دوران مبارزات


خمینی در خودروی کرایهای در حال عزیمت به مجلس درس (این عکس مدتها به اشتباه به دستگیری توسط ساواک نسبت داده میشد)
سالهای آغازین زندگی در قم
خمینی در دهه? 1310 به هیچ فعالیت سیاسی آشکاری دست نزد.[8] با اینکه او با معدود علمایی که بهصورت آشکار به اقدامات رضاشاه اعتراض میکردند، همدردی داشت اما هیچگاه آشکارا وارد صحنه اجتماعی نشد.[8] عباس میلانی مینویسد که دوران رضا شاه، دوران محدودیت و عقبنشینی برای روحانیت بود و خمینی به مانند سایر روحانیون تنها برای بقا تلاش میکرد. با رفتن رضا شاه و شروع جنگ جهانی این فضا تغییر کرد. در این حوزه قم تحت نفوذ محمدحسین بروجردی بود که به عدم دخالت روحانیان در امور سیاسی اعتقاد داشت. خمینی به عنوان یک روحانی جوان با این رویه عمیقاً مخالف بود و بعنوان مخالفت مخفیانه به تدریس عرفان میپرداخت. هرچند تدریس عرفان در آن زمان در حوزه ممنوع بود. او همچنین بطور مخفیانه از نواب صفوی حمایت میکرد. او در هنگام تدریس روش مرسوم در قم که مباحثه بین طلاب بود را برنمیتافت. عباس میلانی مینویسد که خصوصیاتی مانند استبداد رای و قاطعیت که بعدها در زندگی سیاسی او میبینیم، در خمینی بعنوان یک معلم جوان هویدا است.[12]
دوران آیتالله بروجردی
بعد از مرگ آیتالله حائری (1315)[17] سید حسین طباطبایی بروجردی، که در آن سالها ساکن همدان بود، بهعنوان یک شخصیت علمی برجسته? آن زمان،[13] بهعنوان گزینه? مناسب ریاست حوزه در سال 1324، وارد قم شد و مورد استقبال قرار گرفت، و سرپرستی حوزه را بر عهده گرفت. ریاست بروجردی بر حوزه بهمدت پانزده سال طول کشید. در این مدت تغییرات اساسی در ساختار حوزه بهوجود آمد و تحولات بسیاری زیر نظر او رخ داد و استقبال از طرح اصلاح و نوسازی حوزه که از جمله اقدامات صورت گرفته در زمان ریاست او محسوب میشوند.[17]
با این وجود پیشنهادهای خمینی درباره اصلاحات در حوزه[37] نهایتاً از طرف بروجردی -علیرغم تمایل اولیه- عملی نشد.[39]
خمینی در زمان ریاست بروجردی بر حوزه، بیشتر بر تدریس و آموزش متمرکز بود تا هرگونه فعالیت سیاسی. در آن زمان، او اصول و خارج فقه را آموزش میداد، شاگردانی را به دور خود جمع کردهبود که بعدها در فعالیتهای سیاسی او که در پایان منجر به سقوط حکومت پهلوی شد، تبدیل به یاران اصلی او شدند. جز مرتضی مطهری و حسینعلی منتظری، جوانانی مانند محمدجواد باهنر و اکبر هاشمی رفسنجانی نیز از آن جمله بودند.[13]
رابطه با دیگر چهرهها
رابطه? خمینی با شخصیتهای مذهبی فعال آن دوران که به شکل آشکاری در حوزه? سیاست به مبارزه با اقدامات حکومت میپرداختند، نظیر آیتالله ابوالقاسم کاشانی و مجتبی نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام، مقطعی و اکثراً بیثمر بود. علت اصلی عدم تمایل او بر مبارزات مستقیم و صریح سیاسی در آن زمان به عقیده? خاص او در این زمینه بازمیگشت. او معتقد بود که هرگونه جنبش مبارز و خواهان تغییرات میبایست توسط یک روحانی دینی هدایت شود. این در حالی بود که تأثیرگذارترین چهره? این راه در آن زمان، محمد مصدق بود که فردی سکولار و ملیگرا محسوب میشد.[13]


دعوت به کشتن احمد کسروی
سید روحالله خمینی در نامهای سرگشاده ظاهراً خطاب به مردم و روحانیان با عنوان «بخوانید و به کار بندید» به تاریخ اردیبهشت 1323 خورشیدی، در پاسخ به کتاب جنجالی «شیعیگری؛ بخوانند و داوری کنند» از احمد کسروی، وی را «یک نفر تبریزی بیسروپا» خطاب کرد[40] و از روحانیونی بود که «مسلمانان با غیرت» را به کشتن «این مرتد جاهل مفسدالارض» فراخواند.[41]
انتقادات احمد کسروی از برخی عقاید مذهبی شیعه منجر به سوءقصد به وی از سوی روحانی 21 سالهای به نام سید مجتبی میرلوحی (نواب صفوی) در اردیبهشتماه سال 1324 شد.[42] کسروی از این سوء قصد جان سالم بدر برد، اما گروهی از اعضای فدائیان اسلام در اسفند همان سال وی را هنگامی که در کاخ دادگستری تهران، به اتهامات توهین به مقدسات پاسخ میداد، به طرز فجیعی به قتل رساندند.[43]
سید روحالله خمینی یک سال پس از پیروزی انقلاب 1357 ایران، در تفسر سوره حمد به تمجید از «اطلاعات تاریخی» و «قلم کسروی» پرداخت.[44][45]
آغاز مخالفتها با حکومت شاه
اولین حضور خمینی در سطح اجتماع چند سال بعد از شروع سلطنت محمد رضا پهلوی و در اوایل دهه چهل زندگی او بود. در سال 1944 خمینی بطور ناشناس کتاب کشفالاسرار را در مقابل کتاب اسرار هزار ساله بدون امضایی بر ضد کسانی نوشت که اصلاحات در شیعه را تبلیغ مینمودند. این کتاب از طرف روحانیت شیعه نوشته شد که با طرح ایدههای اصلاحی به چالش کشیده شده بود. خمینی در این کتاب به کسانی ماند علیاکبر حکمیزاده روزنامه نگار، روحانی اصلاح طلب، محمدحسن شریعت سنگلجی و همچنین به کسانی مانند کسروی حمله نمود.[8] این کتاب نشاندهنده موضع سنتی و سخت خمینی در برابر چالشگران روحانیت شیعه و همچنین مدرنیسم است. او در این کتاب حملات اصلاح طلبان را جزئی از نقشه امپریالیسم برای نابودی شیعه میدانست. [8] روحیه? مبارزهطلبی و تمرد خمینی الهامبخش اولین اثر منتشرشده توسط او، یعنی کشفالاسرار (تهران، 1324 هجری شمسی) بود.[46]
درگذشت آیتالله بروجردی و تغییر رویه آیتالله خمینی
به گفته حمید الگر پس از مرگ بروجردی (1340) خمینی به عنوان یکی از جانشینان بروجردی برای رهبری مطرح شد. از نشانههای این ظهور انتشار کتابهایی در فقه و از جمله توضیح المسائل بود. طولی نکشید که خمینی به عنوان مرجع تقلید جمع کثیری از شیعیان ایران شناخته شد.[47] اما به گفته عباس میلانی? پس از مرگ بروجردی? هرچند خمینی از مدرسان تاثیر گذار حوزه بود و مورد علاقه روحانیان نسل جوان بود اما بطور قطع هم سطح سایر مراجع تثبیت شده قم نبود.[48]
مخالفت با اصلاح قانون انتخابات
بر طبق قانون اصلاح انتخابات، برای به رسمیت شناختن اقلیت قابل توجه زردشتی? یهودی? مسیحی و بهایی ایران? بجای شرط «سوگند به قرآن» تنها از واژه سوگند خوردن به یک «کتاب» استفاده شده بود.[49] این موضوع مخالفت شدید روحانیان را به همراه داشت. در این میان خمینی طبق یک اقدام خارج عرف دو بار مستقیماً به شاه نامه نوشت. در نامه اول خمینی چنین نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیمحضور مبارک اعلیحضرت همایونی پس از اهدای تحیت و دعا، به طوری که در روزنامهها منتشر است ، دولت درانجمنهای ایالتی و ولایتی ، "اسلام " را در رای دهندگان و منتخبین شرط نکرده ؛ و به زنها حق رای دادهاست . و این امر موجب نگرانی علمای اعلام و سایر طبقات مسلمین است .بر خاطر همایونی مکشوف است که صلاح مملکت در حفظ احکام دین مبین اسلام وآرامش قلوب است . مستدعی است امر فرمایید مطالبی را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمی مملکت است از برنامههای دولتی و حزبی حذف نمایند تا موجب دعاگویی ملت مسلمان شود.
الداعی : روح الله الموسوی
و در نامه دوم خمینی شاه را از خشم مسلمانان برحذر نمود.
با افزایش فشار به حکومت شاه، سرانجام شاه و دولت از شرط سوگند خوردن به کتاب عقبنشینی کردند و دولت نیز به صورت رسمی آن را اعلام کرد.[50] خمینی که تا این زمان کمتر در خارج از حلقه روحانیان شناخته شده بود. در راس نویسندگان نامه ای قرار گرفت که این پیروزی را به رهبران مذهبی سراسر کشور تبریک گفتهبود.[51]
مخالفت با طرح انقلاب سفید
در دیماه 1341 طرحی جدید توسط شاه با عنوان «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و میهن» با اصولی ششگانه اعلام شد.[37] معروفترین بند این اصول ششگانه? انقلاب سفید، الغای رژیم ارباب و رعیتی بود.[17] شاه در دیماه 1341 اصول ششگانه? اصلاحات خود را اعلام کرد و از مردم درخواست کرد که به پای صندوقها آمده و بهآن رأی بدهند.[47] خمینی این اصلاحات را بیش از هر چیز به سود شاه و سلطنت او و زمینه برای نفوذ بیشتر آمریکا و اسرائیل به ایران میدانست.[17] بنابراین او در نشست علمای قم، خواهان تحریم رفراندوم شد.[47]
شاه وارد قم شد تا نظر موافق علمای دین در مورد برنامههای خود را بگیرد.[47] سرانجام این رفراندوم انجام شد و رسانههای دولتی خبر از تصویب آن با اکثریت آراء دادند.[52]
بدنبال آن خمینی، مردم ایران را به مبارزه منفی علیه حکومت فراخواند و شاه را به تمکین در برابر اسلام و علماء.[53] شاه نیز در 23 اسفند آن سال در سخنانی تند، کسانی را که رفراندوم را تحریم کردهبودند به سرکوب و شدت عمل تهدید کرد. متقابلاً خمینی، طی بیانیهای نوروز سال جدید، یعنی 1342 را عزای عمومی اعلام کرد.[47] او در این بیانیه از انقلاب سفید شاه به «انقلاب سیاه» تعبیر کرد و آنرا همسو با اهداف آمریکا و اسرائیل دانست.[37]
حادثه? مدرسه? فیضیه
روز دوم فروردین سال 1342، مصادف با 25 شوال 1383 هجری قمری، سالگرد شهادت جعفر صادق و مطابق معمول، مجالس بسیاری به همین مناسبت در قم برگزار شدهبود. منزل خمینی در محله? «یخچال قاضی» نیز مملو از عزاداران بود، شماری از ماموران مخفی با لباس شخصی نیز در جمعیت درصدد راهاندازی اغتشاش و هیاهو در مجلس بودند.[17] خمینی، متوجه حضور مشکوک آنها شد. و از طریق یکی از روحانیان هشدار داد که برای سخنرانی در حرم فاطمه معصومه حاضر خواهد شد اینکار موجب دفع اهداف اغتشاشگرانه ماموران شد.[17]
عصر همان روز به دعوت آیتالله گلپایگانی، مجلسی در مدرسه? فیضیه برگزار شد. ماموران مذکور در اواسط سخنرانی، وارد شدند و طلاب را مورد حمله قرار دادند. زد و خورد بین طلاب و مامورین مخفی شدت گرفت. در این هنگام، نیروهای مسلح وارد درگیری شدند و گروه بسیاری از طلاب را زخمی و مجروح کردند. [13][17]
در زمان حمله به فیضیه، خمینی برای حضور در مدرسه به راه افتاد، اما حاضران او را از این تصمیم منصرف کردند.[17] خمینی همانجا در یک سخنرانی شخص شاه بهعنوان عامل اصلی جنایت و همپیمان با آمریکا و اسرائیل یاد میکند و از سکوت علمای قم و نجف و دیگر کشورهای اسلامی گلایه میکند و میگوید[47][37]: «امروز سکوت، همراهی با دستگاه جبار است.» روز بعد، خمینی بیانیهای را با عنوان «شاهدوستی یعنی غارتگری»[37] منتشر کرد که در تاریخ انقلاب جایگاه ویژهای دارد. در این اعلامیه، او به محاکمه? حکومت شاه پرداخت و «تقیه» را در آن شرایط حرام دانست.[54][55]
پس از این وقایع، شاه خدمت نظام وظیفه را برای طلاب جوان الزامی کرد. این کار، یعنی برتن کردن لباس نظامی و خدمت زیر پرچم شاهنشاهی برای طلاب مخالف بسیار دشوار و سخت بود. اما خمینی پیکی به سربازخانهها فرستاد و از طلاب درخواست کرد که «تزلزل به خود راه ندهند» و «از این فرصت برای تقویت جسم و روح خود استفاده کنند.»[17] خمینی در چهلم حادثه? فیضیه، دولت آن زمان را محکوم کرد که به فرمان آمریکا و اسرائیل، خواهان از ریشهبرکندن اسلام است و خود را مصمم به مبارزه با این امر نشان داد.