سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا دانشجویان اندیشه سیاسی دراسلام

ادامه---------

← اسماعیلیه‌
بنابر تعالیم‌ ائمه شیعه ‌ علیها‌السلام، اسماعیلیه ‌ توجه‌ خاص‌ به‌ معانی‌ باطنی‌ آیات‌ قرآن‌ کریم‌ داشتند. اما پیشوایان‌ برخی‌ از فرق‌ اسماعیلیه‌ دامنه تأویل‌ را چنان‌ وسیع‌ دانستند که‌ گمان‌ بردند معنای‌ باطنی‌ آیات‌ در باب‌ احکام‌ می‌تواند به‌ کلی‌ مغایر با ظاهر لفظ و حتی‌ ناقض‌ آن‌ باشد، تا آن‌جا که‌ برخی‌ از آنان‌ گفتند که‌ ظواهر احکام‌ شرع‌ همچون‌ زنجیر و بندی‌ است‌ که‌ بر دست‌ و پای‌ کسانی‌ که‌ از درک‌ معانی‌ باطنی‌ آنها محروم‌ مانده‌اند، زده‌ می‌شود، و این‌ کمترین‌ کیفر آنان‌ است‌، [34] اما این‌ توجه‌ به‌ باطن‌ مانع‌ آن‌ نبوده‌ است‌ که‌ برخی‌ از فرق‌ اسماعیلیه‌ احکام‌ و تعالیم‌ شریعت ‌ را نیز رعایت‌ کنند. مثلاً فرقه بُهْره‌ که‌ در غرب‌ هند ساکنند به‌ احکام‌ شریعت‌ پای‌ بند هستند و فقیه‌ مشهور آنان‌ قاضی‌ ابوحنفیه‌ نعمان‌ بن‌ محمد منصور دارای‌ دو کتاب‌ موسوم‌ به‌ دعائم‌ الاسلام‌ فی‌ ذکر الحلال‌ و الحرام‌ و القضایا و الاحکام‌ و مختصر الا¸ثار فی‌ ماروی‌ عن‌ الائمة الاطهار است‌. [35]
فاطمیون ‌ مصر نیز پای‌ بند به‌ احکام‌ شریعت‌ و از اباحه‌ روی‌ گردان‌ بوده‌اند. پس‌ از اتمام‌ دوره امامت‌ « امامان‌ مستور » و ظهور دولت‌ فاطمی‌ مصر (297ق‌/910م‌) بر اثر اختلافات‌ عقیدتی‌ که‌ میان‌ داعیان‌ اسماعیلی‌ پدید آمد فرق‌ مختلفی‌ در میان‌ این‌ گروه‌ ظاهر شدند و این‌ خود عامل‌ بسیار مهمی‌ در تضعیف‌ و تلاشی‌ دولت‌ فاطمی‌ مصر گردید. برخی‌ از این‌ فرق‌ رسماً طریق‌ اباحه‌ پیش‌ گرفتند.

←← نزاریه
از جمله فرقی‌ که طریق اباحه را پیش گرفتتند؛ فرقه نزاریه ‌ (پیروان‌ المصطفی‌ لدین‌ الله‌، مشهور به‌ «نزار» (د 488ق‌/1095م‌)، فرزند خلیفه فاطمی‌ المستنصر) را می‌توان‌ نام‌ برد. از داعیان‌ بزرگ‌ این‌ فرقه‌، که‌ خود سپس‌ مدعی‌ امامت‌ شد، حسن‌ صباح ‌ است‌. او در قلعه الموت ‌ آغاز قیامت‌ را اعلام‌ نمود و خود را امام‌ منتظر معرفی‌ کرد و سپس‌ حق‌ الله‌ یا احکامی‌ از شریعت‌ را که‌ ناظر به‌ روابط میان‌ خالق‌ و مخلوق‌ بودند از پیروان‌ خود ساقط نمود. از این‌ رو نام‌ این‌ فرقه‌ را مسقطیه ‌ نیز گفته‌اند. [36] اینان‌ معتقد به‌ مراتب‌ هفتگانه مستجیب‌، مأذون‌، داعی‌، حجت‌، امام‌، اساس‌ و ناطق‌ در میان‌ مؤمنین‌ می‌باشند، و ناطق‌ را دارای‌ بالاترین‌ مرتبه‌ در میان‌ خلق‌ و واضح‌ جدید و ناسخ‌ شریعت‌ قدیم‌ می‌دانند. بنابراین‌ در هر زمان‌ حلال ‌ و حرام ‌ شریعت ‌ تابع‌ دستور و نظر ناطق‌ است‌. نزاریه‌ برای‌ احکام‌ شرعی‌ و تکالیف‌ عبادی‌ چون‌ نماز، روزه‌، زکات‌ و حج‌، تأویلات‌ خاص‌ داشتند و می‌گفتند که‌ مقصود از واجبات‌ شرعی‌ قومی‌ است‌ که‌ دوستی‌ آنان‌ واجب‌ است‌، و محرمات‌ عبارتند از قومی‌ که‌ باید آنان‌ را دشمن‌ داشت‌ و از ایشان‌ تبری‌ نمود. [37] [38] [39]

←← قرامطه
یکی‌ دیگر از فرق‌ اسماعیلیه‌ که‌ به‌ اباحه‌ گرایش‌ یافتند، قرامطه ‌ بودند. پیشوای‌ قرامطه‌ که‌ از فرقه مبارکیه ‌ منشعب‌ شدند، قرمطویه‌ یا حمدان‌ قرمط بود. آنان‌ معتقد بودند که‌ محمد بن‌ اسماعیل‌ امام‌ قائم‌ است‌، در عین‌ حال‌ مقام‌ نبوت‌ نیز دارد، و به‌ همین‌ دلیل‌ خود دارای‌ شریعتی‌ است‌ که‌ شریعت‌ پیامبر اسلام‌ صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌اله را نسخ‌ می‌کند. آنان‌ درباره لزوم‌ نسخ‌ شریعت‌ قدیم‌ به‌ وسیله امام‌ قائم‌ به‌ روایاتی‌ نظیر این‌ روایات‌ تمسک‌ جسته‌اند: «اگر قائم‌ ما قیام‌ کند، قرآن‌ را جدید می‌یابید»؛ «اسلام‌ آغازی‌ غریبانه‌ داشت‌ و به‌ زودی‌ همچون‌ آغاز آن‌ غریب‌ خواهد شد، پس‌ خوشا به‌ حال‌ غریبان‌ ». آنان‌ به‌ استناد این‌ روایت‌ که‌ خود نقل‌ کرده‌اند: «خداوند تبارک‌ و تعالی‌ بهشت ‌ آدم ‌ - صلوات‌ خدا بر او - را برای‌ محمد بن‌ اسماعیل‌ قرار داد»، گفته‌اند که‌ خداوند تمامی‌ محرمات ‌ را بر محمد بن‌ اسماعیل ‌ و یاران‌ او حلال‌ کرده‌ است‌. به‌ عقیده قرامطه‌ تأویل‌ این‌ آیه‌ از قرآن‌ کریم‌ که‌ خداوند به‌ آدم‌ و حوا می‌فرماید: «وَکُلا مِنْها رَغَداً حَیْث‌ُ شِئ´تُما وَلاتَقْرَبا هذِه‌ِ الشَّجَرة» [40] این‌ است‌ که‌ شما پیروان‌ محمد بن‌ اسماعیل‌ هر کار که‌ خواهید بکنید و هر چه‌ خواهید بخورید، اما به‌ موسی‌ بن‌ جعفر علیه‌السلام و فرزندان‌ وی‌ و هر که‌ پس‌ از او دعوی‌ امامت ‌ کند نزدیک‌ نشوید. به‌ نظر آنان‌ تمامی‌ احکام‌ الهی‌ دارای‌ ظاهر و باطنی‌ است‌ که‌ عمل‌ به‌ باطن‌ آنها سبب‌ رستگاری ‌ و تمسک‌ به‌ ظاهر آن‌ها موجب‌ هلاکت‌ می‌گردد و رنج‌ ناشی‌ از عمل‌ به‌ ظواهر احکام‌ کمترین‌ کیفری‌ است‌ که‌ اهل‌ ظاهر به‌ آن‌ مبتلا می‌شوند. آنان‌ معتقدند که‌ نماز داشتن‌ اسرار، روزه ‌ پنهان‌ کردن‌ اسرار و حج ‌ دیدار پیروان‌ محمد بن‌ اسماعیل‌ است‌. [41] [42] ناصر خسرو در سفرنامه‌ [43] [44] [45] وقتی‌ که‌ از مشاهدات‌ خود در 443ق‌ در لحساء - مرکز حکومت‌ قرامطه‌ - سخن‌ می‌گوید، یادآور می‌شود که‌ مردم‌ این‌ شهر در عین‌ آنکه‌ اقرار به‌ نبوت ‌ پیامبر اسلام‌ صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌اله دارند، نماز نمی‌خوانند و روزه‌ نمی‌گیرند و گویند بوسعید گفته‌ است‌ که‌ نماز و روزه‌ را از شما برگرفتم‌. در این‌ شهر گوشت‌ همه حیوانات‌ چون‌ گربه ‌، سگ ‌، گاو ، خر و گوسفند به‌ فروش‌ می‌رسد و سگ‌ را نیز همچون‌ گوسفند برای‌ کشتن‌ و خوردن‌ فربه‌ می‌کنند.
گروه‌ دیگری‌ از اسماعیلیه‌ غیاثیه‌اند که‌ پیروان‌ مردی‌ ادیب‌ و شاعر به‌ نام‌ غیاث‌ بوده‌اند. آنان‌ بر اساس‌ کتاب‌ بیان‌ غیاث‌ معتقد بودند که‌ فهم‌ ظاهری‌ احکام‌ فهمی‌ باطل‌ و خطاست‌. خلطیه ‌ نیز نام‌ گروهی‌ از اسماعیلیه‌ بوده‌ است‌ که‌ به‌ اباحه‌ گرایش‌ داشته‌اند. [46] [47]

← کیسانیّه‌
قائلین‌ به‌ امامت‌ و گاه‌ الوهیت‌ محمد بن‌ حنفیه‌ را کیسانیه ‌ نامند. در میان‌ کیسانیه‌ نیز 3 فرقه‌، حمزیه ‌، جناحیه ‌ یا حارثیه ‌ و بیانیه ‌ به‌ اباحه‌ گرایش‌ یافتند. حمزیه‌ پیروان‌ حمزة بن‌ عمارة بربری‌ بودند. او بر این‌ عقیده‌ بود که‌ هر کس‌ که‌ امام‌ را بشناسد از قید رعایت‌ واجبات‌ و محرمات‌ دین‌ آزاد خواهد بود. گفته‌اند که‌ او با دختر خود ازدواج‌ کرد. [48] [49] گروه‌ دیگر از کیسانیه‌ که‌ از یاران‌ عبدالله‌ بن‌ حارث‌ بودند حارثیه‌ یا جناحیه‌ نامیده‌ شدند. جناحیه‌ را نیز اعتقاد بر این‌ بود که‌ هر کس‌ که‌ امام‌ را بشناسد هر کار که‌ خواهد، می‌تواند انجام‌ دهد و هیچ‌ گناهی‌ بر او نیست‌. آنان‌ عبادات‌ را اسامی‌ مردانی‌ از اهل‌ بیت‌ علی‌ علیه‌ السلام‌ که‌ محبت‌ آنان‌ واجب‌ است‌ می‌دانستند، و محرمات‌ را اسامی‌ دشمنان‌ اهل‌ بیت‌ آن‌ حضرت‌ که‌ بغض ‌ و دشمنی ‌ آنان‌ ضروری‌ است‌، می‌شمردند. [50] [51] گروه‌ دیگر از کیسانیه‌ پیروان‌ بیان‌ بن‌ سمعان‌، موسوم‌ به‌ بیانیه‌ بودند. طایفه‌ای‌ از آنان‌ معتقد بودند که‌ قسمتی‌ از شریعت ‌ اسلام ‌ به‌ وسیله‌ بیان‌ نسخ‌ شده‌ است‌ و از این‌ رو نسبت‌ به‌ برخی‌ از محرمات ‌ و واجبات ‌ بی‌ اعتنا بودند. [52]

← راوندیه
فرقه‌ای‌ از شیعیان‌ عباسی‌ را راوندیه ‌ (ح‌ 150ق‌/767م‌) گویند که‌ در میان‌ آنان‌ گروهی‌ موسوم‌ به‌ ابومسلمیه‌ به‌ اباحه‌ گرایش‌ یافتند. ابومسلمیه‌ به‌ ادامه حیات‌ و امامت‌ ابومسلم‌ خراسانی‌ قائل‌ شدند و شناخت‌ امام‌ را برای‌ رستگاری‌ کافی‌ می‌دانستند و خود را از قید رعایت‌ واجبات‌ و احتراز از محرمات‌ آزاد می‌انگاشتند. [53]

← صوفیه‌
در میان‌ گروه‌هایی‌ از صوفیه ‌ نیز گرایش‌های‌ اباحی‌ و مخالف‌ با موازین‌ شرعی‌ دیده‌ می‌شود. یکی‌ از رسائل‌ مهمی‌ که‌ بر رد صوفیه‌ اباحی‌ مذهب‌ نگاشته‌ شده‌ است‌، رساله‌ای‌ است‌ تحت‌ عنوان‌ «کتاب‌ یذکر فیه‌ حماقة اهل‌ الاباحة» از محمد بن‌ محمد غزالی‌ . او در این‌ رساله‌ [54] 8 شهبه ‌ از شبهات‌ اهل‌ اباحه‌ در میان‌ صوفیان‌ را مطرح‌ ساخته‌ و به‌ پاسخ‌ گویی‌ پرداخته‌ است‌. شبهات‌ مزبور که‌ در حقیقت‌ خلاصه توجیهات‌ صوفیه اباحی‌ مذهب‌ است‌، از این‌ قرارند: 1. خداوند از طاعت ‌ بندگان ‌ بی‌نیاز است‌؛ 2. حق‌ تعالی‌ کریم ‌ و رحیم ‌ است‌ و به‌ همه بندگان‌، حتی‌ گنهکاران‌ به‌ دیده رحمت ‌ می‌نگرد؛ 3. مقصود از احکام‌ شریعت‌، پاک‌ شدن‌ انسان ‌ از شهوات‌ نفسانی‌ است‌ و چون‌ این‌ کیفیات‌ ذاتی‌ و فطری‌ انسان‌ است‌، با ریاضت ‌ و پرهیزکاری‌ زایل‌ نمی‌شود؛ 4. به‌ سبب‌ عارض‌ شدن‌ بعضی‌ حالات‌ و حصول‌ برخی‌ کیفیات‌ باطنی‌ در نتیجه ریاضت‌، بر کسانی‌ این‌ گمان‌ باطل‌ دست‌ می‌دهد که‌ به‌ نهایت‌ کار رسیده‌ و به‌ حق‌ واصل‌ شده‌اند، و طبعاً بعد از وصول‌ به‌ مقصد، پرداختن‌ به‌ وسیله‌ امری‌ عبث‌ و باطل‌ است‌؛ 5. کسانی‌ دیگر، که‌ در پی‌ مجاهدت‌ها و ریاضت‌های‌ مداوم‌ به‌ کمال‌ نفسانی‌ رسیده‌ و از شهوات‌ و رذایل ‌ اخلاقی‌ پاک‌ شده‌اند، گمان‌ می‌برند که‌ بر تمامی‌ اسراسر عبادات‌ واقفند و چیزی‌ از این‌ اسرار بر ایشان‌ پوشیده‌ نیست‌، و همین‌ تصور موجب‌ گمراه‌ شدن‌ آنان‌ می‌گردد؛ 6. چون‌ سعادت ‌ و شقاوت‌ بسته‌ به‌ تقدیر ازلی‌ است‌ پس‌ سعی‌ و مجاهدت‌ بنده‌ در قیام‌ و طاعات‌ و اجتناب‌ از معاصی‌ بی‌فایده‌ است‌؛ 7. آدمی‌ چون‌ گیاهی‌ است‌ که‌ با مردن‌ نابود می‌شود و دوزخ ‌ و عقاب‌ و ثواب ‌ و حساب‌ دروغ‌ و تلبیس ‌ است‌؛ 8. درویش‌ کسی‌ است‌ که‌ از همه‌ چیز، درویش‌ و تهی‌ دست‌ باشد، حتی‌ از ثمرات‌ نماز، روزه‌، ثواب‌ و از امید رسیدن‌ به‌ بهشت‌.
عبدالرحمان‌ جامی ‌ در نفحات‌ الانس‌ صوفیان‌ اباحی‌ مذهب‌ را «متشبه‌ مبطل‌ به‌ صوفیان‌ «یا باطنیه‌ و مباحیه‌ نامیده‌ است‌ و می‌گوید آنان‌ خود را در زمره صوفیان‌ اظهار کنند ولی‌ نسبت‌ به‌ عقاید و احوال‌ و اعمال‌ ایشان‌ بیگانه‌ باشند و گویند پای‌ بندی‌ به‌ احکام‌ شرع‌ ویژه عوام‌ است‌، زیرا که‌ نهایت‌ فهم‌ و دید آن‌ها در درک‌ ظواهر اشیاء است‌، اما اهل‌ طریقت‌ و حقیقت‌ برتر از آنند که‌ به‌ رسوم‌ ظاهر مقید شوند و تمامی‌ همت‌ آنان‌ به‌ مراعات‌ حضور باطن‌ است‌. [55] اینان‌ بر این‌ اعتقادند که‌ احکام‌ شریعت‌ برای‌ تهذیب‌ نفس‌ و وصول‌ به‌ حق‌ است‌ و گویند چون‌ ما را وصال‌ حق‌ نصیب‌ شده‌ است‌ دیگر حاجت‌ به‌ رعایت‌ احکام‌ شرع‌ نیست‌ و تکلیف‌ از ما برداشته‌ شده‌ است‌. [56] این‌ همان‌ شبهه پنجمی‌ است‌ که‌ غزالی ‌ نیز از آن‌ یاد می‌کند. به‌ هر حال‌ این‌ نکته‌ گفتی‌ است‌ که‌ در آثار مهم‌ صوفیه‌ و در سخنان‌ بزرگان‌ و مشایخ‌ آنان‌ اباحی‌ مذهبان‌ همواره‌ مورد نکوهش ‌ بوده‌اند، و رعایت‌ شریعت ‌ تا آخرین‌ لحظه حیات‌ شرط توفیق‌ در طریقت‌ دانسته‌ شده‌ است‌. [57] [58]

← سایر فرق‌ اسلامی
در میان‌ سایر فرق‌ اسلامی‌، که‌ اغلب‌ اهل‌ تسنن ‌ بوده‌اند نیز گرایش‌ به‌ اباحه‌ دیده‌ می‌شود. به‌ گفته سمعانی ‌ در الانساب‌ [59] برخی‌ اشخاص‌ از آن‌ روی‌ که‌ شافعی ‌، بازی‌ شطرنج ‌، و مالک‌، اتیان‌ زنان‌ از دُبُر و ابوحنیفه‌، شرب‌ نبیذ را مجاز دانسته‌اند، ارتکاب‌ قمار و لواط و نوشیدن‌ شراب ‌ را بر خود مباح‌ می‌دانند.
خرم‌ دینیه‌ (یا خرمیه ‌ یا سرخ‌ جامگان‌ )، مقنعیه ‌ (یا مبیضه ‌)، حلمانیه ‌ و کرامیه ‌ را نیز می‌توان‌ از جهاتی‌ در شمار اباحیه‌ قرار داد. دو گروه‌ اصلی‌ خرم‌ دینیه‌ موسوم‌ به‌ بابکیه ‌ و مازیاریه ‌، گرچه‌ به‌ ظاهر مسلمان ‌ بودند و به‌ ساختن‌ مساجد و اقامه نماز در آن‌ها می‌پرداختند، اما در ماه‌ رمضان ‌ روزه ‌ نمی‌گرفتند و در پنهان‌ نماز نمی‌گزاردند و از فواحش‌ و محرمات‌ پرهیز نداشتند و ارتکاب‌ آنها را بر خود مباح‌ می‌دانستند. [60] [61]
مقنعیه‌ پیروان‌ المقنع‌ (د 163ق‌/780م‌) بودند که‌ محرمات‌ را بر پیروان‌ خویش‌ مباح‌ و واجبات‌ را از آنان‌ ساقط کرده‌ بود. [62] حلمانیه‌ پیروان‌ ابوحلمان‌ دمشقی‌ (د 340ق‌/951م‌) بودند و او معتقد به‌ حلول‌ خداوند در صورت‌های‌ زیبا بود و هر جا که‌ صورتی‌ زیبا می‌دید در برابر او سجده‌ می‌کرد. ابوحلمان‌ می‌گفت‌ که‌ اگر کسی‌ خداوند را آنگونه‌ که‌ من‌ توصیف‌ می‌کنم‌ بشناسد، هیچ‌ چیز بر او حرام ‌ نخواهد بود و هر کار لذت‌ بخشی‌ را می‌تواند انجام‌ دهد و هر غذایی‌ را که‌ بخواهد می‌تواند بخورد. [63] کرامیان‌ پیروان‌ ابوعبدالله‌ کرام‌ (د 255ق‌/896م‌) بودند و می‌گفتند که‌ جمله گناهان‌، جز خوردن‌ شراب‌ را، در پنهان‌ می‌توان‌ انجام‌ داد. از ابوعبدالله‌ کرام‌ نقل‌ شده‌ است‌ که‌ گفت‌: من‌ جمله کبائر را بر شما مباح‌ کردم‌، جز خمر را. او لواط با کفار و مشرکان ‌ و مجوس ‌ و یهود و نصاری ‌ را عبادت ‌ می‌دانست‌. به‌ اعتقاد اینان‌ هر گناه‌ که‌ کرام می‌ کند برای‌ او حسنه ‌ نویسند، و هر نیکی‌ که‌ دیگری‌ کند برایش‌ گناه ‌ نویسند

 

میرمیران


آل مشعشع یکی از کسانی است که ادعای مهدویت کرده است.


تلفظ واژه



مشعشع به ضم میم و فتح شین و سکون عین و فتح شین می‌باشد.

تبار شناسی آل‌مشعشع



خاندانی از سادات علوی موسوی که رئیس آنان سید محمد بن فلاح بن بقیة الله هست که در سال 848 ه. ق در خوزستان دعوت مهدویت کرد.

زمینه سازی برای ادعای مهدویت



این مرد سخت در سلک طلاب علوم دینی و شاگرد شیخ احمد بن فهد بود. پس از این که این داعیه در او پیدا شد جمعی از عرب بدو گرویدند و با وی به غارت و تاخت‌ وتاز پرداختند.
او با امراء و حکام بعضی بلاد عراق عرب و خوزستان جنگ‌ها کرد تا کارش قوت گرفت و بر بسیاری از شهرهای عراق و خوزستان و فارس مستولی گشت.
و در سال 875 ه. ق در گذشت

جانشینان آل‌مشعشع



بعد از در گذشت آل‌مشعشع سلطان محسن به جای او نشست؛ او مردی علم دوست بود چنان که شمس الدین محمد استرآبادی حاشیه خود بر تجرید را بنام او نگاشت.
پس از او علی و ایوب به فرمانروایی رسیدند که آن دو را شاه اسماعیل اول صفوی در سال 914 منکوب و به قتل رسانید.

میرمیران


بَیانیّه، فرقه ای از غالیان شیعی پیرو بیان (بنان) بن سَمعان تمیمی نَهدی است.


عقیده فرقه بیانیّه در مورد امامت



به عقیده این فرقه، ابوهاشم عبدالله بن محمد بن حنفیه به امامت بیان بن سمعان تصریح کرده و او را پس از خود امام خوانده است. بدین قرار، بیانیه از جمله کسانی هستند که امامت را از خاندان بنی هاشم و آل علی علیهم‌السلام خارج ساخته و کس دیگری را به امامت برگزیده اند. اینان در دسته بندی فرق شیعه، از جمله کَیْسانیه محسوب می‌شوند که پس از حضرت علی علیه‌السلام، به امامت محمد بن حنفیه و پس از او به امامت ابوهاشم معتقد بوده اند. [1]

خروج بیان و مغیره



به نوشته طبری، [2] بیان و مُغیره بن سعید خروج کردند و خالد بن عبدالله قسری، حاکم کوفه در زمان هشام بن عبدالملک، آنان را کشت. بنا به یکی از روایات طبری خالد، مغیره و بیان را گرفت و کشت. در روایت دیگرِ طبری [3] که مفصلتر است خالد آنان را با شش یا هفت تن دیگر که خروج کرده بودند، گرفت و‌ به‌طور وحشتناکی آتش زد. روایت اول که ذکری از خروج بیان و مغیره نمی‌کند، نسبت به روایت بعدی ترجیح دارد، زیرا بسیار بعید است که تنها شش یا هفت نفر بتوانند در زمان حاکم مقتدری چون خالدبن عبدالله و خلیفه جباری مانند هشام بن عبدالملک خروج کنند. ابن قتیب ه نیز در عیون الاخبار، [4] هنگام سخن گفتن از کشته شدن آن دو، به خروج آنان اشاره ای نکرده است. سعد بن عبدالله اشعری [5] نیز می‌نویسد که خالد، مغیره را خواند و خواست تا توبه کند ولی مغیره نپذیرفت و خالد او را کشت. در اغانی [6] روایتی هست که به موجب آن «جعفریه» با شعار «لبّیکَ جعفر» (ظاهراً مرادشان امام صادق علیه‌السلام بوده است) بر خالدبن عبدالله خروج کردند. خالد که در حال خطابه بر منبر بود به وحشت افتاد، مردم نیز نزد آنان گرد آمدند و سرانجام این خروج کنندگان دستگیر شدند. ادامه روایت همان است که در روایت طبری هست. مشابهت این دو روایت ـ و خصوصاً تعبیر «خَرَجوا فی التّبابین» یا اَلْبَیانیّین ـ این نکته را متبادر می‌کند که بیان و مغیره سردمدار این شورش بودند، درحالیکه بیان و مغیره از اتباع امام صادق نبوده اند. از طرفی، واقدی [7] خروج بیان بر خالد قسری را به نام محمدبن عبدالله دانسته و حال آن‌که قیام محمدبن عبدالله در سال 145 بر منصور عباسی بوده است. [8]

عقاید بیان



بیان را از غلات شمرده اند، زیرا او به الوهیت حضرت علی علیه‌السلام معتقد بود و می‌گفت که در وجود علی علیه‌السلام جزئی الهی حلول کرده و با جسد او یکی شده است؛ نیز بر آن بود که علی علیه‌السلام از غیب خبر می‌داده و با همین علمِ غیب در جنگها شرکت می‌کرده و پیروز می‌شده است. او این سخن حضرت علی علیه‌السلام را که «در خیبر را نه با نیروی جسمانی، بلکه به قدرت ملکوتی از جای کندم» شاهد بر ادعای خود گرفته است. [9] [10] به نظر بیان، آن نیروی ملکوتی در نفس علی علیه‌السلام مانند چراغ در چراغدان بوده و نور الهی نیز مانند روشنایی چراغ است. بیان می‌گفت که جزئی از خداوند به گونه ای از تناسخ به او منتقل شده، ازینرو شایستگی امامت و خلافت را یافته است و، این جزء الهی همان است که در آدم بود و به جهت آن شایستگی پیدا کرد تا فرشتگان بر او سجده برند. او همچنین مراد از آیه «هل یَنْظُرُون الاّ اَنْ یَأتِیَهُمُ اللهُ فی ظُلَلٍ من الغَمامِ» [11] را حضرت علی علیه‌السلام می‌دانست که در توده‌هایی از ابر خواهد آمد در حالیکه رَعْدْ بانگ او و برق تبسّم اوست. [12]

← بیان بن سمعان یکی از مُشبّهه
بیان بن سمعان از مُشبّهه بود و خداوند را دارای صورت و وجه می‌دانست و قائل بود که جسم خداوند از میان می‌رود و تنها صورتش بر جای می‌ماند، و به دو آیه «... کُلُّ شَی ءٍ هالِک اِلاّ وَجَههُ...» [13] و «وَیَبقی " وَجهُ رَبَّکَ ذوالجَلالِ وَ الاْ ِکرامِ» [14] استناد می‌کرد. [15] به نوشته بغدادی، [16] بیان معتقد بود که خداوند مردی ازلی و از نور است. او بر آن بود که اسم اعظم را می‌داند و می‌تواند با آن، سپاهیان را شکست دهد و نیز با آن ستاره زهره را خطاب می‌کند و زهره به او جواب می‌دهد. [17] به گفته نشوان حمیری [18] [19] نیز بیان معتقد بود که معبودش به صورت انسان است و ستارگان را می‌خواند و آنان به او پاسخ می‌دهند. به نوشته ابن اثیر، [20] بیان، علی و حسن و حسین علیهم‌السلام و محمدبن حنفیه و پس از او پسرش ابوهاشم را خدا می‌دانست.

← اعتقاد بیانیه در مورد غیبت
بیانیه معتقد بودند که پس از غیبت محمدبن حنفیه، وصیت به پسر او، ابوهاشم عبدالله بن محمد، می رسد و این وصیت، وصیت پس از مرگ نیست بلکه وصیت در حال حیات است، چنانکه رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، علی علیه‌السلام و دیگران را در غزوات خود در مدینه جانشین می‌ساخت. بدین ترتیب، او حجت خدا بر خلق است و مردم باید از او اطاعت کنند. [21] به گفته سعدبن عبدالله اشعری [22] گروهی از بیانیه می‌گویند که ابوهاشم همان امام قائم است که مرده است ولی باز خواهد گشت و امامت را به عهده خواهد گرفت و مالک روی زمین خواهد شد و پس از او وصی دیگری نخواهد بود. به نوشته نوبختی، [23] بیان پس از فوت ابوهاشم دعوی نبوت کرد. بیانیه نیز معتقد بودند که ابوهاشم، بیان را «نبی» ساخت و آیه «ه"ذا بَیانٌ للِنّاس...» [24] دلالت بر نبوت بیان دارد. [25] بر اساس روایات، بیان، نامه ای به امام باقر علیه‌السلام نوشت و او را دعوت کرد تا به نبوتش اقرار کند. امام باقر علیه‌السلام آورنده نامه، عمربن عفیف اَزدی، را توبیخ کرد. [26] [27] [28]

دیدگاه ائمه شیعه در مورد فرقه بیانیه



اخبار مذکور در رجال کشی دلالت بر مطرود بودن بیان از نظر ائمه شیعه دارد. در روایتی از امام رضا علیه‌السلام آمده است : «بیان بر علی بن حسین دروغ می‌بست و خداوند طعم گرمی آهن را به او چشانید».

 

مـــــــــیرمــــــــــــیران


اهل حق یا یارسان[1] نام مسلکی است عرفانی که در سده هفتم هجری توسط سلطان اسحاق بنیان گذاشته شده‌است.

 

 

تاریخچه

درباره? تاریخچه? مسلک اهل حق بین محققان اختلاف نظر وجود دارد.

مکری مسلک اهل حق را یکی از رشته‌های انشعابی و وابسته به مذهب تشیع می‌داند. او معتقد است این مسلک مجموعه‌ای است از عقاید و آرای خاصی که از عهود سالفه وجود داشته و بعدها با ذخائر معنوی اسلام و اساطیر ایران قدیم و افکار فرق غالی که در مناطق غرب ایران پراکنده بوده‌اند، در هم آمیخته و در برخورد با حوادث، در زمان‌های مختلف، اشکال گوناگونانی به خود گرفته‌است. اما بر حسب سنت خود پیروان حقیقت، این طریقه دنباله? نوعی احساس ژرف مذهبی است که سینه به سینه از سلف به خلف می‌رسیده و نیز دنباله? همان اصولی بوده‌است که شاه مردان حق علی بن ابی‌طالب به سلمان و به عده‌ای از یاران نزدیک خود آموخته‌است.[2]

صفی‌زاده در این باره در دانشنامه نام‌آوران یارسان می‌نویسد: بنا به نامه سرانجام، این مسلک از روز ازل پی ریزی شده‌است.[3] ولی از اسناد و مدارک خطی چنین برداشت می‌شود که این مسلک در قرن دوم هجری توسط بهلول کوفی و یارانش با استفاده از عقاید و ذخایر معنوی ایران مانند؛ آیین زردشتی و مانوی و بهره‌گیری از دین اسلام و آیین مسیحی و کلیمی و افکار فرقه‌های غالی پس از اسلام پی‌ریزی شده‌است. ولی صفی‌زاده خود معتقد است پیدایش مسلک اهل حق نوعی ایستادگی در برابر اعراب بوده‌است.[3]

مینورسکی مسلک اهل حق را مشتق شده از مذهب شیعه می‌داند که سرانجام منجر به تشکیل یک سیستم مذهبی مجزا شده و در اساس آن افراط‌گرایی شیعه قابل مشاهده‌است.[4]

نورعلی الهی در کتاب برهان‌الحق، مسلک اهل حق را وابسته به مذهب شیعه اثنی عشری جعفری می‌داند.[5]

خواجه‌الدین ریشه مسلک اهل حق را نامشخص دانسته و می‌نویسد: در کتب قدیمه مربوط به ادیان، مانند الفرق بین الفرق و ملل و نحل شهرستانی که از آثار قرن پنجم و ششم می‌باشند، نامی از این فرقه برده نشده‌است. همچنین پیروان این فرقه سعی می‌کردند اسرار خود را فاش نکنند و این امر سبب گردیده کسی از تاریخ پیدایش مرام اهل حق اطلاعی نداشته باشد. او معتقد است برخی از اعتقادات پیروان اهل حق که پایه و اساس مرام اهل حق را تشکیل می‌دهند، از نظر اسلام مطرود است و معتقد بودن به این گونه عقاید سبب جدایی مسلک اهل حق از اسلام گردیده‌است. او در ادامه می‌گوید: ولی پیروان اهل حق پیدایش مسلک خود را از عالم الست می‌دانند.[6]

گروه دیگری از نویسندگان معتقدند گر چه اهل حق خود را مسلمان و شیعه می‌داند و مانند شیعیان به ائمه هدی اعتقاد دارند، ولی اساس مذهب آن‌ها صرفاً اسلامی نیست. بلکه مرام آن‌ها مجموعه‌ای است از عقاید و تعالیمی که تحت تأثیر افکار زرتشتی، مسیحی، مانوی و کلیمی بوده‌است. آن‌ها نشانه? بارز تشیع در این مسلک را اعتقاد به وجود حضرت علی می‌دانند، ولی معتقدند ایمان و اعتقاد پیروان اهل حق درباره حضرت علی (ع) از حد متعارف خارج شده و به درجه غلو رسیده‌است.[7]

بنیان‌گذاری

بر طبق کلام سرانجام (کتاب مقدس اهل حق)، مسلک اهل حق از روز ازل وجود داشته و تعلیماتش به صورت سِر نزد انبیا و اولیا بوده و در هر دوران به گروه معدودی از یاران محرم منتقل شده‌است. تا اینکه در قرن هفتم هجری، سلطان اسحاق آن اسرار ازلی را به صورت قانون به یارانش ابلاغ کرد، از این رو، بنیانگذار این مسلک محسوب می‌شود.[8]

یاران: یاران سلطان اسحاق به گروه‌های زیر تقسیم شده‌اند: هفتن، هفتوانه، هفت نفر اهل قول طاس، هفت هفتوان، چهل تن، چهل چهل تنان، هفتاد و دو پیر، نود و نه پیر شاهو، شصت و شش غلام کمربند زرین، هزار و یک غلام خواجه صفت، بیور هزار غلام و بی ون غلام.[9]

هفتن: مخفف هفت تن است، که از یاران طبقه? اول سلطان اسحاق محسوب می‌شوند. آن‌ها برای هدایت مردم، در هر دورانی در قالب انبیا و خاصان ظاهر می‌شوند.[10]

هفتن دارای مقام هفت مَلک مقرب‌اند و نام آن‌ها به شرح زیر است:

  • پیر بنیامین (هم مقام و هم ذات جبرئیل مامور هدایت جهت رستگاری) سمت پیری بر عموم اهل حق را داشته‌است.
  • داود (هم مقام اسرافیل مأمور نفخ صور جهت بیداری) سمت دلیلی بر عموم اهل حق را عهده دار بود.
  • سومین یار سلطان، پیرموسی بود که سمت دفترداری و منشی سلطان را برعهده داشت. او هم ذات میکائیل بود که مأمور ثبت اعمال است.
  • مصطفی داودان (هم ذات عزرائیل مامور غضب و قبض روح) ریاست امور انتظامات را عهده دار بود.
  • خاتون دایراک ملقب به خاتون رمزبار (هم مقام حورالعین) علاوه بر اینکه مادر سلطان بود، شفیع یاران و رئیس جامعه نسوان اهل حق نیز بود.
  • شاه ابراهیم و بابا یادگار (شاه یادگار) نیابت سلطنت عرفانی سلطان را داشته‌اند، از آنجایی که سلطان خودش لقب شاهی معنوی داشت آنان را هم شاه خطاب کرد. شاه ابراهیم هم مقام عقیق (ملک طیار) و بابایادگار هم مقام ایوت می‌باشد.[11]

تاریخچه سیاسی

پیروان این کیش آداب و آیین‌های خود را در خفا به جا می‌آوردند و در طول تاریخ از فعالیت در امور سیاسی پرهیز کرده‌اند با این حال، طی قرن‌ها شاهد موارد زیادی از فشار و آزار و اذیت اکثراً از جانب مسلمانان و یا حکومت‌ها بوده‌اند. آنها می‌گویند پس از انقلاب اسلامی، فشار بر جامعه یارسان افزایش یافته و پیروان این کیش دچار محرومیت‌ها و تبعیض‌های زیادی شده‌اند.[12]

خودسوزی‌های اعتراضی

در ماه خرداد سال 1392 هجری خورشیدی، سبیل یک زندانی یارسانی به نام کیومرث در زندان همدان به زور تراشیده شد که این اقدام، توهین به آداب و رسوم پیروان این کیش به شمار می‌رود. پس از این واقعه، یکی از جوانان یارسانی همدان به نام حسن رضوی، به نشانه اعتراض در مقابل فرمانداری همدان اقدام به خودسوزی کرد که بر اثر شدت جراحات ناشی از سوختگی چندین روز بعد در بیمارستان درگذشت.[12]

در بامداد چهاردهم خرداد (چهارم ژوئن) همان سال، یکی دیگر از پیروان یارسان به نام نیکمرد طاهری در برابر دوربین، خود را آتش زد و ساعتی بعد جان باخت.[12]

در پی این خودسوزی‌ها و رفتارهای توهین‌آمیز عده‌ای از پیروان آیین یارسان تجمع اعتراضی برگزار کردند که البته در سخنان‌شان تاکید کردند که خواسته‌هایشان سیاسی نیست و تنها خواهان ملاقات با مسئولان برای مذاکره در جهت جلوگیری از رفتارهای توهین آمیز با پیروان یارسان و نقض حقوق‌شان‌اند.[12]

در بامداد شنبه پنجم مرداد (27 ژوئیه) همان سال، یکی دیگر از پیروان کیش یارسان در نزدیکی مجلس شورای اسلامی ایران اقدام به خودسوزی کرد.[13]

گروه‌های مختلف اهل حق

به گفته? دائرةالمعارف تشیع، در آغاز ایجاد مسلک اهل حق پیروان آن وحدت عقیده داشته‌اند. با گستردگی جماعت اهل حق و مهاجرت ایلات به دیگر مناطق به تدریج اختلافات میان اهل حق شروع شد و پیروان آن به گروه‌های مختلفی تقسیم شدند. علت این اختلاف‌ها عبارتند از: نقل سینه به سینه کلام‌ها، دسترسی نداشتن پیروان به کلام‌های مؤثق، سودجویی برخی از پیشوایان محلی، تفاوت زبان، ملیت، رسوم قومی و اجتماعی پیروان و بی‌سوادی اکثریت پیروان.[14]

گروهی از اهل حق معتقدند دین آن‌ها دین یاری است و سلطان اسحاق «در آن دوران» اسرار الهی را به صورت قوانین و ارکان اهل حق به یاران ابلاغ نمود.[15] از این رو ارتباطی با دیگر ادیان ندارند.

به گفته? دائرةالمعارف تشیع، گروهی دیگر در اثر آمیزش با فرق دیگر، عقاید خود را با اعتقادات آن‌ها یکی دانسته‌اند، گر چه خود را یارسان می‌نامند، ولی عملاً از نظر اعتقادی، گروهی از آن‌ها علی‌اللهی و گروهی دیگر شیطان‌پرست هستند.[16]

به گفته? دائرةالمعارف تشیع، گروهی دیگر خود را تابع مذهب شیعه اثنی عشری جعفری می‌دانند و معتقدند آئین حقیقت، دین نیست و مسلک اهل حق تابع مذهب اثنی عشری جعفری است.[17][18]

به گفته? تحفه ناصری، پیروان اهل حق به نام‌های مختلف اهل حق، یارسان، نصیری، اهل طایفه، علی‌اللهی و شیطان‌پرست معروف‌اند.[19] اما پیروان این آئین می‌گویند آنها یارسان یا اهل حق هستند و گروهی، به اشتباه آنان را علی‌اللهی یا شیطان‌پرست می‌خوانند.[1]

بر اساس نگاهی به تاریخ و فلسفه اهل حق یارسان نام بومی و ایرانی پیروان دین اهل حق یا همان علی اللهی است. پیروان کیش یارسان که فارس زبانان آنها را بیشتر به نام علی‌اللهی می‌شناسند بیشتر ساکن بخش باختری استان کرمانشاه ایران هستند. کیش یارسان آمیزه‌ای است از دینهای زرتشتی و بودایی و اسلام. آنها مانند بوداییان به وازایش باور دارند یعنی بر این باورند که ما پس از مرگ در پیکر دیگری دوباره زاییده می‌شویم. مناطق گوران و لرستان مرکز اصلی پیدایش آئین یارسان یا اهل حق است.[20]

گسترش در ایران

پیشینه پیروان این مسلک در استان کرمانشاه با قومیت کرد می‌باشد،[21] ولی اقلیتی را از بین اقوام آذری، فارسی زبانان و لر تشکیل می‌دهند.[21] جمعیت پیروان اهل حق در ایران در محدوده 2 میلیون برآورد می‌شود.[21] گسترش مسلک یارسان در ایران به شرح زیر است:[22]

استان کرمانشاه

شهرستان کرمانشاه و روستاهای گربان، روستاهای منطقه عثمانوند و سان رستم، برخی از روستاهای توابع مایدشت، و روستاهای منطقه بیلوار به نامهای: میان دربند، بالا دربند، پشت دربند.

شهرستان اسلام‌آباد غرب و حومه آن

سودان علیا و سفلی، چُنگُر حدود شصت الی هفتاد روستا از کل روستاهای کوزران سنجابی که حدود 135 روستا می‌باشد، و 56? ساکنان خود کوزران پیرو مرام اهل حق می‌باشند، احتمالاً چهل هزار نفر از مردم اسلام‌آباد و حومه آن پیرو این مذهبند.

شهرستان کرند غرب و توابع آن از عمده ترین مراکز اهل حق است. علاوه بر شهر کرند ساکنان قریب به 120 روستای تابع دهستان گهواره به جز چند روستا که پیرو مذهب شافعی می‌باشند، اهل حق هستند. از روستاهای معروف منطقه کرند: حریر، سرمیل، سرخه لیزه، گهواره، بیامد، بروند، قلعه زنجیر، گردکان گور، گورا جوبو توت شامی را می‌توان نام برد. جمعیت اهل حق در منطقه کرند 150 هزار نفر تخمین زده می‌شود. علاوه بر این روستاهای بیونیش (بیونیژ) در حدود 15 روستا همگی اهل حق هستند که جزو کرند می‌باشند.

سر پل ذهاب

بیش از 20? سکنه این شهر پیرو مسلک اهل حق می‌باشند و حداقل 23 روستا از حومه آن نیز همین مسلک را دارند. از روستاهای معروف: پس پس، رشید عباس دول الیاس، جلالوند سفلی، بَلَوان و روستاهای قَرَه بُلاغ و روستاهای تابع دهستان بزمیر آباد را می‌توان نام برد. روستاهای حومه شهر در شعاع مساحت ده کیلومتری شهر قرار دارند ولی روستاهای دهستان بزمیر آباد (پشت تنگ) بیش از چهل کیلومتر از شهر فاصله دارند.

قصر شیرین

گر چه هنوز همه سکنه شهر و روستاهای حومه قصر شیرین مورد تحقیق قرار نگرفته‌است ولی به نظر می‌رسد بیش از ده درصد مردم آن بر مرام اهل حق می‌باشند.

صحنه (کرمانشاه) و دینور

حدود سی الی چهل درصد مردم صحنه پیرو مذهب اهل حق هستند و بسیاری از روستاهای حومه آن همین مرام را دارند. جمعیت اهل حق در بخش دینور نیز قابل توجه‌است.

کنگاور و اسدآباد

جمعیت اهل حق در روستاهایی از کنگاور و اسدآباد نیز قابل توجه‌است..

استان لرستان

در قسمتهایی از نواحی تابعه استان لرستان نیز فرقه اهل حق به طور پراکنده سکونت دارند. از جمله این مناطق که عموماً روستایی هستند بلوران واقع در جاده اسلام‌آباد غرب، پل دختر و نیز حومه گراب و روستاهایی از توابع نورآباد، قسمت‌هایی از بوالوفا و بخشی از طایفه ذوالنور اهل حق بوده‌اند. گرچه در این منطقه تحول چشمگیری صورت گرفته و با گرایش‌های روزافزونی که به سمت انجام فرایض دینی دیده می‌شود دیگر این فرقه پایگاه فرهنگی و اجتماعی مناسبی در بین مردم ندارد.

استان آذربایجان شرقی

در بخش ایلخچی از قصبات معروف تبریز عده‌ای از طرفداران «فرقه اهل حق» سکونت دارند. طبق تحقیقات به عمل آمده اهل حق‌های این ناحیه معروف به گورانی هستندکه به نظر می‌رسد از منطقه گوران به مرکزیت گهواره (کرند غرب) در گذشته‌های دور به این سمت مهاجرت کرده باشند.

تهران و مازندران

در هشتگرد، رودهن، بومهن و خود تهران، مراکزی وجود دارد که در آن اهل حق‌ها ساکن اند. همچنین بخشی از مردم کلاردشت، کجور و روستاهای پول و فیروز کلاً از توابع کجور اهل حق می‌باشند.

استان زنجان و همدان

در ناحیه اسدآباد (همدان) و قسمتهایی از توابع آوج و رزن حد فاصل همدان و زنجان کم و بیش جمعیت اهل حق به صورت پراکنده سکونت دارند.

دیگر کشورها

کردستان عراق

در سراسر کردستان عراق بویژه در استان‌های کرکوک و استان سلیمانیه پیروان کیش یارسان با نام کاکه ایی وجود دارند. با عناوین مختلف، علاوه بر فرقه اهل حق فرقه‌های دیگر نیز در این نواحی موجود بوده که ریشه در فرهنگ یارسانی دارند.[23]جمعیتی بالغ بر 200،000 نفر در عراق[21] تخمین زده شده است.

ترکیه

در ترکیه فرقه‌هایی وجود دارند معروف به بکتاشیه (بگتاشی) و علویان (ترکیه) و در دوره‌ای نبض قدرت سیاسی ـ نظامی ترکیه را در دست داشته‌اند. فعلاً عبادتگاه آنها تکیه نام دارد. اهل حق‌های ایران آنها را یکی از شاخه‌های اهل حق می‌دانند. جمعیت 50،000 در ترکیه تخمین زده شده است.[21]

آمار دقیقی از جمعیت علویان در ترکیه در دست نیست. اساسی‌ترین دلیل این موضوع می‌تواند آزارها و رنجش‌های تاریخی گروه‌های سنی تندرو که کمابیش نیز برضد علویان رخ می‌دهند، باشد. جمعیت این گروه 12میلیون (پیرامون %2 تا 4? جمعیت ترکیه) برآورد می‌شود. 40? علویان کرد و زازا هستند بعبارتی 25? کردها و زازاها علویند. بیشتر علویان در مرکز آناتولی زندگی می‌کنند. استان تونج‌ایلی (با نام پیشین درسیم) بیشینه درصد جمعیت علوی ترکیه را داراست.

آلبانی

در کشور اروپایی آلبانی نیز عمدتاً شیعیان آنجا تحت همین نام به بگتاشی معروف‌اند که شعبه‌ای از اهل حق می‌باشند.

سوریه

در کشور سوریه جمعیت قابل توجهی وجود دارند که تحت عناوین علویان (سوریه)، علویین، نصیریه و علی اللهی معروف هستند و عمدتاً در کردستان سوریه و در شمال و شمال غرب سوریه، سکونت دارند.

افغانستان

در قسمتهای شمال افغانستان و برخی مناطق دیگر این کشور جمعیت قابل توجهی تحت نام علی‌اللهی و یا اسماعیلیه معروف اند. فعلاً افراد این فرقه بیشتر تحت رهبری سید منصور نادری در شمال این کشور نفوذ دارند.

عقاید

شرط ورود به مسلک

سرسپردن: بر طبق کلام سرانجام هر فرد اهل حق (ذکور و اناث) مکلف است سر خود را توسط پیر و دلیل بسپارد در غیر این‌صورت اهل حق محسوب نمی‌شود.[24] افراد سرسپرده به دو گروه چکیده و چسبیده تقسیم می‌شوند. چکیده شامل کسانی است که نسل اندر نسل اهل حق بوده‌اند. چسبیده شامل گروهی است که بر اثر بیداری باطن و از روی علاقه به مسلک اهل حق گرویده‌اند.[25]

خاندان‌ها: طبق دستور مرام اهل حق هر یک از پیروان مسلک اهل حق مکلف به داشتن پیر و دلیل برای سرسپردن می‌باشند.[26] در زمان سلطان اسحاق بنیامین سمت پیری و داود سمت دلیلی بر عموم اهل حق داشتند. ولی به دلیل عدم تأهل و نداشتن اولاد، سلطان اسحاق هفت خاندان به نام سادات خاندان حقیقت دائر نمود تا نسل‌های آینده? پیرو مسلک اهل حق، در هر زمان پیر و دلیل داشته باشند.[27]

اسامی خاندان‌ها عبارت‌اند از: 1- خاندان شاه ابراهیم، 2- خاندان عالی قلندر، 3- خاندان بابایادگار 4- خاندان سید ابوالوفا 5- خاندان میرسور، 6- خاندان سید مصفا، 7- خاندان حاجی بابو عیسی.

بعد از سلطان اسحاق در قرون یازدهم و دوازدهم و سیزدهم هجری چهار خاندان دیگر نیز به اسامی ذوالنوری، آتش بیگ، شاه حیاس، بابا حیدر دائر گردید.[28] صفی‌زاده نام خاندان بابو عیسی را باویسی و خاندان سید مصفا را مصطفایی ثبت کرده‌است.[29]

مقدسات

کلام سرانجام: کلام سرانجام عبارت است از آداب و رسوم مسلکی و عبادات اهل حق که توسط سلطان اسحاق و یارانش بیان و نسل به نسل منتقل شده‌است.[30] در قرون اولیه? تأسیس مسلک اهل حق، انتقال این متون توسط کلام‌خوان‌ها صورت می‌گرفت، ولی بعدها ثبت آن‌ها آغاز شد. این کلام‌ها به تدریج به سبب سهل‌انگاری بعضی از کلام خوان‌ها، فراموشی و همچنین سروده شدن کلام‌هایی به زبان‌های کردی، ترکی توسط بزرگان اهل حق با یکدیگر تفاوت‌هایی پیدا کردند که این عوامل سبب جدایی برخی از جماعات اهل حق شد و امروزه نمی‌توان کلام‌هایی که در بین اهل حق یافت می‌شود را همگی معتبر محسوب کرد.[31][32]

جم و جم خانه: محلی است که اهل حق برای اجرای مراسم خاص خود در آنجا جمع می‌شوند. از این‌رو در بین پیروان اهل حق از اهمیت خاصی برخوردار است.[33] از نظر اهل حق شرکت در جم به جای عبادات دائمی، کافی است.[34] مینورسکی معتقد است در میان پیروان اهل حق عبادت فردی کمتر مورد توجه قرار گرفته به طوری که آن‌ها اهمیت فراوانی برای اجتماع کردن (جم) قائل‌اند، زیرا در نزد آن‌ها جم گشاینده? مشکلات است. جم در اوقات ثابتی تشکیل می‌شود و در جم خانه به هنگام عبادت کلام‌ها همراه با تنبور و با صدای بلند خوانده می‌شود. مراسمی مانند سرسپردن، ازدواج و نام‌گذاری کودک و... نیز در جم‌خانه انجام می‌شود.[33]

نذر و نیاز: آنچه در جم‌خانه به عنوان نذر و بر طبق قانون اهل حق دعا داده شود را نذر گویند.[35] نذر و نیاز از واجبات یارسان است[36] و در نزد اهل حق از اهمیت و احترام ویژه‌ای برخوردار است.[37][38]

روزه اهل حق: هر اهل حق مؤظف است سه روز در سال روزه دار باشد. پیروان اهل حق غالباً، آن را در زمستان به جای می‌آورند و به آن «روزه مرنوی» گویند. با این حال در مورد تاریخ و نام این سه روز بین تمامی گروه‌های اهل حق وحدت عقیده وجود ندارد. حتی گروه‌هایی از اهل حق از جمله آتش بگی روزه مرنوی را بر خود حرام می‌دانند و آن را به‌جای نمی‌آورند.[39]

 

ارکان

ارکان مسلک اهل حق بر روی چهارپایه قرار دارد: پاکی، راستی، نیستی و ردآ.[40][41]

  • پاکی: اهل حق باید درون و برونش از هر حیث و هر جهت، و به هر اسم و رسم پاک باشد. یعنی در ظاهر جسم و لباس و مکان و کسب و خوراکش، و در باطن اندیشه و گفتار و کردارش، تماماً پاک و بی‌غل و غش باشد.
  • راستی: راه راست رفتن است، و آن به جای آوردن دستورها و ترک نواهی خداست. بعبارةاخری بندگی به خدا و پرهیز از دروغ و گناه را راه راست گویند.
  • نیستی، یعنی نیست و نابود کردن کبر و غرور و خودپسندی و خودخواهی و هوا و هوس نفسانی و طغیان شهوانی و تمام رذایل اخلاقی از خودش، و به طور مطلق تسلیم مقدرات شود: غیر از رضای خدا چیزی نخواهد، و بعبارةاخری از خود بی‌خود و فنا فی‌الله گردد.
  • ردآ، خدمت و کمک و فداکاری بی‌ریا نسبت به مخلوق خداست، چنان باشد «رنج خود و راحت یاران طلب» بر او صدق کند.

مظهریت و جامه به جامه (دونادون، باززایی)

نوشتار اصلی: دونادون

مظهریت: مظهر در اصطلاح اهل حق یعنی روحی که در نتیجه سیرکمال صیقل پیداکرده و نور ذات الهی را منعکس می‌کند.[42]

اعتقاد به مظهریت در مسلک اهل حق از اهمیت خاصی برخوردار است. در مورد مظهریت برخی می‌گویند دین یاری مبتنی بر اصل وحدت وجود است.[43] برخی نیز می‌گویند اهل حق برکسی اطلاق می‌شود که در جستجوی جلوه ذات حق در انسان باشد. زیرا مظهریت آینه‌ای است که منعکس کننده خداست.[44]

دونادون (جامه به جامه): انسان با گردش در جامه‌های مختلف نتایج اعمال زندگی قبلی خود را می‌بیند و در انتها با عوض کردن هزار و یک قالب، روحش به ابدیت ملحق می‌شود.[45]

خواجه‌الدین می‌گوید: پیروان اهل حق به حلول روح و تناسخ معتقدند و این اعتقاد آن‌ها را از اسلام جدا کرده‌است.[46] در این مورد میان پیروان اهل حق اختلاف نظر است. گروهی از آن‌ها به حلول روح اعتقاد دارند نه به تناسخ.[47]

گروهی به سیرکمال و معاد و بازگشت روح در قالب زندگی‌های متوالی با تعداد معین و زمان محدود برای طی مسیر کمال معتقدند، و از نظر آن‌ها تناسخ و حلول روح مردود است.[48]

نگارخانه

میرمیران


<واقفیّه» نام فرقه‌ای از شیعیان بوده که موسی پسر جعفر را همان مهدی موعود می‌دانستند.

عده‌ای از ایشان به مرگ وی اعتراف داشتند و می‌گفتند زنده می‌شود و عالم را مسخّر می‌کند. منظور از واقفیه کسانى هستند که در امام کاظم(ع) توقف کردند وولایت امام هاى بعد از ایشان را نپذیرفتند.

واقفیه خود به دو گروه تقسیم شدند:

گروهى معتقد بودند امام موسى بن جعفر(ع) زنده و از نظرها غایب است و گروهى دیگر که اعتقاد داشتند حضرت که آخرین امام بود، رحلت فرمود. به این گروه قطعیه مى گویند.

بسیارى از واقفیان مانند ابى نصر بزنطى با دیدن معجزات امام رضا(ع)دست از انحراف برداشتند و بقیه که بر عناد خود اصرار ورزیدند و به مصداق «یریدون لیطفوا نور الله بافواههم والله متم نوره » پس از مدتى کوتاه اثرى از آنان باقى نماند

نیانگذاران واقفیه سه نفر به نامهای; على بن ابى حمزه بطائنى، زیاد بن مروان قندى و عثمان بن عیسى رواسى ازوکلاء امام کاظم(ع) بودند و اموال فراوانى که مربوط به آن حضرت بود را دراختیار داشتند (زیاد قندى هفتادهزار دینار و على بن حمزه سى هزار دینار). آنان به جهت تصاحب این اموال ادعا کردند که موسى بن جعفر(ع)زنده و غایب است. چرا که در صورت اقرار به امامت حضرت رضا(ع) ناچار بودند آن اموال را تحویل ایشان دهند. از این روى نه تنها اموال را غصب کردند بلکه ازاین امکانات جهت فریب دادن شیعیان دیگر مانند; حمزه بن بزیع، ابن مکارى، کرام خثعمى و دیگران استفاده کردند.

میرمیران


کیسانیه یکی از فرقه‌های شیعی بودند. بنا به اعتقادات ایشان هرکس به امامت نامزد شود باید از فرزندان محمد حنفیه باشد و آنان کیسانیه خالص هستند که به این اسم نامیده شده‌اند و بویژه مختاریه نام دارند.

کیسانیه در مورد خلافت پس از علی به چند گروه تقسیم می‌شوند.

  1. گروهی بر این یقین هستند که محمد حنیفه پس از حسن و حسین امام بوده. (مختاریه)
  2. گروهی بر این باورند که محمد حنیفه مهدی موعود است. (کربیه)
  3. گروهی معتقد به امامت علی بن حسین زین العابدین پس از امامت محمد حنیفه هستند.
  4. گروهی معتقد به امامت ابوهاشم عبداله بن محمد حنفیه پس از امامتش هستند.
  5. گروهی می‌گویند که امامت به وصیت ابوهاشم به محمد ابن علی ابن عبداله ابن عباس ابن عبدالمطلب رسیده است. (راوندیه)
  6. گروهی معتقدند که امام پس از ابوهاشم، بیان ابن سمعان تمیمی است. (بیانیه)
  7. آخرین گروه کسانی هستند که امام پس از ابوهاشم، عبداله ابن عمرو ابن حرب است. (حربیه)

mirmiran


شیخیه عنوان یکی از مکتبهای معروف شیعه جعفری دوازده امامی است. نام شیخی براین گروه از مسلمانان بدلیل پیروی آنها از شیخ احمد بن زین الدین احسائی اطلاق شده، که بنیان گذار مکتب شیخی یا المدرسة الشیخیة است. وی در سال 1166 قمری در منطقه الاحساء در عربستان متولد شده و ازعلمای بزرگ و معروف شیعه‌است و نظریات او در مورد معاد و معراج با جسم لطیف تری موسوم به جسم هورقلیائی معروف و باعث اظهار نظرهای گوناگون شده، هورقلیا به معنی ملک دیگر اشاره به عالمی است بالاتر و لطیف تر از عالم اعراض.

معروف ترین کتب شیخیه عبارتند از: شرح الزیارة الجامعة الکبیرة - شرح العرشیة - شرح المشاعر - شرح آیة الکرسی - دلیل المتحیرین -ارشاد العوام - الفطرة السلیمة - طریق النجاة - فصل الخطاب - الکتاب المبین - مصباح السالکین - ینابیع الحکمة - صواعق البرهان - زینبیة - اسرار الشهادة - اجتهاد و تقلید - فهرست - التقلید - دوستی دوستان و کتاب مکتب شیخی نوشته پروفسور هانری کوربن فرانسوی.[1]

پس از شیخ احمد احسائی مؤسس این مذهب، شاگرد او سید کاظم رشتی و پس از وی محمدکریم‌خان کرمانی و جانشین او شدند.

در حال حاضر یکی از فقهای شیعه در عراق به نام حاج سید علی موسوی ساکن بصره زعامت طایفه? شیخیه را بر عهده دارد.[2]

 

 

 

سید کاظم رشتی

سیدکاظم رشتی متولد 1212ق جانشین شیخ احمد احسایی است. سیدکاظم رشتی(سیدکاظم بن قاسم حسینی دشتی گیلانی حائری(کربلایی)) اجدادش از سادات حسینی مدینه بوده اند او در رشت متولد شد. در جوانی به یزد رفت و از مریدان و شاگردان شیخ احمد احسایی گردید. سیدکاظم رشتی مقیم کربلا گردید و تا پایان عمر در این شهر به ترویج و تدریس مکتب شیخیه پرداخت. گفته می شود او بالغ بر یکصدو پنجاه جلد کتاب و رساله در تبیین و تفسیر مکتب شیخیه و آرای شیخ احمد احسایی نگاشته است.

کریمخانیه کرمانیه

 حاج محمدکریم خان کرمانی

آقای حاج محمدکریم خان کرمانی سومین مقتدای سلسله شیخیه که بعد از حاج سید کاظم رشتی رهبری و پیشوایی این مکتب را بر عهده گرفت. بنابراین او سومین رهبر شیخیه محسوب می‌شود.[3][4][5]

بعد از سید کاظم رشتی برخی از شاگردان وی حاج محمدکریم‌خان کرمانی را جانشین وی دانستند. این گروه به شیخیه کرمان معروف شدند. حاج محمدکریم‌خان مؤسس سلسله شیخیه کرمان است. از او بیش از 200 جلد کتاب و رساله به جا مانده‌است که بیشتر مباحث آن در خصوص حکمت الهی شیعی است. حاج محمد کریم خان فرزند ابراهیم خان ظهیر الدوله والی کرمان است که پسر عمو و داماد فتحعلی شاه قاجار بود. پس از او دو پسر وی به نامهای حاج محمد خان و سپس حاج زین‌العابدین خان به پیشوائی رسیدند و پس از آنها حاج ابوالقاسم خان(1314 - 1390 ه. ق.) فرزند حاج زین العابدین خان به پیشوائی رسید. پس از او فرزندش حاج عبدالرضاخان جانشین پدر شد که در سال اول انقلاب ایران بدست گروهی به نام الفتح کرمان ترور شد(1358 ه. ش.) و در حال حاضر پیشوایی بر عهده سید علی موسوی در بصره‌است. سید کاظم رشتی، حاج محمد کریم خان، حاج محمد خان و حاج زین العابدین خان در حرم امام حسین مدفون شدند. محل دفن حاج ابوالقاسم خان در حرم امام رضا و محل دفن حاج عبدالرضا خان در شهر کربلا می‌باشد. طرفداران این سلسله در حال حاضر بیشتر در شهرهای کرمان، تهران، خرمشهر، مشهد، شیراز، بصره و کربلا زندگی می‌کنند.

شیخیه کرمان را بنا به انتساب به مؤسس آن حاج محمدکریم‌خان، «کریمخانیه» نیز گفته‌اند و رئیس این سلسله را «سرکار آقا» خطاب می‌کنند. از ویژگیهای این سلسله احترام و ادب خاص به اهل بیت پیامبر اسلام و همچنین در رفتارهای فردی شان با خود و دیگران می‌باشد.

باقریه (شیخیه همدان)

«باقریه‏» پیروان میرزا محمد باقر همدانی بودند. او نخست نماینده حاج محمدکریم‌خان در همدان بود و پس از واقعه رمضان 1315 هجری قمری همدان وغارت اموال و بیتش در همدان توسط افرادی در همدان به جهت حفظ جان خود از همدان به تهران جهت عرض حال به حاکم زمان هجرت نمود ولی بدلیل نیافتن جواب دلخواه از حاکم کشور در پاسخ به دعوت فرستاده خود آقا سید هاشم لاهیجی به جندق رفت. او سالیان متمادی در جندق سکنی گزیده وبه تبیین احکام اسلام و بیان روش‌های اهل بیت پرداخت در نائین و اصفهان و جندق و بیابانک و همدان و مشهد و تهران مقلدینی یافت. شرح غارت شیخیه همدان به تحریک آخوند ملا عبدالله در کتابی به نام تاریخ عبره (عبرت) لمن اعتبر که در سال 1316 یا 1317 قمری چاپ شد نوشته شده‌است.

آذربایجانیه ثقه الاسلامی‌ها

شیخیه آذربایجان پیرو حاج میرزا شفیع ثقةالاسلام تبریزی هستند. این شیخیه را «ثقة الاسلامیه‏» نیز گویند. پس از حاج میرزا شفیع، پسرش میرزا موسی و بعد از وی میرزا علی معروف به ثقة الاسلام دوم و پس از وی برادرش میرزا محمد به ریاست این طایفه رسید.

آذربایجانیه حجه الاسلامی‌ها

طایفه دیگر شیخیه «حجةالاسلامی‏» هستند که از میرزا محمد مامقانی تکفیر کننده سید علی‌محمد باب و محکوم کننده او به مرگ در شهر تبریز پیروی می‌کنند. وی حجةالاسلام لقب داشت و از شاگردان سید کاظم رشتی به شمار می‌رفت.

دیگر شیخیه «عمیدالاسلامی‏» هستند که جمله ایشان با اختلاف مشرب از شیخیه تبریز به شمار می‌روند.

آذربایجانیه گوهری یا احقاقی

طایفه دیگر از شیخیه، «احقاقیه‏» هستند که پیرو آخوند ملاباقر اسکوئی می‌باشند. وی از بزرگان شیخیه در کربلا بود و پسران سید کاظم رشتی نزد او درس می‌خواندند و پس از درگذشت سید دعوی جانشینی او را کرد و چون کتابی به نام «احقاق‌الحق و ابطال‌الباطل‏» در رد حاج محمدکریم‌خان کرمانی نوشت، فرزندان او نام خانوادگی خود را «احقاقی» گرفتند. این طایفه در آذربایجان و کربلا و کویت زندگی می‌کنند و پیشوای ایشان آقا شیخ رسول احقاقی است.[6]

بابیه

 بخشی از شیخیه پس از مرگ سید کاظم رشتی، به رهبری طاهره به باب پیوستند.[7]

عقاید

«عقاید شیخیه در اصول و فروع دین و همه احکام شرع مبین برگرفته از کتاب خدا و سنت پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و اخبار و احادیث ائمه اطهار علیهم السلام است ، و بطور خلاصه شیخیه شیعیانی هستند که در جزئی و کلی سعی در تبعیت امامان معصومین (ص) داشته و جز فرمایش آن بزرگواران که مسلما مأخوذ از کتاب خدا و سنت پیغمبر (ص) است به چیزی از یافته های عقول ناقصه و قیاسها و سلیقه های شخصیه اشخاص عادی در دین خدا اعتماد نمینمایند، و در بیان فضائل محمد و آل محمد صلوات اللّه علیهم نیزسعی بلیغ داشته و میگویند که نباید تصور شود که معارف اسلام منحصر بهمین احکام ظاهری عبادات و معاملات است، و آن عده از قشریین را که فقط بهمین ظاهر اسلام اکتفا کرده اند مقصر میدانند. و همچنین معتقدند که عقاید آن عده از صوفی مذهبان که دین را صرفا امور باطنی میدانند و ظواهر عبادات را ترک کرده اند ناقص است و انسان را به ترقی و تعالی که مقصود از آفرینش اوست نمیرساند، بلکه دین حق آن است که همه ظواهر را بپذیریم و بآنها عمل نمائیم در عین اینکه سعی میکنیم اصل و باطن و حقایق آن مطالب را هم بقدر استعداد فراگیریم و بهر صورت این مطلب مسلم است که عقاید شیخیه همان عقاید شیعه جعفری دوازده امامی است و شیخیه نه چیزی از مذهب ائمه اطهار (ع) کم کرده و نه چیزی بر آن افزوده اند، بلکه هیچ نوع کاستن و افزودنی رادر دین خدا جایز نمیدانند .» [8]

شیخیه اصول دین را منحصر در چهار اصل شناخت خدا، نبوت، امامت و رکن رابع می‌دانند.

  • به اعتقاد شیخیه رکن چهارم دین شناختن شیعیان کامل است و آنها واسطه در بین شیعیان و امام غایب هستند و جمیع فیوض بواسطه آنها از امام به مردم می‌رسد و البته معتقدند این شیعیان کامل در حال حاضر بدلیل عدم اقتضای زمانه بشخصه معروف نیستند و رکن رابع اعتقاد نوعی بوجود چنین شخصی در زمان غیبت است. در احادیث تعداد آنها 30 نقیب و هفتاد نجیب ذکر شده‌است. نقبا و نجبا در هر زمانی در محضر حجت زمان بوده‌اند. بعنوان مثال سلمان در زمان رسول الله (ص) و اباالفضل در زمان سید الشهدا و نواب اربعه در زمان غیبت صغری. شیخیه آذربایجان به این اصل اعتقاد ندارند. اصل رکن رابع را حاج محمدکریم کرمانی بیان کرده‌است چون اگر چه این اصل در کلام شیخ و سید هم بوده ولی مجمل و در لفافه بوده‌است و بعداً بمصلحت زمان واضح تر تبیین شده‌است شیخیه کرمان را که پیرو حاج محمدکریم‌خان هستند «رکنیه‏» نیز می‌خوانند.
  • شیخیه معاد و عدل را از اصول دین می‌دانند ولی معتقدند اعتقاد به خدا و رسول ضرورتا مستلزم اعتقاد به قرآن و از جمله تعلیمات آن عدل و معاد است. عدل یکی از صفات ثبوتی خداوند است، اگر آن را اصل اصیل بشماریم چرا سایر صفات ثبوتی از قبیل علم، قدرت، حکمت و غیره رااز اصول دین نشماریم و اصلادرشمردن اصول دین بین علما اختلاف بوده چون هیچ تقسیم بندی صریحی از ائمه در این باره نرسیده و همه اینها تقیسمات علما در زمانهای مختلف بر حسب وضعیت هر زمان است و اختصاصی به شیخیه ندارد
  • شیخیه می‌گویند معاد جسمانی وجود دارد اما بعد از انحلال جسم، عنصری که باقی می‌ماند جسم لطیفی است که به اصطلاح ایشان جسم هورقلیایی است. هورقلیا که ظاهراً کلمه سریانی است، همان قالب مثالی می‌باشد که از اصطلاحات فلسفی شیخ احمد احسایی است. وی می‌گوید: آدمی را دو جسم است، یکی مرکب از عناصر زمانی که به منزله اعراض جسم حقیقی است و آن مانند جامه‌ای است که انسان آن را می‌پوشد و از تن بیرون می‌آورد و آنچه پس از مرگ می‌پوسد و از میان می‌رود همین جسم است. دیگر سرشتی است که آدمی از آن آفریده شده و زمانی نیست و از عالم هورقلیا است و در گور او باقی خواهد ماند و آنچه آدمی در روز رستاخیز به هیات آن زنده خواهد شد همین جسم مثالی است و ثواب و عقاب اخروی مربوط به همین جسم می‌باشد. بازگشت ارواح مردم در کالبد لطیفی است که از جسم دنیوی آنها لطیف‌تر است؛ گرچه در مقایسه با عالم برزخ و قیامت، جسم محسوب می‌شود.
  • شیخیه معراج جسمانی پیامبر را می‌پذیرند ولی معتقدند که پیغمبر در هر فلکی از افلاک، جسمی متناسب با جرم و جسم آن فلک برای خود گرفت. و این اختلافات نظری نیز مخصوص شیخیه نیست.
  • یکی از اختلافات شیخیه با دیگر شیعیان نحوه نماز خواندن در مزار ائمه‌است. شیخیه در هنگام نماز در حرم پیغمبر و امامان از لحاظ ادب و احترام طوری می‌ایستند که قبر میان ایشان و قبله واقع شود. و استدلال به حدیث (الامام لا یتقدم و لا یساوی) بر این طریقه خود می‌کنند و در احترام به ائمه زنده و مرده ایشان بسیار اهتمام می‌ورزند

مخالفان ایشان معتقدند شیخیه درباره‏ مقام ائمه راه غلو پیموده‌اند و برای آنها مقام خدایی قائل شده‌اند زیرا قبر امام را قبله قرار می‌دهند در حالی که این مطلب از جهت احترام به ائمه و استناد به احادیث واقع شده‌است. گاه شیخیه شیعیان مخالف خود را «بالاسریه‏» و خود را «پشت‌سری» می‌خوانند. البته شیخیه برای عقاید خود نسبت به امامان به زیارات رسیده از اهل بیت خصوصا زیارت جامعه کبیره استناد می‌کنند

Mirmiran-Seyyed Mehdi


پیروان عبدالله بن جعفر الافطح که در سا ل 148 هجری درگذشت وی پس از اسماعیل بزرگ‌ترین فرزند جعفر صادق بود ولی در نزد پدر محبوبیتی نداشت و متمایل به «حشویه» و «مرجئه» بود. او بعد از پدرش به جای او نشست وبه اتکای این حدیث از پدر که(امامت در بهترین فرزندان امام است) به جمع آوری پیروان پدرش پرداخت واین گروه را به نام عبدالله بن فطح یا عبدالله بن افطح نامی که از پیشوایان ایشان واهل کوفه بوده فطحیهنامیده شدند

 

Mirmiran-Seyyed Mehdi


پیروان عبدالله بن جعفر الافطح که در سا ل 148 هجری درگذشت وی پس از اسماعیل بزرگ‌ترین فرزند جعفر صادق بود ولی در نزد پدر محبوبیتی نداشت و متمایل به «حشویه» و «مرجئه» بود. او بعد از پدرش به جای او نشست وبه اتکای این حدیث از پدر که(امامت در بهترین فرزندان امام است) به جمع آوری پیروان پدرش پرداخت واین گروه را به نام عبدالله بن فطح یا عبدالله بن افطح نامی که از پیشوایان ایشان واهل کوفه بوده فطحیهنامیده شدند

 

Mirmiran-Seyyed Mehdi