دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا دانشجویان اندیشه سیاسی دراسلام

عینیت‌گرایی (آین رند)

 

عینیت‌گرایی فلسفه‌ای ایجادشده توسط فیلسوف و رمان‌نویس روسی-آمریکایی آین رند است. اصول مرکزی عینیت‌گرایی این است که:

  • واقعیتی مستقل از خودآگاهی وجود دارد.
  • انسان‌ها از طریق ادراک حسی به طور مستقیم با واقعیت در ارتباطند.
  • دانش عینی از ادراک، از طریق فرایند شکل‌گیری مفاهیم و منطق استقرایی به دست می‌آید.
  • هدف زندگی اخلاقی مناسب، پی‌گیری خوشحالی خود (یا خودپرستی عقلایی) است.
  • تنها نظام اجتماعی منطبق بر این اخلاقیات، احترام کامل به حقوق فردی از طریق سرمایه‌داری لسه فر است.
  • و نقش هنر در زندگی انسان تغییر ایده‌های متافیزیکی از طریق تکثیر گزینشی واقعیت به یک فرم فیزیکی خاص (یک اثر هنری) است، که انسان می‌تواند از طریق احساسات آن را درک کرده و به عنوان واکنش نشان دهد.

رند عینیت‌گرایی خود را «فلسفه‌ای برای زندگی در زمین» توصیف کرده‌است، که بر اساس واقعیت و با هدف تعریف طبیعت انسان و طبیعت جهانی که در آن به‌سر می‌بریم است.[1]

فلسفه من، در اصل، مفهوم انسان به عنوان موجودی قهرمان است، با شادی‌هایش به عنوان هدف اخلاقی زندگی، با دستاوردهای پربارش به عنوان بهترین فعالیت، و با خرد به عنوان تنها مطلق موجود.
-آین رند، شانه بالا انداختن اطلس[2]

رند ایده‌های فلسفی خود را در ابتدا در رمان‌های سرچشمه و شانه بالا انداختن اطلس ارائه کرد.

 

 

میرمیران


علم‌گرایی

 

علم‌گرایی (به انگلیسی: scientism)‏ دیدگاهی فلسفی است که روش‌های علوم طبیعی را برتر از تمامی روش‌های جستجویی انسانی می‌داند. علم‌گرایی تنها روش‌های تجربی و استدلالی را جهت توضیح تمامی ابعاد فیزیکی، اجتماعی، فرهنگی و روانی قابل قبول می‌داند. این دیدگاه متاثر از تجربی گرایی غالب در دوران روشنگری بوده، و همچنین همبسته با پوزیتیویسم آگوست کنت (1798 میلادی - 1857 میلادی) دانسته می‌شود. کنت معتقد بود که دانش حقیقی تنها از راه تجربه حسی حاصل می‌شود. فریدریش فون هایک (1952 میلادی) دیدگاه کنت را دیدگاهی افراطی دانسته و معتقد بود که این نحوه نگاه، فلسفه منطقی علم را به عقیده‌ای غیرمنطقی و یک ایدولوژی تبدیل می‌کند. امروزه از کلمه علم‌گرایی یا علم‌زدگی بعنوان واژه‌ای تحقیرآمیز استفاده می‌شود.[1

 

 

میرمیران


عدم مداخله

 

عدم مداخله نوعی سیاست خارجی است که بیان می‌دارد حاکمان سیاسی باید از اتحاد با دیگر کشورها خودداری کنند، ولی با این وجود دیپلماسی را حفظ کنند، و از هر گونه جنگی که به دفاع از خود مرتبط نباشد اجتناب کنند. این مبتنی بر این اصل است که بر اساس حاکمیت ملی و تعیین سرنوشت، یک حکومت نباید در امورد داخلی دیگر حکومتها دخالت کند. عبارت مشابه، «استقلال استراتژیک» است. عدم مداخله معمولاً به عنوان تصمیم یک ملت برای خودداری از دخالت در امور دیگر ملل یا زیربخش‌های سیاسی خودش تعریف می‌شود؛ یا به عنوان اجتناب یا عدم توفیق در مداخله. عدم مداخله را با انزواگرایی نباید اشتباه گرفت، که آن سیاستی ست که گاهی با خود قوانینی بهمراه دارد که پیوندهای بین ساکنین زیربخشهای سیاسی با دیگران را می‌شکند. نمونه‌های تاریخی عدم مداخله رؤسای جمهور آمریکا جورج واشینگتن و تامس جفرسن هستند که هر دو علاقه‌مند به عدم مداخله در جنگهایی اروپاییان در عین حفظ تجارت آزاد بودند. دیگر حامیان آن سناتور رابرت تفت و نماینده مجلس ران پال هستند

 

 

 

میرمیران


صلح‌جویی


نشانه صلح

صلح جویی یا آیین احتراز از جنگ، مخالفت با جنگ و یا خشونت است.اصطلاح "پاسیفیسم" توسط مبارز صلح فرانسوی امیل آرنود (1864 - 1921) ابداع شد و توسط دیگر فعالان صلح در دهمین کنگره جهانی صلح در گلاسکو در سال 1901 به تصویب رسید. پاسیفیسم مخالف هر گونه جنگ است و بر این باور است که اختلافات بین المللی می‌تواند به صورت مسالمت آمیز حل و فصل شود و خواستار لغو نهادهای نظامی و جنگ و مخالفت استفاده از خشونت فیزیکی برای به دست آوردن اهداف سیاسی، اقتصادی و یا اجتماعی است.

 

 

میرمیران


ضدیت با رسمیت‌زدایی کلیسا

ضدیت با رسمیت‌زدایی کلیسا (به انگلیسی: Antidisestablishmentarianism)‏ مکتبی سیاسی است مربوط به قرن نوزدهم میلادی در بریتانیا، در زمانی که گروهی با تغییر وضعیت کلیساهای انگلستان به کلیساهای دولتی مخالفت داشتند[1].

واژه? Antidisestablishmentarianism با داشتن 28 حرف یکی از بزرگترین واژه‌های زبان انگلیسی است.

 

 

میرمیران


شکست باوری و شکست پذیری[1]، اشاره به شرایط ویژه در نبرد است که کوتاه آمدن و مانور و مدارا امری عاقلانه و سنجیده محسوب می‌شود چون در غیر اینصورت، نابودی و باخت تمام عیار حتمی است.

در ضرب المثل های فارسی نیز مضمون این برخورد اشاره شده است. [2]

 

 

زمینه تاریخی

جدا از نمونه های تاریخی در گذشته های دور (گفتگوهای ملین، صلح حدیبیه و...)، در تاریخ معاصر نیز، توسل به این شیوه بارها پیش آمده است.

پس از جنگ فرانسه و پروس در سال 1870 که فرانسه آسیب بسیار دید و ویلهلم اول به عنوان آخرین توهین به فرانسوی‌ها در کاخ ورسای در قلب فرانسه به عنوان امپراتور آلمان سوگند خورد، کوتاه آمدن و عقب نشینی فرانسه با شکست پذیری و شکست باوری توجیه شد.

در «کنفرانس زیمروالد» [3]که در سوئیس از 5 سپتامبر تا 8 سپتامبر 1915 برگزار شد، کنفرانسی که ائتلاف میان کمونیست ها و سوسیال دموکرات های اصلاح طلب را در بین الملل دوم خدشه دار کرد، شکست باوری و شکست پذیری مطرح گشت.

در جنگ جهانی اول نیز لنین برای توضیح و توجیه نرمش در برابر دشمنان شوروی، از اصطلاح شکست پذیری انقلابی [4] استفاده نمود.

لنین، با بیان این که پرولتاریا نباید خود را درگیر جنگ سرمایه داری کند، اعلام کرد که دشمن پرولتاریا، رهبران امپریالیستی هستند که طبقات پایین خود را به نبرد می‌فرستند. چنان چه جنگ، به جنگ داخلی و سپس انقلاب جهانی تبدیل شود، کارگران از شکست های ملت خود به مراتب بیش تر منتفع خواهند شد.

تروتسکی این مسئله را اینگونه توضیح داد:

امروز ما نه بر پای? چشم انداز انحطاط، که بر پای? چشم انداز انقلاب پیش می‌رویم. شکست پذیری انقلابی [5] ما به هزین? امپریالیست ها صورت می‌گیرد و نه به هزین? پرولتاریا. [6] [7]

لنین در کتاب بیماری کودکی چپ گرایی در کمونیسم [8]یادآور می‌شود: «نفی سازش از نظر اصولی و نفی مجاز بودن هرگونه سازش بچه گانه است...سراسر تاریخ بلشویسم، خواه پیش و خواه پس از انقلاب اکتبر، سرشار از موارد مانور، ساخت و پاخت و سازش با احزاب دیگر و از جمله احزاب بورژوایی است.» [9]

سیکاتاگانایی

در پیامد بمباران هیروشیما و ناکازاکی و شکست و تسلیم ژاپن در جنگ جهانی دوم اصطلاح سیکاتا گانایی (هیچ راهی وجود ندارد...این نیز بگذرد... رضا به داده بده وز جبین گره بگشا...)، بر سر زبانها افتاد و امپراتور ژاپن هیروهیتو شکست باوری و شکست پذیری را توجیه نمود.

گرچه گاه شکست پذیری و شکست باوری، (دیپلماسی انقلابی) کارسازتر و مفیدتر از سینه سپرکردن‌های کورکورانه است و کوتاه آمدن از موضع ترقی خواهی، با سازش فرق دارد و قابل توجیه است اما در حّد و مرز آن بحث بسیار است و منتقدین می‌گویند نمی‌توان هر کنش مربوط یا نامربوط را با صلح حدیبیه یا صلح برست لیتوفسک و... توجیه نمود و نامش را شکست پذیری و شکست باوری گذاشت.

 

 

میرمیران



شانتاژ (به فرانسوی: Chantage)‏ در اصطلاح، به تحمیلات ناروایی گفته می‌شود که فردی از راه گفتار یا کردار و یا تهدید به رسوا کردن، به فرد دیگری وارد سازد تا از او چیزی طلب کند.

همچنین به عملی اطلاق می‌گردد که فردی از شرایط مساعدی که دارد سوء استفاده کند و آن را وسیله? تهدید فرد یا افرادی قرار دهد تا آن فرد یا افراد برخلاف میل خود دست به انجام عملی بزنند.

 

 

 

میرمیران


سوسیالیسم علمی بر این مبنا استوار است که کلیه جریانات اجتماعی از جمله جریانات اقتصادی تحت تاثیر قانونمندی‌های علمی و طبیعی و جبری می‌باشد که خارج از وجود انسان است.بنیان گذاران سوسیالیسم علمی را باید در درجه اول ربرتوس و لاسال دانست.

کارل ربرتوس قانون کاهش نسبت دستمزد را ارائه می‌کند.او اعتقاد داردکه همیشه نسبت دستمزد کارگران به سود کارفرمایان در حال کاهش است.زیرا از طرفی با پیشرفت تکنیک کارایی سرمایه افزایش پیدا می‌کند و از طرفی دیگر به دلیل وجود رقابت در بازار کار نیروی انسانی و قانون عرضه و تقاضا و مازاد عرضه دستمزد کارگر همیشه در حداقل قرار می‌گیرد.بنابراین نسبت دستمزد کارگران به سود کارفرمایان و در نتیجه قدرت خرید ایشان همیشه در حال کاهش است.در همین ارتباط وی مالکیت دولت بر زمین و سرمایه را پیشنهاد می‌نماید.در زمینه بررسی علل بحران اقتصادی ربرتوس نظریه کمبود مصرف را ارائه می‌دهد.بر اساس این نظریه کارگران که قشر عظیمی از جامعه را در بر می‌گیرند به علت حاکمیت قانون کاهش نسبت دستمزد قادر به مصرف کالاهایی که تولید می‌شوند نمی‌باشند و از سویی دیگر با سود زیادی که نصیب کارفرمایان می‌شود عدم تعادل اقتصادی تشدید شده و بحران اقتصادی بوجود می‌آید.

فردیناند لاسال محور بررسیهای اقتصادی خویش را بر قانون دستمزد ریکاردو متمرکز نموده.او موسس اتحادیه کارگری آلمان است و معتقد است بهبود در وضع معیشتی کارگران را می‌توان از طریق ایجاد حکومت کارگری به وجود آورد.

 

 

 

 

میرمیران


سکولاریسم


نقشه کشورهای جهان که در آنها حکومت بر مبنای سکولاریسم است.

سکولاریسم (به انگلیسی: Secularism)‏ عقیده‌ای است، مبنی بر جدا شدن نهادهای حکومت و کسانی که بر مسند دولت می‌نشینند، از نهادهای مذهبی و مقام‌های مذهبی. این تفکر به صورت کلی ریشه در عصر روشنگری در اروپا دارد. ارزش‌هایی مانند جدایی دین از سیاست، جدایی کلیسا و حکومت در آمریکا، و لائیسیته در فرانسه بر پایه سکولاریسم بنا شده‌اند.

اهداف و استدلال‌ها برای قبول سکولاریسم بسیار گسترده‌اند. در لائیسیته اروپایی بحث گردیده که سکولاریسم یک جنبش به سوی مدرنیته و دور شدن از ارزش‌های دینی است. برخی استدلال می‌کنند که سکولاریسم در آمریکا بیشتر به حفظ دین از حکومت پرداخته و در زمینه اجتماعی کم‌کار تر بوده‌است.[1] سکولاریسم را اولین شاخصه دوره مدرنیته خوانده اند.[2]در میان کشورها جنبش‌های سیاسی گوناگون سکولاریسم را به دلایل مختلف پشتیبانی می‌کنند.

واژه سکولاریسم برای اولین بار توسط نویسنده? بریتانیایی، جورج هالی اوک در سال 1846 استفاده شد. هر چند این اصطلاح تازه بود، ولی مفهوم کلی آزادی که سکولاریسم بر پایه آن بنا شده بود، در طول تاریخ وجود داشته‌است. ایده‌های اولیه سکولار می‌توان در آثار ابن رشد (اورئوس) پیدا کرد. وی و پیروان مکتب اوروئسیسم معتقد به جدایی دین از فلسفه بودند. هالی اوک این ایده جدایی اجتماع از دین را بدون تلاش برای انتقاد عقاید دینی مطرح کرد. هالی اوک یک ندانم‌گرا بود و به نظر خودش سکولاریسم برهانی علیه مسیحیت محسوب نمی‌شد، بلکه مستقل بود. سکولاریسم تنها به این نکته می‌پردازد که راه روشن در حقیقت سکولار است. دانستنی‌های سکولار به طور روشن در همین زندگی پیدا می‌شوند و می‌توانند در همین زندگی آزمون شوند.

 

 

تعریف

از آن جا که اصطلاح سکولاریسم در موارد مختلفی استفاده می‌شود، معنی دقیق آن بر اساس نوع کاربرد متفاوت است. دیدگاه سکولاریسم بر این پایه بنا شده است که زندگی با در نظر گرفتن ارزش‌ها پسندیده‌است و دنیا را با استفاده از دلیل و منطق، بدون استفاده از تعاریفی مانند خدا یا خدایان و یا هر نیروی ماورای طبیعی دیگری، بهتر می‌توان توضیح داد.به عبارت بهتر هر کسی دین خود را فقط در خانه خود نگه داشته باشد و حق ندارد دین خود را در جامعه تبلیغ کند . یکی از علل برخورد جوامع سکولاریسم با حجاب این است که آنان حجاب را مظهر تبلیغ دین اسلام در یک حکومت سکولاریستی میدانند.[نیازمند منبع]

در حکومت معنی سکولاریسم، عدم دخالت باورهای مذهبی در امر حکومت و برتری دادن اصول حقوق بشر بر سایر ارزش‌های متصور هر گروه و دسته‌ای است.[نیازمند منبع]

در مفاهیم جامعه‌شناسی، سکولاریسم به هر موقعیتی که در آن، جامعه مفاهیم مذهبی را در تصمیم‌گیری‌های خود کم‌تر دخالت دهد و یا این مفاهیم، کم‌تر موجب بروز اختلاف و یا درگیری گردد اطلاق می‌گردد.[نیازمند منبع]

واژه? سکولار در زبان لاتین به معنای «این جهانی»، «دنیوی»، «گیتیانه» و متضاد با «دینی» یا «روحانی» است. امروزه وقتی از سکولاریسم به عنوان یک آموزه (دکترین) سخن می‌گویند، معمولاً مقصود هر فلسفه‌ایست که اخلاق را بدون ارجاع به جزمیات (دُگم‌های) دینی بنا می‌کند و در پی ارتقای علوم و فنون بشری است.[3]

برنارد لوئیس مفهوم سکولاریسم را چنین شرح می‌دهد:

واژه سکولاریسم نخست در میانه قرن نوزدهم در زبان انگلیسی به کار رفته‌است، و اصولاً بار ایدئولوژیک داشته‌است. در کاربرد نخستین آن، بر آموزه‌ای دلالت می‌کرد که مطابق آن اخلاقیات باید مبتنی بر ملاحظات اخلاقی و معطوف به سعادت دنیوی انسان باشد، و ملاحظات مربوط به خدا و حیات اخروی را باید کنار نهاد. بعداً، «سکولاریسم» را به این معنای گسترده‌تر به کار بردند که مؤسسات عمومی، به ویژه آموزش عمومی، باید سکولار باشد و نه دینی. در قرن بیستم، این واژه معنای وسیع‌تری یافت، که از معانی قدیم و جدید واژه سکولار نشأت گرفته بود. امروزه آن را اغلب همراه با «جدایی» نهادهای دینی و دولتی به کار می‌برند، که تقریباً معادل با واژه? فرانسوی laicisme است که در دیگر زبان‌ها هم وارد شده، اما هنوز در زبان انگلیسی استعمال نمی‌شود

[4]

دولت سکولار


امروزه اغلب دولت‌های مهم جهان اهمیت سکولاریسم و دموکراسی را پذیرفته‌اند. یک پیامد عملی سکولاریزاسیون، جدایی کلیسا و دولت است – در حقیقت این پیامد چنان یادآور سکولاریزاسیون است که اغلب این دو را یک پدیده می‌شمارند، و اغلب به جای «سکولاریزاسیون» از «جدایی کلیسا و دولت» سخن می‌گویند. اما باید در نظر داشت که سکولاریزاسیون فرایندی است چندوجهی که در متن جامعه صورت می‌گیرد، درحالی که جدایی نهاد دین و دولت توصیف جنبه سیاسی این فرایند است.

جدا شدن نهاد دین و دولت در طی سکولاریزاسیون بدین معناست که مؤسسات خاص سیاسی – که به درجات مختلف تحت کنترل دولت هستند- از سیطره مستقیم یا غیر مستقیم دین رها می‌شوند. این بدان معنا نیست که پس از سکولاریزاسیون نهادهای دینی دیگر نمی‌توانند در مورد مسائل عمومی و سیاسی حرفی بزنند، بلکه بدین معناست که دیدگاه‌های نهادهای دینی دیگر نباید بر جامعه تحمیل شوند، و یا مبنای سیاست‌گذاری‌های عمومی قرار گیرند. در عمل، دولت باید تا حد امکان نسبت به عقاید گوناگون و متفاوت دینی بی‌طرف بماند؛ نه مانع آنها باشد و نه مجری خواسته‌هایشان.[5]

سکولاریسم معمولاً در پرتو عصر روشنگری در اروپا مطرح می‌شود که تاثیر اصلی را بر جوامع غربی داشته‌است. جدایی دین از سیاست در آمریکا و لائیسیته در فرانسه به طور گسترده‌ای بر پایه سکولاریسم رخ داده‌است. البته ایده جدایی دین و دولت در شرق هم در هند از دوران کهن ریشه داشته‌است. دولت نوین هند نیز بر پایه این ارزش‌ها تشکیل یافته و تا حدودی هم در آن موفق بوده‌است.

به نظر سکولاریست‌ها بهتر است سیاست‌مداران برای تصمیم‌گیری به جای دلایل مذهبی از دلایل سکولار استفاده کنند. از این لحاظ در تصمیمات سیاسی برای مسائلی چون سقط جنین، پژوهش درباره سلول‌های بنیادی، ازدواج همجنس‌ها و آموزش سکس، سازمان‌های سکولاری چون Center for Inquiry در آمریکا تاکید بسیاری می‌کنند.[6]

 

 

میرمیران


 


رواقی‌گری


زنون موسس مکتب رواقی

رِواقی (به انگلیسی: Stoicism)‏ مذهبی فلسفی است که بوسیله زنون کیتسیونی (Zeno of Citium) تاسیس شد. نام این فلسفه در زبان‌های اروپایی و نیز عنوان رواقی برای آن بدین مناسبت است که حوزه ایشان در یکی از رواق‌های آتن منعقد می‌شد.

مذهب رواقی در قرن دوم میلادی در روم نفوذ یافت و حکمایی مانند سنکا (Seneca)، اپیکتتوس (Epictetus) و مارکوس آورلیوس (Marcus Aurelius) به آن گرویدند. پیروان این فلسفه رواقیون یا رواقیان خوانده می‌شوند. زنون فلسفه را منقسم به طبیعیات، منطق و اخلاق می‌دانست. منطق وی مبتنی بر اُرغنون (Organon) ارسطو (Aristotle) بود، اما می‌گفت که هر معرفتی بالمآل به ادراکات حواس باز می‌گردد.

نظریه? رواقیون در طبیعیات اساساً مادی بود. درنظر آنها هرچه حقیقت دارد مادی است. توده و ماده، یا جسم و جان، حقیقت واحد و با یکدیگر مزج کلی دارند. وجود یکی در تمامی وجود دیگری ساری است.

در اخلاق رواقیان فضیلت را مقصود بالذات می‌دانستند و معتقد بودند که زندگی باید سازگار با طبیعت و قوانین آن باشد و می‌گفتند آزادی واقعی وقتی حاصل می‌شود که انسان شهوات و افکار ناحق را به یکسو نهد و در وارستگی و آزادگی اهتمام ورزد. رواقیان به سبب پیروی از این اصول نزد عامه? مردم به لاقیدی معروف بودند.

فلسفه? اخلاقی رواقی تاثیرگذارترین جریان اخلاقی-فلسفی در طول تاریخ است، که پانصد سال به درازا انجامید و از دوره فروپاشی امپراتوری اسکندر کبیر 300 سال قبل از میلاد مسیح، تا 200 سال بعد از میلاد مسیح ادامه داشت. مکتب رواقی به سه دوره تقسیم می‌شود:

  • دوره? ابتدایی با حضور چهره‌هایی همچون زنون کیتسیونی، که موسس این مکتب بود، و کلنتس.
  • دوره? میانی و اشخاصی چون پاناینوس و یوزیدونیوس.
  • دوره? جدید و افرادی مانند سنکا، اپیکتت و آرول.

رواقیون اگرچه خدا را فاعل می‌دانستند، اما فاعل و منفعل را از یکدیگر جدا نمی‌دانستند و همچون عالمان اسلامی انسان را عالم صغیر و جهان را عالم کبیر معرفی می‌کردند. رواقیون جهان را حکومتی جهانی در نظر می‌گرفتند که انسان می‌تواند در آن با احترام گذاشتن به قوانین اجتماعی، شهروند محسوب شود.

فضایل اخلاقی رفتارهایی عاقلانه محسوب می‌شوند که همراه و همگام با طبیعت قانونمند هستند و این همراهی با قوانین طبیعت دقیقاً شرط خوشبختی انسان است. بدبختی زمانی است که انسان تسلیم هوای نفس، شهوت و خودمداری شود. در واقع ایده‌آل اخلاقی رواقیون را می‌توان در سردی و بی‌شهوتی مشاهده کرد. این در عین حال به هیچ وجه به معنی انفعال و بی تحرکی نیست، بلکه نشانه? روحی آرام، داشتن کنترل هوای نفس و توانایی رفع نیازهای عقلانی است.

رواقیون انسان را به انجام وظیفه? طبیعی عاقلانه دعوت می‌کنند، و هدف را رسیدن به نظم درونی، تکامل فردی در سایه زندگی اجتماعی و رفتار خوب با دیگر افراد می‌دانند. بعضی از اصول اخلاقی رواقیون به این ترتیبند:

  • برابری همه? انسانها از زن و مرد، برده و برده‌دار، ثروتمند و فقیر،...
  • رعایت حقوق کودکان
  • رعایت اخلاق در محیط کار.

آموزه? اخلاقی این مکتب مردم را موظف به حضور گسترده و فعال در فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی در جامعه خود می‌کند و ابراز می‌دارد که قانون‌های وضع شده از سوی انسان باید منطبق بر قانون‌های طبیعی باشند. مکتب رواقیون برای اولین بار حقوق بشر را به صورت جامع و مدون در فرهنگ غرب بیان کرد.

منابع

دائرةالمعارف فارسی غلامحسین مصاحب

 

 

 

میرمیران