رؤسای شیخیه‌ [81] از جمله‌ آثار قابل‌ توجه‌ در این‌ زمینه‌ است‌. همچنین‌ باید از کتاب‌ منهاج‌ الطالبین‌ از حاج‌ حسین‌ قلی‌ جدیدالاسلام‌ نام‌ برد که‌ به‌ بررسی‌ آراء بابیه‌ و صوفیه‌ و معانی‌ حروف‌ - بحث‌ موردتوجه‌ بابیه‌ - پرداخته‌ است‌ [82] [83] همچنین‌ رساله‌ در ردّ بابیه‌ از میرزا یحیی‌ ارومی‌ که‌ منتخبی‌ است‌ از اسرار العقاید (چ‌ همراه‌ اثر پیشین‌) از دیگر کهن‌ترین‌ آثار در این‌ زمینه‌ است‌.

میرمیران

 


بهائیان و بابیان

پس از تیرباران باب، پیروانش که به «بابی» مشهور بودند بر طبق بیانات باب در کتاب بیان به دنبال مظهر ظهور بعدی که در این کتاب به «ظهور من یظهره الله » اشاره شده‌است، گشتند.آنها در ابتدا از میرزا یحیی نوری که باب به او لقب صبح ازل داده بود پیروی میکردند ولی پس از چندی در سال 1863 میرزا حسینعلی نوری (بهاءالله) که سمت معاونت برادرش را داشت از او برید و خود را من یظهره‌الله معرفی کرد.دولت عثمانی هم از بیم جنگ میان دو فرقه میرزا یحیی و اتباعش را به قبرس و میرزا حسینعلی و یارانش را به عکا تبعید کرد. میرزا یحیی از آن پس فعالیت چندانی نشان نداد و فشار و تبلیغات بهائیان اندک اندک او و یارانش را به فراموشی افکند. اما حسینعلی که خود را بهاء الله می خواند به فعالیت شدیدی دست زد و بهائیت را پدید آورد [41]

وقایع مهم در آئین بیانی

دستگیری و حبس سید علی محمد باب در شیراز

حکومت و روحانیون ابتدا توجه زیادی به حرکت بابی نکردند اما در اواخر تابستان 1845 میلادی وقتی از گسترش سریع آن آگاه شدند، تصمیم به کنترل آن گرفتند. لذا باب که تازه از مکه به بوشهر آمده بود به شیراز برده شده محبوس گردید.[42][43]

تبعید سید علی محمد باب به اصفهان

پس از مدتی، بیماری وبا در شهر شیراز مُسری شد و در همین حین، باب از شیراز خارج شد.[44] وی در تاریخ سپتامبر 1846 به اصفهان تبعید شد. در ابتدا در اصفهان در منزل امام جمعه? آن شهر ساکن شد.[44]حاکم اصفهان در آن موقع منوچهرخان معتمدالدوله بود و او علی‌محمد باب را با احترام پذیرفت و مدت یک سال از او مهمانداری و حمایت کرد.[45] ادوارد براون دراین خصوص می‌نویسد: داروغه شیراز در این امر همراهی کرد در غیر اینصورت فرار سریع زندانیش به همراه دو تن از پیروانش به شهر ثانی (اصفهان) محال بود. این واقعه حدوداً در ماه می1846 رخ داد. به مدت تقریباً یک سال باب در اصفهان ماند. او تحت حمایت قویترین اشراف آن زمان بود که هم قادر و هم خواهان پشتیبانی و حمایت او از کینه ورزی‌های دشمنانش بودند که در بین آنها روحانیون خطرناک ترین بودند. اما در اوایل سال 1847 حامی او فوت کرد و گرگین خان که جانشین دولت اصفهان شد حس مشابهی با حاکم قبلی نداشت و فوراً باب را تحت یک همراهی مسلحانه به تهران که در آن زمان تحت حکومت محمد شاه و وزیر نابخردش حاج میرزا آقاسی بود فرستاد. [46]

تبعید سید علی محمد باب به ماکو

پس از مدتی و در ژانویه 1847 به دستور محمّد شاه قاجار به سمت تهران حرکت کرد. اما صدر اعظم او حاجی میرزا آغاسی از حضور سید علی‌محمد باب در تهران نگران شد و با شاه تصمیم گرفتند بدون این که باب وارد تهران شود او را به ماکو، واقع در شمال غربی ایران بفرستند.[45]

محاکمه سید علی محمد باب در تبریز


محل برگذاری جلسه علما با سید علی محمد باب در تبریز که اکنون به نام مسجد صاحب الامر شناخته می‌شود.

باب را مجدّداً به تبریز فرستادند و به علما دستور داده شد تا حکم نهایی را در مورد او صادر نمایند. علما هم مجلسی تشکیل دادند و در آن مجلس از باب سوالاتی در مورد ادعای او پرسیدند. ادوارد براون می‌نویسد:اقدام قانونی علیه باب تماماً با شرم آورترین بی انصافی‌ها و بی احترامی‌ها همراه بود. آنها به او گفتند: " اگر تو دروازه دانش هستی البته باید قادر باشی به هر سؤالی که ما انتخاب می‌کنیم و می‌پرسیم جواب دهی ". و بلادرنگ شروع به پرسش درباره اصطلاحات و ریزه کاری‌های فنی طب، دستور زبان، فلسفه و منطق و امثال آن کردند.[47] بگفته مک ایون باب به صورت غیر رسمی در مجلس علما از سوی بسیاری از علمای حاضر محکوم به مرگ شد. اما رای بر جنون در این زمان مطرح شد تا مانع اعدام باب شوند.[44] محمد ترابیان در کتاب حالات و مقالات استاد شهاب فردوسی در این خصوص می‌نویسد:اینکه در برخی کتابها نوشته‌اند سید باب مخبط و مجنون بوده‌است از انصاف و عدالت دور است زیرا همه? آثار او حکایت از یک مجذوب فریفته به افکار خود دارد و در همه موارد به مقدسات اسلامی جداٌ احترام می‌گذارد و به اصول و نوامیس اخلاقی و اجتماعی کاملاً متوجه‌است و مطلقاًٌ علایم جنون در آثار وی دیده نمی‌شود. [48]

تبعید سید علی محمد باب به قلعه چهریق


بازمانده‌های قلعه چهریق در سال 2008 میلادی که در کنار رودخانه زولا در شهرستان سلماس قرار دارد

بازمانده‌های سنگچین‌های قلعه چهریق (محل زندان سید علی محمد باب) در سال 1390

پروفسور ادوارد براون می‌نویسد:[49]

به همین دلیل باب به زور از قلعه چهریق به تبریز برده شد و یک بار دیگر در برابر قضاتی که حکمشان نتیجه قطعی بود مورد بازخواست قرار گرفت. محکمه‌ای که او اکنون به آن تن در داده بود چیزی جز یک سری اهانت‌ها و بی احترامی‌های مکرر نبود. به هر حال شکنــجه گــران او نگران گــرفتن یـک نتیجه بودنـد و آن اینکه رسمــاً باب را وادار کنند از تـعالیمی که می‌آموزد صرف نظر کند. اما آنها قادر به انجام آن نشدند.

مسیو نیکلا منشی اول سفارت فرانسه در ایران می‌نویسد:[50]

بنابر این معلوم می‌شود که باب بسختی در محبس میگذراند و شکایت دارد و نسبتاً" مدت آنهم طولانی بوده‌است زیرا که برحسب مدارکی که ما شرح دادیم در سال 1264 به ماکو رفت و اجرای شهادتش در 27 شعبان 1266 واقع شد مطابق با 8ژوئیه 1850. ولی قبل از اجرای قتل محبس او را تغییر دادند و از ماکو به قلعه چهریق بردند.

در صفحه بعد از 132کتاب نقطةالکاف که به همت پروفسور ادوارد براون منتشر گردیده‌است در ذیل تصویر این قلعه و رودخانه نوشته شده‌است:.[51]

قلعه چهریق در نزدیک ارومیه در آذربایجان که میرزا علی محمد باب قبل از شهادتش درآنجا محبوس بوده و به جبل شدید از آن تعبیر می‌کند

در اینجا فقط با نامه‌ای مخفی شده در گردو یا نوشته‌هایی که به صورت ضد آب دوخته شده بودند و در شیر غوطه ور شده بودند و امثال اینها ارتباط بین باب و پیروانش ممکن بود. باب که اکنون محکوم به بیش از سه سال حبس شدید شده بود، عملاً نمی‌توانست به طور مستقیم مسئول گرایش به مقاومت مسلحانه احتمالی توسط پیروانش در نظر گرفته شود. با این وجود دولت او را سرچشمه آن تعالیمی می‌دانست که کل امپراطوری ایران را دچار تشنج کرده بود و تصمیم به مــرگ او گرفت. آنان تصور می‌کردند که با مرگ او کل جنبش باید از هــم بپاشد.[52]

اعدام سید علی محمد باب و محمدعلی زنوزی

با این که باب در شورش‌ها و کشتارهای واقع شده بین بابیان و قوای دولتی مداخله‌ای نداشت و نقشه آن‌ها نیز از سوی باب طرح نشده‌بود و در انجمن‌های انان نیز شرکت نمی‌کرد اما دولت تصور می‌کرد که باب منشاء شورش هاست. میرزا تقی‌خان امیرکبیر که در زمان ناصرالدین شاه، صدر اعظم دولت ایران بود، به امید این که دیگر بابی‌ها دست به قیام و شورش نزنند، به شاه پیشنهاد اعدام باب را داد.[45]

بدین ترتیب از سوی شاه به تبریز امر شد که باب را از زندان خارج کنند و او را حسب الظاهر محاکمه کنند و سپس به قتل برسانند. بنا به این دستور ناصرالدین شاه، باب را چند ساعت در کوچه و بازار تبریز گرداندند و نوکرهای حکومت و بعضی از مردم و طبقه روحانیون او را مورد انواع تحقیر قرار دادند و قبل از غروب آفتاب او را به محل اعدام بردند.[53]

باب را به همراه محمدعلی زنوزی یکی از مریدانش، در فاصله چند قدمی یکدیگر آویزان نمودند. پس از شلیک تفنگ‌ها، دود چند لحظه آن دو نفر را از نظرها پنهان نمود. پس از متفرق شدن دود باروت مردم توانستند محل اعدام را مشاهده کنند، ندای حیرت و وحشت از مردم بلند شد، چون باب آنجا نبود؛[45] زیرا گلوله‌ها فقط به طناب‌ها خورده بود و سبب بازشدن طناب و نجات باب شده‌بود.[45] باب را در اتاقی یافتند و دوباره به محل اعدام آوردند و مثل سابق بستند. اما این بار سربازان از امر شلیک سرباز زدند.[45] گروهی دیگر را آوردند و فرمان شلیک دادند و این بار باب کشته شد.[45]

واقعه بدشت

ادوارد براون می‌نویسد:ملاحسین بشرویه‌ای به سرعت به سمت روستای بدشت پیشرفت که در نزدیکی مرز استان مازندران قرار داشت و در آنجا با گروه دیگری از هم دینان خویش به رهبری ملا محمدعلی بارفروشی متحد شد. اصلاحات اجتماعی باب که زنان را در رتبه برابری با مردان بالا برد موجب گردید که زرین تاج دختر حاج ملا محمد صالح قزوینی که بنام قرةالعین معروف بود نیز بسمت تعالیم و آموزشهای باب جذب شود. اکنون در میان بابی‌ها در انجمن بدشت ظاهر شد. تصمیم گرفته شد و معین گردید که این زن خوش بیان، شجاع و زیبا متعهد به تشویق و ترغیب وفاداران شود.[54]

در باره اهداف واقعه بدشت ، افسانه نجم‌آبادی گفته‌است که بدنبال شدت گرفتن سرکوب بابیان، رهبران بابی در بدشت جمع شدند تا در مورد سمت و سوی آینده آئین جدید تصمیم بگیرند.[55]از دیدگاه جوان کول، هدف از گردهم‌آیی بدشت آزادسازی سیدعلی‌محمد باب بود که در آن زمان در قلعه ماکو در زندان بود.[56] ماریون وودمن هدف کنفرانس را اعلام جدایی و استقلال کامل آئین باب از اسلام دانسته‌است.[57] طاهره در اجتماع بدشت سخنرانی نمود و با حاضر شدن بدون نقاب روبنده حاضرین را شوکه نمود. او همچنین جدائی دین بابی از دین اسلام و نسخ احکام و سنن قدیم را اعلام نمود.[58] این اتفاق باعث افزایش نگرانی‌های دولتیان و علما در آن زمان شد.[59]

جنگ قلعه طبرسی

ادوارد براون در تشریح جنگ قلعه طبرسی می‌نویسد:[60]

پیروان سید علی محمد باب تحت تاثیر سخنان قرةالعین در واقعه بدشت، در مکانی که مزار شیخ طبرسی در آنجا بود گردهم آمدند. در اینجا، مردان تعلیم دیده برای صلح (علمای مذهبی) با نیروی شجاعت و مهارت باورنکردنی، ماه‌ها مجبور به جنگ با قوای سلطنتی بودند و بارها و بارها نیروهای دولتی را شکست داده و موجب شده بودند که حتی برخی از قوای دولتی نا امید شوند. رهبر شجاع ایشان ملاحسین بشرویه‌ای بود.

آغاز این جنگ بنابر آنچه که جهانگیر میرزا مولف (تاریخ نو) نگاشته، دو ماه قبل از وفات محمد شاه بوده است. اردشیر میرزا حاکم مازندران سعی در سرکوبی پیروان باب نمود. بواسطه عدم موفقیت به پایتخت مراجعه نموده و امیر زاده خانلر میرزا در اواخر ماه رمضان 1264 هجری قمری بجای وی انتخاب و به مازندران وارد می‌شود. وی نیز به جهت شورشها و مبارزات پی در پی امکان تحرک نیافته با دریافت خبر مرگ محمد شاه به دارالخلافه مراجعت می‌نماید. این شورشها نتیجه تبلیغات و آگاهی‌های اجتماعی ای که بابیان پس از کنفرانس بدشت و پراکنده شدنشان در سطح مازندران انجام داده‌اند و البته در این میان نقش قرةالعین را نمی‌توان نادیده گرفت. در ابتدا خوانین محلی و ملایان وابسطه به درگیری با نیروهای تحت فرماندهی ملاحسین بشرویه، که وی را دوم رجل نهضت بابیه به حساب آورده‌اند، می‌پردازند. وی حدود 800 هواخواه داشته است.[61][62] نواب امیرزاده مهدی قلی میرزا را بجای نواب خانلر میرزا مامور داشتند و به اکابر آن ولایت در باب قلع و قمع این طایفه و لحقه فرمان صادر شد.[63]

ملاحسین در 20کیلومتری بارفروش - بابل در نقطه‌ای که مزار شیخ طبرسی در آنجا بود بساختن قلعه‌ای حصین و بروجی مشیّد و خندقی عمیق و خاکریزی متین پرداخت[64][65]

در اکتبر 1848 ارتش شاه برای سرکوبی بابیان از تهران به مازندران گسیل گردید (تقریباً 2 هزار نفر)، این نیرو هماز بابی‌ها شکست خورد. نیروهای تازه نفسی در حدود 7000 تن از تهران به سوی قلعه شیخ طبرسی فرستاده شدومحاصره دژ بابی‌ها آغاز گردید. روحانیون علیه بابی‌ها فتوای (جهاد) دادنداما ارتش شاه نیزکامیابی بدست نیاورد. سرانجام ارتباط ایشان با روستاهای پیرامون بریده شد.[66] با این حال باز هم یورش بابی‌ها ادامه داشت. در دهم ربیع‌الاول سال 1266، یورش شبانه? آنان نیروهای مسلح را وادار به هزیمت کردند. در این شب با بشکه‌های نفت مکان استقرار لشکریان را به آتش کشیدندو بسیاری از جمله دو تن از فرماندهان لشکر را بقتل رساندند.[67]

مولف کتاب فتنه باب می‌نویسد:

چون بعد از دو ماه محاصره تسلطی حاصل نگشت شاهنشاه به اهل مازندران خشم فرموده، سلیمان خان افشار را فرمان داد تا با لشکری خونخوار به جانب مازندران روان شوند.

با اعزام نیروهای جدید و تمام شدن آذوقه اهالی قلعه که از هفته‌ها قبل آخرین آذوقه‌ها را نیز به پایان برده بودند، قلعه پس از چهار ماه محاصره سقوظ کرد. گویا تعداد اسیر شدگان 214 نفر بودخ اند که محمدعلی بارفروش نیز از آنجمله بوده است. بجز تنی چند که گریختند، جمله بابیان را یک به یک شکم دریدند.[68]

قیام بابیان زنجان

پس از جنگ قلعه طبرسی، قیامی به رهبری ملا محمدعلی زنجانی ملقب به حجت در زنجان شکل گرفت.[69]

اداورد براون در خصوص این قیام می‌نویسد:

آرامش موقت که پس از سرکوب شورش مازندران ایجاد شده بود، بزودی توسط نزاعی مشابه در زنجان در شمال غرب ایران شکسته شد. وقوع نزاع از جهاتی خیلی شبیه قبل است. همان شجاعت سرکوب ناپذیر و از جان گذشته از سمت بابی‌ها و همان بی دقتی، بزدلی و سوءمدیریت از سمت محاصره کننده‌ها. اما خیلی زود همچون در شیخ طبرسی حمله غافلگیرانه محاصره و وحشت قحطی را برای محاصره شوندگان به دنبال می‌آورد. پس همان وعده‌های خائنانه از راه می‌رسند و به تسلیم منتهی می‌شوند و مانند گذشته با قتل و عام نابکارانه بابی‌های اعتماد کننده همراه است. این تابستان 1850 با سایر وقایعی که مصیبت بارند مشخص شد.[70]

شورش پیروان باب در نیریز

پس از جنگ قلعه طبرسی و قیام بابیان زنجان قیامی دیگر در شهر نیریز فارس درگرفت.

ادوارد براون در همین خصوص می‌گوید:در تابستان 1850 میلادی در حالیکه محاصره زنجان در حال پیشرفت بود، شورش( قیام)بابی دیگری در نیریز در جنوب ایران روی داد. دولت که کاملاً هوشیار شده بود تصمیم گرفته بود که جنبش بابی را ریشه کن کند. باب که اکنون محکوم به بیش از سه سال حبس شدید در ماکو و قلعه چهریق شده بود ، عملاً نمی توانست به طور مستقیم مسئول گرایش به مقاومت مسلحانه احتمالی توسط پیروانش در نظر گرفته شود . با این وجود دولت او را سرچشمه آن تعالیمی می دانست که کل امپراطوری ایران را دچار تشنج کرده بود و تصمیم به مــرگ او گرفت. آنان تصور می کردند که با مرگ او کل جنبش باید از هــم بپاشد.درست در روز شهادت باب قیام نیریز و چندین هفته بعد درگیری زنجان با نهر های خون سرکوب شدند. [71]

شهدای سبعه

درست در روز شهادت باب قیام بابی های نیریز و چندین هفته بعد از قیام بابیان زنجان که با کشتار عمومی سرکوب شدند. در بین این دو رویداد ، شهادت هفت تن از بابی ها اتفاق افتاده که بدون هیچ اثباتی متهم بر طرح نقشه علیه نخست وزیر ، میرزا تقی خان بودند . ادرواد براون می نویسد: آنطورکه ما از دفتر خاطرات یک بانوی انگلیسی که همسرش سمت مهمی در سفارت بریتانیا را داشت فهمیدیم وفاداری آنان ، همدردی و دلسوزی همگان را برانگیخت و در بین هم کیشان خود لقب شهدای سبعه را دریافت کردند . در بین آنها حاج سید علی ، عموی سید علی محمد باب که بعد از فوت پدرش تحت سرپرستی او بود نیز کشته شد.[72]

کشتار بابی ها در تهران


تصویری از سلیمان خان در حالی که شمع‌آجین شده‌است

در سال 1852 میلادی پس از ترور نافرجام ناصرالدین شاه در تهران، کشتار وحشیانه‌ای در تهران صورت پذیرفت و در طی آن انسان‌هایی بواسطه عقایدشان به فجیع ترین شکل ممکن کشته شدند. سلخ ذی قعده سال 1268 قمری زمان این نسل کشی می‌باشد. در طول این سال‌ها، باب اعدام شده بود و عده‌ای از هواداران او به قصد انتقام، به ناصرالدین شاه در نیاوران و در روز 28 شوال 1268 هجری قمری تیراندازی کردند.[73] این ترور نافرجام ماند. شاه نیز در عوض دستور کشتار بابی‌ها را صادر کرد.[74]سلیمان خان یکی از پیروان کتاب بیان بود. او در هنگام کشتار بابی‌ها در تهران، شمع‌آجین و کشته شد.

ادوارد براون می‌نویسد: دو بابی زنده مانده تحت شکنجه قرار گرفتند گر چه مجبور شدند دین و نیت خود را آشکار کنند اما از گفتن نام هر یک از هم دینان خود و یا فاش کردن محل تجمعشان امتناع کردند . توداری سرسختانه آنان به هر حال بی فایده بود و تحقیق و بررسی شدیدی که توسط پلیس مخفی تهران آغاز شده بود منجر شد به دستگیری حدوداً چهل تن از بابیون که در خانه سلیمان خان غافلگیر شدند . پنج یا شش تن از اینها به انضمام بهاء الله که اکنون ادعای بیعت با اکثریت بزرگی از بابی ها را می کنند بخشیده شده اما بقیه همگی به مرگ محکوم شدند . نخست وزیر از ترس انتقام جویی این فرقه، تصمیم به وادار کردن تمام گروه ها در کشتار زندانیان گرفت . برای این منظور او آنها را در بین ادارات مختلف دولتی ، اصناف تجار و سایر بخش های جامعه پخش کرد و در همان زمان به هر گروه فهماند که شاه روی وفاداری و پذیرش هر یک از گروه ها در نحوه برخورد و رفتار آنها با قربانیان قضاوت خواهد کرد . وزارت جنگ ، وزارت امور خارجه ، تجار ، روحانیون ، درویش ها ، پیش خدمتهای در خدمت شاه ، حتی دانشجویان دانشگاه ها که در آن زمان بر اساس یک مدل اروپایی تاسیس شده بود ، هر یک زندانی مختص خود را دریافت کردند . انواع مرگ های تحمیل شده بسیار وحشتناک بودند که برخی از آنها با تعصب و افراط گری وحشیانه ، ترس از سؤظن و یا جنون تمام عیار به ستمگری و قساوت طراحی شده بودند . از بد اقبالی بابی ها برخی تکه تکه شدند ، برخی با اره از هم جدا شدند ، برخی با تازیانه پوستشان کنده شد و برخی با شلیک دهانه تفنگ منفجر شدند .[75]

قتل طاهره قرةالعین در تهران


قرةالعین. او از کسانی بود که در پی ترور نافرجام ناصرالدین شاه، همزمان با کشتار پیروان کتاب بیان در تهران، کشته شد.

قرةالعین نیز در این ماجرا کشته شد. او که از سال 1265 هجری قمری دستگیر شده بود، در زمان سوء قصد در منزل کلانتر تهران محبوس بود ولی دو هفته بعد از واقعه استنطاق و اعدام شد.[76] دکتر پولاک ، پزشک اتریشی که در آن زمان در خدمت شاه بود ، با یادداشت های خود به اعدام این زن واقعاً شهادت می دهد .[77]

 

 

میرمیران


بابیه


لوح هیکل،دستخط باب، لگو آیین بیانی

سید علی محمد شیرازی مشهور به باب ، نقطه اولی، حضرت اعلی، شمس حقیقت که شارع و بنیان گذار شریعت بیانی می باشد.

آئین بیانی و یا آیین بابی به جنبش مذهبی‌ای گفته می‌شود که از سال 1259 قمری تا 1268 قمری به رهبری علی‌محمد باب در ایران رونق گرفت. این جنبش در ادامه به کشور عثمانی (ترکیه کنونی) تبعید شد.در آنجا برخی درآیین بیانی باقی‌ماندند و برخی دیگر به دنبال دعوی بها به آیین بها گرویدند . بخشی از بیانی ها که به آئین بهایی نگرویدند، جانشینی صبح ازل برای باب را پذیرفتند. این گروه از بابیان خود را ازلی یا بیانی می‌دانند. سید علی محمد باب در کتاب بیان پیروانش خود را اهل بیان می خواند .

 

 

اعلام آغاز شریعت بیانی در بدشت

آیین بابی
Haykal-Bab-2.gif

شخصیت‌های اصلی

باب
صبح ازل
ملاحسین بشرویه - قدوس
طاهره قرةالعین
حروف حی

نوشته‌ها
کتاب بیان - قیوم الاسماء

کتاب جزآء
کتاب پنج شأن
کتاب الحیات
کتاب لعالی و مجالی

تاریخچه

احمد احسائی
شیخیه
تاریخچه دیانت بیانی
میرزا حسینعلی نوری
میرزا یحیی نوری
انشعاب بابی بهائی

تقویم وایام محرمه

تقویم بدیع - میلاد باب
اعدام باب

شاخه‌های

آیین بیانی
ازلی - بهائیت

 

در نوشته‌های اولیه باب، بر ضرورت پیروی پیروان او از دستور‌های دین اسلام -حتّی در مستحبات و نوافل- تأکید شده بود و شواهدی وجود دارد که بابی ها، به همان اندازه که بعد تر مشهور به ردّ دین اسلام شدند، در این دوره معروف به پایبندی کامل به سنّت های اسلامی بودند. با این حال عناصری در ادعای باب - به عنوان مدعی مأمور رسمی‌ خدا- وجود داشت که این موضع محافظه کارانه باب را تهدید می‌‌کرد. به نظر می‌‌رسد طاهره پیش از حتّی خود باب به مفهوم قدرت بالا دستی‌ باب در امور مذهبی‌ دست یافته بود و آن را با ایده هایی که از شیخیه نشأت گرفته بودند پیوند داد. قرةالعین، شاید نیروی محرکه رویداد‌های بدشت در سال 1848 میلادی بود.[1]

واقعه بدشت گردهمایی بین پیروان باب در اواخر رجب و اویل شعبان سال 1264 هجری قمری برابر با اواخر ژوئن و اوایل ژوئیه سال 1848 میلادی بود که با اشاره سیدعلی محمد باب در روستای بدشت در هفت کیلومتری شرق شاهرود برگزار شد. این کنفرانس نقطه عطفی در تاریخ تشکیل جنبش باب بود.[2]

به گفته ریچارد فولتز، این طاهره قرة العین بود که در تهران به فکر تشکیل جلسه‌ای با حضور همه بابی‌های سرشناس افتاد. برجستگان بابی دعوت او را پذیرفتند و در ربیع‌الثانی سال 1264 هجری قمری و همزمان با محاکمه سیدعلی‌محمد باب در آذربایجان، این اجتماع در روستای بَدَشت از توابع شاهرود[3][4] که روستایی در تقاطع راه تهران-مشهد و راه مازندران-هزارجریب-شاهرود بود تشکیل شد. [5]

در باره اهداف تجمع بابیان در بدشت، افسانه نجم‌آبادی گفته‌است که بدنبال شدت گرفتن سرکوب بابیان، رهبران بابی در بدشت جمع شدند تا در مورد سمت و سوی آینده آئین جدید تصمیم بگیرند.[6]از دیدگاه جوان کول، هدف از گردهم‌آیی بدشت آزادسازی سیدعلی‌محمد باب بود که در آن زمان در قلعه ماکو در زندان بود.[7] ماریون وودمن هدف کنفرانس را اعلام جدایی و استقلال کامل آئین باب از اسلام دانسته‌است.[8]

طاهره در اجتماع بدشت سخنرانی نمود و با حاضر شدن بدون نقاب روبنده حاضرین را شوکه نمود. او همچنین جدائی دین بابی از دین اسلام و نسخ احکام و سنن قدیم را اعلام نمود.[9] این اتفاق باعث افزایش نگرانی‌های دولتیان و علما در آن زمان شد.[10]

گروهی از بابیان به تردید افتاده و به رهبری محمدعلی بارفروشی با وی مخالفت کردند. سرانجام طاهره موفق شد در یک مباحثه محمدعلی بارفروشی را متقاعد کند که احکام شریعت اسلام ملغی شده‌است.[11]

طاهره به همین مناسبت شعری نیز سرود و ملغی شدن احکام اسلامی را چنین تشریح کرد:[12]

ای عاشقان ای عاشقان شد آشکارا وجه حق   رفع حجب گردید هان از قدرت رب‌الخلق
آمد زمان راستی کژی شد اندر کاستی   آن شد که آن می‌خواستی از عدل و قانون و نسق

عقیده باب درباره ی آیین اسلام

باب با کمال ایمان و صداقت دربار? اسلام و بزرگان این آیین صحبت می کند و همه جا با احترام شایسته از آنان نام میبرد ولی دوره حکومت اسلام را فقط هزارسال می داند یعنی می گوید که دویست و شصت سال مدت نزول قرآن و تجلی اخبار معصومین است و پس ازغیبت امام در سال 260 هجری قمری که پایان دوره اسلام بود فرا رسید و من ظاهر شدم. سیدعلی محمد باب در اثبات این عقیده به چند آیه قرآن تمسک کرده است :

  • یدبر الامر من السماء الی الارض ثم یعرج الیه کان مقداره الف سنة ممّا تعدون (سوره سجده، آیه 5)
  • و یستعجلونک بالعذاب و لن یخلف الله وعده و ان یوماً عند ربک کالف سنةٍ ممّا تعدون (سوره حج، آیه 47)
  • یقولون متی هذا الوعد ان کنتم صادقین . قل لکم میعاد یومٍ لاتستخرون عنهُ ساعة و لاتستقدمون(سوره سبأ، آیات 28و29)[13]

پروفسورادوارد براون به نقل از باب می‌نویسد:[14]

هیچ ظهوری آخری نیست بلکه فقط میزانی از حقیقت را بیان می کند که وضعیت پیشرفت انسان او را قادر به درک آن کرده باشد.

قیامت از نظر آیین بیانی

باب در این باره می‌گوید: «مراد از یوم قیامت یوم ظهور شجره حقیقت [15] است و مشاهده نمی‌شود که احدی از شیعه یوم قیامت را فهمیده باشد . بلکه همه موهوماً امری را توهّم نموده که عند الله حقیقت ندارد . و آنچه عند الله و عند عرف اهل حقیقت مقصود از یوم قیامت است اینست که از وقت ظهور شجره حقیقت در هر زمان بهر اسم الی حین غروب آن یوم قیامت است . مثلاً از یوم بعثت عیسی تا یوم عروج آن، قیامت موسی بود که ظهور اللّه در آن زمان ظاهر بود به ظهور آن حقیقت که جزا داد هرکس مؤمن به موسی بود بقول خود و هرکس مؤمن نبود جزا داد بقول خود . زیرا که ما شهد اللّه در آن زمان ما شهد اللّه فی الانجیل بود . و بعد از یوم بعثت رسول اللّه تا یوم عروج آن، قیامت عیسی بود که شجره حقیقت ظاهر شده در هیکل محمّدیّه و جزا داد هر کس که مؤمن به عیسی بود و عذاب فرمود بقول خود هرکس که مؤمن به آن نبود . و از حین ظهور شجره بیان الی ما یغرب قیامت رسول اللّه هست که در قرآن خداوند وعده فرموده .» [16]

احکام آیین بیانی

تحصیل علوم

در باب هیجدهم از واحد سوم بیان امر شده که باید هر چیز را به منتهی درجه کمال خود رسانید.

در باب پانزدهم از واحد یازدهم بیان ذکر شده که : و دانش خود را محیط به هر چیز گردانید هنگام استطاعت خود هر شیئی را به دانش حکمت خود فرا گیرید زیرا که نوشته است و امر فرموده ساکنان بیان را این که به علم خود دانا شوند و فراگیرند دانش آنها به انچه بر روی زمین است از هر پادشاهی و نبی دین او و کتاب او و حدود قلمرو او و عدد لشکر او و قیمت آنچه نزد او است و هر آنچه مال اوست از آنچه نباشد برای او مانندی

در باب دوازدهم از واحد نهم نهم کتاب بیان دستور داده که باید فرزندان را بحسن خط تعلیم دهند.

در کتاب چهار شآن در باب هیجدهم از واحد چهارم آمده است که اطفال را به چیز هایکه بر آنها دشوار است تعلیم ندهید و کمال لطف و رافت را در حق آنها منظور دارید و تحمیل نکنید بر آنها چیزهاییکه برای آنها سودی ندارد و اگر کردید مسئول خواهید بود.

در کتاب شرح ابجد بیاناتی هست که خلاصه آن این است : بدان که متعلم که حق معلم مشتق از حکم الله است پس حق او را بشناس و قدر او را عظیم دان و در محضر او مودب باش و در مقابل او نخند و با چشم و دست به او اشاره نکن و درحین تعلم در مقابل روی او بنشین و بقدر ثلث و ذراع شرعی فاصله بگیر وآنچه را که استطاعت داری به او برسان زیرا که اگر مافی الامکان را در قدم او نثار کنی به اندازه تعلیم حرف (ب) که به تو تعلیم کرده نیست و معادل حق او نمی‌شود و در مقام معلم توصیه کرده که هیچوقت بر طفل غضب نکند و ابداً متعرض او نگردد و اگر خواست تنبیه کند به ضرب خفیف اکتفا کند زیرا که طفل نازکتر از شیشه است و شیئی لطیف زود می شکند و خداوند این عمل را دوست ندارد.

در باب یازدهم از واحد یازدهم چهارشآن است که باید اطفال را در صغر سن با خطوط بدیعه تربیت کرد و نزد استادانی گذارد که از حیث خط ممتاز باشند و لکن طوری نشود که اسباب حزن آنها فراهم گردد بلکه باید وسایل تشویق آنها فراهم گردد که به طیب خاطر تعلیم گیرند.

در جهار شآن باب دوازدهم از واحد پانزدهم آمده است که فرزندان را به علم نحو و صرف و حکمت بیان و حروف و طلسمات تعلیم دهید و علم حروف علم ظاهر کلمات است و طلسمات علم اعداد که از آن جمله است علم حساب.

حلال و حرام

سید علی محمد باب در مورد حلال و حرام می‌گوید: حلال محمد تا روز قیامت حلال است و حرام او نیز تا روز قیامت حرام است.[17] به اعتقاد بابیان، ظهور باب همان قیامت است، یعنی حلال و حرام محمد و دیانت اسلام تا زمان اظهار امر باب پابرجا بوده‌است و از زمان ظهور باب و شروع دیانت بابی، بسیاری از موارد تغییر کرده‌است.[18]

  • در باب هیجدهم از کتاب بیان نهی شدید شده است از شرب مسکرات حتی برای مریض. خوردن مشروبات الکلی و هر چیز بدبو و کریه و انواع دخانیات حرام است.[19]
  • در بیان صراحتاً قتل نفس حرام شده است در باب شانزدهم از از واحد یازدهم، نهی از قتل و قطع اعضای بدن انسان شده است
  • در باب پنجم از واحد چهارم کتاب بیان قتل نفس کاملاً ممنوع شده است
  • در باب هیجدهم از واحد ششم کتاب بیان استخراج می شود که تفتیش عقاید و جستجو در امور شخصی مردم حرام است
  • در باب شانزدهم از واحد نهم کتاب بیان نهی اکید از ضرب وشتم شده است و این موضوع در باب ششم از واحد دهم تکرار شده است
  • در باب هفدهم از واحد دهم نهی اکید شده است از قرض گرفت لوازم شخصی دیگران
  • در باب یازدهم از واحد نهم کتاب بیان خرید و فروش عناصر اربعه ممنوع گردیده است
  • در باب ششم از واحد هفتم کتاب بیان ازدواج میان کسانی که با هم سنخیت ندارند حرام اعلام شده است
  • در باب پانزددهم از واحد دهم کتاب بیان بر رعایت حال حیوانات و عدم تحمیل وزن زیاد بر حیوانات دستور داده شده است
  • در کتاب چهارشآن در باب نوزدهم از واحد چهارم نوشته شده : که مالک نگردید چیزی را که نفس شما از آن کراهت داشته باشد و از روئیت آن محزون گردید.
  • در باب یازدهم از واحد نهم کتاب بیان رسماً با برده داری و خرید فروش انسان مخالفت و نهی گردیده است
  • در باب نهم از واحد یازدهم کتاب بیان ذکر شده که در مجالسی که در آن ابهاج و سروری مهیا نباشد و در شآن و مقام فرد نباشد باید دوری نمود
  • در باب یازدهم از واحد ششم از تنبیه بدنی منع گردیده است
  • در باب هفتم از واحد نهم نهی اکید شده است از ابیع و شرای انقوزه و تنباکو که آنرا ورق زقوم خطاب کرده اند
  • در باب هشتم از همین واحد از استعمال تریاک و مسکرات نهی گردیده است
  • زنا حرام و شخص زانی از رحمت خدا بی نصیب است.[20]

دستورات مر بوط به طهارت

در باب چهاردهم از واحد پنجم بیان آمده است : و هیچ شیئیی در بیان احب نزد خداوند نیست از طهارت و لطافت و نظافت - و خداوند در بیان دوست نمی‌دارد که شاهد شود بر نفسی دون روح و ریحان را و دوست می دارد که کل با منهای طهارت معنوی و صوری در هرحال باشند که نفوس ایشان از ایشان کره نداشته باشد چگونه و دیگری ....

در چهار شآن در باب هیجدهم از واحد هفتم از خداوند درخواست می کند که اهل بیان را برصفت طهارت و نظافت و نزاهت تربیت نماید.

در باب بعدآمده که خداوند دوست داشته و میدارد طهارت و لطف و نظافت را بقدریکه ممکن است باید جسدرا تمیز نگهداشت و همچنین لباس را باید در منتهای نظافت نگهداشت ولی نباید آنقدر آب استعمال کرد که لون(رنگ) بدن تغییر کند. و باز در همین باب است که باید از وسواس دوری کرد.

محو بعضی کتب

 باب در یکی از ابواب کتاب بیان می‌گوید که پیروان شریعت بیان باید به جز کتاب بیان و آیات باب، از قرائت سائر کتب خودداری کنند و تمام کتابها را محو نمایند. در کتاب بیان فارسی البته ذکر کرده‌اند که مقصود از محو کتاب‌ها چه نوع کتاب‌هائی است.

مقصودشان از محو کتاب را کتابهائی ذکر می‌کنند که علما و فقها در فنون مختلفه نوشته‌اند. مثلاً کتابهائی که متکلمین اسلام در مسائل علم نوشته‌اند، تمامش ایراد و اشکال و اعتراض بر یکدیگر و جنگ و جدال و سایر شئونی است که به درد دنیا نمی‌خورد. غالب کتب فلاسفه که در مسائل مختلفه نوشته‌اند، به درد کسی نمی‌خورد جز این که برای خوانندگان اضطراب فکر و تشتت حواس ایجاد می‌کنند.[21]

غذا

 هر 19 روز، یک بار باید در حدود استطاعت از 1 نفر متجانس و هم سنخ پذیرائی کرد. در شام و نهار باید به یک غذا اکتفا کرد و تجاوز حرام است. هر 19 روز، یک بار باید در حدود استطاعت از 19 نفر متجانس و هم سنخ پذیرائی کرد.[22]

خوردن سیر یا پیاز خام حرام است و ترب و تره و هر آنچه بوی بد دارد نخوردنش بهتر است .[23][نیاز به ذکر منبعی که در دسترس باشد].

نماز

دیانت بابی، به عنوان دینی مستقل از دیگر ادیان الهی دارای نماز مخصوص به خود است، این نماز، نمازی 19 رکعتی می‌باشد که بر هر فرد بابیِ بالغ فرض واجب بوده‌است که آن را ادا کند.[24])[25]

در باب نوزدهم از واحد پنجم کتاب بیان فارسی نوشته شده است: در بیان هیچ عبادتی نزد خداوند محبوب تر نبوده از نفع نفسی به نفسی اگرچه با دخال سروری در قلب او باشد و هیچ عملی ابعد تر نبوده به ظر نفسی نفسی را اگر چه بادخال حزنی در قلب او باشد.[26]

روزه

یکی دیگر از احکام دیانت بابی روزه می‌باشد. بر هر فرد بابی بالغ واجب است که در ماه روزه دیانت بابی، روزه بگیرد در باب هیجدهم از واحد هشتم کتاب بیان ذکر شده است که نوزده روز آخر سال بیانی را روزه بگیرند و تا سن کسی به یازده نرسیده روزه بر او واجب نیست و همچنین پس از چهل دو سال واجب نخواهد بود و مدت هر روز از طلوع شمس است الی غروب و حقیقت روزه در آن باب مفصل تشریح شده است ، تقویم بابی19 ماه 19 روزه‌است و بابیان یک ماه کامل خود را از طلوع خورشید تا غروب آفتاب از خوردن و آشامیدن پرهیز می‌کنند و به تعدیل اخلاق می‌پردازند. شرح کامل نام ماه ها و نام روزها در کتاب بیان ذکر گردیده است http://www.bayanic.com/cal/bay.html

دیدگاه سیدعلی محمد باب در خصوص من یظهرالله

پروفسورادوارد براون چنین نگاشته‌است:[27]

تعالیم باب نیز پیشرفت‌های چشمگیری داشت. او اعلام کرد که صرفاً دروازه و راهی که به امام مهدی ختم می‌شود نیست بلکه خود امام است و اینکه او عملاً موعود و حقیقت آغازین است که بار دیگر برای بشر آشکار شده‌است و اینکه آنچه در ظهورهای قبلی بطور تاریک بیان شده بود و بصورت معما در آمده بود حالا او آنرا بطور باز و بدون تردید بیان و اعلام می‌کند. در همان زمان او پایانی را برای ظهورش اعلام نمی‌کند و رسماً و علناً اعلام می‌کند که بعد از او فــردی بزرگ و مهمتر برای تکمیل آنچه او شروع کرده بـود ظاهر خواهد شد (کسی که او چنین می‌نامد: من یظهره الله جلّ و عزّ).در کتابهای نوشته شده توسط باب درک این موضوع شگرف است که او نگران دین خود نیست بلکه نگران درکی است که توسط پیروانش نسبت فردی که خداوند او را ظاهر می‌کند، باید وجود داشته باشد. بارها و بارها، تقریباً در هر صفحه، باب از مسلمانان استدعا می‌کند که در ظهور بعدی آنگونه که در این ظهور رفتار کردند، عمل نکنند و به یاد داشته باشند که هیچ ظهوری آخری نیست بلکه فقط میزانی از حقیقت را بیان می‌کند که وضعیت پیشرفت انسان او را قادر به درک آن کرده باشد

در حقیقت باب در تکاپوی عرضه کردن مذهب خویش به دو طریق بود که تا حد ممکن مستقل از شخصیت خودش بود. اول اینکه، همانطور که در ابتدا دیدید، او اعلام کرد که این مذهب را اصلاً پایانی نیست و ظهور«من یظهره الله»، را پیش بینی کرده بود که او برای کامل کردن مذهبی که باب آنرا بنیان نهاده بود خواهد آمد. ثانیاً او (باب) صلاحیت معنوی را حتی طی دوران زندگی خود به تنهایی روی خودش متمرکز نکرده بود، بلکه روی آنچه او آنرا یگانگی و وحدت می‌خواند تکیه کرده بود، یعنی نوعی پیشوایی، که شامل خود او «نقطه» و هجده نفر دیگر بنام «حروف حی» بود. جوانی به نام میرزا یحیی که توسط باب به «صبح ازل» لقب یافته بود بعد از خود باب در آن یگانگی بالاترین مرتبه را گرفته بود. [28]

عباس افندی و پدرش در بسیاری از آثار خود اظهار کرده اند که سیدعلی محمد باب از وجود میرزا حسینعلی که باید دعوی من یظهره اللهی کند در میان خود اطلاع داشته است ولی اگر کسی کتاب بیان را بخواند با کمال صراحت و وضوح در میابد که این مطاب درست نیست زیرا در اغلب ابواب بیان عباراتی هست که معلوم می کند موعود بیان پس ازآنکه دین بیان جهانگیر شود و ثمرات خود را بدهد در میان بابیان ظاهر خواهد شد.:[29]

انشعاب آئین بهائی از آئین بیانی


میرزا یحیی نوری جانشین منتخب سید علی محمد باب، ملقب به صبح ازل، ثمره، وحید

کمی قبل از اعدام سید علی‌محمد باب عبدالکریم، یکی از پیروانش توجه او را به اهمیت تعیین جانشین جلب کرد لذا باب تعداد مشخصی لوح نوشته آنها را به عبدالکریم داد تا به دست یحیی صبح ازل و بهاءالله برساند. [30]. پس از قتل‌عام پیروان باب در تهران ؛ بغداد به مدت 11 سال بعد محل اقامت رهبران بابی می‌شود که از ویرانگری هولناک 1852 گریخته بودند. «میرزا یحیی صبح ازل» که قبلاً به او اشاره کرده‌ام که در هنگام مرگ باب حرف اصلی «یگانگی» شده بود، نیز به آنجا گریخت. بزودی برادر ناتنی او«بهاءالله» که بسیار نزدیک از کنار مرگ گذشته بود و از زندانی که در آن افکنده شده بود آزاد شده بود به دنبال او رفت.[31] بعد از مرگ باب، صبح ازل به عنوان شخصیت محوری جنبش مورد توجه قرار گرفت.[32] رهبری صبح ازل جنجال برانگیز بود. وی کمتر در میان بابیها حاضر می‌شد. منوچهری ادعا می‌کند که دلیل در خفا ماندن صبح ازل بخشی از وصیت نامه سید علی محمد باب است که او را به محافظت از خویش توصیه کرده بود. [33] رهبران بابی به مدت دوازده سال در آنجا ماندند و مشغول نوشتن تدوین و اشاعه دینشان بودند و پیروان خود را ترغیب می‌کردند که از هر مقاومتی در برابر مقامات اجتناب کنند و با زندگی پرهیز کارانه، پذیرش صبورانه و رفتار مهربانانه با تمامی انسانها دین خود را به تمام دنیا توصیه کنند.[34]

پروفسورادوارد براون می‌نویسد:[35]

در سال 1864 دولت ایران مقامات ترکیه را واداشتند تا تبعیدیان بابی را به مکان‌هایی دورتر از مرزهای خود انتقال دهد، ابتدا به قسطنطنیه (استامبول) و سپس به شهر ادرنه.اکنون که آنها در ادرنه بودند واقعه بزرگی روی داد که موجب شد پیروان سیدعلی محمد باب به دو حزب متضاد تقسیم شوند. همانطور که توضیح دادم، صبح ازل تا به این هنگام بطور کلی به عنوان جانشین قانونی باب اعلام شده بود و رئیس مشهود دین بود. اما همانگونه که توضیح داده‌ام، باب اظهار کرده بود که ظهور او نهایی و آخری نیست و او در زمان آینده نامعین، جانشینی خواهد داشت (من یظهره الله).در همان زمان باب مؤکداً اعلام کرد که زمان ظهور این ناجی موعود فقط برای خدا شناخته شده‌است، بطور کلی باور بر این بود که "ظهور جدید به مدت حداقل هزار سال به وقوع نخواهد پیوست"، پیش از آنکه بسیاری از کشورها مذهب باب را باید قبول کرده باشند و اینکه هیچ کس به دروغ نمی‌تواند ادعا کند که اوست و اینکه او ناگهانی و غیر منتظره ظاهر خواهد شد. و اینکه وقتی او ظاهر شود، قویترین مقام برای تائید یا رد کردن او، برای بستن یا رهانیدن او، اختیار مسلم و بی چون و چرای اوست.بنابراین وقتی بهاءالله ناگهان اعلام کرد که او ناجی موعود است که آنان ظهورش را با اشتیاق فراوان انتظار می‌کشیدند، و به تمامی مومنین هشدار داد آنطور که مسلمانان بوده‌اند، محتجب باقی نمانند، شمار بیشتری فوراً مقام او را تصدیق کردند و کلمات او را به عنوان الهام شده الهی پذیرفتند و تسلیم بی چون و چرا و کامل او شدند. بنابراین برای اینانی که اکنون بهایی خوانده می‌شوند. نوشته‌های باب یک سند قدیمی فرض می‌شد. اما تمامی بابی ها از پذیرش کنار گذاشتن این قوانینی که هنوز بیش از سی سال از آن نگذشته بود، خشنود و راضی نبودند. شخص صبح ازل صحت ادعای بهاءالله را رد کرد و نپذیرفت به نفع او کنار برود و اقلیتی از بابی ها که اکنون ازلی نام دارند از شکستن بیعت با او و پذیرفتن سروری دیگری امتناع ورزیدند.

در طول زمانی که بها و میرزا یحیی نوری هر دو در بغداد بودند بها آشکارا و در نامه‌هایش صبح ازل را به عنوان رهبر جنبش خطاب می‌نمود.[36] برخی گزارش‌ها حاکی از این است که ادعای جانشینی صبح ازل آشکار است.[37]

این دسته از پیروان سیدعلی محمد شیرازی مشهور به باب که معتقد به کتاب بیان بوده و "بیانی" نامیده می‌شدند، به دنبال طرح موضوع من یظهره الله بودن توسط میرزا حسینعلی نوری در سال 1866، نظریه‌های ایشان را در خصوص اینکه موعود کتاب بیان هستند را نپذیرفته و همچنان به کتاب بیان و جانشین سیدعلی محمد باب یعنی میرزا یحیی نوری صبح ازل پایدار و معتقد مانده و ازلی نام گرفتند. ازلی نام گروهی از پیروان سید علی محمد باب است که پس از وی صبح ازل را جانشین وی دانستند. [38] میرزا حسینعلی بهاء در سال1863به طور محدود ادعای من یظهری کرد و بعدترها در سال 1866 ادعایش را عمومی ساخت[39]

Daltaban Peyrevi در مقدمه کتاب فراخوان کامل به بهشت بیان چنین نوشته‌است:[40]

سال‌ها بعد از شهادت حضرت نقطه اولی (سیدعلی محمد باب) در نهم ژوئیه سال 1850، تعدادی از این نا اهل‌ها پیش آمدند و ادعا کردند که نه تنها جانشین باب هستند، بلکه خود را به عنوان من یظهره الله (موعودکتاب بیان) جلوه دادند. این موضوع قبلاً توسط باب پیش بینی شده بود که در آینده افرادی مدعی جانشینی الهی خواهند شد. علی‌رغم این واقعیت که حضرت نقطه، کامـلاً این موضوع را روشن نموده و صراحتاً میرزا یحیی(کسی که بارها توسط سید باب، صبح ازل نامیده شده بود) را جانشین و رهبر معنوی مؤمنین بیان اعلام نموده بود.

میرمیران


فرقه‌های منسوب به معتزله

1- الحسنیه

2- الواصلیه

3- هذیلیه

4- نظامیه

5- بشریه

6- الکعبیه

7- هشامیه

8- جبائیه

9- جاحظیه

10- معمریه

11- خیاطیه

12- مداریه

13- شمامیه

14- خابطیه

15- هاشمیه

16- اسکافیه

17- اسواریه

18- جعفریه

19- حماریه

20- عمرویه

 

 

 

میرمیران


این مذهب در اوایل قرن دوم هجرى توسط واصل بن عطا (80- 131) پدید آمد، در آن زمان مسئله مرتکبان گناه و حکم دنیوى و اخروى آنان مورد بحث جدى قرار داشت. خوارج آنان را کافر و مشرک دانسته و معتقد بودند اگر بدون توبه از دنیا بروند محکوم به عذاب ابدى خواهند بود، اما اکثریت امت آنان را مؤمن فاسق مى‌دانستند، و حسن بصری آنها را منافق مى‌دانست.
در چنین شرایطى، و اصل بن عطا که از شاگردان حسن بصرى بود، راى جدیدى را ابراز نموده، گفت: ایمان اسم مدح بوده و عبارت است از مجموعه‌اى از خصال و صفات پسندیده، و مرتکبان کبایر فاقد برخى از آن صفاتند، فسق نیز اسم ذم است، لذا فاسقان را نمى‌توان مؤمن نامید. و از طرفى، چون به توحید اقرار داشته و برخى از صفات حمیده را نیز دارا هستند، نمى‌توان آنان را مشرک و کافر نامید. و در نتیجه باید گفت: فسق حد وسط میان ایمان و کفر بوده و مرتکبان کبایر نه مؤمنند و نه کافر، ولى از آنجا که در قیامت، انسانها دو گروه بیش نیستند، گروهى اهل بهشت و گروهى اهل دوزخ،
«فریق فى الجنة و فریق فى السعیر» [1]
و بهشت نیز جایگاه مؤمنان و صالحان است.
بنابر این اگر فاسقان بدون توبه از دنیا بروند اهل دوزخ و مخلد در آنند، این نظریه به عنوان «منزلة بین المنزلتین‌» شهرت یافت. [2] [3] [4] [5]


وجه تسمیه معتزله



درباره وجه تسمیه آنان به معتزله گفته شده است: چون واصل بن عطا و پیروان او پس از ابراز این نظریه، از مجلس درس حسن بصرى کناره گرفتند، به این نام شهرت یافتند. در این باره وجوه دیگرى نیز گفته شده است که یادآورى آن در اینجا فایده چندانى ندارد [6]

سیر تحول تاریخی معتزله

مذهب معتزله در طول حیات خود تحولاتى را پشت‌سر گذاشته است .

← عصر امویان
زمامداران اموى، غالبا از عقیده جبر طرفدارى مى‌کردند و با طرفداران آزادى اراده مخالفت و درگیرى داشتند. بدین جهت پیشگامان قدریه را به قتل رساندند، و از آنجا که معتزله نیز در مسئله آزادى اراده، طرفدار نظریه قدریه بودند، باید گفت: آنان در این زمان از شرایط مناسبى براى نشر عقاید خود برخوردار نبودند. و براى آنکه به سرنوشت اسلاف قدرى خود گرفتار نشوند، روش ملایمت را برگزیدند. ولى پس از مرگ هشام بن عبدالملک، حکومت اموی ثبات و اقتدار سیاسى خود را از دست داد و به بى‌ثباتى و تزلزل گرایید. در دوران آخرین زمامدار، مروان حمار (127- 132) دامنه شورش و اعتراض علیه امویان گسترش یافت و سرانجام حکومت‌بنى امیه به دست عباسیان سقوط کرد [7] در نتیجه شرایط یاد شده، در آخرین فصل تاریخ حکومت امویان، متفکران اسلامى زمینه مناسب را براى فعالیت‌هاى فکرى و فرهنگى فراهم کردند. متکلمان معتزلى نیز به طور کامل از آن بهره گرفته و به نشر افکار و عقاید خود را در نقاط مختلف سرزمین اسلامى پرداختند. رهبرى کلام معتزله را در این دوره، پایه گذار آن، یعنى واصل بن عطا بر عهده داشت، وى در سال 131 هجرى درگذشت. و پس از او تا سال 143 عمرو بن عبید، کلام معتزله را رهبرى کرد.

← عصر عباسیان
کلام معتزله در عهد عباسیان چهار دوره متمایز را پشت‌سر گذاشت:
1- دوره قبل از مامون (132- 198).
2- دوره مامون تا واثق (198- 232).
3- عهد متوکل و پس از آن (232- 300).
4- پس از ظهور اشعری.

← دوره قبل از مامون
در اوائل دوره نخست (عصر سفاح و منصور) رابطه معتزله با دستگاه حاکم، نه کاملا قهرآمیز بود و نه مورد حمایت عباسیان. در این ایام معتزله به مقتضاى اصل امر به معروف و نهی از منکر، گاهى مظالم هیئت‌حاکم را به آنان گوشزد مى‌کردند، ولى از شورش و قیام خوددارى مى‌نمودند، لذا از خشم عباسیان در امان ماندند. در زمان مهدی عباسی (169- 159) متکلمان معتزلى از شرایط خوبى برخوردار بودند، زیرا افزایش زنادقه و فعالیت‌هاى الحادى آنان، مهدى را به مبارزه با آنان بر انگیخت و او از متکلمان خواست تا به مقابله با زنادقه قیام کنند [8] ولى در اواخر این دوره (عصر هارون الرشید) با آنان مخالفت‌شد، و هارون از مناظرات کلامى- که مورد علاقه شدید معتزله بود- ممانعت کرد، و حتى متکلمان زندانى شدند [9]
در این عصر ترجمه کتب فلسفی به عربى آغاز گردید و متکلمان معتزلى توانستند به تدریج‌با آراى فلسفى آشنا گردند، چنانکه علی بن محمد خراسانی گفته است: منصور اولین خلیفه‌اى است که کتابهاى سریانی، اعجمی و یونانى براى او ترجمه شد [10]

← دوره مامون تا واثق
دوره دوم، دوران اوج عزت و اقتدار معتزله است، زیرا در این دوره از حمایت کامل زمامداران عباسى برخوردار بودند و آراء و عقاید آنان به صورت عقاید رسمى دینى پذیرفته شد و آنان با آزادى کامل به نشر عقاید خود پرداختند و با توجه به عقیده خاص آنان درباره امر به معروف و نهى از منکر، با مخالفان خود (اهل حدیث و حنابله)به شدت برخورد مى‌کردند

← دوره متوکل و پس از آن
با مرگ واثق (متوفاى 232) و به قدرت رسیدن متوکل (232- 247) ، ستاره اقبال و اقتدار معتزله افول کرد، زیرا وى روشى کاملا متضاد با سه خلیفه پیش از خود )مامون، معتصم، واثق) در پیش گرفت، بحثهاى کلامى را ممنوع کرد، از مخالفان معتزله (اهل حدیث و حنابله) ، و نظریه قدم قرآن به شدت حمایت کرد. مخالفت متوکل با افکار و عقاید معتزله- و در حقیقت‌با عقل گرایی- سنت‌سیئه‌اى بود که حکماى عباسى بعد از وى نیز از آن پیروى کردند. این امر باعث‌شد که ظاهرگرایان با تکیه بر قدرت سیاسى، از رشد و گسترش عقل گرایى جلوگیرى کردند و در این راه از حوادث تلخ دوران محنت نیز سود جستند و افکار عمومى را علیه معتزله شوراندند. مخالفت آنان مبتنى بر استدلال عقلی و منطقى نبود. لذا در انظار صاحب خردان مقبولیت چندانى نیافت. بنابر این پس از متوکل، تا پایان قرن سوم، اقتدار معتزله درهم شکست و مخالفان آنان مورد حمایت‌حکام عباسى بودند. اهل حدیث و ظاهرگرایان، روش مجادله و کلام را بدعت دانسته و در مخالفت‌با عقاید معتزله از استدلال عقلى استفاده نمى‌کردند و یگانه حربه آنان استناد به ظواهر و تکفیر مخالفان بود، لذا متکلمان معتزله توانستند در فرصتهایى که به دست مى‌آورند با استفاده از جدل و استدلال عقلى از خود دفاع کنند.

← معتزله، پس از قرن سوم
در آستانه قرن چهارم هجرى، ابو الحسن اشعری- که از شاگردان ابو علی جبایی (متوفاى 303) معتزلى بود و با روش مجادله و کلام آشنایى کافى داشت- به دنبال مناظره‌اى که میان او و استادش رخ داد و پاسخهاى استاد را قانع کننده ندانست، از مکتب معتزله کناره گرفت. او در یک روز جمعه، در مسجد جامع بصره، کناره‌گیرى خود را از آراء و عقاید معتزله درباره خلق قرآن، رؤیت‌خدا و خلق افعال اعلان کرد. [11]

روش فکرى معتزله

معتزله در بحثهاى کلامى و نیز تفسیر آیات قرآن،از عقل و تفکر عقلانى استفاده مى‌کردند،و هرگاه نتایج استدلالهاى عقلى آنان با ظواهر دینی مخالفت داشت،دست به تأویل ظواهر زده و بدین وسیله میان عقل و دین ایجاد هماهنگى مى‌کردند.فیلسوفان اسلامی نیز از همین روش پیروى مى‌کنند،که معتزله غالبا از تفکر جدلی بهره مى‌گرفتند،ولى فیلسوفان اسلامى از تفکر برهانی. محقق لاهیجی نیز در تعریف روش معتزله گفته است: «این جماعت،ترتیب رأى عقلى نموده،آیات و احادیثى که مضمونش به حسب ظاهر موافق آرا و عقول ایشان نبودند،به تأویل آن بر نهج قوانین عقلى مبادرت مى‌کردند» [12]

اصول مذهب معتزله

مذهب معتزله بر پایه پنج اصل استوار است که هر کس به آنها اعتقاد داشته باشد معتزلى خوانده مى‌شود. قاضی عبد الجبار معتزلی (متوفاى 415 ه) کتابى را بر اساس همین اصول پنجگانه تدوین کرده است که «شرح الاصول الخمسة» نام دارد. از اصول یاد شده، آنچه جزو مسایل ایمانى و اعتقادى است، اصل توحید و عدل است و سه اصل دیگر در واقع معرف مذهب معتزله است [13]
1ـ اصل توحید
2 ـ اصل عدل
3 ـ وعد و وعید: یکى از مصادیق قاعده لطف، وجوب وعد و وعید است.وفاى به وعده نیز عقلا و نقلا واجب است .جهات یاد شده مورد قبول همه طرفداران قاعده حسن و قبح عقلی است، ولى درباره وفاى به وعید دو نظریه است: اکثریت معتزله وفاى به وعید را نیز واجب مى‌دانند و آنان به «وعیدیه» معروفند، و دیگران که قائل به وجوب آن نیستند، به «تفضیلیه» مشهورند. بنابر این، از نظر «وعیدیه» گنهکارانى که بدون توبه از دنیا بروند، قطعا عذاب خواهند شد، و این نظریه با نظریه «مرجئه» در تضاد کامل است، زیرا آنان به طور قطع به شمول عفو الهى نسبت به گنهکاران حکم کرده‌اند.
4 ـ المنزلة بین المنزلتین: همان گونه که در آغاز بحث بیان گردید، این اصل مربوط به مرتکبان کبایر است و نظریه «المنزلة بین المنزلتین» اولین نظریه جدیدى بود که معتزله آن را مطرح کردند و به واسطه آن به معتزله نامیده شدند.
5 ـ امر به معروف و نهى از منکر: در اینکه امر به معروف و نهى از منکر از ضروریات دین اسلام است، اختلافى نیست.اختلاف نظر درباره نحوه وجوب و شرایط و مراتب آن است، معتزله در اجراى این فریضه دینى، اهتمام بسیار داشتند و به ویژه با زندقه و الحاد، شدیدا مبارزه مى‌کردند، فریضه امر به معروف و نهى از منکر، در مذهب امامیه نیز جایگاه بلندى دارد که در کتب حدیث، کلام، تفسیر و فقه شیعه درباره آن بحثهاى گسترده‌اى انجام شده است.

 

 

میرمیران

 


معتزله از جریان‌های اصلی کلامی در میان اهل سنت است. ایشان بر خلاف اهل حدیث که انبوه حدیث‌های اصیل و جعلی پیامبر و صحابه را مورد توجه خود قرار داده بودند، عقل و خرد را به تنهایی برای پیروی از اسلام راستین کافی می دانستند. و گاهی نظرات فلاسفه را با دین مخلوط می ساختند. بعدها اشاعره برخاستند و جانشین اهل حدیث شدند.اشاعره را می توان جمع میان معتزله و اهل حدیث دانست ولی آن‌ها نیز عقاید معتزله را مردود می دانستند.

تاکید معتزله بر روی عقل آنچنان جدی بود که بر خلاف بسیاری از فقها که حدیث را مطلق می دانستند آنان اعتقاد داشتند که در تعارض حدیث با عقل، عقل مقدم است. به علاوه و باز بر خلاف نظر بسیاری از علما، اعمال و احادیث صحابه را مطلق و لازم‌الاجرا نمی‌دانستند.[1] اما اساسی ترین و در عین حال بحث انگیز ترین موضع گیری معتزله در بحث پیچیده مخلوق یا غیر مخلوق بودن قرآن پیش‌آمد. [2]

 

 

تاریخچه? تشکیل

ظهور این مکتب در زمان بنی امیه و در دوران حکومت عبدالملک مروان به سال 65 تا 86 هجری قمری می‌باشد. ایشان طرفدار قدرت و حریت انسان بوده و آدمی را در رفتار و کردار خویش آزاد می‌دانند.اساساً مذهب معتزله مبتنی بر خردگرایی و آزاداندیشی است. اینان ابتدا به اصحاب العدل و عدلیه شهرت یافتند. معتزله اعمال بندگان را به اختیار خودشان می‌دانستند از این جهت از طرف دشمنان به قدریه شهرت داشتند.

موسس فرقه معتزله ابوحذیفه واصل بن عطا الغزال است که شاگرد حسن یصار بصری بود. وی متولد مدینه در سال 21 هجری قمری است و در سال 110 نیز وفات یافته‌است. وی به رواج این اعتقاد پرداخت که هر کس مسئول رفتار خودش است و خداوند افعال بندگان را به خودشان واگذاشته است. در نظر ایشان اعمال بندگان به قدر(قدرت) انسان نسبت دارد. معتزله صفات ازلی خدا را عین صفات ذاتی او می‌دانند و معتقدند اگر جز این باشد باید مانند مشرکان به چندخدایی قائل باشیم که خلاف توحید و کفر است.

عمده? طرفداران معتزله از ایرانیان ساکن بصره و کوفه بودند. ناگفته پیداست که تفویضی بودن مذهب زرتشتی تناقض آشکار با گرایش جبری امویان داشت و برای مسلمانان ایران این که خدا کسی را مجبور به کاری بکند عقلانی نمی‌نمود.

وجه تسمیه

گفته شده چون واصل بن عطاء حلقه? درس حسن بصری را رها کرد و حلقه? درس جدیدی بر اساس اعتقادات خود تشکیل داد این فرقه را فرقه? اعتزال (کناره‌گیری) نامیده‌اند.

همچنین گفته شده چون معتزله از جنگ جمل و صفین اعتزال( دوری) جستند به این نام شهرت یافتند. در جریان جنگ جمل و صفین بسیاری از صحابه از شرکت در جنگ تردید کردند. آن‌ها از شرکت در جنگ دوری کردند.(اعتزال جستند.) می‌گفتند بر ما روشن نیست کدام یک از دو طرف حق و کدام یک باطل است. به پیروان خود می‌گفتند در فتنه عبدالله مقتول باش نه عبدالله قاتل. مهم‌ترین معتزله ابوموسی اشعری و عبدالله بن عمر بودند.

عقاید

معتزله اصول اعتقادی خود را پنج اصل بر می‌شمرند:

توحید

توحید مراتبی دارد که عبارت است از:

  • توحید ذاتی: مقصود آن است که خداوند شریک و همتایی ندارد.
  • توحید صفاتی: یعنی صفات خداوند از نظر مفهوم متعددند، ولی از حیث مصداق و واقعیت عینی کثرت و تعددی در آنها نیست و همه عین یکدیگر و عین هم می‌باشند.
  • توحید افعالی: یعنی همه آثار و افعالی که در گستره آفرینش تحقق می‌یابد، به حول و قوه الهی است.
  • توحید در عبادت: بدین معنا که جز خدای یگانه کسی شایسته پرستش نیست.

از اقسام یاد شده آن چه مورد تأکید معتزله قرار گرفته‌است توحید صفاتی است که آنان هرگونه صفت زاید بر ذات را نفی می‌کنند. آنان معتقداند: خداوند به ذات خویش، عالم، قادر، و حیّ است، نه به واسطه علم، قدرت و حیات که صفات قدیمه و معانی قائم به ذات او هستند. نا گفته نماند که دفاع از توحید صفاتی از ویژگی‌های معتزله نبوده، بلکه پیش از آنان امامان شیعه آن را تبیین و تحکیم نموده و سخنان آنان الهام بخش متکلمان امامیه و نیز معتزله گشته‌است.

عدل

اشاعره معتقد بودند چون خدا انسان را آفریده هر جور که با وی برخورد کند عدل است. اگر همه را به دوزخ بفرستد گناهی نکرده و اگر همه را به بهشت بفرستد اشتباهی مرتکب نشده است. ولی معتزله می گفتند ستم و جور به خودی خود برای خداوند مناسب نیست و خدایی که حکیم است چنین کاری نمی‌کند و عدل به همان مفهومی که برای انسان است برای خدا هم هست. شیعه و معتزله هر دو مسئله عدل را قبول دارند.

وعده و وعید

از اعتقادات معتزله این است که خدا در عمل به وعده و وعیدهایش صادق است. وعد به معنای نوید پاداش و وعید به معنای تهدید به کیفر است. معتزله می‌گویند همان گونه که خداوند در نویدها و پاداش‌ها به حکم ان الله لا یخلف المیعاد خلف وعده نمی‌کند، بلکه محال است خلف وعده نماید درباره کفر نیز تخلف نمی‌کند. تمام وعیدهایی که در قرآن نسبت به فاسقان و تبهکاران آمده عملی می‌شود، مگر این که در دنیا توبه کنند. این نظریه مخالف دیدگاه مرجئه است که می‌گویند عفو الهی گسترده است و شامل معصیت‌کاران می‌شود. گروه‌های غیر معتزله مانند امامیه که قائل به حسن و قبح عقلی افعال هستند، وفای به وعد را واجب، اما وعید را غیر واجب می‌دانند، چون وعید حق خداوند بزرگ است و می‌تواند از حق خود درگذرد و آن عفو است. پس هر که را بخواهد عفو کند و هر که را بخواهد عقاب.

منزلة بین المنزلتین

به این معنی است که فرد مرتکب گناه کبیره نه کافر است و نه مؤمن بلکه فاسق و مستحق آتش جهنم است. کفر و ایمان-بدین معنا که مرتکب گناه کبیره نه مؤمن است و نه کافر. آنان با این اصل باور خوارج و مرجئه را مردود می‌دانند، زیرا خوارج بر این باورند که ارتکاب گناه کبیره مساوی با کفر است و مرجئه می‌گفتند: اگر انسان از نظر عقیده و ایمان که امری قلبی است مسلمان باشد، چنان چه ایمان درست بود مانعی ندارد که انسان فاسد باشد. بدین ترتیب آنان می‌گفتند: حاکم هر چند گناه کند بر مقام خویش ـ حکومت ـ باقی است و اطاعتش واجب و نماز پشت سر او صحیح است. این دیدگاه نخستین نظریه‌ای بود که معتزله آن را مطرح نمودند.

امر به معروف و نهی از منکر

معتزله وجوب امر به معروف و نهی از منکر را کفایی و مشروط به شرایطی می‌دانستند و شدیدترین مرتبه آن (قتال) را از شئون حکومت و وظایف رهبری اسلامی می‌دانستند، در حالی که خوارج امر به معروف ونهی از منکر را مشروط به هیچ شرطی نمی‌دانستند، اما معتزله بر این باورند که شناخت معروف و منکر اختصاص به شرع ندارد، بلکه عقل نیز قادر است پاره‌ای از معروف‌ها و منکرات را درک کند و ثانیاً مشروط به وجود امام نیست، بلکه وظیفه عموم مسلمانان است.

البته مهم‌ترین عقاید معتزله یکی حادث (جدید) و مخلوق بودن قرآن و دیگری در مسئله جبر و اختیار است.

مخلوق بودن قرآن

یکی از بحث‌انگیزترین موضوعاتی که در قرون اولیه اسلام در میان علما پیش آمد و اختلافات زیادی را سبب شد موضوع مخلوق یا غیرمخلوق بودن قرآن بود. بسیاری از علما معتقد بودند که قرآن در زمان پیامبر خلق نشده بلکه ذات آن ازلی بوده و همواره وجود داشته است.[3]اما معتزله که تاکید زیادی بر روی اصل توحید داشتند، چنین برداشتی از ذات قرآن را مغایر با توحید می‌دانستند.زیرا از دید آنان، اعتقاد به اینکه قرآن حادث نشده و از قدیم بوده ایجاب می‌کرد که در این صورت قرآن جزئی از ذات پروردگار باشد که چنین امری از دید معتزله شرک بود و حداقل مغایر با اصل توحید و ذات خداوند.[4]

مسئله جبر و اختیار

در خصوص مسئله جبر و اختیار که بحث ها و مجادلات زیادی را میان مسلمانان بوجود آورده بود، معتزله قایل به آزادی و اختیار عمل انسان بودند.البته بحث جبر و اختیار قبل از معتزله بوجود آمده بود و گروههایی همچون قدریه و جبریه که اولی قایل به اختیار و دومی گرایش به جبر داشت نیز بوجود آمده بودند. اما تمایل معتزله به اختیار باعث استحکام و متحول شدن این گرایش گردید چه ، آنان در دفاع از اندیشه‌ی اختیار از مبانی فلسفی و منطق کلامی بهره می‌بردند. بنابراین اگرچه آنان وارثین قدریه بودند اما در پرورش استدلال و مبانی تفکراتشان به مراتب فراتر از قدریه رفتند. آنان معتقد بودند که اگر انسان در انجام اعمالش دارای اختیار نباشد و مرتکب گناهی شود و سپس به واسطه‌ی ارتکاب آن گناه خداوند به او کیفر دهد، چنین امری با اصل عدل و عادل بودن خداوند مغایرت پیدا می‌کند، زیرا خداوند بنده اش را بواسطه‌? عملی کیفر داده است که خود آن را می‌خواسته و اراده کرده است. بنابراین لازم است که درجه‌ای از آزادی و انتخاب برای انسان قایل شویم به گونه‌ای که اعمال او را در نهایت ناشی از اراده و اختیار خود او بدانیم. [5]

واکنش خلفا

در زمان بنی‌امیه، معتزله قدرت چندانی نداشت و خلفای بنی‌امیه نیز خیلی متعرض معتزله نمی‌شدند. آن‌ها بیشتر حامی جریان مرجئه و درگیر با جریان خوارج بودند. البته به نظر برخی چون خنجی، بنی‌امیه از مخالفان معتزله محسوب می‌شدند به نحوی که یکی از بنی‌امیه دست و پای یکی از رهبران معتزله را قطع نمود و دستور داد تا وی را در سطل زباله انداختند تا جان داد. اما در زمان حکومت بنی‌عباس، به دلیل اینکه عقاید معتزله هماهنگ با سیاست‌های آن‌ها بود، معتزله مورد حمایت دستگاه خلافت قرار گرفت و به ارج و منزلتی بالا دست یافت. در میان خلفای عباسی، از جمله مأمون به حمایت از معتزله پرداخت و مخالفان آن‌ها (اشاعره) را تحت فشار قرار داده و به زندان انداخت. معتصم و واثق نیز روش مأمون را ادامه دادند. اما متوکل و قادر به مخالفت به معتزله پرداخته و با تحت فشار قرار دادن جریان عقل‌گرایی و از جمله معتزله، این جریان را در انزوا فرو گذاردند. ورود صلاح الدین ایوبی به مصر آخرین ضربه را بر معتزله وارد ساخت و چندی نیز مورد تاخت و تاز ان قوم بودند.

گرایش مذهبی

معتزله را نباید صرفاً یک مذهب مستقل در نظر گرفت. رهبران معتزله از آغاز فقهی حنفی داشتند. در قرن 5 بسیاری از معتزله به مذاهب شیعی (عمدتاً زیدیه) پیوستند و معتزله? بصره نیز به اهل سنت پیوستند. از این رو در تاریخ معتزله? متأخر را با نام شیعی معتزلی و سنی معتزلی می‌شناسیم. آن چنان که زمخشری می‌گوید در گذشته کسانی که به وعد و وعید و منزله بین المنزلتین اعتقاد داشتند معتزله می‌گفتند ولی در زمان‌های بعد معتزله شهرت کسانی شد که به عدل و توحید معتقد بودند.

فرقه‌های منسوب به معتزله

1- الحسنیه

2- الواصلیه

3- هذیلیه

4- نظامیه

5- بشریه

6- الکعبیه

7- هشامیه

8- جبائیه

9- جاحظیه

10- معمریه

11- خیاطیه

12- مداریه

13- شمامیه

14- خابطیه

15- هاشمیه

16- اسکافیه

17- اسواریه

18- جعفریه

19- حماریه

20- عمرویه

 

میرمیران


یونسیّه نام فرقه‌ای از مشبهه شیعه است. اصحاب ابو محمد یونس بن عبد الرحمن قمی از متکلمین امامیه‌اند. [1]


روش فکری یونسیه



ایشان در امامت بر کیش قطعیه یعنی کسانی که به مرگ موسی بن جعفر قطع و یقین کردند، بودند.
یونس درباره تشبیه افراط کرده گفت که عرش خداوند را با خود او حاملان عرش برمی‏دارند و او از ایشان نیرومندتر است، همچنانکه کرسی را دو پایه‏اش برمی‏دارد و آن سنگین‏تر از دو پایه‏اش می‏باشد و درباره اینکه خداوند را بر عرش برمی‏دارند آیه: وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ یعنی «هشت فرشته در آن روز تخت پروردگارت را بر زبر خویش بردارند» را دلیل گفتار خود می‏آورند. [2]

پیشوای یونسیه

یونسیه پیرو ابو محمد یونس بن عبد الرحمن قمی از اصحاب امام جعفر صادق و امام موسی کاظم‏هستند. [3]

یونسیّه از مرجئه

پیروان یونس بن عون هستند که میگفت ایمان به دل و زبان باشد و آن شناختن خدای تعالی و مهر ورزیدن و فروتنی کردن به او از روی دل و اقرار نمودن به زبان بر اینکه او یکتا و یگانه است و وی را همتا و مانندی نیست و این تا هنگامی است که پیغمبران به راهبری نیامده باشند و چون آنان راهبری آیند، براست داشتن گفتار ایشان و شناخت آنچه را که فرماید، روی هم رفته ایمان گویند و تنها شناختن آنچه را از ایشان رسد، ایمان نیست و از جمله آن نیز نمی‏باشد، این گروه پندارند که هر خصلتی از خصال ایمان به تنهائی یا برخی از آن ایمان نیست و بلکه مجموع آن ایمان خوانده می‏شود

 

 

میرمیران

 


مرجئه، فرقه‌ای کلامی از مسلمانان بودند که اعتقاد داشتند نباید در مورد کافر یا مومن بودن کسی در این دنیا اظهار نظر داد بلکه می‌بایست آن را به قیامت ارجاع داد.

 

مرجئه یکی از فرقه‌ های اسلامی‌ است.


تاریخچه آغاز مرجئه



فرقه ‏ای است با عقایدی ویژه و مولود اوضاع سیاسی و اجتماعی قرن اول هجری.

عقیده فرقه مرجئه



در پس رویدادهای سیاسی در جامعه اسلامی و روی کار آمدن بنی‌امیه، و در جریان اختلاف میان علی (علیه السلام) و معاویه کسانی ادعا کردند که حقیقت بر ایشان مشتبه شده است. پس در خانه نشستند و درباره امور جامعه قضاوت نکردند. اینان می‏گفتند، ما از عقیده باطنی کسی خبر نداریم و نمی ‏دانیم چه کسی در دل، مسلمان و مؤمن است و چه کس، کافر و فاسق؛ زیرا همگی به ظاهر، مسلمان‏ اند. پس سزاوار است ثواب و عقاب آنان را تا قیامت به تأخیر اندازیم تا خدا درباره آنان داوری کند. بدین ‏سان، مرجئه در این دنیا به ثواب یا گناه مسلمانان حکم نمی‏ کنند و تنها ایمان را برای مسلمانان کافی می‏دانند.

معنای کلمه ارجاء



برخی صاحب‏نظران برای کلمه «ارجاء» دو معنا برشمرده‏ اند: یکی به معنای تأخیر انداختن و دیگر به معنای امید بخشیدن و بنابر معنای دوم، معصیت به ایمان ضرر نمی‏ رساند و امید به بخشایش گناهکاران در قیامت هست. [1] [2]

پایه‌گذار فرقه مرجئه



ابومحمّد حسن بن محمّد بن حنیفه از نخستین کسانی بود که این نظریه را مطرح نمود. [3]

روش فکری مرجئه



فرقه مرجئه همچون خوارج اندک اندک از عقاید سیاسی محض رو به سوی عقاید کلامی نهاد.

آثار تدوین شده درباره مرجئه



ابوحنیفه- پیشوای مذهب حنفی- مهم‏ترین شخصیّت این دوران بود که عقاید کلامی ویژه‏ای برای این فرقه ترتیب داد.
او نوشته‏ ها و مطالب منظّمی درباره عقیده ارجاء تدوین کرد. پس از ابوحنیفه، ابومطیع بلخی دو کتاب با عنوان فقه الابسط و العالم و المتعلم نگاشت که اساس کلام مرجئه را در خود داشتند. از آثار مهمّ دیگر مرجئة السّواد الاعظم نوشته حکیم سمرقندی است.

وضعیت کنونی فرقه مرجئه



امروزه از فرقه مرجئه خبری نیست و این فرقه از میان رفته است؛ ولی رگه ‏هایی از این تفکر را در قالب اباحه‌گری در دیگر فرق می‏توان بازیافت. [4] [5] [6] [7]

اصول عقاید مرجئه



اصول عقاید مرجئه عبارت ‏اند از: جای دادن مرتبت عمل، پس از ایمان؛ داوری نکردن درباره سرنوشت اخروی فرد مسلمان؛ مؤمن دانستن هر کس که به مسلمانی اقرار ظاهری کند؛ وانهادن امامت امّت به اجماع امّت؛ حکم به امامت هر کس که اجماع بر امامت او حاصل آید اگر به کتاب و سنت آگاه باشد هر چند گناه کند. [8] [9] [10]

شاخه‌های فرقه مرجئه



مرجئه، خود، به فرقه ‏هایی انشعاب یافته است که مهم‏ترین آنها عبارت ‏اند از:

← مرجئه خوارج
مرجئه خوارج که همان «شبیبیّه» اند. [11] [12] این فرقه، به جبر و قدر اعتقاد ندارند.

← مرجئه قدریّه
یاران غیلان دمشقی ‌اند و انسان را مختار می‏دانند.

← مرجئه جبریّه
آنان را مرجئه جهمیّه نیز گویند و به جبر معتقدند و مرتبت عمل را پس از ایمان می‏ انگارند.

 

میرمیران