جعفری پس از اتمام تحصیلات ، وقتی در خلال سال های دهه 30 به ایران بازگشت ، باز به بررسی جریانات فکری روز پرداخت . بی گمان ، او با روشنفکری های واقعی موافق بود و اساسا همین موضوع بود که وی را به تحقیق و تفحص واداشته بود؛ تحقیق و تفحص هایی که شاید پررنگ ترین عنصر حیاتش در طول 60 سال زندگی علمی او محسوب می شود. از نظر استاد جعفری: روشنفکر حقیقی کسی است که ارتباط خود را با واقعیات گسترده در جویبار زمان، تنظیم منطقی نموده و با درک صحیح درباره علت ها، معلول ها، ثابت ها و متغیرها، برای تحقق بخشیدن به حیات معقول جامعه ، رسالتی در خود احساس کند و از هیچ گونه گذشت و فداکاری در این راه دریغ نورزد.
|
|
موضوع شایان توجه این که: جعفری برای «اندیشه»، اصالت محض قائل بود و به مقوله «سؤال» و «پرسش» ، اهمیتی بسیار جدی می داد. به اذعان و گواه کسانی که سال ها با او در ارتباط بوده و از نزدیک شاهد کوشش ها و جستجوهایش بودند، هیچ چیز برای وی، ارزش و اهمیت سؤال را نداشت . اگر بتوان برای شخصیتش از تار و پودی سخن به میان آورد، بی گمان این تار و پود، «جستجو» و «سؤال» خواهد بود. | ![]() |
او همواره در دنیای جستجو و سؤال زندگی می کرد و گام برمی داشت و در جستجوی سؤال ، از علمی به علمی دیگر می شتافت و بیشتر وقت خویش را با کتاب هایی سپری می کرد که حاوی مطالب و افکار جدید بوده، سؤالات جدیدتری برایش می آفریدند. وی بر این نظر بود که :
سؤال، اشتیاق به تحصیل معرفت درباره یک مجهول است. معنای واقعی سؤال این است که سؤال کننده می گوید: من در حرکت به سوی معرفت ، با مجهول و تاریکی روبه رو شده ، مشتاق حل آن مجهول و برطرف شدن تاریکی هستم . لذا، عبور از پل ها و گردنه های متنوع تردید و احتمال و ظن که پدیده سؤال را ایجاب می کند، جریانی کاملا طبیعی است . بلکه می توان گفت : در جریان طولانی معرفت ، هر اندازه یقین های حاصله از آن پل ها و گردنه ها بیش تر عبور کنند، ناب تر و مستحکم تر خواهند بود. این جریان ، مقتضی رویارویی مستمر انسان ها با علامت سؤال (؟) است . کسانی که از اهمیت سؤال اطلاعی نداشته و اصلا ندانند سؤال چیست ، بسیار اندک اند. بلکه اگر این حقیقت را در نظر بگیریم که گاهی سؤال بدون این که رسما به وسیله الفاظ یا کتابت یا اشاره و چیزهای دیگر ابراز شود، به وسیله حرکت و تکاپوی عملی صورت می گیرد، می پذیریم که هیچ فرد آگاهی در این دنیا، بدون سؤال نمی تواند زندگی خود را تفسیر کند. باری ، محمدتقی جعفری با تمام کسانی که وارد دنیای سؤال خواهانه او می شدند، برخوردی حکیمانه داشت و هیچ کس را از خود نمی آزرد. عده ای معتقدند: وی در زندگی خود، به اصل بنیادین «مرنج و مرنجان» بیشترین التزام را نشان می داد. اگر یکی از عوامل این سیره ماندگار او را در همفکری و همراهی با سؤال آفرینان ، نشأت گرفته از ذات جوشان ماهیت «سؤال» بدانیم ، یکی از دلایل موضوع ، به مسأله ای دیگر برمی گشت و آن نبود مگر توجه و بررسی همه جانبه وی درباره «انسان» به معنای دقیق واژه ؛ موضوعی که جدی ترین توجه های او را از دیرباز و نخستین ایام خودآگاهی اش به خود اختصاص داده بود. محمدتقی جعفری ، در زمره متفکران و اندیشمندانی بود که چون در وادی انسان شناسی گام می زد، می کوشید که انسان و انسان جدید را به درستی بشناسد. بر این اساس ، برای انسان ها فراتر از اهمیت صوری و نظری ، ارزش عملی و عینی قائل بود و با اخلاقی سازنده و سلوکی راهگشا، زیباترین جلوه های اخلاقی و حکَمی خود را در همین رابطه بروز می داد. شاید در پرتو همین جلوه ها بود که در مدت زمانی نه چندان زیاد، توانست تألیفاتی پر شمار و عمدتا بدیع از خود به یادگار نهد، که از مشهورترین آن ها می توان به مجموعه 15 جلدی «تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی» و «ترجمه و تفسیر نهج البلاغه» در 27 مجلد اشاره کرد. این دو اثر به نوبه خود، حاوی عمده ترین تفکراتی است که او به مدت 4 دهه متناوب ، به آن ها پرداخت و کوشید یافته های خویش را در قلمروهایی چون : انسان شناسی ، جهان شناسی ، روان شناسی ، جامعه شناسی ، اخلاق ، حکمت ، فلسفه و عرفان ، ارائه کند. |
|
پس از اتمام تحصیلات و ارتقاء به مراتب بالای علمی ، ساده زیستی او کماکان تداوم یافت . از ایام تحصیلش در نجف این گونه نقل کرده است :
با شهریه ای که آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در نجف می داد، گاهی اوقات مخیر بودم بین این که غذا تهیه کنم یا کتاب بخرم ، کتاب می خریدم . وی که در دامن مشکلات زیسته و دوره دانش اندوزی را با شرایط سخت اقتصادی و معیشتی به سر آورده بود، پس از آن که به مقام استادی رسید و در اندازه توانایی اش به تدریج بر مشکلات اقتصادی چیره شد، باز به سنت روزگار دانش اندوزی وفادار ماند و زندگی اش را تا آخرین حد ممکن ، از آلایش به هر نوع تجمل و دنیازدگی مبرا نگاه داشت . |
![]() |
نظام شخصیتش به گونه ای بود که با کارهای اقتصادی و غیر علمی پیوندی نمی یافت و تنها به مسائل علمی می اندیشید؛ این که چگونه می توان بحران هویت را مهار کرد و به پرسش های به حق و منطقی افراد جامعه ـ خصوصا جوانان ـ جواب سازنده و صحیح داد. این دیرین ترین مشغولیتی بود که افکارش از سال ها پیش به آن ها معطوف گشته، همواره نیز متوجه آن بود. محمدتقی جعفری در هیچ یک از موقعیت های زندگی ، از آرمان های خویش فاصله نگرفت و مرعوب جریان های غیر پایدار و گذرا نگردید. او با تمام جولان های فکری و فلسفی اش ، در پافشاری بر حفظ آرمان هایی که آن ها را با کلیدواژه هایی چون : «تعهد»، «مسئولیت» و «تکلیف» بیان می داشت ، ثابت قدم بود و تغییر بی بنیاد و ناهنجار را در آن ها روا نمی دانست . در همین راستا، اشاره به یک خاطره از خانمی یهودی ، خالی از فایده نخواهد بود: سال ها پیش خانواده ما یک مشکل قضایی پیدا کرد، به طوری که به بن بست رسیدیم. می خواستیم سراغ کسی را بگیریم که مشکل ما را حل کند، ولی چون کلیمی بودیم ، خود را تنها احساس می کردیم . به ذهن مان خطور کرد سراغ استاد جعفری را گرفته، از ایشان کمک بطلبیم . بنابراین، به منزلش رفتیم و او با گرمی ما را پذیرفت و محبت بسیار کرد. مدت ها وقت گذاشت و پرونده ما را به طور دقیق مطالعه نمود. چون احساس کرد ممکن است حقی از ما ضایع شود، در دفاع از ما، نامه ای به قوه قضاییه نوشت و گام مؤثری برای حل مشکل ما برداشت . |
سید مهدی میرمیران