سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا دانشجویان اندیشه سیاسی دراسلام

اهل حدیث شیعه معمولاً با اخباریان اشتباه گرفته شده و یکی حساب می شوند . حال آنکه این دو با هم تفاوت بسیار دارند .

 

 

نظر شیخ یوسف بحرانی درباره اخباریان

شیخ یوسف بحرانی در کتاب درر النجفیه می نویسد :

انما أخذ بقول هذا الأخباری الذی أفتاه بناء علی ما فهمه من الأخبار، و أن الحکم فی تلک المسألة کذلک، فکیف یکون مقلّدا للإمام، و الأخباری الآخر یفتی بخلافه باعتبار ما أدّی إلیه فهمه و وصل إلیه إدراکه؟

تا آنجا که می گوید

من أنه ربّما نشأ من اختلاف الأخبار، و ربّما نشأ من اختلاف الأفهام، الذی هو السبب التام فی أکثر الأحکام[1] در اینجا شیخ یوسف بحرانی اشاره دارد که اخباریان و اصولیان در واقع یک طریق در وصول به احکام دارند و تنها فرق اخباریان و اصولیان این است که اخباریان به فهم فقیه عمل می کنند و اصولیان عقل را حجت می دانند .

تقلید در دیدگاه اخباریان و اهل حدیث

فیض کاشانی می نویسد : تقلید اگر از روی بصیرت و آگاهی باشد تقلیدی جائز است ، تا آنجا که می گوید : و تقلیدی که از روی بصیرت و آگاهی نیست ولی جائز است تقلید از اخباریون در در فتواهایشان است .[2] حال آنکه اهل حدیث شیعه مانند حر عاملی در کتاب فصول المهمه ابواب فراوانی در حرمت تقلید از غیر معصوم دارد و اشاره دارد که فقها تنها و تنها ناقلان احادیث هستند و فهم آنها حجت نیست [3] ولی اخباریانی مانند فیض کاشانی تقلید از فقیه اخباری را جائر می دانند.

تفاوت اهل حدیث و اخباریان در فتوا دادن

اهل حدیث شیعه و اخباریان در فتوا دادن با هم اختلاف دارند چنانکه سید هاشم بحرانی که فقیه اهل حدیث بود توسط اخباری شیخ یوسف بحرانی بی بضاعت خطاب شد .[4] زیرا فتوا های سید هاشم بحرانی همان نص احادیث آل محمد صلوات الله علیهم بود . اهل حدیث فتواهای خود را نص احادیث قرار دادند و اگر هم درایت خود را نقل می کنند نه به عنوان الزام است بلکه به عنوان راه نمایی است اما در اصل موکول به فهم خود سوال کننده است .ولی اخباریان مانند سید حسین عرب باغی در تمام کتاب قواعد الاسلام روشش اینچنین است که ابتدا احادیث را نقل می نماید سپس فهم خود را از روایات می گوید و مقلدینش به فهم سید حسن عرب باغی از روایات عمل می کنند که این گروه به اخباریان ارومیه معروف اند . حال آنکه اهل حدیث مانند شیخ حر عاملی در جلد آخر کتاب وسائل الشیعه می نویسد : که اگر فهم من از احادیث که همان عناوین ابواب بودند با نص احادیث تعارض داشت اصلاً به فهم من از احادیث کار نداشته باشید . [5] و یا شیخ صدوق در اول کتاب فتوایی خود یعنی المقنع می نویسد: ثمَّ إنی صنفت کتابی هذا، و سمیته کتاب «المقنع» لقنوع من یقرأه بما فیه، و حذفت الأسانید منه لئلا یثقل حمله، و لا یصعب حفظه، و لا یمل‏ قارئه‏ ترجمه من این کتاب را نوشتم ( و در آن نص حدیث ها را آوردم ) ولی به خاطر اینکه سنگین نشود و سخت نشود حفظ و قاری خسته نشود اسناد را حذف کردم . ولی همانطور که شیخ یوسف بحرانی اشاره داشت اخباریان فهم فقیه از احادیث را حجت می دانند.

نظر محمد تقی مجلسی درباره اهل حدیث

محمد تقی مجلسی در کتاب لوامع صاحبقرانی ثقةالاسلام کلینی را اخباری محض می داند که اخباری محض همان اهل حدیث است .

دیدگاه اهل حدیث درباره تعارضات احادیث در مسائل احکام عبادی

اخباریان در تعارضات احادیث مربوط به احکام عبادی اینگونه عمل می کنند که ابتدا حدیث را بر قرآن سپس بر سنت عرضه می کنند سپس مخالف کتب عامه را می گیرند [6] [7][8] اما اهل حدیث اینچنین نیستند و به تخییر عمل می کنند یعنی به هر کدام از روایات بخواهند عمل می کنند . [9] [10][11] چنانکه محمد تقی مجلسی به این قضیه اشاره دارد :

بدان که محدثان ما دو طایفه ‏اند طایفه ای به هر خبر صحیحی‏ که به ایشان رسد عمل می‏ کنند، و اگر دو خبر مختلف باشد می‏ گویند مکلف مخیر است در عمل به هر یک که خواهد، بواسطه اخباری که از ائمه معصومین به ایشان رسیده است که‏ بأیّهما اخذت من‌باب‌التّسلیم وسعک‏ یعنی به هر یک از این دو خبر مختلف که عمل نمائی از باب تسلیم جایز است تو را، یعنی مقام اطاعت و فرمان برداری آنست که هر چه بفرمایند سخن شنو باشی، و کاری نداشته باشی که چرا مختلف گفته‏ اند، چون وجوه اختلاف بسیار است، بسا باشد که تو چیزی را سبب اختلاف نمایی که نه چنان باشد، و در آن صورت افترا بر ایشان بسته باشی، و وجوه دیگر که ظاهر خواهد شد. و از این طایفه است شیخ اجل اعظم محمد بن یعقوب کلینی رضی اللَّه عنه.( اهل حدیث ) و طایفه دیگر می‏ گویند که از حضرت ائمه معصومین (ع) در جمع بین الاخبار اخبار دیگر وارد شده است، پس باید که میان این اخبار نیز جمع کنیم پس عمل به تخییر در صورتیست که از هیچ وجه جمع نتوان کرد، ( اخباریان)

 

Mirmiran-Seyyed Mehdi


سَلَفی به گروهی از مسلمانان تندروی اهل سنت گفته می‌شود که تمسک به دین اسلام جسته و خود را پیرو سلف صالح می‌دانند و در عمل، رفتار و اعتقادات خود از پیامبر اسلام، صحابه و تابعین تبعیت می‌کنند. آنها معتقدند دیدگاه‌های امروز اسلام باید به همان نحوی بیان شود که صحابه و تابعین بیان می‌کردند، یعنی تنها مرجع متن قرآن و سنت پیامبر باشد و علمای دینی حق اظهارنظر و بیان ادله‌‌ای متفاوت که متناسب با شرایط زمانه باشد را ندارند. سلفی‌ها که بسیاری آنها را به تندروی متهم می‌کنند، مرکز اصلیشان در مکه و مدینه است.

از جمله سلفی های معروف می توان به اسامه بن لادن رهبر گروه القاعده نام برد.

 

 

Mirmiran-Seyyed Mehdi

 


 
 
که بعضی از انها اطلاعاتی در دست نیست
 
 
 
 
 
 
 
 
Mirmiran-Seyyed Mehdi

ثعالبه از فرقه‌های اسلامی و از فِرق خوارج بودند. آن‌ها پیروان ثعلبة بن عامر یا ثعلبة بن مشکان بودند. غالباً ثعالبه را گروهی منشعب از عَجارِده دانسته و گفته‌اند که ثعلبه از یاران عبدالکریم بن عَجْرَد بود.

ابن عجرد بر این باور بود که کودکان را باید پیش از بلوغ رها کرد ولی ثعلبه با این نظر موافق نبودند و این دلیل اصلی جدایی ایشان شد. گفته شده که ثعلبیان، به سرنوشت ایزدی باور نداشتند و نیز باور داشتد که گرفتن زکات از بردگان هنگامی که ثروتمندند و دادن زکات به آنها هنگامی که فقیرند رواست.

ثعالبه خود به شاخه‌های زیر تقسیم می‌شوند: اَخنَسیَّه، مَعبدیه، رُشَیدیه، شیبانیه، مکرمیه، معلومیه و مجهولیه، بدعیه

 

 

Mirmiran-Seyyed Mehdi


‌ثعالبه، فرقه‌ای از خوارج، پیروان ثعلبة بن عامر [1] [2] [3] یا ثعلبة بن مشکان می‌باشد. [4] [5]
در « الفرق بین الفرق » آمده است که پیروان « ثعلبه بن مشکان » مى‌باشند.


نحوه شکل‌گیری فرقه ثعالبه



نام این فرقه را ثعلبیه [6] [7] و گاه به اشتباه تغلبیه [8] نیز آورده‌اند‌. غالباً ثعالبه را گروهی منشعب از عَجارِده دانسته و گفته‌اند که ثعلبه از یاران عبدالکریم بن عَجْرَد بود. [9] [10] [11] سبب جدایی ثعلبه از ابن عجرد را اختلاف نظر این دو درباره اطفال دانسته‌اند‌؛ ابن عجرد معتقد بود که باید از اطفال قبل از به بلوغ رسیدنشان برائت جست اما ثعلبه می‌گفت که ما اطفال را دوست می‌داریم مگر این‌که حق را انکار کنند. وی معتقد بود درباره محبت به کودکان و عداوت با آنان حکم خاصی نداریم و کودکان اگر پس از به بلوغ رسیدن و دعوت به اسلام، حق را نپذیرند، کافر شده‌اند‌. اختلاف نظر این دو نفر در ماجرای خواستگاری از دختربچه‌ای بروز کرد و به جدایی آنان انجامید. [12] [13] [14]

عقاید فرقه ثعالبه

به ثعلبه و پیروانش عقاید دیگری نیز نسبت داده شده است، از جمله این‌که گرفتن زکات از بندگان (بردگان) هنگامی که غنی‌اند و دادن زکات به آن‌ها هنگامی که فقیرند رواست. [15] [16] همچنین گفته شده است که ثعالبه قضا و قدر الاهی را منکر بوده‌اند‌ [17] [18] [19] و نیز کودکان را در عذاب پدرانشان شریک می‌دانسته‌اند‌. [20]
ثعالبه گویند: در حال طفولیت بر اطفال هیچ حکمی نیست از محبت و عداوت تا بالغ شوند ایشان را به اسلام دعوت کنند اگر قبول کردند بهتر و اگر انکار کنند کافر گوئیم ایشان را.
ثعالبه روا داشته‌اند که از بندگان خود «زکاة» بستانند وقتى که غنی باشند و زکاة به ایشان بدهند گاهى که فقیر باشند. [21] [22] [23]


تقسیمات فرقه ثعالبه

ثعالبه را به چند فرقه تقسیم کرده‌اند‌:

← فرقه نخست
نخست فرقه‌ای که بعد از ثعلبه به امامت فرد دیگر قائل نشد. [24]

← معبدیه
دوم مَعبدیه که بعد از ثعلبه، شخصی به نام مَعبد بن عبدالرحمان را امام دانستند. معبد و پیروان او در مسئله زکات دادن به بندگان و زکات گرفتن از آن‌ها با دیگر ثعالبه مخالفت کردند و مخالفان خود را تکفیر نمودند و متقابلاً از جانب آنان تکفیر شدند. [25] [26] [27]

← اخنسیه
فرقه سوم اَخنَسیَّه است که پیروان شخصی به نام اخنس بوده‌اند‌. وی که در ابتدا با دیگر ثعالبه در موالات با کودکان هم نظر بود، از نظر آن‌ها برگشت و گفت درباره همه کسانی که در وضع تقیه قرار دارند، باید از اظهارنظر احتراز کرد (توقف)؛ اگر ایمان کسی ثابت شد، باید با او به موالات رفتار کرد و اگر به کفر شناخته شد، باید از وی برائت جست. اخنسیه کشتن پنهانی را روا نمی‌دانستند و اگر اهل قبله پس از شروع جنگ با آنها، خواهان صلح می‌شدند، می‌پذیرفتند. از دیگر اقوال منسوب به اخنسیه، جایز دانستن نکاح زنان مسلمان با مشرکان است. [28] [29] [30]

← شیبانیه
فرقه چهارم شیبانیه‌اند که پیروان شیبان بن سَلَمه بوده‌اند‌. وی در قیام ابومسلم خراسانی او را یاری کرد و همراه ابومسلم و علی بن کرمانی با نصر بن سَیّار لیثی جنگید اما پس از چندی با ابومسلم مخالفت کرد و به زندان افتاد و سپس به قتل رسید. بیشتر ثعالبه او را به جهت همکاری با ابومسلم تکفیر کردند. این گروه در این امر از نظر زیاد بن عبدالرحمان پیروی کردند که در آن زمان فقیه و رئیس ثعالبه بود و ازاین‌رو تکفیرکنندگانِ شیبان را زیادیه گفته‌اند‌. در میان ثعالبه کسانی، از جمله عطیه جرجانی، معتقد بودند که شیبان توبه کرده است اما تکفیرکنندگان او توبه اش را صحیح نمی‌دانستند، چرا که معتقد بودند او کسانی را به ناحق کشته و اموالشان را گرفته است و بدین ترتیب، پذیرفته شدن توبه او منوط به این است که این افراد از حقشان بگذرند. همچنین گفته شده است شیبانیه قائل به جبر بوده و نیز بر این باور بوده‌اند که خدا در نفس خود علمی می‌آفریند که به واسطه آن، به اشیا علم پیدا می‌کند و پیش از این خدا به اشیا علم ندارد و بدین ترتیب، علم خدا را حادث می‌دانسته‌اند‌
. [31] [32] [33]

← رشیدیه
فرقه پنجم رَشیدیه/ رُشَیدیه، پیروان رشید طوسی بودند که به عُشْریه نیز معروف اند. وجه تسمیه این گروه به عشریه از این جهت است که در زکات به جای پرداخت یک دهم از محصولی که با آب نهر و رود آبیاری می‌شده ــ چنان‌که نظر زیاد بن عبدالرحمان فقیه ثعالبه نیز بوده است ــ یک بیستم از محصول را پرداخت می‌کرده‌اند‌، چرا که زیاد بن عبدالرحمان تَبَرّی از کسانی را که یک بیستم را می‌پرداخته‌اند روا نمی‌دانسته است. [34] [35] [36]

← مکرمیه
فرقه آخر مُکَرَّمیّه‌اند‌. نام رهبر این گروه به صورتهای ابی مُکرَم و مُکَرَّم بن عبداللّه عجلی ضبط شده است. آنان تارک واجبات و مرتکب گناه کبیره را کافر می‌دانستند اما نه از جهت این اعمال، بلکه بدین سبب که ارتکاب این اعمال را ناشی از جهل به خداوند می‌دانستند و جهل به خدا را کفر می‌شمردند. چنانکه ملاک ایمان و بی ایمانی را هم به جای اعمال فرد در طول زندگی، حال او هنگام مرگ می‌دانستند. [37] [38] [39]
چندان مشخص نیست که این فرقه‌ها چه تعداد پیرو داشته‌اند‌و به صورت جریانی تاریخی مطرح بوده‌اند یا نه؛ ازاین رو، گاه چنین فرقه بندیهایی معلول علاقه نویسندگان ملل و نحل به تقسیم فرقه‌های اسلامی به هفتاد و سه ملت دانسته شده است. [40] [41]

Mirmiran-Seyyed Mehdi

 


بَیْهَسیه، فرقه ای از خوارج پیرو ابوبَیْهَس هَیْصَم بن جابر ضُبَعی (مقتول در 94) است.

سرگذشت ابوبیهس



اطلاعات ما درباره سرگذشت ابوبیهس به چند روایتِ بعضاً متعارض محدود می‌شود. او از لحاظِ نسب به تیرة بنی سعدبن ضبیعة بن قیس از قبیله عدنانیِ بکر بنوائل که بیش‌تر آنان در بصره ساکن بودند، متعلق بود. [1] [2] [3]
روایت مبرد در الکامل [4] از لحاظ زمانی، نخستین فعالیت ابوبیهس را نشان می‌دهد. طبق این روایت، نافع بن ازرق، سرکرده فرقه خارجی ازارقه، در 64، نامه ای به خوارج بصره از جمله ابوبیهس و عبدالله بن اِباض مرّی می‌نویسد و آنان را به خروج و جهاد دعوت می‌کند. ابوبیهس پس از قرائتِ نامه، ضمن این‌که عقاید نافع وعبدالله را تخطئه می‌کند، از همراهی با نافع سرباز می‌زند و راه خود را از آنان جدا می‌کند و بدین سان فرقة بیهسیه پدید می‌آید. طبری [5] در حوادث سال 64، همان نامه و داستان آن را نقل می‌کند ولی نامی از ابوبیهس نمی‌برد و به جای او از شخصی به نام عبدالله بن صفار یاد می‌کند که از نافع و عبدالله تبرّی جسته است. احتمالاً روایت طبری صحیح بوده باشد، چرا که بر پایة روایت مبرد، فعالیتهای ابوبیهس از 64 آغاز می‌شود، ولی از این تاریخ تا سال قتل او (94) هیچ گزارشی از وی در منابع دیده نمی‌شود، و این به این معناست که از او طی حدود 29 سال هیچ حرکت سیاسی سرنزده است؛ در حالی که در این مدت طولانی او نیز می‌بایست همچون سایر رؤسای خوارجِ آن دوره فعالیتهای زیادی کرده باشد.

فعالیت سیاسی ابوبیهس



به روایت بلاذری [6] ابوبیهس در زمان خلافت ولیدبن عبدالملک (86ـ96)، کمی پیش از 95، ظاهراً در بصره بوده است. او در این زمان، به دلیل این‌که حجاج بن یوسف (متوفی 95) فرمان دستگیری وی را صادر کرده بود، ناگزیر به مدینه گریخت و کوشید با تغییر قیافه هویت خود را مخفی نگه دارد، اما دیری نپایید که عثمان بن حیّان مرّی ـ که از اواخر شوال 94 به فرمان ولید مأمور مدینه گردیده و موظف به سرکوبی پیروان عقاید مختلف شده بود ـ او را دستگیر کرد و به دستور ولید به قتل رساند. [7] [8] [9]

عقاید منسوب به بیهسیه



در منابع، عقایدی به بیهسیه نسبت داده شده است، ولی مشخص نیست که خود ابوبیهس تا چه اندازه در شکل گیری آن‌ها نقش داشته است. بنابر روایت مبرد، [10] ابوبیهس درباره دشمنان خوارج، عقیدة نافع بن ازرق را که قتل زنان و کودکان مخالفانشان را لازم می‌دانست، نمی پسندید و آن را زیاده روی می‌خواند و عقیدة عبدالله بن اباض را که مخالفان را مشرک نمی‌دانست و ایشان را فقط «کافر نعمت» می خواند، نه «کافر دین» تفریط تلقی می‌کرد. او دشمنان خوارج را همانند دشمنان پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم می‌دانست و معتقد بود همچنانکه رسول خدا و مسلمانان در مکه و در میان مشرکان زندگی می‌کردند، اقامت در میان دشمنان خوارج نیز جایز و نکاح و توارث با ایشان حلال است، زیرا منافق‌اند و در ظاهر دعوی اسلام می‌کنند، البته نزد خدا مشرک اند.

← مسلمانی از دیدگاه بیهسیه
به عقیدة بیهسیه، مسلمان بودن علاوه بر اقرار به معرفت خدا و رسول، «ولایتِ» «اولیای خدا»، «برائت» از دشمنان خدا و شناخت اجمالی اموری که رسول آورده، عبارت است از معرفت دقیق و تفصیلی تمام محرّماتی که نسبت به آنها «وعید» داده شده است؛ امّا شناخت سایر محرّمات فقط در صورتی واجب است که شخص مسلمان دچار آن‌ها شود و به همین دلیل هر کس باید براساس علم اقدام کند. در برابر این عقیدة ابوبیهس (و به تبَع او، بیهسیه) گروهی دیگر از خوارج بودند که معرفت دقیق محرّمات مذکور را شرط اسلام نمی‌دانستند ولی ارتکاب آن‌ها را، براثر عدم شناخت، موجب کفر می‌شمردند. [11] بیهسیه همچنین معتقد بودند که ناآگاهی از دین و ارتکاب گناه باعث شرک می‌شود، اما ارتکاب گناهی که حکم شدیدی درباره آن نشده یا حکم آن به ما نرسیده، قابل بخشش است؛ اقرار به گناه نیز موجب شرک است. [12] گناهکاری که مستوجب حدّ یا قصاص شود، حتی اگر توبه کند، کافر است؛ برخی از ایشان گفته‌اند بعداز آن‌که امام یا والی بر کسی اجرای حد کند محکوم به کفر خواهد شد. [13] [14]

← عقیده بیهسیه در مورد مستی
دربارة مستی، این عقیده را به بعضی از بیهسیه نسبت داده‌اند که «مستی از شرابِ حلال گناه نیست»؛ این نسبت محل تأمل و تردید است؛ چه در سختگیری خوارج در امر دین و محرمات شکی نیست، خاصه آن‌که ابن حزم [15] مطلب دیگری از بیهسیه نقل کرده که درست مخالف عقیدة مذکور است.

← دیدگاه بیهسیه در مورد جهاد
بیهسیه، که به گفتة ابن حزم [16] شاخه ای از خوارج صُغریّه بودند، خود به سه فرقه منشعب شدند:
1) عوفیه؛
2) «اصحاب سؤال» به سرکردگی شبیب خارجی؛
3) «اصحاب تفسیر» که پیرو حکم بن مروان بودند. [17] [18]
فرقه عوفیه به نوبه خود دو دسته بودند: دسته ای از ایشان، از کسانی که از «دارالهجرة» به خانه اصلی خود باز می‌گردند و از «جهاد» به حالت «قعود» درمی آیند، بیزاری می‌جستند. به عبارت دیگر کسانی که هجرت کنند و به اسلام و مسلمانان بپیوندند و در جهاد شرکت جویند، اگر دوباره به زندگی سابق خود بازگردند ـ هرچند اسلام خود را حفظ کنند ـ بازحکم ایشان، حکم بازگشت به کفر است. اما دستة دیگر از عوفیه معتقد بودند که این امر بر ایشان جایز و حلال است.

← دیدگاه بیهسیه در مورد امامت و پیروان آن
هردو دسته از عوفیه معتقد بودند که اگر امام (رئیس و والی مسلمانان) کافر شد، همه رعیت او اعم از حاضر و غایب، کافر می‌گردند. [19] این مطلب را ابن حزم [20] با تفصیل بیشتری آورده و می‌گوید: عوفیه معتقدند که اگر امام مثلاً در خراسان باشد و حکم نادرست و خلاف عدل صادر کند، رعایای او در هرکجا که باشند، در شرق یا غرب، کافر می‌گردند. این رأی بیهسیه و در حقیقت عوفیه برای توجیه این امر بود که خوارج، جان و مال مسلمانان آن شهرها و دهاتِ تابع خلفای عصر را حلال می‌شمردند.

Mirmiran-Seyyed Mehdi

 


حروریه عنوان گروهی از خوارج می باشد.


تعریف حروریه



حُرورا نام محلى نزدیک کوفه است و چون نخستین اجتماع خوارج در آن محلّ بوده، به آنان حروریه گفته‏اند. [1]
برخى، حروریه را به گروهى از خوارج تعریف کرده‏اند [2]

 

 

Mirmiran-Seyyed Mehdi

 

 


اَزارَقه یکی از فرقه‌های اسلامی و از فرقه‌های خوارج است که پیروان آن دیگر مسلمانان را از خود نمی‌دانستند. پایه‌گذار این فرقه نافع بن ازرق بود و برای همین پیروانش را ازارقه نامیدند. آنان غیر خود را چه مسلمان و چه غیرمسلمان کافر می‌شمردند و می‌گفتند که باید با آنان جنگید و آنها را کشت و حتی کشتن زنان و فرزندانشان را نیز جایز می‌شمردند. ازارقه مخالف تقیه بودند و مکر و غدر به مخالفان خود را جایز می‌دانستند

 

Mirmiran-Seyyed Mehdi

 

 


اختلافات اباضی‌ها با وهابیون



اباضی‌ها با وهابیون اختلافات عمیق و دشمنانه‌ای دارند به ویژه در مقوله عدم رؤیت خداوند در قیامت، اباضی‌ها بر عقاید غلاة ایراداتی دارند، در مباحث امامت مسائلی را مطرح ساخته‌اند که با بحث « ولایت فقیه » مشابهاتی دارد. [136]
خصومت اباضیه با وهابیت در جدیدترین اثر اباضی که توسط مفتی اعظم آنان نگارش یافته است به خوبی روشن است که در چندین جا به ابن تیمیه و سران وهابی تاخته است. [137] [138] [139]

فرق اباضیه



اباضیه به فرقه‌هایی تقسیم شده که از اعتدال و میانه روی به دور و به تندروی و خشونت نزدیک ترند [140] [141] [142] [143] [144] حفصیه، حارثیه، یزیدیه و اصحاب طاعت از اسامی فرقه‌های انشعابی اباضیه است. [145]
وهبیه که خود را « اهل المذهب » و « اهل الدعوة » می خوانند از مهم ‌ترین فرقه‌های اباضی است طریقیّه، نکار، نفاثیه، خلفیه، عمریّه، حسنیّه، سکاکیه نیز از فرقه‌های اباضیه نام برده شده‌اند. [146] [147] [148]
اباضیه امروز این فرقه‌ها را مستقل و یا جزء اباضیه نمی‌دانند، می گویند: «نکار» فرقه مستقل است مانند فرقه‌های دیگر غیر اباضی؛ حسینیه وسکاکیه جزء نحله‌های خارج از اسلام‌اند چون منکر سنت و اجماع و وجوب ایمان به رسل و ملائکه و بهشت و جهنم اند؛ فرثیه و نفاثیه نیز فرقه جدا از اباضیه نیستند بلکه پیرو دو دانشمند اباضی‌اند. [149]

 

Mirmiran-Seyyed Mehdi