سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا دانشجویان اندیشه سیاسی دراسلام

جعفری پس از اتمام تحصیلات ، وقتی در خلال سال های دهه 30 به ایران بازگشت ، باز به بررسی جریانات فکری روز پرداخت . بی گمان ، او با روشنفکری های واقعی موافق بود و اساسا همین موضوع بود که وی را به تحقیق و تفحص واداشته بود؛ تحقیق و تفحص هایی که شاید پررنگ ترین عنصر حیاتش در طول 60 سال زندگی علمی او محسوب می شود. از نظر استاد جعفری:
روشنفکر حقیقی کسی است که ارتباط خود را با واقعیات گسترده در جویبار زمان، تنظیم منطقی نموده و با درک صحیح درباره علت ها، معلول ها، ثابت ها و متغیرها، برای تحقق بخشیدن به حیات معقول جامعه ، رسالتی در خود احساس کند و از هیچ گونه گذشت و فداکاری در این راه دریغ نورزد.
موضوع شایان توجه این که: جعفری برای «اندیشه»، اصالت محض قائل بود و به مقوله «سؤال» و «پرسش» ، اهمیتی بسیار جدی می داد. به اذعان و گواه کسانی که سال ها با او در ارتباط بوده و از نزدیک شاهد کوشش ها و جستجوهایش بودند، هیچ چیز برای وی، ارزش و اهمیت سؤال را نداشت . اگر بتوان برای شخصیتش از تار و پودی سخن به میان آورد، بی گمان این تار و پود، «جستجو» و «سؤال» خواهد بود. استاد محمد تقی جعفری
او همواره در دنیای جستجو و سؤال زندگی می کرد و گام برمی داشت و در جستجوی سؤال ، از علمی به علمی دیگر می شتافت و بیشتر وقت خویش را با کتاب هایی سپری می کرد که حاوی مطالب و افکار جدید بوده، سؤالات جدیدتری برایش می آفریدند. وی بر این نظر بود که :

سؤال، اشتیاق به تحصیل معرفت درباره یک مجهول است. معنای واقعی سؤال این است که سؤال کننده می گوید: من در حرکت به سوی معرفت ، با مجهول و تاریکی روبه رو شده ، مشتاق حل آن مجهول و برطرف شدن تاریکی هستم . لذا، عبور از پل ها و گردنه های متنوع تردید و احتمال و ظن که پدیده سؤال را ایجاب می کند، جریانی کاملا طبیعی است . بلکه می توان گفت : در جریان طولانی معرفت ، هر اندازه یقین های حاصله از آن پل ها و گردنه ها بیش تر عبور کنند، ناب تر و مستحکم تر خواهند بود. این جریان ، مقتضی رویارویی مستمر انسان ها با علامت سؤال (؟) است . کسانی که از اهمیت سؤال اطلاعی نداشته و اصلا ندانند سؤال چیست ، بسیار اندک اند. بلکه اگر این حقیقت را در نظر بگیریم که گاهی سؤال بدون این که رسما به وسیله الفاظ یا کتابت یا اشاره و چیزهای دیگر ابراز شود، به وسیله حرکت و تکاپوی عملی صورت می گیرد، می پذیریم که هیچ فرد آگاهی در این دنیا، بدون سؤال نمی تواند زندگی خود را تفسیر کند.


باری ، محمدتقی جعفری با تمام کسانی که وارد دنیای سؤال خواهانه او می شدند، برخوردی حکیمانه داشت و هیچ کس را از خود نمی آزرد. عده ای معتقدند: وی در زندگی خود، به اصل بنیادین «مرنج و مرنجان» بیشترین التزام را نشان می داد. اگر یکی از عوامل این سیره ماندگار او را در همفکری و همراهی با سؤال آفرینان ، نشأت گرفته از ذات جوشان ماهیت «سؤال» بدانیم ، یکی از دلایل موضوع ، به مسأله ای دیگر برمی گشت و آن نبود مگر توجه و بررسی همه جانبه وی درباره «انسان» به معنای دقیق واژه ؛ موضوعی که جدی ترین توجه های او را از دیرباز و نخستین ایام خودآگاهی اش به خود اختصاص داده بود.
محمدتقی جعفری ، در زمره متفکران و اندیشمندانی بود که چون در وادی انسان شناسی گام می زد، می کوشید که انسان و انسان جدید را به درستی بشناسد. بر این اساس ، برای انسان ها فراتر از اهمیت صوری و نظری ، ارزش عملی و عینی قائل بود و با اخلاقی سازنده و سلوکی راهگشا، زیباترین جلوه های اخلاقی و حکَمی خود را در همین رابطه بروز می داد. شاید در پرتو همین جلوه ها بود که در مدت زمانی نه چندان زیاد، توانست تألیفاتی پر شمار و عمدتا بدیع از خود به یادگار نهد، که از مشهورترین آن ها می توان به مجموعه 15 جلدی «تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی» و «ترجمه و تفسیر نهج البلاغه» در 27 مجلد اشاره کرد. این دو اثر به نوبه خود، حاوی عمده ترین تفکراتی است که او به مدت 4 دهه متناوب ، به آن ها پرداخت و کوشید یافته های خویش را در قلمروهایی چون : انسان شناسی ، جهان شناسی ، روان شناسی ، جامعه شناسی ، اخلاق ، حکمت ، فلسفه و عرفان ، ارائه کند.
پس از اتمام تحصیلات و ارتقاء به مراتب بالای علمی ، ساده زیستی او کماکان تداوم یافت . از ایام تحصیلش در نجف این گونه نقل کرده است :

با شهریه ای که آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در نجف می داد، گاهی اوقات مخیر بودم بین این که غذا تهیه کنم یا کتاب بخرم ، کتاب می خریدم .


وی که در دامن مشکلات زیسته و دوره دانش اندوزی را با شرایط سخت اقتصادی و معیشتی به سر آورده بود، پس از آن که به مقام استادی رسید و در اندازه توانایی اش به تدریج بر مشکلات اقتصادی چیره شد، باز به سنت روزگار دانش اندوزی وفادار ماند و زندگی اش را تا آخرین حد ممکن ، از آلایش به هر نوع تجمل و دنیازدگی مبرا نگاه داشت .
جوانی استاد محمد تقی جعفری
نظام شخصیتش به گونه ای بود که با کارهای اقتصادی و غیر علمی پیوندی نمی یافت و تنها به مسائل علمی می اندیشید؛ این که چگونه می توان بحران هویت را مهار کرد و به پرسش های به حق و منطقی افراد جامعه ـ خصوصا جوانان ـ جواب سازنده و صحیح داد. این دیرین ترین مشغولیتی بود که افکارش از سال ها پیش به آن ها معطوف گشته، همواره نیز متوجه آن بود.
محمدتقی جعفری در هیچ یک از موقعیت های زندگی ، از آرمان های خویش فاصله نگرفت و مرعوب جریان های غیر پایدار و گذرا نگردید. او با تمام جولان های فکری و فلسفی اش ، در پافشاری بر حفظ آرمان هایی که آن ها را با کلیدواژه هایی چون : «تعهد»، «مسئولیت» و «تکلیف» بیان می داشت ، ثابت قدم بود و تغییر بی بنیاد و ناهنجار را در آن ها روا نمی دانست . در همین راستا، اشاره به یک خاطره از خانمی یهودی ، خالی از فایده نخواهد بود:

سال ها پیش خانواده ما یک مشکل قضایی پیدا کرد، به طوری که به بن بست رسیدیم. می خواستیم سراغ کسی را بگیریم که مشکل ما را حل کند، ولی چون کلیمی بودیم ، خود را تنها احساس می کردیم . به ذهن مان خطور کرد سراغ استاد جعفری را گرفته، از ایشان کمک بطلبیم . بنابراین، به منزلش رفتیم و او با گرمی ما را پذیرفت و محبت بسیار کرد. مدت ها وقت گذاشت و پرونده ما را به طور دقیق مطالعه نمود. چون احساس کرد ممکن است حقی از ما ضایع شود، در دفاع از ما، نامه ای به قوه قضاییه نوشت و گام مؤثری برای حل مشکل ما برداشت .

سید مهدی میرمیران 


حضور 11 ساله محمدتقی جعفری در دانشگاه دینی بزرگ نجف اشرف که آکنده از اساتیدی بسیار ممتاز و صاحب نظر هم چون : سید ابوالقاسم خویی ، سید محسن حکیم ، شیخ کاظم شیرازی ، سید عبدالهادی شیرازی ، سید جمال الدین گلپایگانی ، شیخ مرتضی طالقانی و ... بود، تأثیر قاطعانه ای در شکل گیری شخصیت علمی و عملی وی داشت ، به گونه ای که در سن 23 سالگی (سال 1366 ق ) موفق به اخذ درجه اجتهاد از شیخ کاظم شیرازی شده، ایشان سپس خود یکی از مدرسین و اساتید کانون علمی نجف به شمار می رفت :

در نجف درس فلسفه و معارف را شروع کردم. این درس را مرحوم میرزا عبدالهادی شیرازی پیشنهاد کردند. در آن هنگام علامه طباطبایی با آقای مطهری و دیگران زودتر از نجف بحث های جدیدی را در ایران آغاز کرده بودند. من آن جا تدریس را در مدرسه صدر شروع نموده، از مدارس دیگر نیز به این مدرسه می آمدند تا در درس شرکت کنند. مرحوم آقای [سید محمد باقر] صدر نیز یک سال در این درس حضور داشت.

آیت الله  شیخ کاظم شیرازی
در این دوره از زندگی ، وی با وضعیت معیشتی آزاردهنده ای ، روزگار خود را می گذراند. با آن که هزینه های زندگی در آن زمان پایین تر از امروز بود، ولی چون استاد به غیر از شهریه اندکی که از طرف آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی پرداخت می شد، منبع درآمد دیگری نداشت ، بنابراین، هم زمان با تحصیل ، بخشی از زندگی روزانه خود را به کار اختصاص داده بود تا بتواند زندگی ساده خود را اداره کند. به عنوان نمودی بارز از زندگی ایشان در آن دوره ، می توان به خانه ای زیرزمینی اشاره کرد که در اوان زندگی مشترک در آن اسکان گزیده بود:

در تابستان های گرم شهر نجف مجبور بودیم در سرداب هایی اقامت کنیم که چندین متر در زیر زمین قرار داشت. در آن جا حیواناتی گزنده از قبیل مار نیز زندگی می کردند و بی آنکه آزاری برسانند، گاهی از غذاهای باقی مانده ما استفاده می کردند.

علامه طباطبایی
گوینده این سخن کسی جز همسر فداکار استاد جعفری نمی باشد: مرحومه خانم جمیله فرشباف انتظار؛ بانویی که از جوانی خویش با آرمان های شوی مکرمش عهد بست و تا پای جان نیز بر عهد خویش بماند و او را مشفقانه همراهی کرد. این بانوی بسیار کوشا، در راه به ثمر رسیدن و به سامان شدن ارکان زندگی علمی و قوام حیات خانوادگی ـ اعم از انجام وظایف همسری و مادری فرزندان و تحمل مشکلات و مسائلی که محمدتقی جعفری همواره با آن ها مواجه بود ـ نقشی به یاد ماندنی و خاطره آمیز در درون خانواده ایفا کرد که کمتر کسی از آن اطلاع دارد.
استاد جعفری به مناسبت رحلت این بانو و پس از خاکسپاری ، در حضور جمعی از بستگان و آشنایان ، در خصوص فداکاری های همسر خود، طی سخنانی این گونه گفت :

این بانوی از دست رفته، سالیان بسیار متمادی که مسلما از چهل سال بیش تر بود، در زندگی زناشویی ما بود؛ تحمل کارهای ما، مانع نشدن ، جاده را آماده کردن و مقتضیات نفْس را کنار گذاشتن تا شوهر کار خود را انجام دهد و ... خیلی باید قدردانی شود. دورانی را ما در نجف می گذراندیم و ایشان با کمال تحمل ، با ما هم کاروانی کرد... چهل سال این تحمل ! حقیقت این است که من جز این که از ایشان تشکر و طلب عفو کنم ، چاره ای غیر از این ] پیش روی خود[ نمی بینم ، چون خیلی گذشت کرد ...

استار جعفری در بارگاه ملکوتی علی (ع)
هم اندیشی با مرحوم محمدرضا مظفر فیلسوف ، فقیه و منطقی نواندیش در نجف و احمد امین ریاضی دان برجسته دانشگاه بغداد مؤلف کتاب «التکامل فی الاسلام» که سال های سال تداوم یافت ، نشان از جامعیت خاصی بود که سبب شد وی در موضوعاتی چون «فقه و فیزیک »، «فلسفه و زیبایی شناسی» ، «تاریخ و روان شناسی» و برخی دیگر از دانش های گونه گون ، پلک دیدگان خود را به آفاق دانش های جدید و نوپایی که از مغرب زمین سرازیر شده بود، نبندد و در شناخت تمدن علمی غرب و اروپا و ادبیات دوران پس از رنسانس ـ با تمام جوانبی که داشت ـ گام هایی علمی بردارد.
این موضوع را در آیینه نخستین اثر ارزشمندش، کتاب «ارتباط انسان ـ جهان» که در سن 28 ـ 30 سالگی به رشته تحریر درآمد، بهتر می توان نگریست . این کتاب که با گرایش فیزیک و فلسفه تألیف یافته ، محصول پویندگی هایی بود که سال ها به طول انجامید و حضور مؤلف خویش را در مرزهای واقعی دانش های نوین تثبیت کرد. وی تا واپسین روزهای عمر، مطالب و مسائل جدی دنیای جدید را مورد اهتمام قرار می داد. این اهتمام در درجه اول ، شناخت واقعیات و سعی در فهم و درک درست آن ها و در درجه دوم ، تحلیل و تشریح منتقدانه آن ها بود. همسر استاد جعفری
تحلیل و آرای جعفری در خصوص جریانات فکری ، منطبق بر تفکراتی بود که به عنوان دانشمندی جوان و اسلامی اندیش ، آن ها را از اساتید زبده و جریانات زنده دوران تحصیل خود به ارث برده بود، و به نظر می رسد، اصل آن به زیربنای تربیتی تمدن علمی اسلام برمی گشت .

سید مهدی میرمیران


رهیافتی به زندگی ، تفکرات و آراء استاد محمدتقی جعفری


محمدتقی جعفری به سال 1302 خورشیدی در یکی از خانواده های متدین شهر تبریز چشم به جهان گشود و کودکی خویش را در پناه پدری راستگو و مادری سیده و پاکدامن آغاز کرد:

البته پدرم درس نخوانده بود، اما حافظه ای غیر عادی داشت و اغلب سخنان وعاظ شهر را جمله به جمله بیان می کرد. بعدها ما به عظمت پدرمان پی بردیم . او روحیه بسیار بالایی داشت و آدم رقیق القلبی بود. شغلش نانوایی بود و بدون وضو دست به خمیر و نان نمی زد. یک بار با پدرم خدمت آقا میرزا هادی حائری که از هم دوره های مرحوم عصار بود، رفتیم . ایشان به من گفت : راهی را که ما با مشقت ـ آن هم هفتاد سال علم و حکمت ـ طی کردیم ، پدر تو در خونش دارد. پدرم به کار خیلی علاقه مند بود و می گفت: کار جوهر زندگی من است و بیکاری را برای خود مرگ تلقی می کرد.

حاج کریم جعفری (پدر استاد)
مادرم برخلاف پدرم با سواد بود و جوان هم از دنیا رفت . به هنگام مرگ (1321 خورشیدی ) سی و دو سال داشت . نخستین بار، او قرآن را به من یاد داد. حتی یادم می آید وقتی با او به مشهد رفتیم ، در طول راه قرآن می خواند و میان راه که برای استراحت و نماز توقف می کردیم ، فرزندانش را دورش جمع می کرد و یک سوره قرآن را به ما تعلیم می داد.

در آغازین سال های حیات ، کودکی که« محمدتقی» نام داشت ، با ورود به مدارس جدید و تعلیماتی که در تبریز آن زمان ، تازه دایر شده بود، راه خود را برای صعود به قله های تفکر گشود.
محمدتقی چون خواندن و نوشتن را پیش از آغاز دبستان ، از مادر فرزانه خویش فراگرفته بود، به صلاحدید مدیر مدرسه (جواد اقتصادخواه) درس و تحصیل را از کلاس چهارم ابتدایی آغاز کرد. این آغاز نشان می داد کودکی در مسیر علم قرار گرفته است که منازل دانش را به خوبی طی می کند، و همین ، حاکی از استعدادی بود که سال ها بعد توسط آیت الله میرزا فتاح شهیدی کشف شد:

در آغاز تحصیل، علم برای ما جلوه ای حیاتی داشت. متأسفانه الان این حالات را در افراد بسیار کم می بینیم. اگر معلم به ما مطلبی می گفت ، احساس می کردیم اگر آن را یاد نگیریم ، دنیا به هم خواهد خورد. ما با این روحیه درس می خواندیم. من الان اشعاری را که از منوچهری دامغانی در کلاس پنجم ابتدایی می خواندیم ، در حافظه دارم .


پس از پایان دروس ابتدایی، محمدتقی وارد حوزه علمیه طالبیه شد، سپس راه تهران و قم را در پیش گرفت:

پس از پایان تحصیلات ابتدایی، درس های حوزوی را شروع کردم. در این دوران غذای ما نان و ماست بود. در طول روز هم با دوستان چای با کشمش می خوردیم . در دوران تحصیل با مشکلات مالی روبه رو بودیم و زندگی سختی داشتیم ، اما جنبه های روحی ما طلاب خیلی قوی بود ... یک بار [در دوران تحصیل در شهر قم ] دو سه روز چیزی نداشتم ، به ناگزیر سراغ بقال رفتم و از او مقداری برنج و روغن و خرما گرفتم . به محض این که فهمید آن ها را نسیه می خواهم بخرم ، اجناس را از دستم گرفت و سر جای خودشان گذاشت . به حجره بازگشتم و بر اثر ضعف ، دچار بی حالی شدم و چاره ای جز استراحت نداشتم . در این هنگام، همسایه ام که طلبه سیدی بود، به حجره آمد و به من گفت اشکالی در لمعه دارم ، شما برایم حل کنید. گفتم حال ندارم ، لطفا بعد از ظهر مراجعه فرمایید. او گفت به حجره من بیایید تا با هم ناهار بخوریم و پس از آن که حالتان بهتر شد، اشکال مرا برطرف کنید. من هم رفتم و از گرسنگی رهایی یافتم .


وی در تهران و قم از محضر فقها و حکمایی چون : میرزا مهدی آشتیانی ، شیخ محمدرضا تنکابنی و عارف داناسرشت میرزا محمدتقی زرگر تبریزی بهره هایی شایان گرفت .

آقای تنکابنی از فقهای والامقام بود . من مقداری از کفایه و مکاسب را نزد ایشان خواندم . در فلسفه هم خدمت میرزا مهدی آشتیانی رسیدم و حکمت منظومه حاج ملاهادی سبزواری و بخشی از امور عامه اسفار را در محضر ایشان خواندم . ایشان روح والایی داشت و در معقول و منقول بسیار والا بود، ولی دانش خود را اظهار نمی کرد. نزد آقا شیخ محمدتقی زرگر هم مسائل عرفانی را خواندم .

به دنبال آن ، به سبب بیماری و رحلت مادر، به تبریز برگشت و در درس آیت الله شهیدی حضور یافت . اندکی بعد با اصرار شدید و اکید آن جناب مواجه شد که مصرانه از او می خواست راه نجف را پیش گرفته، هر چه زودتر به کانون علمی حوزه علمیه نجف بپیوندد. می توان گفت : شهیدی فقید که نسبت به حضور وی در ساحل دریای علم علی(ع) اصرار و الحاح تمام و جدی داشت ، با خدمت خویش در روانه کردن جعفری به نجف ـ در سال 1322 خورشیدی مطابق با سال 1363 قمری ـ نیز مهیا کردن شرایط مقدماتی آن ، در سرنوشت علمی و تکامل فکری وی ، نقشی اساسی ایفا کرده است .

مدتی در درس های مرحوم شهیدی حاضر شدم. ایشان مرد والامقامی بود و از وی جز دو فرش کهنه و مقداری اثاثیه معمولی چیزی باقی نماند. او وصیت کرده بود من کتاب هایش را به مدرسه مرحوم سید کاظم [ در نجف] تحویل دهم . با آن که ایشان مرجع تقلید بود و مردم به او علاقه بسیاری داشتند، اما فقیرانه زندگی می کرد.

آیت ا.. شهیدی

سید مهدی میرمیران


زندگی نامه استاد محمد تقی جعفری چاپ ارسال به دوست

مقدمه


دنیایی که با تمام فراخی خود امروز به «دهکده جهانی» موسوم شده، از دیرباز، دیاری است انباشته از امواج دید و دیدگاه. چارسوی این ولایت را ابر و باد تئوری و انگاره سازی پر کرده و بخش مهمی از تاریخ مکتوب بشری، بازمانده همین تئوری و فکرمداری بشر در مسیر حیات است و انسان همراه و همگام با واقعیت ملموس زندگی خود، فکر و تأمل را نیز کماکان حفظ نموده است. در این میان، دیدگاهی وجود دارد که ماده و ماهیتی غیر از تفکر را بر نمی تابد. از نظر این دیدگاه ـ که مدافع و حامی بزرگی به نام دین و عقل سلیم نیز همراه آن است ـ یک ساعت تفکر معادل سالها عبادت است، تا برای همیشه نشانی باشد از مطلوبیت ذاتی مایه دار و مایه آفرین که در زیر یک کلمه سه حرفی پنهان شده است: فکر.
آری، فکر، الهی زندگی بشر است و بشر، بشر بودن معنادار خویش را وامدار این قدیس دیرعهد و پیر سابقه است. به راستی، متفکران بشری سایه های مطبوع درخت معقول و انسانی تاریخ هستند که انسان های اندیشه خواه در زیر شاخسار دلپذیر و تناور آن می زیند و حیات خویش را به سر می آورند. در این میان، گستردگی و تنوع، تعدد قلمرو، حضور و بروز این خدمتگزاران اصیل بشریت، موضوعی است که گونه گونی اندیشه خواهان و تعدد و تنوع حیات ها را نیز سبب شده است.
بخشی از متفکران بشری به سطوح ظاهری دانشها اختصاص می یابند و بخش دیگر، به بررسی اعماق پرداخته و به دنیاهای ناشناخته سفر میکنند. تعدادی از متفکران با عینک مادی اندیشی و جزمیت، حقایق را مورد کنکاش قرار میدهند و تعدادی دیگر از آنها آموزه هایی از معناپروری، تأله جویی و قداست یابی. بخش اخیر را تنها در متفکرین آزاد اندیش دینی عرفانی میتوان سراغ گرفت که اشخاصی چون محمدتقی جعفری بیگمان در شمار آنها محسوب مشوند.
محمدتقی جعفری مرد فکر بود که آزاداندیشی و دین مداری را همیشه و با هم داشت. وی به سوی قلعه های ناشناخته «بودن» و «شدن» شتافت، و عشق به فتح این قلعه ها بود که وی را راهی سرزمین هایی دیگر کرد تا موفق به ابداع حیات معقول گردید. حیات معقول از دیدگاه وی، اینگونه تعریف شده است:

حیات آگاهانه ای که نیروها و فعالیت های جبری و جبرنمای زندگی طبیعی را با برخورداری از رشد و آزادی شکوفان در اختیار، در مسیر هدف های تکاملی نسبی تنظیم نموده، شخصیت انسانی را که تدریجا در این گذرگاه ساخته میشود، وارد هدف اعلای زندگی مینماید. این هدف اعلا، شرکت در آهنگ کلی هستی وابسته به کمال برین است.

استاد محمد تقی جعفری
او صاحب تئوری های دیگری نیز بود: از «هست» و «باید» انسان تا «ارتباطات چهارگانه» و «سؤالات ششگانه». وی نهیب سؤالات پر جست و خیز و تکاپوآفرین: من کیستم؟ از کجا آمده ام؟ به کجا آمده ام؟ با کیستم؟ برای چه آمده ام؟ و به کجا میروم؟ را با نسیم زوال ناپذیر ارتباطات چهارگانه: ارتباط انسان با خویشتن، با خدا، با جهان هستی و با همنوع خود پاسخ می داد و بشر را در خویش غرقه نمیساخت، بلکه وی را همواره به «باید»ش فرا میخواند:

بنا بر مشاهدات تاریخی و مختصات روانی آدمی، این مطلب صحیح است که بگوییم: انسان در هر حالی می تواند از صفر شروع کند، یا به عبارت دیگر: از فوق صفر تنزل کند، به صفر برسد و از این نقطه بار دیگر شروع به تحول نماید، یا از زیر صفر خود را به صفر برساند و از این نقطه شروع به تعیین مسیر جدید نماید. خداوندا ! پروردگارا، داورا، دادگرا ! [آیا] روزی خواهد رسید که این موجودات که نام خود را انسان نهاده، ادعای ترقی و اعتلایشان بر فراز کیهان سترگ طنین انداخته است و هنوز برای تشخیص دردهای اساسی خود و درمان آن کوچکترین گام اختیاری برنداشته اند، به خود بیایند؟!»


... و توضیح ریشه ها و مبانی این همه ، مجال واسع وسیعی را می طلبد که طلیعه آن ، امروز نصیب ما شده است . اکنون با سپاس بر الطاف کریمانه خداوند مردان صراط آشنا و نشانه داران ملکوت عظما، بخشی از سیرهء علمی و عملی استاد محمدتقی جعفری را تقدیم حضورتان می کنیم .

سید مهدی میرمیران


 

اخلاق شاگردپروری
بهترین سیرت و خوی و خلقی که از روحیه عالیقدر علامه طباطبایی حکایت می‌کرد، اخلاق شاگردپروری و کادرسازی در حوزه علمیه بود و بر این کار اصرار و ولع وصف‌ناپذیری از خود نشان می‌داد.

 

جواب‌گویی به سوالات
استاد غلامحسین دینانی یکی از شاگردان علامه می‌گوید: «من که خودم یکی از شاگردانش بودم. هیچ وقت در هیچ سوالی خودم را کنترل نمی‌کردم، چون می‌دانستم ایشان آنقدر بزرگوار است که هر چه دلت خواست می‌توانی بگویی. در مقابل سوال رو ترش نمی‌کرد و به همین جهت ما احساس آزادی می‌کردیم و هر چه در دل داشتیم می‌گفتیم. ایشان هم با کمال بردباری با ما هم‌نفسی می‌کرد و کنار می‌آمد و جواب می‌داد.»

 

زندگی خانوادگی
علامه با وجود حجم زیاد کارهایش، هیچ وقت از خانواده خود غافل نمی‌شد. همیشه در برنامه روزانه‌اش ساعتی را به خانواده‌اش اختصاص می‌داد و آن را بهترین اوقاتش می‌دانست و می‌گفت: «این ساعت تمام ناراحتی‌هایم را برطرف می‌کند.» علامه در خانه هم مثل بقیه جاها هرگز عصبانی نمی‌شد و اعضای خانواده‌اش صدای بلند حرف زدنش را نشنیده بودند. بچه‌هایش را بسیار دوست داشت، با آن‌ها مهربان و خوش‌رفتار بود و تا اندازه‌ای که می‌توانست وقتش را صرف بازی با آن‌ها و سرگرم کردنشان می‌کرد. دخترها را تحفه‌های ارزنده و نعمت‌های خداوندی می‌دانست و می‌گفت: «این‌ها امانت خدا هستند هر چه به این‌ها بیشتر احترام بگذاریم، خدا و پیغمبر خوشحال‌تر می‌شوند.» حتی نام آن‌ها را هم با پسوند سادات صدا می‌زد و با آن‌ها با احترام و محبت بیشتری رفتار می‌کرد تا در زندگی آینده‌شان همسران خوب و بانشاط و مادران شایسته و لایقی باشند. وقتی دخترهایش به خانه بخت رفتند، هر هفته به انتظار دیدن‌شان می‌نشست خودش از آن‌ها پذیرایی می‌کرد و حتی نمی‌گذاشت آن‌ها برایش چای بیاورند. می‌گفت: «نه!‌ شما مهمان هستید و سید، من نباید به شما دستور بدهم.»

زمان‌شناسی
دختر علامه می‌گوید: «.. مرحوم پدرم در دوران نوشتن المیزان که عمر طولانی از ایشان برد، همواره دقت‌ها و ظرافت‌های عملی را می‌دانستند و رعایت می‌کردند. ایشان جنبه‌های علمی و آماری موجود آن عصر را مورد توجه قرار می‌دادند به طوری که حتی بخش آماری یونسکو در مکاتبات ایشان با مسئولان آن سازمان و استعلام مباحثات و یا آمارهای مختلف، با استاد همکاری می‌کردند و از او کمک می‌گرفتند.

 

پشتکار بالا
علامه پشتکار عجیبی داشت. چندین سال برای تفسیر زحمت کشید و اصلا احساس خستگی نکرد، شب و روز نمی‌شناخت، از صبح زود تا ساعت 12 مشغول مطالعه و تحقیق و تالیف بود و بعد از نماز و صرف غذا و استراحت مختصر، تا غروب کار می‌کرد. ایشان روزی 14 ساعت کار می‌کرد و از روزهای سال فقط یک روز را تعطیل می‌کرد؛ آن هم روز عاشورا.

 

توسل به اهل بیت
از جمله خصوصیات علامه طباطبایی، توسل فوق‌العاده‌ وی به اهل بیت(سلام‌الله علیهم اجمعین) است. او یکی از رموز اصلی موفقیت خود را، همین توسل به اهل بیت می‌دانست.

 

روش تدریس
در تدریس، ویژگی‌های منحصر به فردی داشت که آنها را می‌توان به این صورت جمع‌بندی کرد: 1- تدریس آرام و آهسته، 2- روشن کردن اصل موضوع، 3- استدلال کردن توام با دلیل و برهان، 4- احترام گذاشتن به بزرگان ضمن انتقاد از آنان، 5- بها دادن به نظر شاگردان، 6- پیوند دادن دین و عقل

 

پیش مطالعه
علامه طباطبایی در زندگی‌نامه خویش می‌گوید: «در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این روی هر چه می‌خواندم نمی‌فهمیدم و چهار سال به همین نحو گذرانیدم، پس از آن یک باره «عنایت خدایی» دامن‌گیرم شد و عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگی و بی‌تابی نسبت به تحصیل کمال حسن نمود به طوری که از همان روز تا پایان تحصیل که تقریبا هجده سال طول کشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفکر احساس خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش کردم، بساط معاشرت با غیراهل علم را به کلی برچیدم و در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی به حداقل ضروری قناعت نموده باقی را به مطالعه می‌پرداختم، بسیار می‌شد (به ویژه در بهار و تابستان) که شب را تا طلوع آفتاب به مطالعه می‌گذارندم و همیشه درس فردا شب را از پیش مطالعه می‌کردم، اگر اشکالی پیش می‌آمد با هر خودکشی بود حل می‌نمودم. وقتی که به درس حضور می‌یافتم از آن چه استاد می‌گفت قبلا روشن بودم. هرگز اشکال و اشتباه درس را پیش استاد نبرده‌ام.»

 

تحقیق علمی در شب قدر

آیت‌الله حسن‌زاده آملی در رابطه با پیگیری و استمرار روحیه تحقیق در علامه طباطبایی می‌فرماید: «حضرت علامه طباطبایی شب قدر را به بحث و تحقیق آیات قرآنی احیاء می‌کرد و تفسیرش در این شب فرخنده به پایان رسید.»

 

صرفه‌جویی در وقت
از ویژگی‌های علامه طباطبایی دقتی بود که در صرفه‌جویی در وقت داشت. ایشان تفسیرالمیزان را که می‌نوشت، چرک نویس نداشت. ابتدا بی‌نقطه می‌نوشت بعد که مرور می‌کرد مجددا آن را نقطه‌گذاری می‌کرد، سوال شده بود « آقا چرا اول بی‌نقطه می‌نویسید؟» فرموده بود: «من حساب کرده‌ام اول که بی‌نقطه می‌نویسم و بعد در مرور نقطه می‌گذارم، چند درصد در وقتم صرفه‌جویی می‌شود.»

مدرس اخلاق

نجمه‌السادات طباطبایی، دختر علامه، درباره خصوصیات اخلاقی پدرش می‌گوید:‌ «مقید به نماز اول وقت، بیداری شب‌های ماه رمضان، قرائت قرآن با صدای بلند و نظم در کارها بودند و دست رد به سینه کسی نمی‌زدند و این به سبب عاطفه شدید و رقت قلب بسیار ایشان بود. روزی به من گفتند: « از صبح تا به حال 24 بار به خانه رفته‌ام و مراجعات مردم را جواب داده‌ام. بسیار کم حرف بودند و دیگران را هم به کم حرفی سفارش می‌کردند. پرحرفی را موجب کمی حافظه می‌دانستند. بسیار ساده صحبت می‌کردند، به طوری که گاهی آدم گمان می‌کرد ایشان یک فردی عادی و عامی است، نه یک عالم و فیلسوف.»

علاقه به خوش‌نویسی
خط نستعلیق و شکسته علامه از بهترین و شیواترین انواع خط بود؛ گرچه در اواخر عمر به علت کسالت اعصاب و رعشه حاصل در دست، دست ایشان تکان داشت و خط مرتعش بود ولی جوهره خط، حکایت از استادی این فن را داشت. خودشان می‌گفتند: «قطعاتی از خط زمان جوانی مانده است که وقتی به آن‌ها نگاه می‌کنم در تعجب می‌افتم که آیا این خط من است.»

تا به کجا!
آخرین عید غدیر علامه بود، استاد روی تخت خوابیده بود و چند روزی بود که چشمانش را باز نکرده بود، یکی از شاگردانش گوشه اتاق ایستاده بود و به ایشان نگاه می‌کرد و زار زار می‌گریست، ناگهان علامه چشمانش را باز کرد و با شادی و نشاط خاصی رو به شاگردش لبخند زد. شاگرد اشک‌هایش را پاک و به او سلام کرد. بعد برای این‌که بیشتر با آقا صحبت کرده باشد، پرسید: «حضرت آقا! شرط حضور قلب در نماز چیست؟» و با خودش گفت: «چه‌قدر خوب می‌شود اگر آقا به این سوال من برای یادگاری جواب بدهد، حیف که ایشان...» اما ناگهان علامه لب‌های لرزانش را حرکت داد و آهسته گفت: «توجه و مراقبه، توجه و مراقبه، توجه و مراقبه،...»

باورش نمی‌شد، انگار دنیا را به او داده بودند، یک بار دیگر گفت: « آقا! از اشعار حافظ چیزی در نظر ندارید؟» علامه سرش را تکان داد و زیرلب خواند: « صلاح کار کجا و من خراب کجا... بقیه‌اش را بخوان! / ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا...» و علامه آرام‌تر از قبل گفت: «تا به کجا!»

ثواب تفسیر
این هم خاطره‌ای از خود استاد: «از عجایب و غرایب این بود که زمانی نامه‌ای از تبریز از طرف برادرم به قم آمد. در آن کاغذ این گونه نوشته بود که شاگرد ما روح پدر ما را احضار کرد و ما سوالاتی نمودیم و ایشان گفتند که از شما گله دارند زیرا در ثواب تفسیری که نوشته‌اید پدر را شریک نکرده‌اید! این مطلب را فقط من و خدا می‌دانستم و حتی برادر ما هم بی‌اطلاع بود. چون از امور مربوط به نیت قلبی من بود. نامه برادرم که رسید من بسیار شرمنده شدم، گفتم خدایا، اگر این تفسیر ما نزد تو مورد قبول است و ثوابی دارد، من ثواب آن را به روح پدرم و مادرم هدیه نمودم.»

 

مروری بر اندیشه‌های علامه
اسلام، دین عقل‌محور؛
« ... اسلام دینی است که احکامش را بر اساس ویژگی‌های انسان و در راستای ارضای غرایز و فطریات وی بنیان نهاده و در عین حال، در تنظیم و پی‌ریزی احکام و قوانینش «عقل محور» است و احساسات و عواطف را بر آن اساس مورد توجه قرار می‌دهد... اسلام به جامعه بشری نمی‌گوید من خیر و صلاح شما را در پیروی از دعوت من و به کار بستن مواد آن می‌بینم، شما نیز به تشخیص من ایمان آورده و آن را بپذیرید، بلکه می‌گوید از هوس‌بازی و خرافه‌پرستی دست بردارید، آنچه را واقعا و حقا صلاح و خیر جامعه شما در آن است و به حسب فطرت خدادادی، خیر و صلاح بودن آن را درک می‌کنید و تشخیص می‌دهید، به کار بندید و بالاخره اسلام، اعتقاد حق و عمل حق است، نه اسم یک سلسله اعتقادات و اعمال که کورکورانه بایست به حقانیت آن‌ها ایمان آورد...»

دنیا برای انسان
اسلام می‌گوید: « حق این است که دنیا برای انسان خلق شده، نه انسان برای دنیا. در این صورت انسان، اول باید ذات خود را بشناسد و با نیروی تعقل و واقع‌بینی، صلاح خود و جامعه خود را تشخیص دهد، سپس دست به کار بزند، نه اینکه به هر جلوه فریبنده‌ای دل بازد و خود را فراموش کند، تسلیم سیل عواطف شود و اختیار مقصد حقیقی را از دست بدهد؛ زیرا انسان جزء دستگاه عظیم آفرینش است و هیچگونه استقلالی ندارد و در نتیجه راهی را باید در پیش گیرد که سیر دستگاه آفرینش برایش نشان می‌دهد.»

موفقیت علی(ع)

« ... علی(ع) در خلافت چهار سال و نه ماهه خود، اگرچه نتوانست اوضاع در هم ریخته اسلامی را کاملا به حال اولی که داشت برگرداند ولی از سه جهت عمده موفقیت حاصل کرد: 1- به واسطه سیرت عادله خود، قیافه جذاب و سیرت پیغمبر اسلام(ص) را به مردم،‌ خاصه به نسل جدید نشان داد. 2- از علی(ع) در فنون متفرقه عقلی و دینی و اجتماعی نزدیک به 11 هزار جمله قصار ضبط شده و معارف اسلام را در سخنرانی‌های خود با بلیغ‌ترین لهجه و روان‌ترین بیان ایراد کرده است. وی دستور زبان عربی را وضع کرد و اساس ادبیات عربی را بنیاد نهاد. وی اولین کسی است در اسلام که در فلسفه الهی غور کرده،‌ به سبک استدلال آزاد و برهان منطقی سخن گفت و مسائلی را که تا آن روز در میان فلاسفه جهان مورد توجه قرار نگرفته بود، طرح کرد و در این باب به حدی عنایت به خرج می‌داد که در بحبوحجنگ‌ها به بحث علمی می‌پرداخت. 3- گروه انبوهی از رجال دینی و دانشمندان اسلامی را تربیت کرد که در میان ایشان جمعی از زهاد و اهل معرفت مانند «اویس قرنی «و «کمیل بن‌زیاد» و «میثم تمار» و «رشید هجری» وجود دارند که در میان عرفای اسلامی مصادر عرفان شناخته شده‌اند و عده‌ای مصادر اولیه علم فقه و کلام و تفسیر و قرائت و غیر آن‌ها هستند.



مقام زن
« ... این زن بود که مرا به اینجا رساند. او شریک من بوده است و هر چه کتاب نوشته‌ام نصفش مال این خانم است... اگر زن اهمیت نداشت، خدا نسل دوازده امام را از نسل حضرت زهرا(س) قرار نمی‌داد. واقعا اگر زن خوب باشد می‌تواند عالم را گلستان کند و اگر بد باشد، عالم را جهنم می‌کند.»

معاد یا رستاخیز
« .... همه ادیان و مذاهبی که به پرستش خدای یگانه دعوت می‌کنند و بشر را به نیکوکاری امر و از بدکاری نهی می‌نمایند، برای انسان معاد و زندگی دیگری پس از مرگ قائلند؛ زیرا آن‌ها بر این باورند که نیکوکاری وقتی ارزش دارد که پاداش نیکی به دنبال خود داشته باشد و چون این پاداش در این جهان مشهود نیست، ناگزیر پس از مرگ در جهان دیگر و با زندگی دیگر خواهد بود.

حقیقت اسلام کجاست؟
وقتی از علامه می‌پرسیدند چرا حتی یکی از کشورهای اسلامی جزو سرزمین‌ها مترقی و پیشرفته نیست؟ این واقعیت تلخ را تایید می‌کرد و می‌گفت: «باید دید در کدام یک از این کشورها که نام اسلامی دارند، قوانین اسلام اجرا می‌شود. گذشته از این که اسم دین‌ روی این‌ها گذاشته شده، ‌آیا از حقیقت اسلام هم بهره‌ای برده‌اند یا فقط بعضی عبادات اسلامی مثل نماز و روزه و حج را از روی عادت انجام می‌دهند؟ آیا چیزی از قوانین فردی،‌ اجتماعی، ‌جزایی و حقوقی اسلام را زنده نگه داشته‌اند؟ اگر نه، آیا مسخره نیست که انحطاط کشورهای اسلامی را به گردن اسلام بیندازیم؟»

از منظر بزرگان
 

امام خمینی(ره)
«آقای طباطبایی مرد بزرگی است و حفظ ایشان با این مقام علمی لازم است.»

 

مقام معظم رهبری
«این چشمه جوشان و فیاض دانش و عرفان و تقوای اسلامی علامه طباطبایی در راه تعلیم و تربیت شاگردانی که هر یک در عالم اسلام دانشمندی برجسته‌اند، توقیفی کم‌مانند داشته است... آیت‌الله علامه طباطبایی مجموعه‌ای از معارف و فرهنگ اسلام بود.»

 

شهید مطهری
«این مرد واقعا یکی از خدمتگزاران بسیار بزرگ اسلام است، او به راستی مجموعه تقوا و معنویت است،‌ در تهذیب نفس مقامات بسیار عالی طی کرده... کتاب تفسیرالمیزان ایشان یکی از بهترین تفاسیری است که برای قرآن مجید نوشته شده است... من می‌توانم ادعا کنم که بهترین تفسیری است که در میان شیعه و سنی از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است...»

 

آیت‌الله جوادی آملی
«علام طباطبایی، عارف کامل بود، عارفی بود که خدای متعال مهم‌ترین آرمان و آمال او بود. علامه طباطبایی عصاره شرح صدر بود... اگر استاد علامه طباطبایی را فارابی عصر بنامین سخنی به گزاف نگفته‌ایم.»

آیت‌الله حسن‌زاده آملی
«به محضر مبارک جناب آیت‌الله حاج شیخ محمدتقی آملی - رضوا‌ن‌الله تعالی علیه - مشرف شدم که سخن از علامه طباطبایی، ‌به میان آوردم. مرحوم آقای آملی به من فرمودند: آقا اگر کسی باید در تحت تصرف و تعلیم کاملی به جایی برسد و قدمی بر دارد، من برای شما بهتر از جناب آقای طباطبایی، کسی را نمی شناسم...»

آیت‌الله جعفر سبحانی

«از نظر علمی و فرهنگی نباید مرحوم علامه طباطبایی را یک فرد به حساب بیاوریم، چرا که ایشان به تنهایی خود یک امت بود... از نظر اشاعه فرهنگ اسلامی و تحکیم آن در این عصر کار امتی را انجام داد. مرحوم علامه طباطبایی، فلسفه را از آن حالت عرضی به حالت فرشی درآورد و به اصطلاح آن را عمومیت بخشید.»
آیت‌الله ابراهیم امینی
«علامه طباطبایی از آن شخصیت‌هایی است که در تمام رشته‌های علمی، فلسفی و اسلامی تخصص و تبحر داشته، شخصیت کم‌نظیری در میان علمای اسلامی است.»

 

آیت‌الله العظمی خویی
«او یک مغز متفکر و انسان فوق‌العاده قوی و نیرومندی است»

 

محمد جواد مغنیه (نویسنده معروف لبنانی)
«از وقتی که المیزان به دست من رسیده است، کتابخانه من تعطیل شده و پیوسته روی میز مطالعه من کتاب المیزان قرار دارد.»

دکتر حداد عادل
«در یکی از مسافرت‌های خارجی با دانشمندی مسلمان که اهل مالزی بود برخورد نمودم، دیدم از او حوزه‌های علمیه ما تنها یک چیز داشت و آن تفسیر المیزان علامه طباطبایی بود که اشتیاقی نسبت بدان داشت و می‌گفت از بیروت تهیه نموده‌ام و ما در آنجا به خود می‌بالیدیم که دانشمندی داریم که در عصر خود جهانی شده است.»
 

دیگر برنمی‌گردم
روزهای آخر زندگی پربار علامه طباطبایی فرا رسیده بود و بیماری او را از پای انداخته بود. وقتی ایشان را از خانه به بیمارستان منتقل می‌کردند، رو به خانواده‌اش کرد و گفت: « من دیگر برنمی‌گردم». در بیمارستان هم همه کارکنان را تحت تاثیر قرار داده بود، تا جایی که رییس بیمارستان می‌گفت: «علامه حافظه‌شان را در مورد مسائل دنیوی و مادی از دست داده‌اند و به مسائل مادی بی‌توجه‌اند، اما پیوندشان با خدا و عالم معنویت مستحکم‌تر شده است؛‌ انگار از ناسوت بریده و به ملکوت پیوسته‌اند»

... و سرانجام، آن استاد بى‏بدیل علم و عمل، چند روز بعد در 18 محرم سال 1402 ق، برابر با 24 آبان 1360 ش، عالم فانى را وداع گفت و جسم پاکش، در زیر باران سرشک هزاران چشم گریان، در حرم مطهر حضرت معصومه( ع)، در قم، به خاک سپرده شد.

امام خمینی(ره) در پیام تسلیت خود به همین مناسبت فرمودند: «من باید از این ضایعه‌ای که برای حوزه‌های علمیه و مسلمین حاصل شد و آن رحلت مرحوم علامه طباطبایی است،‌ اظهار تاسف کنم و به شما ملت ایران به‌خصوص حوزه‌های علمیه تسلیت عرض کنم.»

علامه از خود دو پسر و دو دختر به یادگار گذاشته است. فرزند ارشد ایشان سیدعبدالباقی به کارهای صنعتی مشغول است و سیدنورالدین در تبریز زندگی می‌کند. داماد اول ایشان آیت‌الله قدوسی است که فرزند بزرگش در منطقه هویزه به شهادت رسید

سید مهدی میرمیران


 

فعالیت‏هاى اجتماعى علامه

الف) سازندگى در حوزه علمیه قم: زمانى که علامه( ره) به قم مشرف گردید، تمام حوزه‏هاى علمیه و مخصوصا حوزه علمیه قم، در شرایط نامساعدى به سر مى‏برد که ناشى از فشارهاى حکومت استبداد و مشکلات درونى حوزه و هجوم روشن‏فکرى بود. بسیارى از طلبه‏هاى مستعد، سرگردان و بى‏تاب، به دنبال کسى مى‏گشتند که عطش علم‏جویى آنها را از سرچشمه زلال علوم خود فرو نشاند و سیرابشان گرداند و دست‏رسى نداشتن به چنین کسى، باعث شده بود که عده‏اى از آنها اندیشه ترک حوزه را در سر بپرورانند و در نزد این و آن بر زبان برانند. با حضور علامه( ره) در قم، افراد مذکور، گم‏شده خود را یافتند و پروانه‏صفت بر گرد شمع وجود وى گرد آمدند و به نیروى عظیمى مبدل شدند که از جهات مختلف علمى، سیاسى و ... براى جامعه آثار ارزش‏مندى در پى داشت.

ب) مبارزه با رژیم استبداد در راه ایجاد حکومت اسلامى: شاید در ابتدا، نسبت این مسئله به علامه( ره)، عجیب به نظر برسد، زیرا آنچه در ذهن اغلب افراد جاى دارد این است که او تنها مرد علم و زهد و سیر و سلوک بوده است، ولى وقتى به عمل‏کرد وى در طول دوران حضور در قم نظر بیفکنیم، این مسئله که او به‏نحو بنیادى در مبارزه با رژیم و ایجاد حکومت اسلامى نقش مؤثرى داشته است، خود را نمایان مى‏سازد؛ چه، بسیارى از شاگردان مکتب علمى او، از ارکان انقلاب اسلامى محسوب مى‏شوند که بعضى از آنها با خونشان نهال انقلاب را آبیارى کرده‏اند. این مسئله، امرى اتفاقى نیست، بلکه همان‏طور که بسیارى از شاگردان ایشان اظهار مى‏دارند نوع تفکرى که علامه( ره) در آنها ایجاد مى‏کرد، به‏طور اصولى با نهادهاى رژیم استبداد سلطنتى ناسازگار بود. تربیت چنین شاگردانى، به‏منزله تربیت سربازانى فداکار براى مبارزه علیه رژیم سلطنتى محسوب مى‏شد که با اسلحه علم و نظام اعتقادى منسجم که حاصل حضور در محضر علامه بود، بنیان‏هاى پوسیده رژیم را هدف قرار مى‏دادند.

علامه، علاوه بر تربیت شاگردان، با قلم خویش نیز به تقویت بعد عقیدتى انقلاب همت گماشت، چنان‏که در جلد دوم تفسیر« المیزان»، در تفسیر آیه‏«یا ایها الذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا»،در ده بخش، عناصر سازنده حکومت اسلامى و شیوه عمل‏کرد آن را بیان کرده است که تا آن زمان چنین بحث متقنى در کتاب دیگرى دیده نمى‏شود؛ علاوه بر این، رساله مستقلى نیز به فارسى در باره حکومت اسلامى و ابعاد و جوانب آن نگاشت که در کتاب« مرجعیت و روحانیت» درج شده است.

مبارزه علامه با رژیم سلطنتى، در پى‏ریزى بنیان‏هاى انقلاب خلاصه نمى‏شود، بلکه او را در صحنه‏هاى مختلف، همچون سربازى فداکار حاضر مى‏بینیم؛ در سال‏هاى 1341 و 1342 ش که رژیم، براى پیش‏برد هدف‏هاى خود به قانون اساسى دستبرد زد، امام خمینى( قدس سره)، براى فروزان ساختن آتش انقلاب، علما و مراجع را براى تبادل نظر به مشورت فراخواند؛ یکى از حاضران در این جلسه که امضاى او نیز در ذیل اعلامیه نوشته شده توسط امام خمینى( قدس سره) دیده مى‏شود، علامه طباطبائى بود. این اعلامیه که بسیار مستدل و متقن و حساب شده نوشته شده بود، افکار مسلمانان را علیه رژیم شاه تحریک نمود و ضربه کوبنده‏اى بر آن وارد آورد.

زمانى به علامه( ره) گفتند: شاه تصمیم دارد به او دکتراى فلسفه بدهد؛ او، از شنیدن این سخن برآشفت و اعلام کرد به هیچ عنوان از دستگاه ستم چنین چیزى را قبول نخواهد کرد. وقتى رئیس دانشکده الهیات، طى گفت‏وگویى به ایشان گفت: اگر از پذیرش این عنوان امتناع کنید، شاه، عصبانى مى‏شود و برایتان گرفتارى پیش مى‏آید؛ این‏بار نیز ایشان، با صراحتى خاص، گفت: از شاه هیچ‏گونه واهمه‏اى ندارم و حاضر به قبول دکترا نیستم.

به همان اندازه که وى از حاکمیت ستم نفرت داشت و بارها انزجار خود را از ظلم و مظاهر آن ابراز مى‏کرد، از پیروزى انقلاب، مشعوف و مبتهج گردید. او از اینکه امام خمینى( قدس سره)، رهبرى انقلاب را بر عهده داشت، مباهات مى‏کرد و همواره این برنامه را مایه سعادت و سیادت و عظمت اسلام و مسلمین مى‏دانست.

ج) پاسدارى از حریم تشیع: علامه طباطبائى( ره)، خویشتن را در راه حفظ و ترویج تشیع، وقف کرده بود و در این راه، هرگونه رنج و مشقتى را تحمل مى‏کرد. گذشته از کتاب‏هاى مختلف در این زمینه( مخصوصا تفسیر« المیزان») که نوشتن آنها با مرارت‏هاى بسیار همراه بوده است، او هر موقعیتى را در این زمینه غنیمت مى‏شمرد و بدون هیچ‏گونه چشم‏داشتى در این راه، قدم برمى‏داشت. پروفسور کربن که به منظور شناخت تشیع، سالى چند ماه به ایران مى‏آمد و به پژوهش و تحقیق در مورد شیعه‏شناسى مى‏پرداخت، توسط برخى از اساتید دانشگاه، از علامه خواست تا در این‏باره به وى کمک کند و علامه که از فعالیت‏هاى علمى و برخى فضایل انسانى این محقق، باخبر بود، درخواست وى را اجابت نمود و با وجود ضعف مزاج و کهولت سن، هر دو هفته یک مرتبه، از قم با اتوبوس به تهران تشریف مى‏برد و به پرسش‏هاى کربن پاسخ مى‏داد و معارف و حقایق گران‏بهاى تشیع را در اختیار او و عده‏اى از اساتید دانشگاه قرار مى‏داد و بدین وسیله، به معرفى صحیح تشیع به جهان غرب، توسط هانرى کربن همت نهاد.

د) دل‏سوزى براى مسلمانان: در سال 1348 ش، هم‏زمان با جنگ‏هاى شش روزه بین اسرائیل متجاوز و اعراب، مرحوم علامه، به همراه آیة الله حاج ابو الفضل موسوى زنجانى و استاد شهید مرتضى مطهرى، ضمن اظهار هم‏دردى با مسلمانان مظلوم فلسطین، با انتشار بیانیه‏اى، از امت مسلمان دعوت کردند تا براى یارى برادران مسلمان و عرب خود کمک‏هاى لازم را جمع‏آورى کنند و براى این منظور، سه شماره حساب در بانک‏هاى تهران افتتاح نمودند.

ه) تلاش براى اتحاد مسلمانان: علامه طباطبائى، ریشه ضعف مسلمانان را تفرقه و تشتت آنها مى‏دانست و در جهت وحدت شیعه و سنى گام‏هایى برداشت. استاد، جوادى آملى، مى‏فرماید: اقداماتى که علامه، در ایجاد الفت و هم‏آهنگى بین مذاهب اسلامى داشت فراوان است، چون یکى از مهم‏ترین راه‏ها براى هم‏آهنگ کردن مذاهب، تفسیر قرآن است و قرآن، مورد پذیرش تمام مذاهب است. ایشان، در راه تفسیر قرآن کوشیدند و در پى این مقصد بودند که ملل اسلامى را به‏عنوان امت واحده معرفى کنند و اختلاف‏هایى را که به اصل، آسیب مى‏رساند برطرف کنند. علامه، در تفسیر خویش از سخنان معصومین( ع) استفاده مى‏کردند و آنها نیز مى‏کوشیدند مردم را از تفرقه و تشتت مذهبى که داراى آثار سوء است برحذر دارند. علامه، با تبیین معارف قرآن و تشریح سخنان اهل بیت مى‏کوشید امت اسلامى را در برابر بلوک شرق و غرب، امت واحد کند تا بتوانند در پرتو وحدت و استوارى و استقامت در قبال تمام واردات شرق و غرب بایستند.

 

آثار علمى

حاصل تتبعات و اندیشه‏هاى علامه طباطبایى، در کتاب‏هاى ایشان که برخى به عربى و بغضى به فارسى نوشته شده، بازتاب یافته است.

آثار عربى

1. الرسائل التوحیدیة( شامل هفت رساله با عنوان‏هاى رسالة فى التوحید، رسالة فى أسماء الله، رسالة فى أفعال الله، رسالة الوسائط، رسالة الانسان قبل الدنیا، رسالة الانسان فى الدنیا، رسالة الانسان بعد الدنیا)؛

2. رسالة الولایة؛

3. رسالة النبوة و الامامة؛

4. بدایة الحکمة؛

5. نهایة الحکمة؛

6. المیزان فى تفسیر القرآن؛

7. الاعجاز و التحدى؛

8. الشیعة، نص الحوار مع المستشرق کوربان؛

9. حاشیة الکفایة؛

10. تفسیر البیان فى الموافقة بین الحدیث و القرآن؛

11. على( ع) و الفلسفة الإلهیّة؛

12. حواشى بحار الانوار.

 

آثار فارسى

1. شیعه در اسلام؛

2. قرآن در اسلام؛

3. وحى یا شعور مرموز؛

4. اسلام و انسان معاصر؛

5. حکومت در اسلام؛

6. سنن النبى؛

7. اصول فلسفه و روش رئالیسم؛

8. على و فلسفه الهى؛

9. خلاصه تعالیم اسلام؛

10. رساله در حکومت اسلامى؛

11. اعجاز قرآن؛

12. رساله لب اللباب؛

13. تعالیم اسلام.

 

مباحثه با پروفسور کربن

یکی از اثرات ماندگار علامه، مباحثات وی با پروفسور کربن استاد دانشگاه و اسلام‌شناس غربی بود. مباحثه بین پروفسور کربن و علامه طباطبایی از سال 1336 هجری ‌شمسی شروع شد و بیش از 20 سال ادامه پیدا کرد که نتایج این مباحثات به چهار زبان فارسی، عربی، فرانسه و انگلیسی منتشر شده است. روزی علامه در بین صحبت‌هایش به پروفسور گفت: « ... در اسلام هر وقت انسان حالی پیدا کند، می‌تواند خدا را بخواند. چون همه مکان‌ها بدون استثناء محل عبادت است. اما در دین مسیح این طور نیست. عبادت حتما باید در وقت معینی (روز یکشنبه) و در مکان معینی (کلیسا) انجام شود؛ در غیر این صورت باطل است. او باید تا روز یکشنبه که کلیسا باز می‌شود صبر کند.» پروفسور کربن جواب داد: «بلی، این اشکال در دین مسیح وجود دارد.» علامه طباطبایی ادامه داد: « هم‌چنین در دین مسیح خدا اسماء حسنا ندارد و جز الفاظ خدا،‌ اله و اب نام دیگری ندارد.»
 

ویژگی‌های شخصیتی علامه

علامه طباطبایی در طول زندگی پربرکت خود همواره پاسخگوی پرسش‌های جوانان اطرافش بود.

آنچه در پی می‌آید پرسش یک جوان و پاسخ ایشان به وی است:

« محضر مبارک حضرت آیت‌الله العظمی جناب آقای طباطبایی، سلام علیکم و رحمت‌الله و برکاته.

جوانی هستم 22 ساله که تنها ممکن است شما باشید به این سوال من پاسخ گویید. در محیط و شرایطی زندگی‌ می‌کنم که هوای نفس و آمال بر من تسلط فراوان دارند و مرا اسیر خود ساخته‌اند و سبب باز ماندن من از حرکت به سوی الله شده‌اند.

درخواستی که از شما دارم این است که بفرمایید بدانم به چه اعمالی دست بزنم تا بر نفس مسلط شوم و این طلسم شوم را که همگان گرفتار آنند بشکنم و سعادت بر من حکومت کند؟ لطفا نصیحت نمی‌خواهم بلکه دستورات عملی برای پیروزی لازم دارم. (23/10/1355)»

«سلام علیکم
برای موفق شدن و رسیدن به منظوری که در نامه مرقوم داشته‌اید، لازم است همتی برآورده و توبه‌ای نموده، به مراقبه و محاسبه پردازید. به این نحو که هر روز که هنگام صبح از خواب بیدار می‌شوید، قصد جدی کنید که در هر عملی که پیش می‌آید رضای خدا را مراعات خواهم نمود، آن وقت در سر هر کاری که می‌خواهید انجام دهید نفع آخرت را منظور خواهید داشت؛ به طوری که اگر نفع اخروی نبود، انجام نخواهید داد و وقت خواب چهار، پنج دقیقه در کارهایی که روز انجام داده‌اید فکر کرده و یکی یکی از نظر خواهید گذرانید. هر کدام مطابق رضای خدای انجام یافته شکر بکنید و هر کدام تخلف شده استغفار. این رویه سخت است و در ذائقه نفس، تلخ. ولی کلید نجات و رستگاری است و هر شب پیش از خواب اگر توانستید سور مسبحات (حدید – حشر – صف – جمعه و تغابن) را بخوانید و پس از 20 روز، حالات خود را برای بنده بنویسید، ان‌شاءالله موفق خواهید بود. والسلام علیکم»(2)

 سید مهدی میرمیران


 

ب) فلسفه

رویکرد عقلانى و تفکر و تأمل در مسائل مختلف، از شاخصه‏هاى بارز علامه و در سراسر زندگى ایشان نمودار بود.

علامه، از همان آغاز تحصیل، به مطالعه کتب فلسفى علاقه نشان مى داد و تشویق حکیم بادکوبه‏اى که از متخصصین بنام این فن بود، شور و اشتیاق وى را به علوم معقول، دوچندان کرد. ایشان، همان‏گونه که اشاره شد، تدریس فلسفه را از نیازهاى حوزه علمیه قم تشخیص دادند و به تدریس« اسفار» همت نهادند. احاطه و اشراف کامل ایشان بر مسائل فلسفى که حاصل تتبعات و مطالعات طاقت‏فرسا بود، این قدرت را به ایشان داد که ضمن برشمردن مسائل اصلى فلسفه، به تفکیک مسائلى که ریشه یونانى دارند، از مسائلى که در مجامع علمى مسلمانان پى‏ریزى شده‏اند، بپردازد و نقش پررنگ فیلسوفان مسلمان را در تکامل فلسفه مشخص کند.

از دیگر ابتکارات علامه، ترتیب منطقى مسائل فلسفى و تنظیم آن به‏صورت متون درسى است که در دو کتاب« بدایة الحکمة» و« نهایة الحکمة» استاد کاملا مشهود است.

تفکیک حقایق از اعتباریات، کار مهم دیگرى بود که حضرت علامه به آن همت گمارد. ایشان، با تبیین این قاعده که مسائل جهان و هستى‏هاى خارجى، از علوم حقیقى و قابل اثبات با براهین دقیق علمى است، ولى علوم اعتبارى، مانند حقوق، فقه و ... از حیطه براهین عقلى خارج است، توانست مرزهاى حکمت عملى و حکمت نظرى را مشخص کند.

پرورش و تکمیل نظریه حرکت جوهرى، تبیین و شرح نزدیک به هفتاد مسئله در مبحث قوه و فعل، تکمیل برهان صدیقین، مبارزه با فلسفه مادى‏گرى و تقریب فلسفه‏هاى غرب و شرق، از دیگر ابتکارات حضرت علامه در حوزه فلسفه است.

ویژگى دیگر تحقیقات فلسفى علامه، این است که وى با تبحر خاصى، مزایاى حکمت متعالیه ملا صدرا را با تحلیل‏هاى منطقى ابن سینا در هم آمیخته؛ به این معنا که مسائل عمیق صدرائى را با شیوه تحلیلى بو على تبیین نموده است.

 

ج) عرفان

عرفان و موضوعات وابسته به آن، مورد علاقه خاص حضرت علامه بود و ایشان با خواندن کتاب‏هایى چون« شرح فصوص» قیصرى و« مصباح الانس» قونوى و« فتوحات مکیة» ابن عربى، نزد عارف وارسته، میرزا على آقا قاضى طباطبایى، اشتیاق خود را به خودسازى و تهذیب آشکار نمودند.

علامه، با همراه کردن عرفان نظرى و عملى، طعم خوش حقایق عرفانى را چشیده بود و زى عادى ایشان، الگویى براى طالبان مسیر بود. علامه حسن زاده، نقل مى‏کنند که وقتى نزد مرحوم آیه الله محمد تقى آملى( ره)، از علامه طباطبایى یاد کردم، ایشان، فرمودند:« آقا اگر کسى باید تحت تصرف و تعلیم کامل به جایى برسد و قدمى بردارد، من براى شما بهتر از جناب آقاى طباطبایى( صاحب المیزان)، کسى را نمى‏شناسم ... ایشان و مرحوم سید احمد کربلائى کشمیرى، در میان شاگردان مرحوم قاضى از همه بهتر بودند و آقاى طباطبایى، در همان وقت، کشفیات بسیار داشتند».( یاد نامه 96)

علامه، در رساله« محاکمات» که پى‏نوشتى بر مکاتبات دو عالم فاضل، مرحوم کمپانى و مرحوم سید احمد کربلایى، پیرامون بیتى از عطار نیشابورى است، نکات عرفانى بسیار دقیقى را تبیین کرده‏اند. از دیگر آثار استاد، مى‏توان به سه رساله ایشان با عنوان‏هاى« الانسان قبل الدنیا»،« الانسان فى الدنیا» و« الانسان بعد الدنیا» که سرشار از نکته‏هاى نغز عرفانى است، اشاره کرد.

 

د) فقه و اصول

عظمت علمى علامه در مباحث تفسیرى و فلسفى موجب شده تا تبحر ایشان در سایر علوم تحت الشعاع واقع شود. علامه، سالیان بسیارى از عمر خویش را صرف فراگیرى فقه و اصول نمود. ده سال بهره‏گیرى از معلومات مرحوم کمپانى، پنج سال شرکت در مجالس درس آیه الله نائینى، چندین سال استفاده از محضر آقا سید ابوالحسن اصفهانى و شرکت در مجالس درس میرزا على ایروانى و میرزا على اصغر ملکى، از علامه، فقیهى دقیق و متبحر در به‏کارگیرى اصول فقه ساخته بود و نگاهى به کتاب« تعلیقه بر کفایه» ایشان، مؤید این نظر است. علاوه بر این، ایشان، قبل از اشتغال به تدریس فلسفه و پرداختن به مباحث تفسیرى، به مدت چندین سال، به تدریس اصول و فقه اشتغال داشته‏اند.

 

ه) ریاضیات

استاد حکیم، سید حسین بادکوبه‏اى، با توجه به نقش مهم ریاضیات در تقویت روش برهانى و بعد فلسفى، علامه را به آموختن آن تشویق کرد و علامه، در کلاس‏هاى درس سید ابو القاسم خوانسارى که از متخصصین این فن بودند، شرکت کرد. حساب استدلالى، هندسه مسطحه و جبر استدلالى، دروسى بودند که علامه از ایشان فراگرفت. تبحر استاد در علوم ریاضى، در روش طرح مباحث فلسفى توسط وى، کاملا مشهود بود. ایشان، مسائل فلسفى را همانند مسائل ریاضى مطرح مى‏کردند؛ به‏طورى که هر مسئله‏اى دقیقا در جایگاه خود و به‏گونه‏اى قرار گیرد که مکمل بحث قبلى و مقدمه‏اى براى بحث بعدى باشد. بر اساس همین مبنا، ایشان، در طى تدریس سعى مى‏کردند مقدمات مباحث، یا از بدیهیات و علوم متعارف باشد و یا از اصولى استفاده شود که ادله آنها پیش‏تر بیان شده باشد. این روش، در آثار مکتوب ایشان نیز رعایت شده و نگاهى به« اصول فلسفه»،« بدایة الحکمة» و« نهایة الحکمة»، این امر را تأیید مى‏کند. ایشان، با توجه به این مبنا، مسائل فلسفى را به دو گروه تقسیم مى کرد: گروه اول، مسائلى که موضوع آنها همان موضوع فلسفه است و در نتیجه محمول آنها هم مساوى با موضوع خواهد بود، مانند مسئله اصالت وجود؛ گروه دوم، مسائلى که موضوع آنها قسمى از موضوع فلسفه است، مانند وجود ذهنى. ایشان، با دقت فراوان، از طرح مسائل مربوط به هر گروه، در بحث گروه دیگر، پرهیز مى‏کرد و نظم منطقى و ریاضى را در همه مسائل و در تمام احوال حفظ مى‏نمود.

 

و) حدیث

نقش بى‏بدیل حدیث در تبیین آیات قرآن و استخراج احکام الهى، مورد توجه و اهتمام علامه بود و ایشان، با دقت و وسواس زائد الوصفى تمام« بحار الانوار» علامه مجلسى را مطالعه و احادیث متقن و مستند آن را گزینش نموده بود. وى، هم‏چنین به تصحیح و مقابله نسخه‏اى از« وسائل الشیعة» پرداخته بود که مورد استفاده محققین و مصححین نیز واقع شد. هم‏چنین در تفسیر« المیزان»، در تفسیر هر آیه، بخشى با عنوان« بحث روائى» ارائه مى‏دهند که عمق بحث‏ها و نحوه نقد و بررسى روایات، نشان از مهارت فوق العاده ایشان در علم حدیث و دیگر علوم وابسته دارد.

 

ز) ادبیات

علامه بزرگوار، با توجه به اهمیت ادبیات عرب در فهم متون دینى، تحصیل این علوم را با جدیتى بى‏نظیر پى گرفت. تسلط استاد در مباحث ادبى، در تمامى آثار وى، به‏ویژه کتاب سترگ« المیزان»، نمودى چشم‏گیر دارد.

استاد، به ادبیات فارسى نیز علاقه زیادى داشتند، به‏گونه‏اى که در همان آغاز تحصیل، بوستان و گلستان سعدى را با شور و اشتیاق نزد استادى ادیب فراگرفتند و علاقه ایشان به شعر باعث مى‏شد که گاهى مفاهیم بلند عرفانى و فلسفى را با عباراتى لطیف به رشته نظم درآورند. آیه الله سبحانى، در مقاله‏اى که در دومین یادنامه علامه به چاپ رسیده، نمونه‏هایى از اشعار سروده شده توسط استاد را ذکر کرده‏اند.

 

ح) نیازسنجى

اندیشمندان و عالمان بسیارى در مسیر تاریخ آمده و رفته‏اند، ولى تنها نام کسانى در عرصه علم و دانش ماندگار است که در مرحله اول نیازسنجى مناسبى انجام داده و در قدم بعد، راه حل و روش مناسبى براى برطرف کردن نیاز ارائه دهند. همان‏گونه که پیش‏تر اشاره کردیم، حضرت علامه، در بدو ورود به قم دو نیاز اساسى حوزه علمیه را توجه به علوم قرآنى و علوم عقلى تشخیص دادند و بدون هراس از سختى‏هاى راه و البته با یارى و تدبیر زعیم حوزه علمیه، آیه الله العظمى بروجردى، به تدریس و تألیف در دو موضوع یاد شده پرداختند و توانستند با نوآورى خویش، انقلابى بزرگ و تحولى سترگ در علوم یاد شده ایجاد کنند.

حضرت علامه، هم‏چنین با درایت و تیزبینى خاصى، نویسندگى و مهارت‏هاى مربوط به آن را از دیگر نیازهاى جوامع علمى تشخیص دادند و با تشکیل انجمنى متشکل از اندیشمندان مستعد و طرح موضوعات جدید و کارآمد، سبکى نو در نوشتار دینى پدید آوردند. این انجمن، هم‏زمان با اوج‏گیرى فعالیت‏هاى کمونیستى در جوامع شرقى و به‏خصوص در ایران، شکل گرفت و افرادى چون استاد شهید مطهرى، امام موسى صدر، شهید قدوسى، آیة الله امینى، آیة الله حائرى تهرانى، آیة الله سبحانى و ... در آن عضویت داشتند و آثار خوبى در زمینه هاى مختلف پدید آوردند.

 

خصوصیات اخلاقى علامه

مطالعه کتاب‏هاى مختلف عرفانى، مانند« فتوحات مکیة» ابن عربى،« شرح فصوص»،« تمهید القواعد» ابن ترکه و بهره‏مندى از محضر عارف برجسته‏اى چون آیة الله میرزا على آقاى قاضى، از علامه شخصیتى ویژه ساخته بود؛ متانت و وقار، تواضع و ادب، پرهیز از محرمات و مکروهات و مداومت بر واجبات و مستحبات، دست‏گیرى از فقرا و جدیت در امر تحصیل و تحقیق، از صفاتى است که وى بنا به تأیید همه کسانى که با ایشان برخورد داشتند، بدانها متصف بود. اهتمام ایشان به امر تحصیل، به حدى بود که شب‏هاى قدر را به غور و تفحص و تدبر در معانى عمیق آیات الهى مى‏گذراند و تألیف« المیزان» نیز در یکى از این شب‏ها به پایان رسید. علاقه به اهل بیت( ع)، در سراسر زندگى ایشان موج مى‏زد.

سید مهدی میرمیران


معرفی علامه طباطبایی

 

 

علامه محمد حسین طباطبایى

زندگى و سرگذشت

علامه، سید محمد حسین طباطبایى، فرزند سید محمد قاضى طباطبایى، در روز 29 ذى‏حجه سال 1321 ق، برابر با اسفند سال 1282 ش، در شهر تبریز، در خاندانى که به علم و فضل و پارسایى شهره بودند، دیده به جهان گشود. نسب وى، از طرف پدر، به حضرت امام حسن مجتبى(ع) و از طرف مادر، به حضرت امام حسین( ع) مى‏رسد. در پنج سالگى، مادر را و در نه سالگى، پدر را از دست داد و وصى پدرش، مرد و زنى را به پرستارى از او و تنها برادرش، سید محمد حسن گمارد. نه ساله بود که در کنار برادر، به آموختن قرآن و کتب مقدماتى، مانند« گلستان»،« بوستان»،« نصاب الصبیان»،« اخلاق ناصرى»،« انوار سهیلى»،« تاریخ عجم»،« منشآت امیر نظام» و« ارشاد الحساب»، در نزد ادیبى لایق، به نام شیخ محمد على سرائى پرداخت و همه اینها را در مدت شش سال( از سال 1290 ش، تا سال 1296 ش،) فراگرفت؛ علاوه بر اینها، زیر نظر استاد، میرزا علینقى خطاط، به یادگیرى فنون خوش‏نویسى همت نهاد.

 

فعالیت‏هاى علمى

علامه، در سال 1297 ش، وارد مدرسه طالبیه تبریز شد. ورود به این مدرسه، آغازى خجسته براى تحصیلات حوزوى وى به شمار مى‏آید. او، پس از مرحله‏اى کوتاه که توفیق چندانى در علم‏اندوزى نداشت، مشمول عنایت ویژه الهى گردید و شور و شوقى دیگر را در وجود خویش احساس کرد و ادبیات عرب، منطق، فقه، اصول، کلام، فلسفه و حکمت را نزد اساتید گران‏قدر آن دیار به‏خوبى فراگرفت.

اشتیاق بى حد و حصر وى به علم‏اندوزى و شهرت حوزه علمیه نجف، ایشان را در سال 1304 ش، راهى آن دیار مقدس کرد. با وجود مواجهه با مشکلات مختلف محیطى، معیشتى و مرگ فرزند اول، عزم راسخ وى و دیدار با عارف نام‏دار، آیة الله حاج میرزا على آقاى قاضى طباطبائى، راه تحصیل مقامات علمى و معنوى را براى او هموار ساخت.

علامه، نزد آیات عظام، شیخ محمد حسین اصفهانى، معروف به کمپانى و شیخ محمد حسین نائینى و سید ابو الحسن اصفهانى، دوره‏هایى از اصول و فقه را گذراند تا به مقام اجتهاد نائل گردید و از آیة الله نائینى اجازه روایت و اجتهاد گرفت.

علاقه وافر وى به علوم معقول و بهره‏مندى از مصاحبت قاضى طباطبایى، فراگیرى کتاب‏هایى چون« شرح فصوص» قیصرى و« مصباح الانس» قونوى و« فتوحات مکیة» ابن عربى را در پى داشت.

علامه، در مدت شش سال، کتاب‏هاى« منظومه» ملا هادى سبزوارى،« اسفار» ملا صدرا،« مشاعر»،« شفا» ى بو على سینا، و« اثولوجیا» را نزد حکیم عارف، سید حسین بادکوبه‏اى فراگرفت و به توصیه وى، به فراگیرى« تحریر اقلیدس» و ریاضیات، نزد آیه الله سید ابو القاسم خوانسارى که متخصص این فن بود پرداخت.

یکى از ویژگى‏هاى بارز علامه طباطبائى، مهارت در تفسیر به شیوه‏ایى خاص( تفسیر آیه به آیه) است. او، گرچه، در تفسیر از دو استاد بزرگ؛ یعنى آیة الله سید على قاضى طباطبائى و حکیم سید حسین بادکوبه‏اى بهره برده است، اما آنچه از بیانات خود ایشان آشکار است، آموختن روش مزبور، از آیة الله قاضى طباطبائى است؛ چه، خود فرموده‏اند:« این سبک تفسیر آیه به آیه را استادمان قاضى قدس سره، به ما تعلیم دادند و ما در تفسیر از روش ایشان پیروى مى‏کنیم».

علامه، در سال 1314 ش، به دلیل مشکلات معیشتى، به زادگاه خود، تبریز بازگشت و به مدت ده سال در آنجا اقامت نمود. در این مدت، وى، علاوه بر اشتغال به کار کشاورزى، چندین رساله فلسفى را تدوین فرمود. وى، در آغاز سال 1325 ش، پس از سامان‏دهى نسبى به امور معاش خویش، از اقامت در تبریز روى برتافت و پس از تفأل با قرآن کریم و بشارت آیه شریفه‏«هنالک الولایة للهِ الحق هو خیر ثوابا و خیر عقبا»الکهف، 44، راهى قم شد.

او، در آغاز ورود به قم، تدریس خارج فقه و اصول را شروع کرد، ولى به زودى احساس وظیفه، او را به مسیر دیگرى کشاند. خود ایشان، در باره ترک تدریس خارج فقه و اصول، مى‏فرماید:« در حوزه علمیه قم، بحمد الله، افرادى هستند که فقه و اصول تدریس مى‏نمایند، ولى استاد فلسفه و تفسیر، به مقدار کافى نیست و در این زمان، حوزه علمیه قم و جامعه اسلامى، نیاز شدیدى به تفسیر و فلسفه دارد. اشتغال من، به این علوم، براى اسلام نافع‏تر مى‏باشد.»

بدین ترتیب، ایشان، ابتدا در منزل و سپس در مسجد سلماسى، به تدریس« اسفار» اشتغال ورزید. این موضوع که نشاط علمى طلاب را در این زمینه در پى داشت، واکنش مخالفان فلسفه را برانگیخت و توطئه براى تعطیلى درس ایشان آغاز گشت، ولى اخلاص و پشت‏کار وى و شیوه‏هاى مطلوبى که از طرف آیة الله بروجردى و حضرت امام خمینى رحمه الله علیهما، در این زمینه ارائه گردید، از تعطیلى آن جلوگیرى نمود و مورد توجه بسیارى از طلاب مستعد و علاقه‏مند قرار گرفت.

تمام وقت علامه در این دوران که سى و پنج سال به طول انجامید، به تدریس و تحقیق در زمینه تفسیر و فلسفه و نشر معارف اسلامى گذشت و آثار گران‏قدرى از ایشان باقى ماند که مورد استفاده عام و خاص است.

 

اساتید

علامه، در طول دوران تحصیل، از محضر عالمان و بزرگان بسیارى بهره گرفت که از آن جمله، مى‏توان به آیات عظام حکیم عارف سید على قاضى طباطبایى، حکیم سید حسین بادکوبه‏اى، سید ابو القاسم خوانسارى، شیخ محمد حسین غروى( کمپانى)، آیة الله نائینى، سید ابو الحسن اصفهانى، سید محمد حجت کوه‏کمرى، آیة الله حاج میرزا على ایروانى( مؤلف حاشیه بر مکاسب و کفایه) و آقا میرزا على اصغر ملکى اشاره کرد.

 

شاگردان

افراد بسیارى، جرعه‏نوش چشمه جوشان و خوشه‏چین خرمن انبوه معارف عقلى و نقلى علامه بزرگوار بوده‏اند که اسامى برخى از مشهورترین آنها عبارت است از: آیات عظام و حجج اسلام، شهید مرتضى مطهرى؛ شهید بهشتى؛ شهید قدوسى؛ دکتر محمد جواد باهنر؛ علامه حسن حسن‏زاده آملى؛ جعفر سبحانى؛ جوادى عاملى؛ حسینى تهرانى؛ سید على خامنه‏اى( رهبر معظم انقلاب)؛ امام موسى صدر؛ عبد الکریم اردبیلى؛ محمدى گیلانى؛ مصباح یزدى؛ حسینعلى منتطرى؛ مهدى روحانى؛ تجلیل تبریزى؛ نورى همدانى و مکارم شیرازى.

 

ابعاد علمى علامه طباطبائى

عظمت علمى علامه، داراى ابعاد مختلف شناخته شده و گاه ناشناخته، حتى در مجامع علمى است و پى بردن به جنبه‏هاى مختلف شخصیتى این اندیشمند کم‏نظیر، به‏گونه مفصل، کارى است بس دشوار و نیازمند به مئونه بسیار و از عهده این نوشتار خارج است؛ ازاین‏رو، به اختصار نکاتى را در باره پاره‏اى از علوم و ابعاد شخصیتى ایشان خاطرنشان مى‏کنیم:

الف) تفسیر

با وجود جامعیت علامه در علوم مختلف، بى‏شک نام ایشان بیشتر با تفسیر« المیزان» شناخته شده است. خود ایشان، در باره علت رویکرد به تفسیر، چینین فرموده‏اند:« هنگامى که به قم آمدم، مطالعه‏اى در برنامه درسى حوزه کردم و آن را با نیازهاى جامعه اسلامى سنجیدم و کمبودهایى در آن یافتم و وظیفه خود را تلاش براى رفع آنها دانستم. مهم‏ترین کمبودهایى که در برنامه حوزه وجود داشت، در زمینه تفسیر و بحث‏هاى عقلى بود و ازاین‏رو، درس تفسیر و فلسفه را آغاز کردم ...».

فعالیت تفسیرى استاد، به تدریس منحصر نشد و خلق اثر عظیمى به نام« المیزان فى تفسیر القرآن»، انقلابى بزرگ در این علم پدید آورد. علامه، با خلق این اثر ماندگار، روش و سیره معصومین( ع) را در تفسیر قرآن که همان تفسیر آیات با استفاده از دیگر آیات است، احیا کرد. از دیگر مزایاى« المیزان»، تفکیک مباحث، با عنوان‏هایى مانند« بحث روایى»،« بحث فلسفى»،« بحث اجتماعى» و .... مى‏باشد؛ این شیوه، براى پرهیز از آمیخته شدن نظرات و برداشت‏هاى شخصى با تفسیر قرآن، در پیش گرفته شده است. نقد و بررسى محققانه روایات تفسیرى، تشخیص سره از ناسره و شناسایى اسرائیلیات، از دیگر امتیازات این کتاب ارزش‏مند است که باعث رویکرد مثبت مجامع علمى و دانشگاهى بدان و رشد و تعالى علم تفسیر گردیده است.

این کتاب، مورد توجه بسیارى از اندیشمندان مسلمان و اسلام‏پژوهان، واقع شده و کتاب‏ها و مقالات بسیارى در مورد آن نوشته شده است. براى پرهیز از اطاله کلام و به مقتضاى این بیت که:

خوش‏تر آن باشد که سر دلبران‏   گفته آید در حدیث دیگران‏
 

بخشى از نظریات اساتید مصرى را که در مجله علمى« دارالتقریب»، راجع به تفسیر« المیزان»، بیان شده است، نقل مى‏کنیم:« تفسیر المیزان، تفسیرى جدید است بر قرآن کریم، نوشته علامه سید محمد حسین طباطبایى که از بزرگان علماى امامیه به شمار مى‏آیند ... با مطالعه بخشى از کتاب، توانایى علمى نویسنده، عمق بحث‏ها، طرح مسائل مشکل با بیانى ساده و دورى از تعصب به مذهبى خاص، کاملا مشهود است .... ایشان، در تفسیر، شیوه خاصى را برگزیده‏اند و قرآن را با قرآن تفسیر کرده و از بسیارى از اقوال و آراء که اساس صحیحى ندارند یا تأویل‏هایى که هدف از آن، تفسیر قرآن، نیست بلکه احیاى یک نظریه علمى، یک اصل کلامى، یک نظریه فلسفى یا فتواى مذهبى است، اعراض کرده و پیرامون آنها بحث نمى‏کنند .... مؤلف محترم، در تفسیر آیه‏«و إن کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا»،پیرامون اعجاز قرآن از جهات گوناگون، بحث گسترده‏اى ارائه داده ... هم‏چنان‏که بحث ارزنده‏اى پیرامون قانون علیت و معلولیت از منظر قرآن و اینکه معجزه، به معنى نفى علیت نیست، انجام داده است. ما به مؤلف محترم این تفسیر ارزنده، تبریک مى‏گوییم و از خداوند بزرگ، توفیق و بهره‏گیرى از وجود او را خواهانیم».

سیدمهدی میرمیران