سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا دانشجویان اندیشه سیاسی دراسلام

حکیم ابوالحسن یَمین‌الدین بن سیف‌الدین محمود معروف به امیر خسرو دهلوی[1] (زاده? 651 در پتیالی، هند – درگذشته? 725 هجری قمری در دهلی) بزرگترین و پرکارترین شاعر پارسی‌گوی هندوستان است.[2] او یکی از دو شاعر مهم اوایل قرن هشتم است که سایر سخنوران پارسی‌گوی هند را تحت‌الشعاع قرار دادند و در ادوار بعد هم نفوذی دامنه‌دار در میان شعرای ایران و هند داشتند. آن دو امیرخسرو، و حسن دهلوی بودند.[3] امیرخسرو به زبان‌های فارسی، عربی، ترکی و سانسکریت چیرگی داشت و به سعدی هند معروف بود و او در اوایل حال به «سلطانی»[4] و سپس به «طوطی» تخلص می‌کرد.

 

 

زندگی

ابوالحسن امیرخسرو دهلوی شاعر و عارف نامدار پارسی‌زبان هندوستان در سال 632 خورشیدی (651 (قمری)) در پتیالی هند زاده شد و به سال 603 خورشیدی (725 (قمری)) در دهلی درگذشت. خسرو ترک‌نژاد و هندی‌زاد بود و کلمات ترکی و هندی در شعر او بسیار بود.[5] پدرش امیر سیف‌الدین محمود افسری ترک و از اهالی لاچین در فرارود بود که خودشان از قراختاییان بودند[6][7][8] که هنگام یورش مغولان به هندوستان فرار کرد و در آن‌جا با زنی اهل دهلی ازدواج کرد و به دربار شمس‌الدین التتمش، پادشاه دهلی راه یافت. امیرخسرو مانند پدر که سمت امیرالامرایی داشت در دربار بزرگی و سروری یافته بود و زمانی در درگاه جلال‌الدین فیروز شاه جای داشت و لقب امیری گرفت.


وی دوران کودکی و نوجوانی را با فراگرفتن زبان و ادب فارسی در دهلی گذراند و پس از چندی در محضر یکی از بزرگترین و مشهورترین مشایخ و عارفان دوران یعنی شیخ نظام‌الدین محمد بن احمد دهلوی معروف به نظام اولیا شاگردی کرد. امیرخسرو برای پیر و مراد خود احترم فراوان قایل بود و با وجود این که دایم در خدمت پادشاهان و فرمانروایان بود، هیچ‌گاه از میزان ارادت و توجه او نسبت به شیخ کاسته نشد. امیر نیز مانند استاد خود پیرو سلسله? عرفان چشتیه بود. شیخ نیز خسرو را گرامی می‌داشت. با حسن دهلوی شاعر نامدار پارسی‌زبان هند از طریق همین شیخ آشنا شد و بین آن دو دوستی عمیقی ایجاد شد.

مدت کوتاهی پس از درگذشت نظام‌الدین اولیا، امیر خسرو نیز در سال 704 (725 قمری) درگذشت و نزدیک شیخ به خاک سپرده شد.

تأثیر و تأثرات

امیرخسرو به سبب آشنایی با زبان‌های فارسی، ترکی، عربی و هندی اطلاعات نسبتاً خوبی داشت و اشعار فراوانی در زمینه‌های مختلف سروده‌است. موسیقی هندی و ایرانی را به‌خوبی می‌شناخت. شعرش لحن و لطافتی خاص دارد و چون ترک‌نژاد و هندی‌زاد بود کلمات ترکی و هندی نیز در شعر او دیده می‌شود[9] و می‌توان «سبک وی را طلیعه? سبک هندی به شمار آورد».[10]

وی در غزل‌سرایی پیرو سعدی بود و غالباً مضامین عشقی و مسایل عرفانی را به زبان ساده و پرسوز در بحرهای کوتاه و لطیف بیان کرده[11] و از الفاظ و معانی شاعران متصوف ایرانی سود می‌جست. خمسه‌اش از خمسه‌های تمام مقلدین نظامی نسبتاً بهتر و برتر است[12][13] و او در اشعارش نظامی را به عنوان استادی مسلط به فن ستوده‌است:

نظامی که‌استاد این فن وی است   در این بزمگه شمع روشن وی است
ز ویرانه? گنجه شد گنج سنج   رسانید گنج سخن را به پنج
چو خسرو به آن پنج هم‌پنجه شد   وز آن بازوی فکرتش رنجه شد

امیرخسرو با سنایی و خاقانی نیز الفتی داشته‌است و در قصاید که از غزل‌هایش متین‌تر است[14] از سخنگویان بزرگ مانند کمال‌الدین اسمعیل و خاقانی و انوری پیروی کرده‌است.[15] به عنوان نمونه به اقتفای «مرآه النظر» خاقانی قصیده? «مرآه الصفا» را ساخته‌است که از همان روزها در میان اهل ادب شهرتی یافته و بعضی از دیگر شاعران هم از آن پیروی کرده‌اند. قصیده? خاقانی چنین آغاز می‌شود:[16]

دل من پیر تعلیم است و من طفل زباندانش   دم تسلیم سرعشر و سر زانو دبستانش

و مطلع «مرآه الصّفا»ی امیرخسرو:

دلم طفل است و پیر عشق استاد زباندانش   سواد الوجه سَبق و مسکنت کنج دبستانش

شاعران فراوانی از سبک و شیوه و به‌خصوص ابداعات و نوآوری‌های امیرخسرو پیروی کرده‌اند. در میان شعرای ایران نیز نفوذ داشته و بسیاری از آن‌ها مخصوصاً در حکایات و مثنویات عشق‌انگیز سبک او را تقلید کرده‌اند.[17] با توجه به بعضی از غزل‌های حافظ، مشخص می‌شود که وی با اشعار و غزلیات خسرو آشنایی داشته و تا حدی تحت تأثیر او بوده‌است. آورده‌اند که نورالدین عبدالرحمان جامی (درگذشته 898 هـ. ق) بیش از دیگر شاعران ایرانی، با امیرخسرو دهلوی و آثار او انس و الفت داشته و «همیشه آرزوی جامی آن بوده‌است که به پای او برسد».[18] در کار و حال هر دو مشابهت‌ها و همانندی‌های قابل‌ملاحظه‌است که عبارتند از:

  • هر دو در حیات هنری خود، معطوف به گذشته‌اند.
  • هر دو دیوان خود را به چند بخش تقسیم کرده‌اند.
  • امیرخسرو در منظومه? قران السعدین عناوین فصول و ابواب کتاب را به صورت قصیده‌ای موزون مرتب نموده، جامی نیز بسیاری از عناوین قصاید خود را موزون کرده‌است.
  • هر دو اثر منثور پدید آورده‌اند.
  • هر دو با تصوّف رابطه دارند.

جامی معتقد است: «امیرخسرو دهلوی در شعر متفنّن است و قصیده و غزل و مثنوی را ورزیده و همه را به کمال رسانیده، تتبع خاقانی می‌کند؛ هر چند به قصیده? او نرسیده، اما غزل را از وی درگذرانیده. غزل‌های او به واسطه? معانی آشنا که ارباب عشق و محبت برحسب ذوق و وجدان خود آن را درمی‌یابند، مقبول همه‌کس افتاده‌است. خمسه? نظامی را کسی به از وی جواب نداده‌است؛ و ورای آن مثنوی‌های دیگر دارد.»[19] هرچند ممکن است سخن جامی با توجه به بعضی از معیارهای امروزین نقد ادبی، سخن کلی تلقی شود و بعضی از اجزای آن به‌خصوص آن‌چه درباره? غزل امیرخسرو و خاقانی است، قابل تأمّل باشد.

یان ریپکا درباره? خمسه امیرخسرو معتقد است: اهمیت آثار امیرخسرو در ادبیات فارسی از این جهت چشمگیر است که در خمسه? او داستان‌های رمانتیک برجسته و اشعار حماسی ممتازی دیده می‌شود که موضوع‌های آن‌ها را از نظامی اقتباس کرده‌است. شاعر کم و بیش، رویدادها را به شکل‌های گوناگون تصویر کرده و چنان با سخنوری و بلاغت موضوع‌ها را پرورانده که گویی در مهارت و استادی دست کمی از نظامی نداشته‌است؛ اما او به ژرفای فلسفه زندگی و مسایل حاد اجتماعی توجهی نکرده در عین حال تردیدی نیست که این تنزل سطح با سلیقه? مردم زمان خسرو هماهنگ بوده‌است.

آثار


صحنه? دیدار اسکندر مقدونی از افلاطون، از کتاب «خمسه? نظامی» امیر خسرو دهلوی.

در تذکره‌ها درباره? تعداد آثار امیر خسرو روایت‌های اغراق‌آمیزی نقل کرده‌اند و از قول او نوشته‌اند که شمار اشعارش از چهارصدهزار بیت بیشتر است. آثار منظوم فارسی او عبارت است از:

  • دیوان امیر خسرو، شامل پنج دفتر، هر یک دارای دیباچه‌ای متضمّن سوانح عمر و نکاتی در اسلوب شعری او به قلم خود شاعر؛ بدین قرار:
    • تحفةالصّغر: سروده‌های شانزده تا نوزده سالگی، شامل قصیده‌ها، غزل‌ها، ترجیع‌بندها و زندگینامه? مشروح شاعر؛
    • وسط‌الحیوة: سروده‌های شاعر از بیست تا حدود 32 سالگی، شامل قصیده‌ها، ترجیع‌بندها، قطعه‌ها، غزل‌ها و رباعی‌ها. قصیده‌های این دیوان در ستایش و مراثی «نظام‌الدین اولیاء»، «علاء الدّین محمّد» و «معزّالدّین کیقباد» است؛
    • غرّةالکمال: سروده‌های 34 تا 43 سالگی او، شامل قصیده‌ها، ترجیع‌بندها و قطعه‌ها، با مقدمه‌ای مبسوط که در آن شرح زندگانی او به تفصیل آمده‌است؛
    • بقیة نقیّه: سروده‌های دوران پیری شاعر، شامل قصیده‌ها، ترجیع‌بندها، رباعی‌ها و یک مثنوی کوتاه. این دیوان حاوی مدایحی است درباره? «علاءالدّین محمدشاه»، پسر او، بعضی امیران دیگر و نیز مرثیه‌ای در مرگ محمدشاه؛
    • نهایةالکمال: سروده‌های واپسین سال‌های حیات شاعر، مشتمل بر ترجیع‌بند، مثنوی، رباعی، غزل و نیز قصیده‌هایی در مدح «سلطان غیاث‌الدین» و مرثیه? «سلطان قطب‌الدین مبارکشاه».
  • دیوان غزلیات، که چند بار جمع‌آوری شده و در هند و پاکستان به چاپ رسیده‌است. نخستین چاپ آن در 1871 م. و بار دوم در 1392 هجری در لاهور منتشر شد. دیوان امیر خسرو بارها در هند و ایران تصحیح و چاپ شده‌است.
  • ثمانیه? خسرویه: امیر خسرو دهلوی بزرگترین نماینده? ادبیات فارسی زبان هند و نخستین ادامه‌دهنده? مکتب ادبی نظامی گنجوی است. او به نظامی گنجوی اعتقادی تام داشت و به تقلید و در جواب خمسه? نظامی خمسه‌ای ساخته‌است شامل:
    • مطلع‌الانوار: بر وزن و شیوه? مخزن‌الأسرار
    • شیرین و خسرو
    • مجنون و لیلی: مجنون و لیلی سومین منظومه امیر خسرو است که شاعر در سال 1299 نوشته و یکی از بهترین منظومه‌هایی است که تحت تاثیر لیلی و مجنون نظامی آمده‌است.
    • آیینه? سکندری: بر وزن و شیوه? اسکندرنامه
    • هشت بهشت: به تقلید از هفت پیکر
  • امیرخسرو دارای تصنیف‌ها و منظومه‌های دیگری نیز به شرح زیر است:
    • قران‌السعدین: مجموعه‌ای از یک سلسله تشبیهات عالی قلمی است که مسایل و موضوعات مختلف را مجسم می‌سازد. به‌علاوه، دو نکته? کاملاً بکر را از اشعار امیر خسرو برای ما روشن می‌کند:
  1. اشعاری با یک وزن و قافیه که برای عنوان فصول مختلف بسیار مناسبند و می‌توان آن‌ها را به صورت قصیده به یکدیگر مرتبط ساخت.
  2. تعدادی غزل که احساسات فصول را قبل از ذکر آن منعکس می‌سازد و در عین حال دارای حالت یکنواختی وزن مثنوی نیست.[20]
  • نه سپهر: اثری‌ست با نه بخش که در بحرهای مختلف سروده شده‌است. از آن جمله بحر رجز مسدس مطوی (مفتعلن مفتعلن مفتعلن) که ابتکار خسروست.[21]
  • مفتاح‌الفتوح
  • مثنوی دولرانی و خضرخان: عشق‌های خضرخان پسر علاءالدین با دولرانی دختر امیر گجرات که گذشته از مزایای ادبی، ارزش تاریخی و اجتماعی هم دارند.[22]
  • سه شاهزاده سرندیپی: افسانه ای است ایرانی که لغت رایج سرندیپیتی در زبان های غربی از آن سرچشمه گرفته.
  • اشعار زیر را هم بدو نسبت داده‌اند:
    • قصیده? شکوائیه
    • ماتم غم
    • آینه‌داری دل

نمونه اشعار

ای زلف چلیپای تو غارتگر دین‌ها   وی کرده گمانِ دهنت رفع یقین‌ها
زین­سان که بکشتی به شکر خنده جها   نیخواهم که به دندان کشم از لعل تو کین‌ها
گر مهر گیا بایدت ای دوست طلب کن   هر جا که چکد آب دو چشمم به زمین‌ها
دشوار رود مهر تو از سینه? خسرو   مانده‌است چو نقشی که بماند به نگین‌ها
***
بیم است که سودایت دیوانه کند ما را   در شهر به بدنامی افسانه کند ما را
من می‌زده? دوشم شاید که خیال تو   امروز به یک ساغر مستانه کند ما را
جراحت جگر خستگان چه می‌پرسی؟   ز غمزه پرس که این شوخی از کجا آموخت؟
***
رفتند رفیقان دل صدپاره ببردند   کردند رها دامن صدپاره? ما را
***
آورده‌ام شفیع دل زار خویش را   پندی بده دو نرگس خون‌خوار خویش را
ای دوستی که هست خراش دلم از تو   مرهم نمی‌دهی دل‌افکار خویش را
آزاد بنده‌ای که به پایت فتاد و مرد   وآزاد کرد جان گرفتار خویش را
بنمای قد خویش که از بهر دیدنت   تربر کنیم بخت نگونساز خویش را
سرها بسی زدی سر من هم زن از طفیل   از سر رواج ده روش کار خویش را
دشنام از زبان توام می‌کند هوس   تعظیم کن به این قدری یار خویش را

 

 

 

 

 

امیرمیران


ابوالقاسم خلف بن عباس، پزشک و جراح مسلمان اندلسی. او در شهر الزهراء، در نزدیکی قرطبه (غرب اندلس از بلاد اسپانیا) زاده شد.زهراوی، منسوب به شهر الزهراء (مؤنث ازهر) است. از تاریخ دقیق تولد و وفات او اطلاعی در دست نیست. ولی شهر الزهراء را عبدالرحمن الناصر بن محمد بن عبدالله بن محمد بن عبدالرحمن بن هشام بن عبدالملک بن مروان بن حکمة هشتمین حکمران اموی، در سال 325 هجری قمری ساخته است.[1]

زهراوی در شمار مشهورترین اطبای عرب است، اما وی نه در میان معاصرانش در اندلس و نه در سده‌های بعد در میان اعراب، بلکه تنها پس از آنکه ژراردو کرمونایی کتاب او را (التصریف) در سدة 12 م به لاتین ترجمه و چاپ کرد، در مغرب زمین به عنوان جراح آوازه یافت.[2] گفته می‌شود که زهراوی پس از رازی و ابن سینا سومین نابغة علم طب است.[3] به گفتة نصر[4]«ابوالقاسم الزهراوی... بزرگ‌ترین چهرة اسلامی در جراحی بود. زهراوی با اعتماد به آثار پزشکان یونان بالخاصه پاولوس آیگینایی... التصریف را نوشت».

زهراوی برای درمان بسیاری از بیماری هایی که به عمل جراحی نیاز داشت راه های جدیدی ابداع نمود. از جمله دمل های کبد که از مواردی بود که بسیاری از پزشکان زمان خود را دچار حیرت کرد. او همیشه به شکافتن دمل های کبد و داغ کردن آن در همان لحظه روی می آورد. زهراوی به جراحی کشکک زانو، بیرون آوردن سنگ مثانه، برش نای، بازکردن دهانه رحم، عملیات قطع عضو و خارج کردن پلیپ بینی اقدام نمود. او به فن کالبد شکافی متکی بود و آن را یکی از شاخه های ضروری پزشکی می دانست. او حتی به جراحی ترمیمی (پلاستیک) نیز اقدام کرد. او نخستین کسی بود که برای جلوگیری از خونریزی اقدام به بستن سرخرگ ها کرد. زهراوی نزد تاریخ نویسان پزشکی اولی کسی است که بیماری هموفیلی را شناخت و راه درمان مبتلایان به آن را ارائه کرد. او همچنین طریقه بخیه زدن زخم ها را به صورت داخلی به طوری که چیزی از آن دیده نشود و بخیه هشت تایی را در جراحی شکم به شاگردان خود آموخت. او در جراحی از نخی که از روده گربه بدست آورد استفاده نمود که امروزه به نام cat gut معروق است و استفاده زیادی در اعمال جراحی دارد. او کسی بود که از ابریشم به صورت نخ جهت بستن در عمل جراحی استفاده کرد و امروزه این نخ به نام Skil معروف است. زهراوی برای تمام عملیات جراحی در نیم‌تنه پائین انسان توصیه کرده است که پیش از هر کاری لگن خاصره و پاها را بالا نگه داشته شود و این طریقه‌ای است که غرب مستقیماً آن را از این جراح عرب اقتباس کرده و این طریقه به نام جراح آلمانی فدریک ترند لنبرگ معروف شده است و خود آنها معترفند که ما طریقه باز گذاشتن شکافی در نوار گچ‌گیری در شکستگی‌های باز را نیز از زهراوی فرا گرفته‌ایم. زهراوی به جراحان چشم‌پزشکان، دندان‌پزشکان اروپائی از نظر ابزار و آلات لازم برای انجام عملیات با شکل‌های جدیدی که آنها را توصیف نموده کمک کرده است. [5]

وی مخترع ابزار جراحی و بزرگ‌ترین جراح زمان خود بود[6].

 

 

آثار
صفحه‌ای از ترجمه کتاب ابزارهای جراحی به لاتین که در سال 1531 چاپ شده است.

کتاب نفیس التصریف لمن عجر عن التالیف زهراوی، او را به عنوان یکی از بنیان‌گذاران جراحی در اسلام به شهرت رسانده است.[7] این اثر به عربی در سی مقاله است. 29 مقالة آن در امراض گوناگون و کیفیت علاج آنها و همچنین شناخت ادویه و عقاقیر است. مقالة سی‌ام این اثر در جراحی است که جراحی چشم را هم در بر گرفته و در سه بخش است: بخش اول در مورد سوزاندن زخم است که در حدیث پیامبر نیز به آن توجه شده و زهراوی این نوع درمان را برای سکته پیش‌بینی کرده است.. بخش دوم در مورد عمل‌های جراحی با یک چاقوی کوچک و عمل چشم و جراحی دهان و بخش سوم دربارة شکل‌های گوناگون شکستگی و دررفتگی استخوان و زایمان است. بهترین بخش التصریف جراحی است. کتاب با تصاویر بی‌شماری آراسته شده که بیشتر آنها ابزاری است که خود زهراوی اختراع کرده است. کتاب با کلمة رمز احتیاط شروع می‌شود و با همان کلمه به پایان می‌رسد[8].

 

ترجمه‌های متعددی در ایتالیا، اکسفورد و ... از این کتاب به زبان لاتین چاپ شده است. اولین ترجمه این کتاب را جرارد کرمونایی[پانویس 1] در نیمه دوم قرن دوازدهم میلادی در شهر طلیطله انجام داده است

 

 

میرمیران


 


زکریای قزوینی

زکریای قزوینی فرزند محمد (600 - 682)، جغرافی‌دان، دانشمند، تاریخ‌نویس و فیلسوف ایرانی‌تبار قرن هفتم هجری قمری است. نام کامل وی زکریا بن محمد بن محمود قزوینی است و نسب او به مالک بن انس می‌رسد. او شاگرد اثیرالدین ابهری حکیم بزرگ ایرانی بود.


کاشی لعاب‌دار با نقش مار، خرگوش و لاک‌پشت به عنوان نگاره‌ای برای آذین کتاب عجائب المخلوقات وغرائب الموجودات نوشته زکریای قزوینی، مربوط به سده 13 میلادی

زندگی

زکریای قزوینی به سال 600 هجری قمری در قزوین متولد گردید. دوران کودکی را در زادگاه خود پشت سر گذاشت. در نوجوانی راه سفر را پیش گرفت و به شام رفت واز دارالعلم آن دیار بهره گرفت. سپس در دمشق با محی‌الدین ابن عربی برخورد نمود و پیرو طریقت صوفیانه? او گردید. بعد از مدتی از شام به عراق رفت. در دوران خلافت مستعصم عباسی منصب قضای واسط و حله را داشت. وی تا هنگام حمله? هولاکو به بغداد منصب قضا را به عهده داشت، و بعد از سقوط خلافت بغداد به دمشق بازگشت. وفات او به سال 682 هجری قمری در دمشق بود.

تألیفات

  • آثار البلاد و اخبار العباد در دو جلد
  • عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات
  • مفید العلوم و مبید الهموم

 

 

 

میرمیران


ابن ماجد

آثار خانه? ابن ماجد در پایه? کوه حجر

احمد ابن ماجد (936 - 836 ه‍؛ نام کامل: شهاب‌الدین احمد بن ماجد بن محمد بن عمرو الاسدی بن ابی‌الرکائب النجدی) ملقب به اسدالبحار (شیر دریاها)، دریانورد قرن پانزدهم میلادی منطقه? خلیج فارس و اقیانوس هند بود. او از بهترین دانندگان راه‌های دریایی خلیج فارس و اقیانوس هند شناخته می‌شد و شهرتش در غرب بیشتر به دلیل راهنمایی او به واسکو دا گاما برای رسیدن به هند بوده‌است.

زندگی

برخی از مؤلفان نسب وی را به قبائل بَدُو شمال شبه‌جزیره عربستان می‌رسانند. احمد اقتداری مورخ و پژوهشگر ایرانی ابن ماجد را فارسی‌زبان و شیعه می‌داند. مورخان در تاریخ تولد وی هم‌نظر نیستند. برخی تاریخ‌نویسان معاصر تاریخ تولد وی را سال 836 هجری قمری و وفاتش را در سال 936 هجری قمری نوشته‌اند.

دکتر عبدالحلیم منتصر یکی از تاریخ‌نویسان معاصر می‌گوید که «احمد ابن ماجد» در جلفار ‏ که آن یکی از بندرهای عمان بوده در سال (836 ه‍) متولد شده‌است، و بعد از عمر طولانی نزدیک به 100 سال، در سال 936 ه‍ فوت کرده‌است و در همان جا مدفون است، هنوز در پایه? کوهی نزدیک رأس‌الخیمة و در شرق روستای جلفار ‏کنونی که در پایه? رشته‌کوه حجر واقع است، روی تپه‌ای آثار قبری وجود دارد، که پیش ساکنان محلی به «قبر ابن ماجد» معروف است.

جلفار ‏ در آن دوران حلقه? وصل بین سواحل غربی خلیج فارس و هند و چین بوده‌است، آوازه? تجارتی شهر جلفار ‏در قرن چهارم هجری قمری تا حدود چین رسیده بوده‌است، یکی از دریانوردان (بانیان) در آن دوران گذشته به نام دوارتی باریاروس درباره? مردم جلفار می‌نویسد که در این دهکده ثروتمندان، و ملاحان عظام، و تجارتمندان جمله زندگی می‌کنند.

آثار

  • الفوائد فی أصول علم البحر والقواعد ابن ماجد این کتاب را در سال 895 هجری قمری نوشته‌است.

 

 

میرمیران


ابوبکر محمدبن عبدالله بن عیاش الحصار ریاضی‌دان قرن دوازده میلادی اهل مغرب.

احتمالاً او در شهر سبته سالها به تدریس اشتغال داشته، و او را همچنین در امور محاسبات ارث و میراث از خبرگان دانسته‌اند.

در ریاضیات، خط کسری را از ابداعات او دانسته‌اند.[1]

از آثار او می‌توان الکتاب البیان و التذکار در باب کسرها، و نیز الکتاب الکامل فی صناعت العدد در باب کوچکترین مضرب مشترک، بزرگترین بخشیاب مشترک، مخرج مشترک، و دیگر موضوعات ریاضی را نام برد.[2

 

 

 

 

میرمیران


ابوزید احمد بن سهل بلخی (در حدود 322 هجری قمری) جغرافی‌دان، ریاضی‌دان، از پیروان فرقه? امامیه و شاگرد کندی بود. وی نویسنده‌ای بسیارنویس و آگاه به دانش‌های زمان خود بود.

تألیفات او در فلسفه بیشتر به بحث کلامی اختصاص داشت و اهمیت او بیشتر در این است که حکمت و شریعت را جمع و آن دو را به یکدیگر نزدیک کرده بود.

او را به الحاد متهم کردند و ابوالقاسم بلخی درباره او گفته بود که ابوزید مظلوم است و من او را از دیگران بهتر می‌شناسم و اتهامات او به جهت دانش او به منطق است، در حالی که ما هر دو منطق خواندیم و بحمدالله ملحد نشدیم (ابن ندیم، 153). از جمله کتابهای او اثری به نام اجوبه ابی‌القاسم الکعبی است (یاقوت، ادبا، 3/67) که ظاهراً در پاسخ سؤالات ابوالقاسم بلخی از او بوده‌است.

پیشینه

ابوزید احمد بن سهل بلخی در شامستیان بلخ (از رستاق غربنکی از جمله دوازده نهر بلخ) زاده شد، در 934 میلادی درگذشت. پدر او از مردم سیستان و معلم صبیان در روستای شامستیان بود.

تخصص ابوزید در فلسفه و علم کلام بود. وی کتاب‌های معتبری در این دو موضوع و همچنین در علوم دیگر مانند ستاره‌شناسی و جغرافی داشت. از آثار متعددی که در الفهرست به نام او ثبت شده دو کتاب فضیلة علوم‌الریاضیات، و کتاب اختیارت‌السیر معروف تر است، صورالاقالیم او بیشتر شامل نقشه‌های جغرافیایی بود. البدء والتاریخ که قبلاً بدو نسبت داده می‌شد، در واقع در 966 میلادی به وسیله? مطهربن‌طاهر مقدسی تألیف شده‌است.

 

 

 

میرمیران


ابن فضلان


مسیر سفر ابن فضلان از بغداد تا مسکو

ابن فضلان با نام کامل احمد بن فضلان بن العباس بن راشد بن حماد در نیمه دوم سده سوم و نیمه اول سده چهارم هجری می زیسته است. بیش تر شهرت وی به خاطر کتاب یا رساله? سفرنامه? ابن فضلان است.

 

 

اختلافات در مورد ابن فضلان

در نام وی شک وجود دارد. یاقوت نام او را احمد نامید و در آغاز رساله? خویش نام احمد را ذکر کرده است. همچنین نویسنده کتاب عجایب المخلوقات که پیش از یاقوت زندگی می کرده است، او را احمد خوانده است.[1] ولی خود ابن فضلان در متن رساله? خویش نام خود را محمد ذکر کرده است[2] که شاید تصحیف و الف با میم جابجاعوض شده، یا نسخه خوانا نبوده و میم خوانده شده است.

در مورد نام جد وی که آیا راشد بوده یا اسد نیز، اختلاف نظر وجود دارد، یاقوت آن را به گونه? دیگری ذکر کرده است و خود او نام راشد را آورده است [1] به احتمال زیاد خطای لفظی یا نگارشی بوده است.

در مورد اینکه ابن فضلان عرب بوده یا غیر عرب نیز اختلاف وجود دارد. کوالفسکی او را عرب می داند و نام کامل ابن فضلان را دلیلی بر این گفته? خویش می داند. اطرافیان وی نیز او را عرب می دانسته‌اند، زیرا در متن کتاب وقتی شاه صقالبه سراغ اموال ذکر شده در نامه خلیفه را می گیرد و ابن فضلان عذر می آورد، شاه به ابن فضلان می گوید:

من آن ها را نمی‌شناسم، من فقط تو را می شناسم، این ها قومی عجم هستند[3]

که همین سخن دلالت بر این دراد که شاه صقالبه ابن فضلان را عرب می پنداشته است.

در مورد واژه فَضلان هم گفته می‌شود که در آن روزگار چنین واژه ای وجود نداشته است[4] و برخی دیگر ماننده فرهن او را فُضلان دانسته‌اند.[1]

زندگی نامه

درباره? محل تولد، رشد، شغل، موقعیت دینی و فرهنگی و منصب او قبل از عزیمتش به شمال خزر، اطلاعات کافی در دسترس نیست. آگاهی ما از وی تنها از راه شناخت رساله‌اش و مطالب محدود دیگر نویسندگان درباره? اوست.

ابن فضلان جهانگرد نبوده است، بلکه تنها حادثه ای سبب مسافرت او به همران گروهی به سرزمین اسلاوها شده است. احتمال می رود که ابن فضلان در بغداد از جایگاه دینی برخوردار بوده است، زیرا در سفر نیز به امور دینی بیشتر توجه دارد.

سفرنامه ابن فضلان

سفر ابن فضلان در زمان مقتدر خلیفه عباسی رخ داد. رساله ابن فضلان تصویری روشن و زنده از مردم سرزمین‌های آسیای مرکزی و شمال خزر، جغرافیایی انسانی و حاکمان این مناطق ارائه کرده است. این رساله شرح سفری است یازده ماهه که از بغداد آغاز و پس از گذر از شهرهایی چون نهروان- حلوان- همدان- ساوه- ری- سمنان- دامغان- نیشابور- سرخس- مرو- آمل- جیحون- بخارا- خوارزم- جرجانیه- جیت- باشگرد- قبیله صقالبه (اسلاوها)- نهر اتل - خزر و بعد از پیمودن مسیرهایی از ماوراءالنهر و رسیدن به نزدیکی مسکو دوباره به بغداد منتهی می شود.

ابن فضلان پس از بازگشت، شرح سفر خود را به صورت کتاب درآورد. این رساله از آن جهت اهمیت دارد که می توان گفت قابل اعتمادترین گزارش درباره? این مناطق، از سوی ابن فضلان ارائه شده است. در سال 1999 (میلادی) فیلم «سیزدهمین سلحشور» با کارگردانی جان مک تیرنان و با شرکت آنتونیو باندراس با چشم‌داشتی به داستان ابن فضلان ساخته شد.

 

 

میرمیران


احمد ابن رُسته یکی از مکتشفان و گیتاشناسان بزرگ جهان بود که در در حدود 903 میلادی برآمد. ابن رسته ایرانی و زاده منطقه رُسته اصفهان بود .

او به همراه روس‌ها به نووگورود در شمال غربی روسیه سفر کرد و نکات نغزی درباره آن مناطق در دانش‌نامه جغرافیایی خود بازگو کرده است. وی همچنین درباره مجارها، اسلاوها و خزرها آگاهی‌های سودمندی ارائه می‌دهد. ابن رسته همچنین سفرهایی به صنعاء در یمن و همچنین قفقاز داشت.

در حدود 903 میلادی دائرةالمعارفی تألیف کرد، موسوم به الاءعلاق‌النفیسة، که قسمت جغرافیایی آن در دست است. این کتاب شامل مقدمه‌ای است در باب کره? زمین و افلاک، که به دنبال آن به شرح ممالک پرداخته شده‌است.

 

 

 

 

میرمیران


ابوحنیفه دینوری، احمدبن داودبن ونند معروف به‌ابوحنیفه دینوری، زادگاه وی دینور در کرمانشاه و به‌تاریخ تقریبی (828 - 889 میلادی) برابر با (222 - 282 هجری قمری) در دوران سامانیان است. تحصیلات خود را در اصفهان، کوفه و بصره به‌پایان رساند و از محضر اسحاق سکیت و پسرش یعقوب سکیت بهره‌ها گرفت. دینوری، گیاه‌شناس، مورخ، جغرافیادان، ستاره‌شناس و ریاضی‌دان، نحوی و لغت‌شناس بوده و به‌علوم هند آشنائی داشته است. یکی از آثار معروف او «کتاب‌النبات» است که به‌شناخت گیاهان اختصاص داشته و به‌تأیید کارشناسان این رشته، دینوری اطلاعات مندرج در این کتاب را براساس تحقیق و تتبع خود استخراج نموده است و دیگران از او نقل قول کرده‌اند. لکلرک درباره او گفته است:

ابوحنیفه، کرد تبار، بزرگ‌ترین گیاه‌شناس ِ مشرق‌زمین است و از اینکه ابن ابی اصیبعه از ترجمه حال او غفلت کرده تعجب می‌کند و می‌گوید ابن بیطار نام پنجاه گیاه را که گذشتگان از آن شناختی نداشتند از ابوحنیفه نقل می‌کند و در همه‌جا مشهود و هویداست که دینوری به‌نقل اکتفا نکرده و خود به‌نفسه، انواع گیاهان ِ نام‌برده در کتاب ِ خود را دیده و به‌تشریح آن‌ها پرداخته است. از کتاب‌های دیگر او کتاب‌الاکراد است که پیرامون اصل و نسب کردها نوشته است. کتاب‌های تاریخ او بین سال‌های (1888 - 1912 میلادی) به‌وسیله «ولادیمیر گیرگاس» و «کراخکوفسکی» در شهر لیدن ِهلند به‌زبان فرانسه ترجمه و انتشار یافته‌است. تاریخ مرگ وی را در آخرین هفته مارس 895 میلادی ذکر کرده‌اند.

آثار دینوری کتاب تفسیرالقران

  • کتاب‌الانواء (انواء = جمع نوء و به‌معنی سقوط ستاره در مغرب است)
  • کتاب اصلاح‌المنطق
  • کتاب لحن‌العامه
  • کتاب‌الفصحا
  • کتاب حساب‌الدور والوصایا
  • کتاب‌الزیج
  • کتاب‌النبات (در دو جلد)
  • کتاب‌الجبر والمقابله
  • کتاب جواهرالعلم
  • کتاب‌الرد علی رصدالاصبهانی
  • کتاب‌الشعر و الشعراء
  • کتاب‌التاریخ
  • کتاب اخبارالطوال (شاید همان کتاب‌التاریخ باشد)
  • کتاب فی‌حساب‌الخطائین
  • کتاب‌البلدان
  • کتاب‌القبلة والزوال
  • کتاب‌البحث فی‌حساب‌الهند
  • کتاب‌الجمع والتفریق
  • کتاب نوادرالجبر
  • کتاب‌الاکراد

 

 

میرمیران


احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح عباسی معروف به ابن واضح و الیعقوبی، (متولد بغداد)[1] مورخ و جغرافی‌دان شیعی، تا 873 میلادی در ارمنستان و خراسان زندگی کرد، و تا 891 میلادی هنوز زنده بود.

جد وی (واضح) از طرف منصور عباسی به خلافت ارمنستان، آذربایجان و مصر را در اختیار داشته است که در سال 169 ه‏ق به دستور هادی یکی از خلافای عباسی به قتل می‌رسد.

آثار

وی آثار گران‌بهایی از خود برجای گذاشته است. یکی از این آثار کتاب البلدان است. وی این کتاب را در سال 258 ه‏ق و در مراکش نوشت و این کتاب، مرجعی برای نویسندگان بعد از او قرار گرفت. وی برای نگارش این کتاب اقدام به مسافرات‌های زیادی کرد. وی مسافرت خود را از بغداد و سامرا شروع می‌کند و بعد به طرف ایران و شمال افغانستان و ترکستان و هند و چین می‌رود. سپس از جغرافیای امپراتوری بیزانس، سوریه، مصر و شمال آفریقا سخن می‌گوید. که البته بخش بیزانس و شمال آفریقای این اثر گم شده است.

از آثار وی می‌توان به دو اثر دیگر وی نیز اشاره نمود؛ یکی از آنها کتاب تاریخ عمومی بزرگی است با نام تاریخ عالم که از خلقت آدم تا سال 258 ه‏ق را به تفصیل توضیح داده است. این تاریخ به دو قسمت تقسیم شده‌است: اولی مربوط به دوره? پیش از اسلام از آغاز خلقت است، و دومی که کوتاه‌تر است به تاریخ اسلام مربوط می‌شود.

و کتاب دیگرش نیز «المسالک و الممالک» نام دارد که در گذر زمان این کتاب نیز گم شده است.

 

 

میرمیران