دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا دانشجویان اندیشه سیاسی دراسلام

منشویک

 

 

معنای لغوی

منشویک در زبان زبان روسی به معنای اقلیت است.

تاریخچه

منشویک‌ها اقلیت حزبی و بلشویک‌ها اکثریت را تشکیل می‌دانند. این نوع تقسیم‌بندی در کنگره حزبی پیش از جدایی دو گروه از یکدیگر پیدا شد.

در سال 1906 منشویک‌ها و بلشویک‌ها در پی اتحاد با هم سعی داشتند که بر حزب سوسیال دموکرات رهبری کسب کنند؛ اما موفق نشدند.

بعدها و در ماه اوت سال 1917 این حزب به طور رسمی کار خود را آغاز کرد.

پس از انقلاب فوریه 1917 روسیه منشویک‌ها در اکثر مسئولیت‌ها اکثریت داشتند.

پس از آنکه بلشویک‌ها در جریان انقلاب اکتبر 1917 قدرت را به دست آوردند، منشویک‌ها کوشیدند به صورت اپوزیسیون قانونی دربیایند اما بولشویک‌ها در سال 1922 آنها را سرکوب کردند.

در سال 1931 استالین یک سلسله محاکمه‌های نمایشی برعلیه رهبران این گروه انجام داد و به شدت آنها را سرکوب کرد و از صحنه سیاسی شوروی حذف کرد.

رهبران

 پلخانوف، آکسلرود، ژولیوس مارتوف و ورا زاسولیچ از مهم‌ترین رهبران این حزب بودند.

 

 

میرمیران


مینارشیسم (همچنین کمینه حکومت خواهی) یک فلسفه سیاسی سرمایه‌دارانه لیبرترین است. به معانی گوناگون تعریف شده است. در شدیدترین معنا، معتقد است که حکومت باید وجود داشته باشد (در تعارض با آنارشی)، که تنها کارکرد مشروعش حفاظت از افراد در برابر تجاوز، دزدی، نقض قرارداد و کلاهبرداری است. در وسیعترین معنا این مفهوم ادارات آتش نشانی، زندانها، قوه مجریه و مقننه را جزو کارکردهای مشروع دولت بحساب می‌آورد.[1][2][3] چنین حکومتهایی حکومتهای نگهبان شب خوانده می‌شوند.

مینارشیستها استدلال می‌کنند که حکومت اقتداری برای استفاده از انحصار زور خود برای دخالت در فعالیتهای آزادانه مردم نمی‌دارد و تنها وظیفه حکومت را تضمین حفاظت از قراردادهای بین افراد خصوصی و مالکیت از طریق سیستمی از دادگاههای حقوقی و اجرای قانون می دانند. مینارشیتها عموماً شیوه لسه فر در خصوص اقتصاد را اصلی ترین راه برای رونق اقتصادی می دانند.

 

 

 

میرمیران


 

 

 

میرمیران

رواداری،[1][2] تسامح یا ا مدارا، به «عمل عمدی‌ای گفته می‌شود، برای پذیرش یا اجازه دادن به چیزی که شخصا قبول ندارد. کسی می‌تواند به شکل معنادار در مورد مدارا(پذیرفتن یا اجازه دادن) صحبت کند، که در موقعیتی باشد که بتواند نپذیرد یا اجازه ندهد.» این اصطلاح همچنین در معنای «تحمل و تاب‌اوردن» یا «پشتیبانی، حمایت یا نگه‌داشتن» (اندیشه‌ی متفاوت) هم تعریف شده است. [3]

تساهل و تسامح از ارزش‌های مهم لیبرالیسم سیاسی است و به خصوصیت اخلاقی گفته می‌شود که بیانگر طرز برخورد با تمایلات، اعتقادات، عقاید و رفتار با دیگران است.

بنابراین اصل، آزادی‌های فردی تنها هنگامی از تعرض در امان می‌ماند که جامعه باورها و عقاید مختلف مردم ساکن در آن را تاب بیاورد و هیچ عقیده‌ای سرکوب نشود


 

 

 

میرمیران

رواداری،[1][2] تسامح یا ا مدارا، به «عمل عمدی‌ای گفته می‌شود، برای پذیرش یا اجازه دادن به چیزی که شخصا قبول ندارد. کسی می‌تواند به شکل معنادار در مورد مدارا(پذیرفتن یا اجازه دادن) صحبت کند، که در موقعیتی باشد که بتواند نپذیرد یا اجازه ندهد.» این اصطلاح همچنین در معنای «تحمل و تاب‌اوردن» یا «پشتیبانی، حمایت یا نگه‌داشتن» (اندیشه‌ی متفاوت) هم تعریف شده است. [3]

تساهل و تسامح از ارزش‌های مهم لیبرالیسم سیاسی است و به خصوصیت اخلاقی گفته می‌شود که بیانگر طرز برخورد با تمایلات، اعتقادات، عقاید و رفتار با دیگران است.

بنابراین اصل، آزادی‌های فردی تنها هنگامی از تعرض در امان می‌ماند که جامعه باورها و عقاید مختلف مردم ساکن در آن را تاب بیاورد و هیچ عقیده‌ای سرکوب نشود



ماکیاولیسم


نیکولو ماکیاولی

ماکیاولیسم (به انگلیسی: Machiavellism)‏، عبارت است از مجموعه اصول و روش‌های دستوری که نیکولو ماکیاولی سیاست‌مدار و فیلسوف ایتالیایی (1469-1527) برای زمامداری و حکومت بر مردم ارائه داد.

نیکلا ماکیاولی که بنیاد این نظریه خود را پیرامون روش و هدف در سیاست قرار داده، در کتاب خود شهریار، هدف عمل سیاسی را دستیابی به قدرت می‌داند و بنابراین، آن را محدود به هیچ حکم اخلاقی نمی‌داند و در نتیجه به کار بردن هر وسیله‌ای را در سیاست برای پیشبرد اهداف مجاز می‌شمارد و بدین گونه سیاست را به کلی از اخلاق جدا می‌داند.

ماکیاولی معتقداست، زمامدار اگر بخواهد باقی بماند و موفق باشد نباید از شرارت و اعمال خشونت‌آمیز بترسد. زیرا بدون شرارت، حفظ دولت ممکن نیست.

حکومت برای نیل به قدرت، ازدیاد و حفظ و بقای آن مجاز است به هر عملی از قبیل کشتار، خیانت، ترور، تقلب و ... دست بزند و هرگونه شیوه‌ای حتی منافی اخلاق و شرف و عدالت برای رسیدن به هدفش روا می‌دارد.

این مکتب بر این باور است که رجال سیاسی باید کاملاً واقع‌بین و مادی و جدی باشد. آنگونه سخت‌گیر باشد که اگر تکالیف دینی، اخلاقی و احساسات سد راه او شود؛ از آنها صرف‌نظر کند و هدفی جز رسیدن به مقصود نداشته باشد.

وی اساس اخلاقیات را واژگون کرد. یگانه شعارسیاسی او این بود که شاه فوق تمام قیود و الزامات مردم عادیست. کتاب و عقاید ماکیاولی را می‌توان در احکام ده‌گانه زیر خلاصه کرد:

  • 1- همیشه در پی سود خویش باش: بشریت در نگاه او خانواده‌ای متشکل از برادران یکدل نبود. بلکه آدمیان گله‌هایی از دد و دام بودند که هر یک در پی مقصد خویش گام بر می‌داشتند و ماکیاولی معتقد بود این حق حاکم است که از دامان به سود خویش استفاده کنند. حق با قوی است. بنابراین اقویا باید بر قدرت خویش پافشاری کرده و قوانینی وضع کنند که حافظ آنها در برابر عصیان ضعفا باشد.
  • 2- جز خویشتن هیچ کس را محترم مدار: وی می نویسدآن کس که علت بزرگی دیگران می‌شود خود سرش بی کلاه می‌ماند. و همین که کسی محبوب عامه گشت او را از میان بردار. به عقیده ماکیاولی مملکتی پیروزمند و موفق مملکتی است که فقط یک نفر بر آن آقایی کند. دیگران هم باید بنده آن یک نفر باشند. شاه باید هدیه بپذیرد اما نباید هدیه بدهد.
  • 3- بدی کن اما چنان وانمود کن که نیکی می‌کنی: ماکیاولی معتقد بود که ریاکاری صفتی ارزشمند است. صراحتاً شهریاران و شاهان را اندرز می‌دهد که از رک و راست بودن بپرهیزند و می‌گفت خوب بودن زیان‌آور است. و بر پادشاهان لازم است که برای حفظ قدرت و منفعت خویش بر خلاف عدل، شفقت، انسانیت، و حسن‌نیت رفتار کنند. اما رعایایشان نباید از این امر آگاه باشند. باید آنها را تحمیق کرد و چنان وانمود کرد که شهریارشان فرمانروایی شریف، رحیم، دین دار و عادل است.((بگذار زبانت از رحم و شفقت سخن گوید اما دلت از بدی و شرارت لبریز باشد.))
  • 4- حریص باش و آنچه را می‌توانی تصاحب کن: در فلسفه وحشیانه ماکیاولی شاه جز به امیال و آرزوهای خویش نباید به چیزی اندیشه کند. اما چنان وانمود کن که از تو آزادیخواه‌تر کسی نیست. بر نیکی پابگذار اما در همان حالی که لگدمالش می‌کنی نوازشش کن.
  • 5- خسیس باش: عاقلانه نیست که حکمرانی برای رعایایش بیش از اندازه ولخرجی کند. شاه آزادمنش همیشه سر انجامش به تباهی خواهد کشید.
  • 6- خشن و درنده خوی باش: ماکیاولی شهریار ایتالیایی سزار بورژیا را به عنوان شاهد مثال در کتاب خویش نام می‌برد و می‌گوید: نیکی هرگز ثمربخش نیست و شرافت بدترین سیاست‌هاست.
  • 7- چون فرصت بدست آوری دیگران را بفریب: کسی که حیله‌گرتر است نیرومندتر است و قدرت از عدالت نیرومندتر است و دروغ از حقیقت نیرومندتر.
  • 8- دشمنانت را بکش و اگر می‌توانی دوستانت را هم نیز.
  • 9- در رفتار با مردم به زور توسل جوی نه به مهربانی: ماکیاولی به عنوان یک قاعده کلی معتقد بود که از انسان بترسند بهتر است تا انسان را دوست داشته باشند.
  • 10- همه مساعی خود را به جنگ متمرکز ساز: مهمترین کار شهریار ماکیاولی جنگ است. مهمترین تفکرات جدی او باید معطوف به یک مسئله مهم باشد یعنی چگونگی شکسن دادن همنوعان.

ماکیاولیسم مذهبی

ماکیاولیسم مذهبی در واقع انحراف در شیوه حکومت مذهبی و تمایل حکومتداران به معیارهای ابزارگرایانه? دینی را گویند. از مصادیق این مورد، تن دادن به اصالت منافع و تبلیغات ناراست در انتخابات و شعارهای آن است. در این شیوه، سیاست در حکومت مذهبی به خودی خود هدف می‌شود و اخلاق و دین دائر مدار منافع سیاسی می‌چرخد.

از تئوری پردازانی که معتقد است ماکیاولیسم مذهبی از نوع اسلامی در سیاست ایران وجود دارد می‌توان عماد افروغ را نام برد. وی می‌گوید: «ما امروز، غرب را می‌کوبیم اما از غربی‌ها غربی تریم. امروز معنویت و اخلاق، فدای سود و اقتدار شده و در واقع جای هدف و وسیله عوض شده است. اگر سیاست برای خودش هدف شد و فعل سیاسی، فعل مشروط نبود و فعل هدف شد، فاتحه اخلاق را باید خواند. اما اگر فعل اخلاقی فعل هدف شد، مشکلات حل می‌شود. در واقع معنویات طراز سیاست است و نه برعکس.» [1][2]

میرمیران


گفت‌وگوی تمدن‌ها نظریه‌ای است در روابط بین‌الملل. این نظریه در فرم کنونی اولین‌بار توسط محمد خاتمی، رئیس جمهور سابق ایران، مطرح شد. او در اصل ایده? گفت‌وگو میان تمدن‌ها را به عنوان واکنشی به نظریه? جنگ تمدن‌های ساموئل هانتینگتون مطرح ساخت.

عبارت گفتگوی تمدن‌ها بعد از اینکه در سپتامبر 1998 سازمان ملل متحد در بیانیه‌ای سال 2001 را «سال گفتگوی تمدن‌ها» نام نهاد مشهور شد. پس از آن در بهمن 1377 دولت ایران مرکز بین‌المللی گفت‌وگوی تمدن‌ها را برای هماهنگی فعالیت‌های مربوط به گفتگوی تمدن‌ها تأسیس کرد.

در تقویم رسمی جمهوری اسلامی ایران نیز روز 30 شهریور «روز گفتگوی تمدن‌ها» نامگذاری شده بود که در سال 1389 به دلیل «منقضی شدن زمان این مناسبت و نداشتن متولی خاص» از تقویم حذف شد.[1]

 

 

تاریخچه گفتگوی تمدن ها

یکی از اولین مراکز گفتگوی بین تمدن ها و گفتگوی بین ادیان انجمنی بود تحت عنوان انجمن صفاخانه اصفهان که بیش از یک قرن قبل تشکیل شد. انجمن صفاخانه مکانی در محله جلفا اصفهان(محله ارامنه اصفهان) جهت مناظره و گفتگوی ادیان بوده‌است که به همت آقا نجفی اصفهانی و حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی[2] در سال 1281 شمسی برابر با جمادی الاخر 1320 قمری و 1902 میلادی[3] تاسیس شده‌است در این مکان مبلغین مسیحی و نمایندگان مسلمانان به بحث و گفتگو می‌پرداختند. [4]

مرکز بین‌المللی گفت‌وگوی تمدن‌ها

مرکز بین‌المللی گفت‌وگوی تمدن‌ها نهادی بود که در سال 1377 خورشیدی در ایران تأسیس شد و محمد خاتمی، رئیس جمهوری وقت ایران ریاست آن را برعهده داشت.[5]

به تصویب رسیدن پیشنهاد محمد خاتمی برای نام‌گذاری سال 2001 در پنجاه و سومین مجمع عمومی سازمان ملل (سپتامبر 1998) به عنوان «سال گفت‌وگوی تمدن‌ها» انگیزه تأسیس این مرکز در ایران شد.[6]

محمد خاتمی در نخستین سفر خود به ایالات متحده و سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد پیشنهاد «گفت‌وگوی تمدن‌ها» را مقابل «برخورد تمدن‌ها» مطرح کرد که این پیشنهاد با استقبال اعضای سازمان ملل روبه‌رو شد.[7]

هدف از بنیاد این مرکز «هماهنگ کردن فعالیت‌های کلیه سازمان‌ها، مراکز دولتی و غیردولتی برای توسعه نظریه گفت‌وگوی تمدن‌ها» عنوان شد.[8]

محمدجواد فریدزاده به عنوان نخستین رئیس مرکز بین‌المللی گفت‌وگوی تمدن‌ها منصوب شد. وی پس از مدتی جای خود را به عطاءالله مهاجرانی داد. ریاست وی نیز دیری نپایید و در پی استعفای او، محمود بروجردی به عنوان سرپرست جدید این مرکز گمارده شد.[9]

مرکز گفت‌وگوی تمدن‌ها تا اوایل سال 84 زیرمجموعه وزارت خارجه بود ولی پس از آن به زیرمجموعه‌ای از سازمان فرهنگ و ارتباطات تبدیل شد. در دی‌ماه 1384 سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، دو دفتر ادیان و مرکز گفت‌وگوی تمدن‌ها را با نام جدید «مرکز گفت‌وگوی ادیان و تمدن‌ها» ادغام کرد.[10]

این مرکز سرانجام در دی‌ماه 1386 طی حکمی از سوی محمود احمدی‌نژاد، رئیس جمهور وقت ایران، با همه امکانات و نیروی انسانی در «مرکز ملی مطالعات جهانی شدن» ادغام شد و زیر نظر رئیس جمهور و به ریاست اسفندیار رحیم مشایی قرار گرفت.

 

 

 

میرمیران


لسه فر (به فرانسوی: Laissez-faire)‏، فرانسوی: [l?sef??]  ( گوش کنید) یک نظام اقتصادی-سیاسی است مبتنی بر مالکیت خصوصی ابزار تولید که در آن وظیفه حکومت محدود به حمایت از حقوق افراد در مقابل تجاوزمی‌باشد. این حمایت در مقابل دیگر افراد، دول خارجی و از همه مهم تر خود دولت را شامل می‌شود. قانون اساسی، تفکیک قوا و مکانیزم چک و اصلاح، حقوق بشر و حق نگهداری و حمل سلاح به منظور دفاع از خود، حمایت از حقوق فردی در مقابل دولت را ممکن می‌کند. در سیستم لسه فر دولت تنها شامل نیروی پلیس، دادگاه‌های قانونی و تشکیلات دفاع ملی است که با کسانی که اعمال خشونت می‌کنند مبارزه کرده و آنان را شناسایی می‌کند و نه بیشتر.

میرمیران


گروه ذی‌نفوذ از جمله? نهادهای مدنی هستند شامل گروهی از افراد یا سازمان‌هایی که با تحت فشار قرار دادن مقامات حکومتی یا بخشی از آنها با اتخاذ تدابیر گوناگون برای کسب منافع خود مبارزه می‌کنند. گروه‌های فشار برای موفقیت احتیاج به کسب پشتوانه‌های مردمی و اجتماعی دارند.

فعالیت‌های گروه‌های فشار بر خلاف احزاب معطوف به کسب قدرت نیست ولی قدرت را به هر طرفی که بخواهند می‌کشانند. اعمال فشار بر قدرت عمومی جهت تأثیرگذاری بر تصمیمات مقامات حکومتی به نفع خود اشکال منفی دارد.

گروه فشار را واحدی جمعی (متشکل از چندین نفر) با دیدگاه‌ها و منافع مشترک که برای نیل به هدف‌های خود بر سایر گروه‌ها اعمال فشار می‌کند. گروه‌های فشار با توجه به ماهیت خود (گروه‌های سیاسی یا دارای نفوذ)، وسایل مورد استفاده (افکار عمومی یا تبلیغات منفی)، شیوه‌های عمل (تهدید یا خرابکاری) و شکل‌هایی از قدرت که در اختیار دارند از یکدیگر متمایز می‌شوند.

 

 

میرمیران


کاریزماتیک (به انگلیسی: Charismatic)‏ یا (رهبری کاریزماتیک) در اصطلاح سیاست به حکومت مبتنی بر فرمان‌برداری غیرعادی و استثنایی از یک فرد به خاطر تقدس دینی و الگو بودن وی می‌باشد.[1]

 

 

تاریخچه

گرچه، ماکس وبر به عنوان مبدع و نشردهنده نظریه رهبری کاریزماتیک شناخته شده است، اما تقریباً تمام کسانی که پس از رنسانس صاحب‌نظر در مسائل فلسفی و انسانی بوده‌اند، به نوعی به این مطلب اشاره کرده‌اند. در دوران پس از رنسانس نظریات مختلفی در شناخت طبیعت و سرشت انسان ارائه شده است. گروهی از صاحب‌نظران معتقد بودند که انسان دارای بعد منطقی، عقلایی و استدلالی است. در مقابل آنها، گروهی اعتقاد داشتند که انسان‌ها از مجموعه‌ای از احساسات، عواطف و هیجانات برخوردارند که موجب بروز رفتار می‌شود. تا زمان ماکس وبر نظر دقیقی وجود نداشت که کدام بعد از وجود انسان باعث ایجاد رفتار شده و یا آن را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. کار مهم ماکس وبر این بود که در بعد عقلایی، مفهوم دیوان‌سالاری و در بعد عاطفی، مفهوم کاریزماتیک را ارائه کرد و تمایز بین این دو مفهوم را کاملاً مشخص ساخت. امروزه، مفهوم دیوان‌سالاری به عنوان زیر بنای نظریه‌های مدیریت شناخته می‌شود، اما مفهوم کاریزماتیک در ابتدا با برخوردهایی توطئه‌آمیز روبه‌رو شد. با گذشت زمان، این مفهوم سرانجام توانست در فرهنگ نظری رسوخ کند. البته شرح و بسط‌های فراوانی نیز بر نظریات ماکس وبر شده است که از بیان آنها خودداری می‌شود. کاریزما، در لغت یعنی فرهمند یا فرمندی و یا به عبارتی دیگر جاذبه استثنایی. کاریزماتیک کلمه‌ای یونانی به معنای موهبت است. کلمه کاریزما در کتاب مقدس مسیحیان به کار رفته است تا روح مقدس را توصیف کند. وحی، حکم، تعلیم، کشیش، عقل و شفا دادن، نمونه‌ای از موهبت‌های پرجذبه‌اند که در کتاب مقدس مسیحیان توصیف شده‌اند.

کاریزما چیست

کاریزما، در اصطلاح به خصوصیت کسی گفته می‌شود که بشخصه و یا به عقیده دیگران، دارای قدرت رهبری فوق‌العاده است. این اصطلاح اغلب در علوم سیاسی و جامعه‌شناسی به کار برده می‌شود تا زیرمجموعه‌ای از رهبرانی را که با استفاده از نیروی توانایی شخصی خود می‌توانند تأثیراتی عمیق و استثنایی در پیروان خود داشته باشند، توصیف کنند. وبر، کاریزما را چنین توصیف می‌کند:

ویژگی خاصی از یک شخصیت پدیده

رهبری کاریزماتیک یا رهبری مبتنی‌بر جاذبه استثنایی، به‌گونه‌ای از رهبری گفته می‌شود که دارای قدرت و توانایی الهام‌بخشی به پیروان باشد و این در حالی است که توانایی‌ها صرفاً از نیروی شخصیت و تعهد فرد سرچشمه گرفته باشد. در این نوع رهبری، رابطه‌ای بدون استفاده از پاداش‌های مالی و اعمال زور برقرار می‌شود.

عوامل ظهور رهبری کاریزماتیک

به طور کلی، دو دیدگاه در مورد عوامل ظهور رهبری کاریزماتیک وجود دارد:

  • شرایط اجتماعی و تاریخی: بعضی محققان علم مدیریت گفته‌اند شرایط اجتماعی و تاریخی عوامل اصلی بحرانی در ظهور رهبران کاریزماتیک هستند. وبر، رهبری کاریزماتیک را پدیده‌ای می‌داند که اغلب در شرایط و وضعیت‌های منحصر بفرد و نادر ظهور می‌کند (حداقل از نظر آماری این چنین است). آقای آبربچ براساس تحلیل‌هایی که در زمینه بسیاری از رهبران کاریزماتیک صورت گرفته است، می‌گوید:

رهبران کاریزماتیک، پیش از بحران‌هایی که آنها را به قدرت می‌رساند، اغلب نالایق، معمولی و کم‌جاذبه به نظر می‌رسند

وی معتقد است پیوند عمیق احساسی پیروان با رهبران کاریزماتیک، احتمالاً از موقعیت‌ها و وضعیت‌هایی خاص در سازمان سرچشمه می‌گیرد. روچ معتقد است زمان اوج شکوفایی رهبران کاریزماتیک اغلب در خلال زمان‌هایی است که ناآرامی و نارضایتی اجتماعی، بویژه داخل شرکت وجود دارد. در چنین مواقعی، بی‌تجربگی و ارزش‌های ضدانسانی سازمان‌ها باعث می‌شود تا پیروان، از رهبران اطاعت کنند و واکنش‌های روانی تازه‌ای از خود نشان دهند. از نظر آنها، وجود بحران، عامل اصلی رفتارهایی است که به شخصیت رهبر کاریزما (به عنوان هسته مرکزی) پیوند می‌خورد.

  • پویایی‌های بین رهبر و پیرو: سه نوع رابطه عاطفی و احساسی بین رهبران و پیروان وجود دارد. این روابط در نهایت منجر به شکل‌گیری رهبران کاریزماتیک در سازمان‌ها و حتی جوامع می‌شوند. این سه نوع رابطه عبارتند از:
  1. انعکاسی
  2. نمادین (سمبلیک)
  3. توسعه‌ای

1. روابط انعکاسی: این نوع روابط ریشه در مکانیسم روان‌شناسی فرافکنانه دارد. خصیصه اصلی فرافکنی، در این حقیقت خلاصه می‌شود که فرایندهای ناخودآگاه رخ داده در روابط متعدد را نشان می‌دهد. لیند هولم (1988) روابط رهبری را همانند افتادن در دام عشق می‌داند. در چارچوب این نظریه، طرح‌هایی مشابه انسان عاشق برای پیروان وجود دارد، نظیر رفتارهای عاشقانه، بزرگنمایی معشوق و یا چشم‌پوشی و کوچک دیدن اشتباهات او. فروید، به روابط با رهبران در قالب اظهار فرافکنی یک پدر می‌نگرد. «قاطعیت و قدرت اراده و فعالیت پرانرژی (خصیصه‌های مرتبط با رهبران) بخشی از تصویر یک پدر است. به بیانی دیگر، مطابق با این توصیف، رهبر لزوماً «شخص واقع» نیست بلکه نتیجه اشتیاق ناخودآگاه پیروان است. البته این که چرا هزاران نفر به سمت شخصی همسو می‌شوند در نوع خاصی از فرافکنی است که فرافکنی خودشیفتگی نامیده می‌شود. کسانی که از خودشیفتگی محرومند، ممکن است بعدها در زندگی برای جبران آن، سراغ جهاتی دیگر بروند؛ مثلاً به سراغ کسانی بروند که رهبر نامیده می‌شوند».

2. روابط نمادین: برخلاف روابط انعکاسی رهبران با پیروان که معمولاً بر مبنای فرایندهای روان‌شناسی ناخودآگاه بود، روابط نمادین بر مبنای مفاهیم، پیام‌ها، ایدئولوژی‌ها و ارزش‌های مفهوم محور یا مضمون محوری رشد می‌کند که از رهبر انتظار ارائه یا تأکید بر آنها می‌رود. مثلاً، ستایش ماندلا (رهبر افریقای جنوبی) پیش از آزادی از زندان و پس از آن ستایش یک شخص نبود. او «تجسمی از شخصیت آینده» بود. او همان طوری که هم خودش و هم دوستانش تصریح کرده‌اند، یک «تمثال» و نمادی از آزادی، استقلال و هویت نوین ملی بود. در روابط نمادین، رهبران بر خود ادراکی پیروان تأثیر گذاشته و انگیزه آنها را برای خود ابرازی برمی‌انگیزانند. از آنجا که مکان‌ها، مردم، موضوعات و موجودات خاص، مضامین عاطفی گویایی دارند، رهبران خاص هم ممکن است مقاصدی روشن در ارتباط با هویت پیروان خود داشته باشند. بنابراین آنها ابزاری روانی برای ارتقای ارزش پیروان خود هستند. این حقیقت که پیروان، خود را به رهبری خاص پیوند می‌دهند، آنها را به بخشی از جوهره رهبر تبدیل می‌کند. افزون بر این، چون ارزش‌ها و هویت، پایه‌ای اجتماعی دارند، رهبری که الگوی این ارزش‌هاست، در واقع نقش اتصال‌دهنده بین ادراک‌های فردی پیروان و ارزش‌ها و هویت مشترک اجتماع بزرگ‌تر را برعهده دارد. مسینتیر در 1981 نظر جالبی در همین مورد ارائه کرد. از نظر او، رهبر قصد و حکایتی را بیان می‌کند و هنگامی که مردم خودشان را به رهبر پیوند می‌دهند، در حقیقت خود را به داستانی پیوند می‌دهند که همگی به‌طور مشترک خویشتن را در آن می‌بینند. در کل، عنصر عاطفی در روابط نمادین، از طریق طبیعت ایدئولوژیک چشم‌اندازی که رهبر ارائه می‌کند و نیز تأکید رهبر بر هویت اجتماعی، شکل می‌گیرد. مثلاً از طریق ارتباط با تاریخ مشترک جمعی و نمادهای مشترک که آن را از دیگر مجموعه‌ها متمایز می‌سازد.

3. روابط توسعه‌ای: تبیین‌های انعکاسی و نمادین در روابط رهبر و پیرو، بیشتر در مورد رهبران سیاسی و اجتماعی رخ می‌دهد و معمولاً در وضعیت‌هایی فعال است که با تغییرات زیاد همراهند. مطلب مهم این است که کاریزما به ویژگی عادی تبدیل می‌شود که فقط مربوط به رهبران سیاسی و اجتماعی نیست بلکه مربوط به سطوح یکنواخت رهبران در سازمان‌ها، مربی‌ها، مسئولان شهری، رهبران تیم‌های ورزشی و به بیانی دیگر، هر کسی که بر روی احساسات دیگران تأثیر می‌گذارد نیز باشد. رابطه توسعه‌ای، این گونه توصیف می‌شود: «تأثیری عاطفی که باعث می‌شود افراد روابط خود را با رهبر افزایش داده، رفتار افراد اخلاقی‌تر شده و کارهایی انجام دهند که این کارها، ماورای هنجارهای پذیرفته شده در محیط هستند، مثل اختراعات و ابداعات». رهبرانی که احساس امنیت را برای پیروان فراهم می‌کنند، باعث می‌شوند مجموعه‌ای از انرژی‌های بالقوه محسوس رها شود که این انرژی‌ها به کارکردهای توسعه‌ای بشری منجر می‌شود، مثل پیشرفت‌های شخصی و پاسخ به درخواست‌های عقلانی جامعه.

ویژگی‌ها و مؤلفه‌های رهبر کاریزماتیک

پیروان، رهبران کاریزماتیک را براساس کنش‌های متقابل می‌شناسند و به آنها هویت می‌دهند. به کاریزما باید به عنوان صف و ویژگی ساخته شده توسط پیروان، یعنی کسانی که مجموعه‌ای از رفتارهای معینی را در وضعیت‌ها و شرایط سازمانی، از رهبر مشاهده می‌کنند نگاه کرد. رفتار مشاهده شده رهبر در سازمان را می‌توان با بیان ویژگی‌های کاریزماتیک پیروان او تفسیر کرد و چنین صفات غیر وضعیتی، از رفتارهای مطالعه شده رهبری نتیجه گرفته شده است. کاریزما بودن، صفتی فردی که حاصل جایگاه فرد در سازمان باشد، نیست بلکه ویژگی خاصی است که از رفتارهای رهبر منتج می‌شود. شاید بتوان گفت که در این زمینه یکی از عمیق‌ترین تحقیقات، دسته‌بندی کانگر و کانانگو است. این دو محقق، اشاره دارند که اگر خصلت کاریزما به رفتارهای مشاهده شده از افراد بستگی دارد، پس یک‌سری مولفه‌های رفتاری وجود دارد که مسئول این صفات هستند. آنها، به بررسی این مؤلفه‌ها پرداخته و ویژگی‌ها و صفات رهبری را در قالب این دسته‌بندی ارائه کردند. این مؤلفه‌ها به هم پیوسته بوده و وجود یا عدم و نیز شدت آنها در رهبران، متفاوت است. نتایج مؤلفه‌های رفتاری تحقیقات نشان می‌دهند که:

  • مؤلفه‌های رفتاری رهبری کاریزماتیک با یکدیگر رابطه داشته و یک گروه را با یکدیگر تشکیل می‌دهند.
  • رهبران، وقتی کاریزماتیک هستند که چشم‌اندازهای آنان بسیار متضاد با وضعیت کنونی باشد، ولی در عین حال باید برای پیروان آزادی عمل وجود داشته باشد که آن را بپذیرند یا نه.
  • رهبران کاریزماتیک، ممکن است ریسک‌های شخصی بالا را بپذیرند و هزینه‌های بالایی را متحمل شوند و از خود گذشتگی کنند تا به اهداف مشترک برسند.
  • رهبران کاریزماتیک، مهارت خود را در فراتر رفتن از نظام موجود از طریق به کار بردن ابزارهای نامتعارف و استثنایی به اثبات می‌رسانند.
  • رهبران کاریزماتیک، رفتارهایی را که بدیع و غیر عادی‌اند به کار می‌برند و ریسک‌های شخصی‌ای را انجام می‌دهند که به احتمال زیاد به منافع شخصی آنها ضرر می‌زند.
  • رهبران کاریزماتیک، ارزیابی دقیقی از منابع محیطی خود دارند و درک می‌کنند که محدودیت‌ها در تعیین یا فهم آنها از چشم‌اندازها تأثیر می‌گذارند. وقتی محدودیت‌ها و فشار منابع محیطی برای رهبران کاریزماتیک مثبت است، آنها راهبردهای ابتکاری خود را به کار می‌گیرند.
  • رهبر کاریزماتیک، وضعیت حاضر را به عنوان وضعیتی منفی و طاقت‌فرسا و اهداف آینده را به عنوان جایگزینی جذاب‌تر و قابل حصول توصیف می‌کند.
  • رهبران کاریزماتیک، انگیزه‌های خود را به روشنی بیان می‌کنند تا بتوانند از طریق رفتار جسورانه و اظهار اعتماد به نفس، تخصص، نامتعارف بودن و نگرانی در مورد نیازهای پیروان، رهبری کنند.

نتیجه‌گیری

با توجه به مطالبی که ارائه شد، می‌توان نتیجه‌گیری کرد که رهبری کاریزماتیک، خصوصیتی نیست که به صورت ذاتی در تمامی افراد وجود داشته باشد و یا به بیانی دیگر، تمامی انسان‌ها واجد این قابلیت باشند. خصوصیت کاریزماتیک، همیشه همراه فرد نیست و همگان نمی‌توانند فردی را به عنوان رهبر کاریزماتیک بپذیرند. در مرحله اول، عواملی وجود دارند که باعث ایجاد و ظهور کاریزما می‌شوند. در مرحله بعد، عواملی وجود دارند که در ثبات، شدت و ضعف صفت کاریزما در رهبر مؤثر هستند. نکته مهم این است که کاریزماتیک بودن، خصوصیتی است که در واقع از سوی پیروان به رهبران اعطا می‌شود. کاریزما بودن خصیصه‌ای است که به رفتارهای مشاهده شده از رهبر بستگی دارد. مجموعه‌ای از مؤلفه‌های رفتاری در رهبر وجود دارد که علت ظهور صفات کاریزماتیک در وی می‌شوند. با توجه به این نتیجه‌گیری، می‌توان این صفات را شناسایی کرده و حتی آنها را در افرادی دیگر که از قابلیتی ذاتی برخوردارند، پرورش داد.

شخصیت های کاریزماتیک درتاریخ

به طور کلی تمامی رهبران انقلاب ها در سراسر جهان، شخصیت کاریزماتیک دارند.از معروف ترین رهبران کاریزماتیک قرن بیستم می توان بهلنین رهبر انقلاب 1917روسیه ، ماهاتما گاندی و آدولف هیتلر و مائو اشاره کرد.از شخصیت های کاریزماتیکی که رهبر انقلابی نبودند می توان به استالین از روسیه و شخصیتهای بسیاری از ملیت ها وجناح های مختلف سیاسی اشاره کرد.

 

 

میرمیران


کشورگان[1] یا کنفدراسیون (به فرانسوی: Confederation)‏ اتحادیه‌ای مرکب از چند ایالت خودمختار یا کشور است که با حفظ حاکمیت خود برای نیل به اهداف مشترک، امور سیاست خارجی و دفاعی را در یکی از ایالت‌ها یا کشورها متمرکز می‌کنند.[2]

کنفدراسیون بر خلاف فدراسیون، دارای یک قدرت مرکزی نیست که بر شهروندان همه دولتهای متحد فرمانروا باشد، دولتهای عضو، در سیاست داخلی و خارجی خود آزادند.

ایالات متحد آمریکا پیش از آنکه به صورت فدراسیون درآید از 1778 تا 1787 کنفدراسیون بود، آلمان از 1815 تا 1866 و هلند از 1580 تا 1795 به صورت کنفدراسیون بودند. کشورهای عضو کنفدراسیون در روابط بین‌المللی به صورت کشورهای جداگانه و با سیاست خود حرکت می‌کنند اما جنگ را میان خود ناروا می‌دانند و آن را جایز نمی‌شمارند.

  • معمولاً قسمتی از وظایف دولت‌های متحد به یک کمیته مرکزی واگذار می‌گردد.
  • کنفدراسیون به طور معمول از پیوند چند فدراسیون ایجاد می‌گردد

 

 

میرمیران