سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا دانشجویان اندیشه سیاسی دراسلام

سید مهدی میرمیران

 

 

هدف اصلی این رساله، نقد اوضاع سیاسی و اجتماعی عصر صدرالمتألّهین و به خصوص نقد وضعیت گروههایی از اهل علم و به ویژه نقد چگونگی رابطه ی آنها با دربار صفوی است.
به نظر ملّاصدرا، موانع و حجابهایی که اکثر مردم را از ادراک حقیقت و کسب علم الهی و علم مکاشفات محروم می دارد که در نتیجه از سعادت حقیقی بازمی مانند و دچار شقاوت می شوند، مشتق از سه اصل است:
اصل اوّل: «جهل است به معرفت نفس که او حقیقت آدمی است».
اصل دوّم: «حبّ جاه و مال و میل به شهوات و لذات و سایر تمتعات».
اصل سوّم: «تسویلات نفس اماره است و تدلیسات شیطان مکاره و لعین نابکاره که بد را نیک و نیک را بد وا می نماید».
به نظر صدرالمتألّهین، «جهل به معرفت نفس» از «معظم ترین اسباب شقاوت و ناکامی عقباست که اکثر خلق را فرو گرفته در دنیاچه؛ هر که معرفت نفس حاصل نکرده خدای را نشناسد [...] و هرکه خدای را نشناسد، با دوابّ و انعام برابر باشد».
وی در نقد رفتار متصوفه چنین گفته است:
«اگر ذره ای از نور معرفت در دل ایشان تابیده می بودی، کجا درِ خانه ی ظلمه و اهل دنیا را قبله ی خود می ساختند و همیشه با نفس و هوا نرد محبت می باختند».
روشن است که نقد متصوفه بهانه ای است برای طعن کسانی که به اهل دنیا و حکومت نزدیک می شوند و از این طریق منافع شخصی خود را تأمین می کنند و به دنبال تأمین منافع بندگان خدا نیستند.
آنچه در ادامه می آید، استنباط مذکور را تأیید می کند:
«همچنین است حال آنها که خود را از علما می شمارند و روی از جانب قدس و طلب یقین گردانیده، متوجه محراب ابواب سلاطین شده اند و ترک اخلاص و توکل کرده، طلب روزی و توقعِ آن از دیگران می نمایند».
وی در همین رساله و نیز در سایر آثارش بارها هشدار داده است که الفاظ علم و فقه و حکمت در زمان پیغمبر«ع» و سادات طریقت به معنای دیگر، غیر از معانی مصطلح در نزد متأخران، اطلاق می شده است.
«چنانچه بعضی از دانایان تصریح بدان نموده اند که در ازمنه ی سابقه لفظ فقه را اطلاق می کرده اند بر علم طریق آخرت و معرفت نفس و دقائق آفات و مکاید و امراض وی و تسویلات و غرور شیطانی فهم نمودن و اعراض نمودن از لذات دنیا و اغراض نفس و هوا و مشتاق بودن به نعیم آخرت و لقای پروردگار و خوف داشتن از روزشمار.
و اکنون پیش طالب علمان این زمان، فقه عبارت است از: استحضار مسائل طلاق و عتاق و لعان و بیع و سلم و رهانت و مهارت در قسمت مواریث و مناسخان و معرفت حدود و جرائم و تعزیرات و کفارات و غیر آن. و هرکه خوض در این مسائل بیشتر می کند، و اگرچه از علوم حقیقیه هیچ نداند، او را افقه می دانند. [... درحالی که] فقیه کسی است که بیش از همه کس از خدای ترسد و خوف و خشیت در دل وی بیشتر باشد».(1)

مباحث سیاسی کتاب کسر اصنام الجاهلیه

این رساله، در واقع مکمل رساله سه اصل است، با این تفاوت که اوّلی، به فارسی و این دوّمی به عربی تألیف شده است. کسر اصنام الجاهلیه توسط آقای محسن بیدارفر به فارسی و بنام «عرفان و عارف نمایان» ترجمه شده است؛ اگرچه ترجمه دقیق آن «شکستن بتهای جاهلیت» می شود. و این کتاب قصد وی از نوشتن آن را که همانا اصلاح گری و نفی خرافات از جامعه و فکر اسلامی است، به خوبی منعکس می کند. وی، خود در مقدّمه کتاب به انگیزه ی تألیف اشاره کرده است:
در این زمان که تاریکی های نادانی و نابینایی در شهرها پراکنده گشته است و کوته فکری و نادرستی همه آبادیها را فراگرفته است، گروه هایی را می بینیم که با تمامی توان خویش، در عقائد و گفتار به نادانی و هذیان گرائیده اند و بر فسادگری در کردار اصرار می ورزند.
[...] چون دیدم که دفع این شرّ، کاری خطیر در امر دین است.
[...] از خداوند خیرجویی نموده [...] این رساله پرداخته گشت.
در همین رساله، رهبری و ریاست مدینه فاضله به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار گرفته و عالمان درباری مورد نقد و عناب قرار گرفته اند، ازجمله می نویسد:
«حال بنگر تا چگونه این رسمها از روی زمین برچیده شده و چگونه نامهای «صومی» و «شیخ» و «فقیه» به کسانی گفته می شود که صفاتی درست مخالف آنچه را باید، [داشته باشند] دارند چه؛ نام صوفی در این روزگار کسی را نهند که جماعتی به دور خود جمع کند و مجالس شکم چرانی و سماع و دست زنی و پای کوبی به راه اندازد. به همان سان، فقیه، کسی را می نامند که با فتاوی باطل و حکم های ظالمانه به حکام و سلاطین و ظالمان و دستیارانش تقرّب جوید و به آرای خود، موجب جرئت آنان در منهدم ساختن قوانین شرع و جسارتشان در ارتکاب محرمات و سلطه بخشی آنان بر مساکین و تصرف اموال آنان گردد؛ و همواره کوشش در ساختن کلاه شرعی ها و جدل های فقهی کند و موجب رخصت و جرئت در کارهایی شود که دین را سست نموده و متابعت روش مؤمنین را از میان ببرد [...] بر این قیاس نام حکیم نیز در این دوران بر طیب و شاعر و منجم اطلاق می گردد و حتی طاس گردان راه نشین را هم حکیم می نامند، در صورتی که خداوند درباره ی حکمت می فرماید: «کسی که حکمت به او داده شود، خیر فراوان به او داده شده است». [بقره/269]
وی در پایان این اثر، تأکید دارد که قصدی جز اصلاح نداشته است و در سخنان عتاب آمیزی که آورده است، شخص خاصی را در نظر نداشته است؛ بلکه می خواسته است گمراهی و فساد از جامعه ریشه کن شود:
«برادران و رهروان راه نجات، دانسته باشند که مخاطب ما در این نوشتار یک یا دو نفر معین نیستند [...] بلکه هدف، آگاهاندن افراد پاک دل و صاحبان ذوق سلیم است بر فساد زمانه و انحراف بیشتری مردمان از راه علم و عرفان و شیوع بیماری نادانی و گمراهی است میان اهل دوران».(2)