سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا دانشجویان اندیشه سیاسی دراسلام

 

 


 

 

دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا

عنوان مقاله

کاوشی در اندیشه سیاسی حکیمان مسلمان (مشائی، اشراقی و حکمت متعالیه)

نگارنده :

عبدالرضاباقی

پایه تحصیلات:

دکتری فلسفه تطبیقی

محل اشتغال علمی :

دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا

مرتبه ی علمی :

استاد یار  

آدرس کامل پستی :

شهرضا ، انتهای خیابان پاسداران ، دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا، دانشکده ی علوم انسانی ،طبقه ی دوم ،‌اتاق 211

همراه:

09133213268

 

ایمیل:

Ar_baghi88@yahoo.com

نمابر:

  3213111-032

 

 

کاوشی در اندیشه سیاسی حکیمان مسلمان (مشائی، اشراقی و حکمت متعالیه)

 

عبدالرضا باقی

عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا

Ar_baghi88@yahoo.com

 

چکیده :

این مقاله عهده دار کاوشی دروجوه اندیشه سیاسی حکیمان مسلمان یااستلزامات سیاسی تفکرآنها می باشد . در این راستا ادعای محوری مقاله این است نزد حکیمان مسلمان فلسفه سیاست از شاخه های حکمت عملی است  از این روسعی نموده انددراین زمینه از یونانیان فاصله گرفته و در این زمینه خاستگاه آنرادربطن ومتن تعالیم اسلامی جستجونمایند. از سوی دیگرحکیمان مسلمان رفتارهایی از خود ظهور داده اند که حاکی از نوعی زندگی سیاسی است که برای این زندگی، غایاتی سیاسی را تصویر نموده اند و برای وصول به این غایات، اندیشه ها و تاملاتی داشته اند؛ لذا نه تنها به سیاست عالمانه نگریسته اند؛ بلکه دارای اندیشه سیاسی نیز بوده اند.

دراین مقاله سعی شده است دیدگاه نمایندگان برجسته سه مکتب فلسفی مشاء ، اشراق و حکمت متعالیه در باب فلسفه سیاست و اندیشه سیاسی مورد کاوش و پژوهش قرار گیرد . تلاش حکیمان مسلمان در این راستامعارض و در عرض هم نبوده است ؛بلکه مکمل و در طول هم بوده است و هر کدام به وجه یا وجوهی از موضوع پرداخته و توجه نموده اند

سیاست مورد توجه حکیمان مسلمان، سیاستی خدامرکز ، انسان محور و هدایت مدار بوده است ،از این رو در تمامی دوره ها تلقی آنها از سیاست با شریعت ، اخلاق و سعادت نه تنها در چالش نبوده بلکه در هم تنیده است .

جامع ترین و گسترده ترین نگاه که شاید بتوان گفت الهام بخش حکومت اسلامی در ایران معاصر است نگاه صدرالمتالهین شیرازی به سیاست می باشد که در آثار گوناگون خود به آن پرداخته است چندهر  در هرکدام از آثارش از زاویه ای بدین موضوع ورود نموده است که نگاه امام خمینی(ره)نیز در بعد فلسفی متاثر از حکمت سیاسی صدرای شیرازی است .

 

کلید واژه : سیاست ، اندیشه سیاسی ، حکمت مشاء ، اشراق ، متعالیه ، مدینه فاضله ،

 

1- مقدمه

1 - حکمای اسلامی حکمت را ، به دو شاخه نظری و عملی تقسیم نموده اند . این دو شاخه خود از میوه های عقل نظری و عملی است . یکی از قسمت های اساسی در شاخه حکمت عملی را، سیاست مدن نامیده اند ؛ گرچه اغلب فقها نیز ابواب فقه را بر چهارقسمت تقسیم نموده اند یعنی : عبادات ، عقود ، ایقاعات ، سیاسات ، و بر این اساس یکی از ابواب مهم تحقیقات فقهی خود را به مبحث سیاسات اختصاص داده اند (محمد بن مکی : 6 به نقل ازجعفری، 1385 :53) متکلمان و دانشمندان علم اخلاق نیز نسبت به این مقوله بی تفاوت نبوده اند .

2-نه تنها حکما و فقها ، متکلمان و علمای علم اخلاق در ضمن مباحث خود به بحث از سیاست نیز توجه داشته اند بلکه در فلسفه سیاسی اسلام نیز به طور مستقل کتابهایی نوشته اند

3-اگر معتقدیم که جهان اسلام دارای تمدنی بوده است ، هر چند این تمدن فراز و فرودی را طی نموده است و در مقاطعی از تاریخ به اعتلا و ترقی بسیار با اهمیتی نیز رسیده است ، حال چگونه می توان وجود چنین تمدنی را قبول نمود اما نظام سیاسی معقولی را در ورای این تمدن نپذیرفت ،

.پس فی الجمله می توان گفت : در جهان اسلام نزد دانشمندان مسلمان توجه به سیاست مغفول و غایب نبوده است .

2- بیان مساله:

مقدمتاً باید گفت :که اولا آئین مقدس اسلام به دلیل اینکه تعالیمش شامل حوزه فردی و اجتماعی می شود به مولفه هایی که در این دو حوزه باید مورد اعتنا واقع شود ، اشاره نموده است .

ثانیا نمی توان تصور نمود که دینی به احکامی اشاره کند اما به لوازم اجرای این احکام بی توجه باشد از این رو لازمه صدور احکام اجتماعی از ناحیه دین مقدس اسلام اجرای آنهاست .

ثالثا اجرای احکام ،بستر اجرا می طلبد و این بستر جز حکومت و وجود حاکمی مسلمان نمی تواند باشد و همین خود حاکی از ضرورت حکومت وحاکم مسلمان است .

بر این اساس از یکسو توجه به سیاست را همواره هم در تعالیم پیشوایان دینی می بینیم تا جایی که ملکداری و استواری یک ملت و پایندگی ریاست ، در گرو سیاستمداری دانسته شده و اساس سیاست عدالت معرفی شده است(ری شهری ، 1387 : 340) و از دیگر سوی توجه به امر سیاست و حکومت و دولت در اندیشه اندیشمندان طراز اول جهان اسلام به ویژه در مکتب تشیع توجهی پررنگ و دغدغه مندانه است .آنها به گونه ای فی الجمله یا بالجمله به این موضع پرداخته اند و در ضمن مباحث تحقیقی خود یا به صورت مستقل، به بعد سیاسی و اجتماعی انسان  توجه نموده اند.آن هم سیاستی که شاخه ای از حکمت عملی ایشان است از این رو فیلسوفان مسلمان در طول مباحث تئوریک و نظری خود ، همواره دارای دغدغه های عملی نیز در حوزه فردی و اجتماعی بوده اند. بر این اساس عموم دانشمندان و فیلسوفان مسلمان اولا مطلقا به قسمت حکمت عملی یونانیان در هنگام نقل و ترجمه علوم به جهان اسلام ،توجه جدی نکردند؛ ثانیا توجه آنها به علوم عقلی و فلسفی برای این بود که این علوم را در استخدام حکمت عملی اسلامی قرار دهند هماهنگونه که مباحث هستی شناسی فلسفی خود را (الهیات بالمعنی الاعم )در استخدام خداشناسی و معادشناسی (الهیات بالمعنی الاخص )قرار دادند . (فارابی ، 1359 :29)

مستند اساسی حکمت عملی اسلام، نخست قرآن مجید است و سپس اخبار و روایات و سیره نبی اکرم و ائمه معصومین واصحاب و صحابه ، که همه آنها نیز متاثر از روش و سیره حضرت رسول است . استخراج و تدوین و تنظیم و ارائه این اندیشه ها می تواند در باروری و رشد علوم انسانی با تلقی اسلامی آن بسیار موثر باشد . ما در ادامه بدنبال آن هستیم که اندکی از رخ این اندیشه های بکر و خلاق پرده برگیریم تا دریابیم معنا و مبنای سیاست در اندیشه اندیشمندانی که در متن و بطن اسلام روییده اند چیست؟ مولفه های سیاست از منظر ایشان کدام است؟ وجه تمایز معنا و مبنا و مولفه های سیاست نزد آنها با معنا و مبنا و مولفه های سیاست با تلقی مدرن آن چیست ؟ ازبحث وفحص درحیات علمی وعملی فیلسوفان مسلمان، تا چه میزان اندیشه های سیاسی اسلامی قابل اصطیاد است؟ دراینجاقبل ازورودبه اصل بحث لازم است، مفهوم پربسامدسیاست دراین نوشتارموردایضاح قرارگیرد.

3- تعریف سیاست در اسلام : در اینجا لازم است قبل از ورود به موضوع ،میان دو مفهوم "سیاست "و "اندیشه سیاسی"، تمایز قایل شویم؛کانون توجه در اندیشه‌های سیاسی ،مسائل مربوط به زندگی سیاسی است. زندگی سیاسی در میان هر جماعتی، ویژگی‌های خاص خود را دارد. از نظر کلی، جوامع غایاتی را برای خود تصویر کرده و به دنبال آن هستند که، با تلاش و برنامه‌ریزی به آن غایات برسند. در واقع غایات و اهداف سیاسی، علت رفتارهای سیاسی انسان است. (لک زایی،1381: 61)

مراد از سیاست در این مباحث دانشی است که موضوع آن بررسی و تحقیق درباره حکومت و انواع آن و پدیده‌ها، تأسیسات و غایات سیاسی است. سیاست به این معنا شاخه‌ای از حکمت عملی است که به آن «تدبیر مدن و علم مدنی» نیز گفته می‌شود. وبراین اساس می توان به تعریف ذیل رهنمون شد :

" سیاست به معنای حقیقی آن عبارت است از مدیریت و توجیه و تنظیم زندگی اجتماعی انسانها در مسیر حیات معقول "(جعفری ، 85 : 47)

دراین تعریف اولا مدیریت و توجیه انسانها با نظر به واقعیت انسان" آن چنان که هست "و "آن چنانکه باید باشد"  مد نظر قرار گرفته است. ثانیا هدف های عالی مادی و معنوی در آن لحاظ گردیده است. ثالثا در دل چنین تعریفی از سیاست، نوعی تربیت و هدایت محوری هم وجود دارد ،آن هم با این پیش فرض که به فرموده حضرت علی(ع)" هر که نفس خود را سیاست(تربیت) کند به سیاست کردن مردم دست یابد" و در جای دیگر می فرماید : "بر فرمانروا است که بیش از سیاست سپاهیان خود، نفس خود را سیاست کند"(ری شهری ، 340) رابعا: سیاست براین اساس از واجب ترین عبادات و وظایف انسانی است که ،دارای شرایط بدوش کشیدن آن است زیرا بدون مدیریت صحیح است که حرکت انسانها در مسیر حیات معقول با اختلال مواجه می شود. لذا اگر کسی با داشتن قدرت و صلاحیت لازم مدیریت، از این وظیفه شانه خالی کند، در حقیقت اوست که موجب اختلال حیات انسانها گشته است و گویی آنان را از حیات ساقط نموده است چه اینکه " من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا"" (مائده: 32) و اگر با داشتن شرایط مدیریت این وظیفه را عهده دار شود در حقیقت چنین شخصی همه انسانها را احیا کرده است، چه اینکه " و من احیاها احیا الناس جمیعا " (مائده 32) این همان سیاستی است که مرحوم شهید، سید حسن مدرس درباره آن می گفت : " دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ماست ".

اما کلمه سیاست مانند بسیاری از واژه های دیگر از قبیل آزادی ، علم ، عدالت احتماعی ، عشق ، چنان قربانی هوسبازی بشری گشته است که ،حتی آن قداست و عظمتی را در که درمفهوم آن وجود داشته ،مقلوب ومغلوب نموده است،  به گونه ای که عموم مردم با شنیدن این کلمه احساس خوشایندی به آنها دست نمی دهد و البته هر کلمه دیگری نیز اگر مورد سوء استفاده قرار گیرد ؛چنین زشت و منفور و مورد کراهت می نمایدو وحشت انگیز جلوه می کند. گویی آن کلمه که جز قالبی برای معنی نیست ، خود یک پدیده زشتی است . کلمه سیاست هم از آن کلماتی است که به جهت شیوع استعمال آن در فرصت طلبی ها ، نیرنگ بازی ها ، دروغها ، زورگویی ها ، بازی با جان و مال و نوامیس مردم ، استخدام هر گونه وسایل در راه وصول به هرگونه هدفی که برای قدرتمندان خودکامه مطلوب تلقی شده است ، نقض پیمانها و زیر پا گذاشتن هر گونه اصول و مسائل مذهبی و اخلاقی و در یک عبارت مختصر : "جهان و انسان را وسیله و خود را هدف تلقی کردن"خبیث ترین و وحشتناک ترین مفهوم را به ذهن شنونده  متبلور می سازد چنانکه با شنیدن کلمه سیاستمدار چهره یک حقه باز ، شیاد، نابکار و کسی که برای ربودن یک دستمال آتش به قیصریه می زند در ذهن انسان خطور می نماید. (جعفری:49)

آیا به راستی چنین است و چنین باید ؟ یعنی آیا واقعا نوع بشر چنان حقیر و بدبخت و ناتوان است که نمی تواند زندگی خود را با واقعیات تطبیق دهد و برای اجرای مقاصد خود با کمال خلوص و صفا با واقعیات ارتباط برقرار کند و از نیرنگ بازی ها و دروغها اجتناب ورزد ؟زور نگوید بلکه حق بگوید و حق بشنود ؟

همین معنای مقلوب  از سیاست در ذهن فردی مانند "معاویه" است که بر اساس آن حضرت علی(ع) را به ناتوانی و غیرزیرکی متهم می کند و حضرت در قبال این اتهام اینگونه از خود دفاع می نماید که :

« به خدا سوگند معاویه زیرکتر از من نیست ، لیکن شیوه او پیمان شکنی و گنهکاری است . اگر پیمان شکنی ناخوشایند نمی بود زیرکتر از من کسی نبود اما هر پیمان شکنی به گناه برانگیزاند و هر که به گناه برانگیزاند دل را تاریک گرداند . روز رستاخیز پیمان شکن را درفشی است افراخته و او بدان درفش شناخته، مرا با فریب غافلگیر نتوانند کرد و با سختگیری ناتواننم نتوانند شمرد. (نهج ، 1368 ، خ 200 : 236)

از همین روست که معاویه ، معاویه بوده و معاویه خواهد ماند و علی ابن ابیطالب (ع) با آن ایده های اعلای انسانی خود ، علی بود و علی خواهد ماند. هیچ انسان سلیمی به بازی گرفتن عدالت و دیگر اصول عالی انسانی را هیچگاه تصدیق نخواهد کرد . اگر تعاریف ارایه شده از سیاست را در چارچوب دو پارادایم" قدرت محوری" و " هدایت محوری" دسته بندی کنیم . اصطلاح سیاست در زبان عربی و فارسی مفهومی وسیع تر از   "politics"   دارد زیرا اصطلاح پلیتیک در مورد "کل سازمان حکومت"  به کار رفته و بدین معناست که هیات حاکمه به برقراری نظم بر اساس قانون در جامعه موظف اند تا امکان زندگی آسوده و سعادت مندانه برای شهروندان فراهم گردد اما تربیت و هدایت فکری ، معنوی ، رشد و تعالی انسان: از حدود مسئولیت سازمان حکومت خارج است(جمعی از نویسندگان ، 1376 : 330-329) در حالیکه در فرهنگ اسلامی رهبری و امامت عبارت از: "سیاستی که اساس آن متکی بر وحی بوده و شامل همه روابط انسانی می گردد و سیاستی هدایت محور است" (لک زائی ، 1381 :86)

4- رابطه خلافت و حکومت :

در این نکته شکی نیست که اگر دین در عرصه سیاست و اجتماع تجلی و ظهور نداشته باشد، ابعاد سیاسی و اجتماعی دین معطل می ماند و دین در قلمرو جامعه پایگاه و جایگاه بایسته و شایسته ای پیدا نمی کند ، از سوی دیگر تا میان سیاست با دین قرابت و پیوند برقرار نشود ؛مدیریت جامعه به تدریج از مسیر اخلاقی و انسانی خارج خواهد شد، از این رو در تعالیم اسلامی اعم از قرآن و سنت و اندیشه عالمان و اندیشمندان مسلمان همواره با این آموزه ها مواجهیم که جوهر سیاست و مردم داری عدالت است . عدالت در اینجا شامل عدالت حقوقی و فقهی ، اخلاقی و فلسفی می شود. از همین رهگذر میان سیاست و عدالت از یکسو و اخلاق و سیاست از سوی دیگر ربط و نسبت برقرار می شود.هرجا سیاست از عدالت و اخلاق فاصله گرفته است، استبداد و دنیا گروی و خود هدفی سیاست،ظاهر شده است که؛ خاستگاه این ظهور و منطق را باید در اظهار نظرهایی جستجو نمود که بر اساس آن ادعا می شود خلافت و حکومت دینی با سیاست مملکت داری و عمران سازش ندارد و می نویسند که :

"علمای علم اجتماع معتقدند که ادامه آن نوع حکومت دینی ( که جامعه اسلامی را پدید آورد و بر مبنای آن حکومت انسانهایی توانستند در مدت کوتاهی ممالک وسیعی را فتح کنند و دیانت خود را در سراسر جهان انتشار دهند ) جز برای همان مدت کوتاه و جز بدست همان رجال معدود امکان پذیر نبود و انتقال خلافت دینی به حکومت سیاسی موضوعی بود که به موجب قانون تکامل امری حتمی شمرده می شد (که باید رخ می داد) ، سنت دیرین الهی است که قابل تغییر نیست و باید ادامه یابد ". (زیدان ، 1386 : 679)

این ادعا از همان تز " کار مسیح را به مسیح واگذار و کار قیصر را به قیصر" سرچشمه می گیرد .از همان ایده ای که قلمرو دین را به دایره شخصی محدود و محصور می نماید و دست دین را از حوزه اجتماع قطع می کند. بر همین اساس است که هر آنچه رنگ دیانت و مذهب بدهد ،امری شخصی قلمداد می شود و با ظهورات اجتماعی آن مقابله و مبارزه می شود .

در اسلام اگر میان مفاهیم خلافت ، حکومت ، سیاست و دولت وجه تمایزاتی وجود دارد اما همه این مفاهیم حاکی از مصداق واحدی است و هر کدام ناظر به وجهی است و جدایی افکندن میان خلافت دینی و حکومت سیاسی مسبوق به انگیزه های دیگری است که به طور قطع این انگیزه ها بیش از آنکه دینی باشد ،دنیوی است؛ بیش از آنکه معنوی باشد ،مادی است؛ بیش از آنکه اجتماعی باشد، فردی و فردگرایانه است .

 غایت حکومت دینی، احقاق حق و ابطال باطل است و اندیشه ای که ناظر بر این غایت است، هم به حق تکوینی می اندیشد، هم به حق تشریعی، هم به حقوق انسان ها توجه دارد هم به مسئولیت آن ها و چنین نگاهی با تلقی های اومانیستی و لیبرالیستی و سکولاریستی سرسازش ندارد. با توجه به همین نگاه به کندوکاو مقوله سیاست و اندیشه سیاسی در بیان و بنان فیلسوفان مسلمان پرداخته میشود.

5- سیاست ازمنظرحکمای مسلمان :

در اینجا به برجسته ترین نمایندگان حکمای اسلامی در جهان اسلام در قالب سه مکتب فلسفی اشاره می گردد .

 

 

ادامه دارد


 

 قابل توجه کلیه دوستان گرانقدر

5 مقاله مطروحه جهت امتحان پایان ترم دکتر عطارزاده 

پیروز و سربلند باشید

 

میرمیران 

 مقاله شماره 1

http://andishesiyasi91.ParsiBlog.com/Files/1ac518eda697e648671e0122e3b12253.pdf 

 

مقاله شماره 2     

 

http://andishesiyasi91.ParsiBlog.com/Files/7a7480391468d321358d8d670f33e087.pdf 

 

     مقاله شماره 3

 http://andishesiyasi91.ParsiBlog.com/Files/9800968b690e9a99e434da00dc288bcd.pdf 

 

     

 

     مقاله شماره 4

 

 

 http://andishesiyasi91.ParsiBlog.com/Files/eaf7a838 27be5c9b33d499dd3a6b3eef.pdf     

 

     مقاله شماره 5

 

http://andishesiyasi91.ParsiBlog.com/Files/1f9225fd417a5ca30278b36638df6a06.pdf     


دوستان اخرین عکس از دانشجوهای  اندیشه سیاسی که گرفته شد با بهترین استاد دوره ارشد

جناب آقای دکتر مجتبی عطارزاده

 اما شکایتی که هست اینه که خیلی ها غیبت دارن خوب هر کسی برای خودش دلیل خاصی داره نمیشه توقع بی جا داشت اما دوره ارشد دوره خوبی بود حالا که تموم شد البته از لحاظ کلاسی میبینم چقدر زود تموم شد برای من که اینجوری بود حالا هم بعد از این 4 تا امتحان تمام هم و غم بچه ها پایان نامه  هاست خیلی ها کاراشونا انجام دادن (بچه زرنگهای کلاس خودشان میدونن)خیلی ها هم مثل من تنبل هیچ کاری هنوز انجام ندادن خوب هر کی هرجا هست تن درست و سلامت و به امید پیشرفت و تعالی هر روز و سرافرازی خود  و دیگران

 (لازم به ذکر است اندر دستان من شیرینی هست که آقای رفعتی زحمت کشیدن ولی همگی به سختی هرچه تمام تر میل نمودیم دستشون درد نکنه سپاسگزار)

 

با سپاس پر حرف کلاس میـــــرمیـــــــــرانآفرین

 

 میرمیران


حکیم ابوالحسن یَمین‌الدین بن سیف‌الدین محمود معروف به امیر خسرو دهلوی[1] (زاده? 651 در پتیالی، هند – درگذشته? 725 هجری قمری در دهلی) بزرگترین و پرکارترین شاعر پارسی‌گوی هندوستان است.[2] او یکی از دو شاعر مهم اوایل قرن هشتم است که سایر سخنوران پارسی‌گوی هند را تحت‌الشعاع قرار دادند و در ادوار بعد هم نفوذی دامنه‌دار در میان شعرای ایران و هند داشتند. آن دو امیرخسرو، و حسن دهلوی بودند.[3] امیرخسرو به زبان‌های فارسی، عربی، ترکی و سانسکریت چیرگی داشت و به سعدی هند معروف بود و او در اوایل حال به «سلطانی»[4] و سپس به «طوطی» تخلص می‌کرد.

 

 

زندگی

ابوالحسن امیرخسرو دهلوی شاعر و عارف نامدار پارسی‌زبان هندوستان در سال 632 خورشیدی (651 (قمری)) در پتیالی هند زاده شد و به سال 603 خورشیدی (725 (قمری)) در دهلی درگذشت. خسرو ترک‌نژاد و هندی‌زاد بود و کلمات ترکی و هندی در شعر او بسیار بود.[5] پدرش امیر سیف‌الدین محمود افسری ترک و از اهالی لاچین در فرارود بود که خودشان از قراختاییان بودند[6][7][8] که هنگام یورش مغولان به هندوستان فرار کرد و در آن‌جا با زنی اهل دهلی ازدواج کرد و به دربار شمس‌الدین التتمش، پادشاه دهلی راه یافت. امیرخسرو مانند پدر که سمت امیرالامرایی داشت در دربار بزرگی و سروری یافته بود و زمانی در درگاه جلال‌الدین فیروز شاه جای داشت و لقب امیری گرفت.


وی دوران کودکی و نوجوانی را با فراگرفتن زبان و ادب فارسی در دهلی گذراند و پس از چندی در محضر یکی از بزرگترین و مشهورترین مشایخ و عارفان دوران یعنی شیخ نظام‌الدین محمد بن احمد دهلوی معروف به نظام اولیا شاگردی کرد. امیرخسرو برای پیر و مراد خود احترم فراوان قایل بود و با وجود این که دایم در خدمت پادشاهان و فرمانروایان بود، هیچ‌گاه از میزان ارادت و توجه او نسبت به شیخ کاسته نشد. امیر نیز مانند استاد خود پیرو سلسله? عرفان چشتیه بود. شیخ نیز خسرو را گرامی می‌داشت. با حسن دهلوی شاعر نامدار پارسی‌زبان هند از طریق همین شیخ آشنا شد و بین آن دو دوستی عمیقی ایجاد شد.

مدت کوتاهی پس از درگذشت نظام‌الدین اولیا، امیر خسرو نیز در سال 704 (725 قمری) درگذشت و نزدیک شیخ به خاک سپرده شد.

تأثیر و تأثرات

امیرخسرو به سبب آشنایی با زبان‌های فارسی، ترکی، عربی و هندی اطلاعات نسبتاً خوبی داشت و اشعار فراوانی در زمینه‌های مختلف سروده‌است. موسیقی هندی و ایرانی را به‌خوبی می‌شناخت. شعرش لحن و لطافتی خاص دارد و چون ترک‌نژاد و هندی‌زاد بود کلمات ترکی و هندی نیز در شعر او دیده می‌شود[9] و می‌توان «سبک وی را طلیعه? سبک هندی به شمار آورد».[10]

وی در غزل‌سرایی پیرو سعدی بود و غالباً مضامین عشقی و مسایل عرفانی را به زبان ساده و پرسوز در بحرهای کوتاه و لطیف بیان کرده[11] و از الفاظ و معانی شاعران متصوف ایرانی سود می‌جست. خمسه‌اش از خمسه‌های تمام مقلدین نظامی نسبتاً بهتر و برتر است[12][13] و او در اشعارش نظامی را به عنوان استادی مسلط به فن ستوده‌است:

نظامی که‌استاد این فن وی است   در این بزمگه شمع روشن وی است
ز ویرانه? گنجه شد گنج سنج   رسانید گنج سخن را به پنج
چو خسرو به آن پنج هم‌پنجه شد   وز آن بازوی فکرتش رنجه شد

امیرخسرو با سنایی و خاقانی نیز الفتی داشته‌است و در قصاید که از غزل‌هایش متین‌تر است[14] از سخنگویان بزرگ مانند کمال‌الدین اسمعیل و خاقانی و انوری پیروی کرده‌است.[15] به عنوان نمونه به اقتفای «مرآه النظر» خاقانی قصیده? «مرآه الصفا» را ساخته‌است که از همان روزها در میان اهل ادب شهرتی یافته و بعضی از دیگر شاعران هم از آن پیروی کرده‌اند. قصیده? خاقانی چنین آغاز می‌شود:[16]

دل من پیر تعلیم است و من طفل زباندانش   دم تسلیم سرعشر و سر زانو دبستانش

و مطلع «مرآه الصّفا»ی امیرخسرو:

دلم طفل است و پیر عشق استاد زباندانش   سواد الوجه سَبق و مسکنت کنج دبستانش

شاعران فراوانی از سبک و شیوه و به‌خصوص ابداعات و نوآوری‌های امیرخسرو پیروی کرده‌اند. در میان شعرای ایران نیز نفوذ داشته و بسیاری از آن‌ها مخصوصاً در حکایات و مثنویات عشق‌انگیز سبک او را تقلید کرده‌اند.[17] با توجه به بعضی از غزل‌های حافظ، مشخص می‌شود که وی با اشعار و غزلیات خسرو آشنایی داشته و تا حدی تحت تأثیر او بوده‌است. آورده‌اند که نورالدین عبدالرحمان جامی (درگذشته 898 هـ. ق) بیش از دیگر شاعران ایرانی، با امیرخسرو دهلوی و آثار او انس و الفت داشته و «همیشه آرزوی جامی آن بوده‌است که به پای او برسد».[18] در کار و حال هر دو مشابهت‌ها و همانندی‌های قابل‌ملاحظه‌است که عبارتند از:

  • هر دو در حیات هنری خود، معطوف به گذشته‌اند.
  • هر دو دیوان خود را به چند بخش تقسیم کرده‌اند.
  • امیرخسرو در منظومه? قران السعدین عناوین فصول و ابواب کتاب را به صورت قصیده‌ای موزون مرتب نموده، جامی نیز بسیاری از عناوین قصاید خود را موزون کرده‌است.
  • هر دو اثر منثور پدید آورده‌اند.
  • هر دو با تصوّف رابطه دارند.

جامی معتقد است: «امیرخسرو دهلوی در شعر متفنّن است و قصیده و غزل و مثنوی را ورزیده و همه را به کمال رسانیده، تتبع خاقانی می‌کند؛ هر چند به قصیده? او نرسیده، اما غزل را از وی درگذرانیده. غزل‌های او به واسطه? معانی آشنا که ارباب عشق و محبت برحسب ذوق و وجدان خود آن را درمی‌یابند، مقبول همه‌کس افتاده‌است. خمسه? نظامی را کسی به از وی جواب نداده‌است؛ و ورای آن مثنوی‌های دیگر دارد.»[19] هرچند ممکن است سخن جامی با توجه به بعضی از معیارهای امروزین نقد ادبی، سخن کلی تلقی شود و بعضی از اجزای آن به‌خصوص آن‌چه درباره? غزل امیرخسرو و خاقانی است، قابل تأمّل باشد.

یان ریپکا درباره? خمسه امیرخسرو معتقد است: اهمیت آثار امیرخسرو در ادبیات فارسی از این جهت چشمگیر است که در خمسه? او داستان‌های رمانتیک برجسته و اشعار حماسی ممتازی دیده می‌شود که موضوع‌های آن‌ها را از نظامی اقتباس کرده‌است. شاعر کم و بیش، رویدادها را به شکل‌های گوناگون تصویر کرده و چنان با سخنوری و بلاغت موضوع‌ها را پرورانده که گویی در مهارت و استادی دست کمی از نظامی نداشته‌است؛ اما او به ژرفای فلسفه زندگی و مسایل حاد اجتماعی توجهی نکرده در عین حال تردیدی نیست که این تنزل سطح با سلیقه? مردم زمان خسرو هماهنگ بوده‌است.

آثار


صحنه? دیدار اسکندر مقدونی از افلاطون، از کتاب «خمسه? نظامی» امیر خسرو دهلوی.

در تذکره‌ها درباره? تعداد آثار امیر خسرو روایت‌های اغراق‌آمیزی نقل کرده‌اند و از قول او نوشته‌اند که شمار اشعارش از چهارصدهزار بیت بیشتر است. آثار منظوم فارسی او عبارت است از:

  • دیوان امیر خسرو، شامل پنج دفتر، هر یک دارای دیباچه‌ای متضمّن سوانح عمر و نکاتی در اسلوب شعری او به قلم خود شاعر؛ بدین قرار:
    • تحفةالصّغر: سروده‌های شانزده تا نوزده سالگی، شامل قصیده‌ها، غزل‌ها، ترجیع‌بندها و زندگینامه? مشروح شاعر؛
    • وسط‌الحیوة: سروده‌های شاعر از بیست تا حدود 32 سالگی، شامل قصیده‌ها، ترجیع‌بندها، قطعه‌ها، غزل‌ها و رباعی‌ها. قصیده‌های این دیوان در ستایش و مراثی «نظام‌الدین اولیاء»، «علاء الدّین محمّد» و «معزّالدّین کیقباد» است؛
    • غرّةالکمال: سروده‌های 34 تا 43 سالگی او، شامل قصیده‌ها، ترجیع‌بندها و قطعه‌ها، با مقدمه‌ای مبسوط که در آن شرح زندگانی او به تفصیل آمده‌است؛
    • بقیة نقیّه: سروده‌های دوران پیری شاعر، شامل قصیده‌ها، ترجیع‌بندها، رباعی‌ها و یک مثنوی کوتاه. این دیوان حاوی مدایحی است درباره? «علاءالدّین محمدشاه»، پسر او، بعضی امیران دیگر و نیز مرثیه‌ای در مرگ محمدشاه؛
    • نهایةالکمال: سروده‌های واپسین سال‌های حیات شاعر، مشتمل بر ترجیع‌بند، مثنوی، رباعی، غزل و نیز قصیده‌هایی در مدح «سلطان غیاث‌الدین» و مرثیه? «سلطان قطب‌الدین مبارکشاه».
  • دیوان غزلیات، که چند بار جمع‌آوری شده و در هند و پاکستان به چاپ رسیده‌است. نخستین چاپ آن در 1871 م. و بار دوم در 1392 هجری در لاهور منتشر شد. دیوان امیر خسرو بارها در هند و ایران تصحیح و چاپ شده‌است.
  • ثمانیه? خسرویه: امیر خسرو دهلوی بزرگترین نماینده? ادبیات فارسی زبان هند و نخستین ادامه‌دهنده? مکتب ادبی نظامی گنجوی است. او به نظامی گنجوی اعتقادی تام داشت و به تقلید و در جواب خمسه? نظامی خمسه‌ای ساخته‌است شامل:
    • مطلع‌الانوار: بر وزن و شیوه? مخزن‌الأسرار
    • شیرین و خسرو
    • مجنون و لیلی: مجنون و لیلی سومین منظومه امیر خسرو است که شاعر در سال 1299 نوشته و یکی از بهترین منظومه‌هایی است که تحت تاثیر لیلی و مجنون نظامی آمده‌است.
    • آیینه? سکندری: بر وزن و شیوه? اسکندرنامه
    • هشت بهشت: به تقلید از هفت پیکر
  • امیرخسرو دارای تصنیف‌ها و منظومه‌های دیگری نیز به شرح زیر است:
    • قران‌السعدین: مجموعه‌ای از یک سلسله تشبیهات عالی قلمی است که مسایل و موضوعات مختلف را مجسم می‌سازد. به‌علاوه، دو نکته? کاملاً بکر را از اشعار امیر خسرو برای ما روشن می‌کند:
  1. اشعاری با یک وزن و قافیه که برای عنوان فصول مختلف بسیار مناسبند و می‌توان آن‌ها را به صورت قصیده به یکدیگر مرتبط ساخت.
  2. تعدادی غزل که احساسات فصول را قبل از ذکر آن منعکس می‌سازد و در عین حال دارای حالت یکنواختی وزن مثنوی نیست.[20]
  • نه سپهر: اثری‌ست با نه بخش که در بحرهای مختلف سروده شده‌است. از آن جمله بحر رجز مسدس مطوی (مفتعلن مفتعلن مفتعلن) که ابتکار خسروست.[21]
  • مفتاح‌الفتوح
  • مثنوی دولرانی و خضرخان: عشق‌های خضرخان پسر علاءالدین با دولرانی دختر امیر گجرات که گذشته از مزایای ادبی، ارزش تاریخی و اجتماعی هم دارند.[22]
  • سه شاهزاده سرندیپی: افسانه ای است ایرانی که لغت رایج سرندیپیتی در زبان های غربی از آن سرچشمه گرفته.
  • اشعار زیر را هم بدو نسبت داده‌اند:
    • قصیده? شکوائیه
    • ماتم غم
    • آینه‌داری دل

نمونه اشعار

ای زلف چلیپای تو غارتگر دین‌ها   وی کرده گمانِ دهنت رفع یقین‌ها
زین­سان که بکشتی به شکر خنده جها   نیخواهم که به دندان کشم از لعل تو کین‌ها
گر مهر گیا بایدت ای دوست طلب کن   هر جا که چکد آب دو چشمم به زمین‌ها
دشوار رود مهر تو از سینه? خسرو   مانده‌است چو نقشی که بماند به نگین‌ها
***
بیم است که سودایت دیوانه کند ما را   در شهر به بدنامی افسانه کند ما را
من می‌زده? دوشم شاید که خیال تو   امروز به یک ساغر مستانه کند ما را
جراحت جگر خستگان چه می‌پرسی؟   ز غمزه پرس که این شوخی از کجا آموخت؟
***
رفتند رفیقان دل صدپاره ببردند   کردند رها دامن صدپاره? ما را
***
آورده‌ام شفیع دل زار خویش را   پندی بده دو نرگس خون‌خوار خویش را
ای دوستی که هست خراش دلم از تو   مرهم نمی‌دهی دل‌افکار خویش را
آزاد بنده‌ای که به پایت فتاد و مرد   وآزاد کرد جان گرفتار خویش را
بنمای قد خویش که از بهر دیدنت   تربر کنیم بخت نگونساز خویش را
سرها بسی زدی سر من هم زن از طفیل   از سر رواج ده روش کار خویش را
دشنام از زبان توام می‌کند هوس   تعظیم کن به این قدری یار خویش را

 

 

 

 

 

امیرمیران


ابوالقاسم خلف بن عباس، پزشک و جراح مسلمان اندلسی. او در شهر الزهراء، در نزدیکی قرطبه (غرب اندلس از بلاد اسپانیا) زاده شد.زهراوی، منسوب به شهر الزهراء (مؤنث ازهر) است. از تاریخ دقیق تولد و وفات او اطلاعی در دست نیست. ولی شهر الزهراء را عبدالرحمن الناصر بن محمد بن عبدالله بن محمد بن عبدالرحمن بن هشام بن عبدالملک بن مروان بن حکمة هشتمین حکمران اموی، در سال 325 هجری قمری ساخته است.[1]

زهراوی در شمار مشهورترین اطبای عرب است، اما وی نه در میان معاصرانش در اندلس و نه در سده‌های بعد در میان اعراب، بلکه تنها پس از آنکه ژراردو کرمونایی کتاب او را (التصریف) در سدة 12 م به لاتین ترجمه و چاپ کرد، در مغرب زمین به عنوان جراح آوازه یافت.[2] گفته می‌شود که زهراوی پس از رازی و ابن سینا سومین نابغة علم طب است.[3] به گفتة نصر[4]«ابوالقاسم الزهراوی... بزرگ‌ترین چهرة اسلامی در جراحی بود. زهراوی با اعتماد به آثار پزشکان یونان بالخاصه پاولوس آیگینایی... التصریف را نوشت».

زهراوی برای درمان بسیاری از بیماری هایی که به عمل جراحی نیاز داشت راه های جدیدی ابداع نمود. از جمله دمل های کبد که از مواردی بود که بسیاری از پزشکان زمان خود را دچار حیرت کرد. او همیشه به شکافتن دمل های کبد و داغ کردن آن در همان لحظه روی می آورد. زهراوی به جراحی کشکک زانو، بیرون آوردن سنگ مثانه، برش نای، بازکردن دهانه رحم، عملیات قطع عضو و خارج کردن پلیپ بینی اقدام نمود. او به فن کالبد شکافی متکی بود و آن را یکی از شاخه های ضروری پزشکی می دانست. او حتی به جراحی ترمیمی (پلاستیک) نیز اقدام کرد. او نخستین کسی بود که برای جلوگیری از خونریزی اقدام به بستن سرخرگ ها کرد. زهراوی نزد تاریخ نویسان پزشکی اولی کسی است که بیماری هموفیلی را شناخت و راه درمان مبتلایان به آن را ارائه کرد. او همچنین طریقه بخیه زدن زخم ها را به صورت داخلی به طوری که چیزی از آن دیده نشود و بخیه هشت تایی را در جراحی شکم به شاگردان خود آموخت. او در جراحی از نخی که از روده گربه بدست آورد استفاده نمود که امروزه به نام cat gut معروق است و استفاده زیادی در اعمال جراحی دارد. او کسی بود که از ابریشم به صورت نخ جهت بستن در عمل جراحی استفاده کرد و امروزه این نخ به نام Skil معروف است. زهراوی برای تمام عملیات جراحی در نیم‌تنه پائین انسان توصیه کرده است که پیش از هر کاری لگن خاصره و پاها را بالا نگه داشته شود و این طریقه‌ای است که غرب مستقیماً آن را از این جراح عرب اقتباس کرده و این طریقه به نام جراح آلمانی فدریک ترند لنبرگ معروف شده است و خود آنها معترفند که ما طریقه باز گذاشتن شکافی در نوار گچ‌گیری در شکستگی‌های باز را نیز از زهراوی فرا گرفته‌ایم. زهراوی به جراحان چشم‌پزشکان، دندان‌پزشکان اروپائی از نظر ابزار و آلات لازم برای انجام عملیات با شکل‌های جدیدی که آنها را توصیف نموده کمک کرده است. [5]

وی مخترع ابزار جراحی و بزرگ‌ترین جراح زمان خود بود[6].

 

 

آثار
صفحه‌ای از ترجمه کتاب ابزارهای جراحی به لاتین که در سال 1531 چاپ شده است.

کتاب نفیس التصریف لمن عجر عن التالیف زهراوی، او را به عنوان یکی از بنیان‌گذاران جراحی در اسلام به شهرت رسانده است.[7] این اثر به عربی در سی مقاله است. 29 مقالة آن در امراض گوناگون و کیفیت علاج آنها و همچنین شناخت ادویه و عقاقیر است. مقالة سی‌ام این اثر در جراحی است که جراحی چشم را هم در بر گرفته و در سه بخش است: بخش اول در مورد سوزاندن زخم است که در حدیث پیامبر نیز به آن توجه شده و زهراوی این نوع درمان را برای سکته پیش‌بینی کرده است.. بخش دوم در مورد عمل‌های جراحی با یک چاقوی کوچک و عمل چشم و جراحی دهان و بخش سوم دربارة شکل‌های گوناگون شکستگی و دررفتگی استخوان و زایمان است. بهترین بخش التصریف جراحی است. کتاب با تصاویر بی‌شماری آراسته شده که بیشتر آنها ابزاری است که خود زهراوی اختراع کرده است. کتاب با کلمة رمز احتیاط شروع می‌شود و با همان کلمه به پایان می‌رسد[8].

 

ترجمه‌های متعددی در ایتالیا، اکسفورد و ... از این کتاب به زبان لاتین چاپ شده است. اولین ترجمه این کتاب را جرارد کرمونایی[پانویس 1] در نیمه دوم قرن دوازدهم میلادی در شهر طلیطله انجام داده است

 

 

میرمیران


 


زکریای قزوینی

زکریای قزوینی فرزند محمد (600 - 682)، جغرافی‌دان، دانشمند، تاریخ‌نویس و فیلسوف ایرانی‌تبار قرن هفتم هجری قمری است. نام کامل وی زکریا بن محمد بن محمود قزوینی است و نسب او به مالک بن انس می‌رسد. او شاگرد اثیرالدین ابهری حکیم بزرگ ایرانی بود.


کاشی لعاب‌دار با نقش مار، خرگوش و لاک‌پشت به عنوان نگاره‌ای برای آذین کتاب عجائب المخلوقات وغرائب الموجودات نوشته زکریای قزوینی، مربوط به سده 13 میلادی

زندگی

زکریای قزوینی به سال 600 هجری قمری در قزوین متولد گردید. دوران کودکی را در زادگاه خود پشت سر گذاشت. در نوجوانی راه سفر را پیش گرفت و به شام رفت واز دارالعلم آن دیار بهره گرفت. سپس در دمشق با محی‌الدین ابن عربی برخورد نمود و پیرو طریقت صوفیانه? او گردید. بعد از مدتی از شام به عراق رفت. در دوران خلافت مستعصم عباسی منصب قضای واسط و حله را داشت. وی تا هنگام حمله? هولاکو به بغداد منصب قضا را به عهده داشت، و بعد از سقوط خلافت بغداد به دمشق بازگشت. وفات او به سال 682 هجری قمری در دمشق بود.

تألیفات

  • آثار البلاد و اخبار العباد در دو جلد
  • عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات
  • مفید العلوم و مبید الهموم

 

 

 

میرمیران


ابن ماجد

آثار خانه? ابن ماجد در پایه? کوه حجر

احمد ابن ماجد (936 - 836 ه‍؛ نام کامل: شهاب‌الدین احمد بن ماجد بن محمد بن عمرو الاسدی بن ابی‌الرکائب النجدی) ملقب به اسدالبحار (شیر دریاها)، دریانورد قرن پانزدهم میلادی منطقه? خلیج فارس و اقیانوس هند بود. او از بهترین دانندگان راه‌های دریایی خلیج فارس و اقیانوس هند شناخته می‌شد و شهرتش در غرب بیشتر به دلیل راهنمایی او به واسکو دا گاما برای رسیدن به هند بوده‌است.

زندگی

برخی از مؤلفان نسب وی را به قبائل بَدُو شمال شبه‌جزیره عربستان می‌رسانند. احمد اقتداری مورخ و پژوهشگر ایرانی ابن ماجد را فارسی‌زبان و شیعه می‌داند. مورخان در تاریخ تولد وی هم‌نظر نیستند. برخی تاریخ‌نویسان معاصر تاریخ تولد وی را سال 836 هجری قمری و وفاتش را در سال 936 هجری قمری نوشته‌اند.

دکتر عبدالحلیم منتصر یکی از تاریخ‌نویسان معاصر می‌گوید که «احمد ابن ماجد» در جلفار ‏ که آن یکی از بندرهای عمان بوده در سال (836 ه‍) متولد شده‌است، و بعد از عمر طولانی نزدیک به 100 سال، در سال 936 ه‍ فوت کرده‌است و در همان جا مدفون است، هنوز در پایه? کوهی نزدیک رأس‌الخیمة و در شرق روستای جلفار ‏کنونی که در پایه? رشته‌کوه حجر واقع است، روی تپه‌ای آثار قبری وجود دارد، که پیش ساکنان محلی به «قبر ابن ماجد» معروف است.

جلفار ‏ در آن دوران حلقه? وصل بین سواحل غربی خلیج فارس و هند و چین بوده‌است، آوازه? تجارتی شهر جلفار ‏در قرن چهارم هجری قمری تا حدود چین رسیده بوده‌است، یکی از دریانوردان (بانیان) در آن دوران گذشته به نام دوارتی باریاروس درباره? مردم جلفار می‌نویسد که در این دهکده ثروتمندان، و ملاحان عظام، و تجارتمندان جمله زندگی می‌کنند.

آثار

  • الفوائد فی أصول علم البحر والقواعد ابن ماجد این کتاب را در سال 895 هجری قمری نوشته‌است.

 

 

میرمیران


ابوبکر محمدبن عبدالله بن عیاش الحصار ریاضی‌دان قرن دوازده میلادی اهل مغرب.

احتمالاً او در شهر سبته سالها به تدریس اشتغال داشته، و او را همچنین در امور محاسبات ارث و میراث از خبرگان دانسته‌اند.

در ریاضیات، خط کسری را از ابداعات او دانسته‌اند.[1]

از آثار او می‌توان الکتاب البیان و التذکار در باب کسرها، و نیز الکتاب الکامل فی صناعت العدد در باب کوچکترین مضرب مشترک، بزرگترین بخشیاب مشترک، مخرج مشترک، و دیگر موضوعات ریاضی را نام برد.[2

 

 

 

 

میرمیران


ابوزید احمد بن سهل بلخی (در حدود 322 هجری قمری) جغرافی‌دان، ریاضی‌دان، از پیروان فرقه? امامیه و شاگرد کندی بود. وی نویسنده‌ای بسیارنویس و آگاه به دانش‌های زمان خود بود.

تألیفات او در فلسفه بیشتر به بحث کلامی اختصاص داشت و اهمیت او بیشتر در این است که حکمت و شریعت را جمع و آن دو را به یکدیگر نزدیک کرده بود.

او را به الحاد متهم کردند و ابوالقاسم بلخی درباره او گفته بود که ابوزید مظلوم است و من او را از دیگران بهتر می‌شناسم و اتهامات او به جهت دانش او به منطق است، در حالی که ما هر دو منطق خواندیم و بحمدالله ملحد نشدیم (ابن ندیم، 153). از جمله کتابهای او اثری به نام اجوبه ابی‌القاسم الکعبی است (یاقوت، ادبا، 3/67) که ظاهراً در پاسخ سؤالات ابوالقاسم بلخی از او بوده‌است.

پیشینه

ابوزید احمد بن سهل بلخی در شامستیان بلخ (از رستاق غربنکی از جمله دوازده نهر بلخ) زاده شد، در 934 میلادی درگذشت. پدر او از مردم سیستان و معلم صبیان در روستای شامستیان بود.

تخصص ابوزید در فلسفه و علم کلام بود. وی کتاب‌های معتبری در این دو موضوع و همچنین در علوم دیگر مانند ستاره‌شناسی و جغرافی داشت. از آثار متعددی که در الفهرست به نام او ثبت شده دو کتاب فضیلة علوم‌الریاضیات، و کتاب اختیارت‌السیر معروف تر است، صورالاقالیم او بیشتر شامل نقشه‌های جغرافیایی بود. البدء والتاریخ که قبلاً بدو نسبت داده می‌شد، در واقع در 966 میلادی به وسیله? مطهربن‌طاهر مقدسی تألیف شده‌است.

 

 

 

میرمیران


ابن فضلان


مسیر سفر ابن فضلان از بغداد تا مسکو

ابن فضلان با نام کامل احمد بن فضلان بن العباس بن راشد بن حماد در نیمه دوم سده سوم و نیمه اول سده چهارم هجری می زیسته است. بیش تر شهرت وی به خاطر کتاب یا رساله? سفرنامه? ابن فضلان است.

 

 

اختلافات در مورد ابن فضلان

در نام وی شک وجود دارد. یاقوت نام او را احمد نامید و در آغاز رساله? خویش نام احمد را ذکر کرده است. همچنین نویسنده کتاب عجایب المخلوقات که پیش از یاقوت زندگی می کرده است، او را احمد خوانده است.[1] ولی خود ابن فضلان در متن رساله? خویش نام خود را محمد ذکر کرده است[2] که شاید تصحیف و الف با میم جابجاعوض شده، یا نسخه خوانا نبوده و میم خوانده شده است.

در مورد نام جد وی که آیا راشد بوده یا اسد نیز، اختلاف نظر وجود دارد، یاقوت آن را به گونه? دیگری ذکر کرده است و خود او نام راشد را آورده است [1] به احتمال زیاد خطای لفظی یا نگارشی بوده است.

در مورد اینکه ابن فضلان عرب بوده یا غیر عرب نیز اختلاف وجود دارد. کوالفسکی او را عرب می داند و نام کامل ابن فضلان را دلیلی بر این گفته? خویش می داند. اطرافیان وی نیز او را عرب می دانسته‌اند، زیرا در متن کتاب وقتی شاه صقالبه سراغ اموال ذکر شده در نامه خلیفه را می گیرد و ابن فضلان عذر می آورد، شاه به ابن فضلان می گوید:

من آن ها را نمی‌شناسم، من فقط تو را می شناسم، این ها قومی عجم هستند[3]

که همین سخن دلالت بر این دراد که شاه صقالبه ابن فضلان را عرب می پنداشته است.

در مورد واژه فَضلان هم گفته می‌شود که در آن روزگار چنین واژه ای وجود نداشته است[4] و برخی دیگر ماننده فرهن او را فُضلان دانسته‌اند.[1]

زندگی نامه

درباره? محل تولد، رشد، شغل، موقعیت دینی و فرهنگی و منصب او قبل از عزیمتش به شمال خزر، اطلاعات کافی در دسترس نیست. آگاهی ما از وی تنها از راه شناخت رساله‌اش و مطالب محدود دیگر نویسندگان درباره? اوست.

ابن فضلان جهانگرد نبوده است، بلکه تنها حادثه ای سبب مسافرت او به همران گروهی به سرزمین اسلاوها شده است. احتمال می رود که ابن فضلان در بغداد از جایگاه دینی برخوردار بوده است، زیرا در سفر نیز به امور دینی بیشتر توجه دارد.

سفرنامه ابن فضلان

سفر ابن فضلان در زمان مقتدر خلیفه عباسی رخ داد. رساله ابن فضلان تصویری روشن و زنده از مردم سرزمین‌های آسیای مرکزی و شمال خزر، جغرافیایی انسانی و حاکمان این مناطق ارائه کرده است. این رساله شرح سفری است یازده ماهه که از بغداد آغاز و پس از گذر از شهرهایی چون نهروان- حلوان- همدان- ساوه- ری- سمنان- دامغان- نیشابور- سرخس- مرو- آمل- جیحون- بخارا- خوارزم- جرجانیه- جیت- باشگرد- قبیله صقالبه (اسلاوها)- نهر اتل - خزر و بعد از پیمودن مسیرهایی از ماوراءالنهر و رسیدن به نزدیکی مسکو دوباره به بغداد منتهی می شود.

ابن فضلان پس از بازگشت، شرح سفر خود را به صورت کتاب درآورد. این رساله از آن جهت اهمیت دارد که می توان گفت قابل اعتمادترین گزارش درباره? این مناطق، از سوی ابن فضلان ارائه شده است. در سال 1999 (میلادی) فیلم «سیزدهمین سلحشور» با کارگردانی جان مک تیرنان و با شرکت آنتونیو باندراس با چشم‌داشتی به داستان ابن فضلان ساخته شد.

 

 

میرمیران