سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا دانشجویان اندیشه سیاسی دراسلام

اندیشه های سیاسی انقلاب اسلامی
 اندیشه های سیاسی انقلاب اسلامی





 

بررسی یک صد ساله حرکت ها، قیام ها و نهضت های اسلامی در ایران و سایر کشورهای اسلامی، ما را به این نتیجه می رساند که رفتارهای سیاسی در هر مقطع، در تفکرات و اندیشه های سیاسی خاص ریشه داشته است. (1) انقلاب اسلامی ایران نیز، که از سال 1341 به رهبری امام راحل(ره) آغاز و بعد از 16 سال در 22 بهمن 1357 به پیروزی رسید، بر یک مبنا و تفکر سیاسی خاصی استوار بوده است. بحث من در این فرصت، در چارچوب این اصل مهم در دو بخش خواهد بود: 1) هر تحول، انقلاب و رفتار سیاسی از یک ایده و تفکر سیاسی نشئت می گیرد که بدون شناخت آن، رفتار سیاسی قابل فهم و تفسیر نخواهد بود. 2) خطر اصلی برای هر انقلاب و رفتار سیاسی، تخریب تفکر زیربنایی آن است. توفیق دشمن در مردد ساختن مردم نسبت به این تفکر زیربنایی، بی شک می تواند موجب تخریب اساسی ترین پایه و شالوده انقلاب گردد.

آمیختگی دین و سیاست


در تمام حرکت ها و نهضت های صدساله اخیر، از فتوای تنباکو گرفته تا به امروز، به ویژه در انقلاب اسلامی، زیربنای اندیشه و تفکر سیاسی، «آمیختگی دین و سیاست» و تفکیک ناپذیری این دو از هم بوده است. این مسئله مهم همواره در بیانات امام راحل، در مراحل مختلف نهضت، در قبل و بعد از پیروزی انقلاب و همچنین در بیانات سایر علما، احیاگران تفکر اسلامی، اندیشمندان و مسئولان انقلاب در دهه های اخیر مورد تأکید بوده است. جمله معروف «دیانت ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست» از شهید بزرگوار آیه الله مدرس است. بررسی بیانات و نوشته های مرحوم نائینی، کاشف الغطاء، میرزای قمی و سایر محققین و علما و اندیشمندان قرن اخیر نیز نشئت گرفتن همه تحرکات و تحولات سیاسی- اسلامی از این تفکر را تأیید می کند.
همه مباحث به این سؤال اصلی باز می گردد که آیا دین در عرصه سیاست حضور دارد؟ آیا دین در مسائل مهم اجتماعی، از جمله مسئله حکومت، طرح و نظر خاصی دارد؟ و یا اینکه اساساً دین، فقط برای آبادانی آخرت است و برای آبادانی دنیا مسئولیتی برعهده ندارد؟ آیا دین صرفاً برای اصلاح اخلاق و رفتار بشر، نزدیک ساختن انسان به آفریدگار جهان، تعالی معنویت، شرف، عزت، اخلاق و ایجاد فضای معنوی در جامعه است و رشد و توسعه، آبادانی، پیشرفت مادی، پیشبرد مسائل سیاسی و بین المللی و اداره کشور به خود انسان واگذار شده است؟
تحرک گسترده و فعالیت همه جانبه عالمان، اندیشمندان و احیاگران فرهنگ راستین اسلام در تبیین مسائل مهم اجتماعی و سیاسی اسلام تقریباً با حضور استعمارگران خارجی در سرزمین های اسلامی همزمان بوده است. در مقطعی که استعمار بر عراق، ایران، ‌شبه قاره هند، شمال افریقا و تقریباً بر سراسر دنیای اسلام- در برخی از مناطق انگلیسی ها، در برخی دیگر فرانسوی ها و در بعضی از مناطق ایتالیایی ها- پنجه افکنده بود، نهضت های ضداستعماری عمدتاً توسط علما و اندیشمندان اسلامی رهبری می شدند. غربی ها در کتب تاریخی خود نوشته اند که علمای نجف در اوایل این قرن در چندین جبهه با استعمار درگیر بوده و می جنگیدند.
در اوایل قرن بیستم، یعنی نزدیک صد سال پیش، نقش علمای نجف و ایران در صحنه سیاست بسیار سرنوشت ساز بود. در ایران در نهضت مشروطه، ‌حدود یک قرن پیش، علمای بزرگ شیعه مثل آخوند خراسانی، نائینی، طباطبایی، و همزمان در عراق، در جبهه مبارزه با انگلیس، میرزای شیرازی دوم، مرحوم خوانساری مجاهد، سید ابوالحسن اصفهانی و سایر علما و بزرگان در صحنه نظامی و سیاسی رهبری مبارزه با استعمار را برعهده داشتند.
درست همزمان با این حوادث تاریخی، در صحنه اجتماعی و سیاسی دنیای اسلام، اندیشه ضرورت حضور دین در همه صحنه ها، تفکیک ناپذیری سعادت دنیا و آخرت و بالمآل تأمین سعادت آخرت در سایه سعادت دنیا رواج یافت. «من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی و اضلّ سبیلا»(2)طبق این آیه شریفه، کورِ این جهان نمی تواند بینای آن جهان باشد، امکان پذیر نیست مسلمانی طالب عزت آخرت باشد، اما دنیایش توأم با ذلت باشد. عزت آخرت منوط به عزت دنیاست. «الدنیا مزرعه الاخره»(3)آخرت چیزی جز محصول این جهان نیست. امکان ندارد مردم جامعه ای در این جهان بَرده باشند، اما در آخرت دارای عزت و عظمت باشند.
این سخن که اسلام دین مخصوص مسجد و خانه و برقراری رابطه انسان با خدا نیست، بلکه در تمام صحنه های فردی و اجتماعی حضور کامل دارد و همه ابعاد وظایف اجتماعی مردم را در کنار وظایف فردی تبیین می کند و همچنین این تأکید که سیاست نمی تواند از دین جدا باشد، اسلام دین تک بُعدی نیست، بلکه وظایف انسان را در صحنه های فردی و اجتماعی و در قالب قوانین جامع و کامل خود پیش بینی کرده، سخن نائینی، مدرس، میرزای قمی و حتی سخن شیخ صدوق، شیخ مفید و شیخ کلینی است. به عنوان نمونه مرحوم شیخ مفید در «مُقنعه» می گوید در دوران غیبت، وظیفه قضاوت در میان مردم و اجرای حدود در جامعه اسلامی به عهده فقهای شیعه است و ائمه هدی(ع) این وظیفه مهم را به آنها تفویض کرده اند(4). در دوران غیبت، طبق نظر شیخ مفید، علما در صورت امکان وظیفه دارند که حدود اسلامی را اجرا کنند و بین مردم به قضاوت بپردازند، چطور ممکن است وظیفه حضور در صحنه اجتماعی و سیاسی نداشته باشند؟
گرچه اصل این تفکر مربوط به متأخرین نیست و فقهای بزرگوار اقدمین از قبیل مرحوم مفید و مرحوم صدوق نیز به این مهم پرداخته اند، اما بی تردید این تفکر پس از حضور استعمار در کشورهای اسلامی، بیشتر مورد توجه قرار گرفت. فتوای معروف تنباکو معلول استثمار انگلیس در ایران بود. وقتی انگلیس در ایران به استثمار دست زد، فتوای تنباکو در سامرا صادر شد. طبیعی است وقتی استعمارگران در دنیای اسلام دست به سلطه و استعمار می زنند و می خواهند همه جهان اسلام را زیر سیطره خود قرار دهند، در آن شرایط باید احکام اجتماعی و سیاسی اسلام بیشتر توسط فقها و اندیشمندان تبیین شود. در شرایطی که لیبی تحت سلطه ایتالیا، عراق توسط انگلیس و سوریه و لبنان توسط فرانسه تحت استعمار قرار می گیرند، بی تردید ترویج احکام سیاسی-اجتماعی اسلام ضرورت بیشتری پیدا می کند.

دیدگاه متحجرین و مقدس مآب ها


در ایران هم از دوره رضاخانی چند تفکر ترویج می شد که هدف اصلی آنها مبارزه با این تفکر بنیادین و زیربنایی، یعنی «آمیختگی دین با سیاست» بود. از یک طرف، عده ای از متحجرین و مقدس مآب ها در جامعه شایع می کردند که اساساً در دوران غیبت امام عصر(عج) رسالت و وظیفه ای به نام ایجاد حکومت اسلامی بر دوش مسلمانان نیست و این وظیفه جزو وظایف اختصاصی امام معصوم است که با حضور امام عصر(عج) محقق خواهد شد. اینان تأکید داشتند که قبل از ظهور آن حضرت نه تنها وظیفه ای بر دوش ما نیست، بلکه با استناد به برخی از روایات، اساساً قبل از ظهور حضرت مهدی (عج) هر قیامی منجر به شکست خواهد شد. پیام اصلی این تفکر در جامعه این بود که مردم در صحنه سیاسی و در فکر ایجاد یک حکومت و نظام اسلامی نباشند. در واقع این تفکر می گوید که دنیا را باید به دنیاداران واگذار نمود و دینداران باید فقط به فکر آخرت باشند!
حضرت امام(ره) در فروردین 1343، پس از آ‌زادی از زندان، در اولین سخنرانی کوتاه خود ماجرایی را بیان فرمودند که نقل آن را در اینجا مناسب می دانم: « در روزنامه مورخه 12/ 5/ 1342، که مرا از زندان به قیطریه آوردند، نوشتند که مفهومش این بود که روحانیت در سیاست مداخله نخواهد کرد. من الان حقیقت موضوع را برای شما بیان می کنم. آمد یک نفر از اشخاصی که میل ندارم اسمش را بیاورم، گفت آقا! سیاست عبارت است از دروغ گفتن، خدعه، فریب، نیرنگ، خلاصه پدرسوختگی است و آن را شما برای ما بگذارید. چون موقع مقتضی نبود نخواستم با او بحثی بکنم. گفتم ما از اول وارد این سیاست که شما می گویید، نبوده ایم.»(5)
تصوّر این بود که دنیای سیاست دنیای حیله، تزویر، دورویی، دورنگی و نان به نرخ روز خوردن است و اساساً با تقدس، تقوا، دیانت، معنویت، صداقت و درستکاری سازگاری ندارد. بنابراین سیاست باید برای اهل فریب و خدعه و دنیا باشد و معنویت، مسجد، نماز، روزه و دعا هم برای مردم متدین و مقدس. این تفکر متأسفانه به عنوان یک تفکر دینی در بخشی از جامعه رسوخ کرده بود. هنوز هم در گوشه و کنار، چنین تفکراتی وجود دارد. هنوز هم قلم به دستان مزدور و جیره خواران استعمار مردم را به چنین تفکراتی تشویق می کنند. این تفکر در جوامع اسلامی اساساً در انحرافات، کج فکری ها، تحجر و ظاهربینی ریشه دارد، اما از آنجا که به نفع اهداف و منافع استعماری است، توسط استعمارگران ترویج می شود.

دیدگاه روشنفکران غیردینی


از طرف دیگر، در ایران آن زمان و برخی دیگر از کشورهای اسلامی، یک تفکر به اصطلاح روشنفکری دیگر نیز شایع شد که براساس آن احکام دینی فاقد توان و کارایی لازم برای اداره جامعه امروز بودند. این تفکر قبل از قرن اخیر شروع و در دوره حکومت رضاخان بیشتر رواج یافت. بنابراین تفکر، مقررات مربوط به چهارده قرن قبل چگونه در شرایط پیچیده دنیای امروز می تواند راه حل همه مشکلات را به ما ارائه دهد؟ حتی برخی از روشنفکرانی که با اصل دین هم مخالفتی نداشتند و حتی در زندگی شخصی خود به اجرای احکام اسلام مقید بودند، چنین می اندیشیدند که دین برای روابط فردی انسان با خداست و تنها دارای بخش عقاید، عبادات و اخلاق است. بنابراین مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، قضایی و قانون گذاری به عقل، علم، تجربه و مشورت واگذار شده است و در این گونه مسائل باید از تجربه جهانی و به ویژه کشورهای پیشرفته استفاده نمود. این تفکر هم، مآلاً با تفکر اولی که از سوی مقدس مآب ها و متحجرین ترویج می شد، در نتیجه و عمل، بسیار نزدیک بود.

تفکر ملی گرایان


در کنار دو تفکر فوق، تفکر سومی به عنوان ملی گرایی ترویج می شد که در نتیجه با دو تفکر قبلی مشابه بود و نظام شاهنشاهی نیز از آن حمایت می کرد. در برخی از کتب مروّج این تفکر به تاریخ ایران قبل از اسلام پرداخته و در آنها تأکید شده که اساساً ایران و ایرانی قبل از ورود اسلام دارای تمدنی بزرگ بوده است. در تعبیرات به کار رفته به جای ورود فرهنگ اسلام به ایران، حمله اعراب و تازیان به ایران مطرح شده است. البته این نکته را قبول داریم که ایرانی همواره دارای استعداد سرشار و نبوغ بوده و هست و به همین دلیل نقش این ملت در شکوفایی فرهنگ اسلام بسیار مؤثر بوده است. اما تأکید این تفکر بر این نکته بود که ایرانِ قبل از اسلام دارای یک تشکیلات اداری، قضایی، و ساختار سیاسی بسیار مناسب بوده و برخی از حکومت های اسلامی مانند بنی العباس از این ساختار استفاده و تقلید کردند و اساساً اسلام در زمینه مسائل اجتماعی و سیاسی رهاوردی نداشته است. هدف نهایی این تفکر، جایگزینی ملیت به جای دین و نهایتاً مقابله با اسلام بود. البته ملی گرایی به مفهوم علاقه به وطن با اسلام منافاتی ندارد. در اسلام محبت به وطن- به عنوان سرزمینی که انسان در آن متولد شده، رشد یافته، زندگی کرده و بی تردید به آن علاقه دارد- توصیه شده است.
علاوه بر این در دوران محمدرضا پهلوی نیز بحث جدیدی با هدف تبیین یک زیربنای فکری و فلسفی برای سلطنت دنبال می شد. قصد این بود که شاهنشاهی را مترادف با تفکر ایرانیان در امر حکومت و سیاست جلوه دهند و حتی تلاش می شد که نظام سلطنت با نوعی تفکر دینی و مذهبی منطبق گردد. در آن دوران جمع کثیری از نویسندگان و گویندگان مزدور برای تدوین فلسفه سیاسی نظام شاهنشاهی به استخدام درآمده بودند. قبل از انقلاب ما شاهد حضور هر سه تفکر بودیم که در کنار هم برای هدفی مشترک مبارزه می کردند. هدف اصلی همه آنها مقابله با تفکر اسلامی «آمیختگی دین و سیاست» بود.

تفکر الحادی و التقاطی


در کنار این سه تفکر، دو تفکر دیگر هم وجود داشت که در هدف مبارزه با «آمیختگی دین و سیاست» با آنها همراه بودند. یکی تفکر الحادی وارداتی بود که چپی ها و کمونیست ها با پوشش علم، مروّج آن بودند و اساساً دین را به عنوان ماده مخدر و افیون ملت ها، خاص دوران بورژوازی و خرده بورژوازی و محکوم به نابودی معرفی می کردند. گروه دیگر، گروه التقاطی بودند که به نام دین و با تمسک به نهج البلاغه و قرآن، با اسلام واقعی مبارزه می کردند. زیربنای تفکر این گروه هم، همان تفکر مارکسیستی بود، ولی برای جذب جوانان از شعار دین هم استفاده می کردند.
خوشبختانه همه تلاش های استعمارگران و مزدوران آنها در جامعه اسلامی ما برای مقابله با تفکر «آمیختگی دین و سیاست» مآلاً ناکام ماند و این تفکر پیروز شد و مردم ما با انگیزه ای دینی و اسلامی در صحنه های اجتماعی و سیاسی حضور یافته و انقلاب عظیم اسلامی را به وجود آوردند و این انقلاب علی رغم میل همه قدرت های جهان به پیروزی رسید.
با پیروزی انقلاب اسلامی، همین گروه ها گفتند که تفکر دینی به عنوان یک شعار زیبا برای تهییج مردم و کشاندن آنها به خیابان ها مؤثر و یا به تعبیر دیگر، برای تخریب یک نظام موفق بوده است، اما در دوران مدیریت و سازندگی، از آنجا که اسلام دارای نظام منسجم حکومتی، اقتصادی و سیاسی نیست، به زودی با شکست مواجه خواهد شد. آنها می گفتند نظام اسلامی، نه حزبی دارد و نه برنامه ای، بنابراین در مقطعی که نظام جدید باید استقرار یابد، ابزار و برنامه کافی برای آن در اختیار ندارند و به زودی با شکست مواجه خواهند شد.

نقش آرای مردم


علی رغم همه این اتهامات و تبلیغات،برخلاف دیگر انقلاب ها که معمولاً حتی با گذشت 5 تا 10 سال بعد از پیروزی، موفق به تدوین قانون اساسی و برگزاری انتخابات نمی شوند در ایران اسلامی تنها بعد از 47 روز پس از پیروزی انقلاب، مردم پای صندوق رأی رفتند و در مورد نوع حکومت خود تصمیم گرفتند. در کمتر از شش ماه نیز نمایندگان خود را برای مجلس خبرگان جهت بررسی و تصویب قانون اساسی انتخاب نمودند. نمایندگان مردم در مجلس خبرگان نیز توانستند قانون اساسی را طبق معیارها و موازین اسلامی تدوین کنند. در اینجا باید از شهید بزرگوار آیه الله دکتر بهشتی(ره) که بیشترین بار مسئولیت در این امر مهم را بر دوش گرفت و با مدیریت کم نظیر خود توانست مجلس خبرگان را به خوبی اداره کند، یاد کنیم و خاطره او را گرامی بداریم. در قانون اساسی تفکر«آمیختگی دین و سیاست» در یک نظام سیاسی به صورت تفصیلی تدوین شد و مهم ترین تبلور این تفکر در عمل، یعنی «ولایت فقیه» نیز در این قانون تبیین گردید.
مسائلی که حضرت امام(ره) قبل از پیروزی انقلاب در درس های نجف خود در بحث بیع به عنوان «ولایت فقیه» تدریس فرموده و خلاصه آن تحت عنوان «حکومت اسلامی» چاپ و در اختیار مردم قرار گرفته بود، زیربنای اصل نظام اسلامی را تشکیل داد و در قانون اساسی ضمن اصول مختلف تبیین گردید و در معرض رأی مردم گذاشته شد.
اثبات این اعتقاد قبل از پیروزی انقلاب در برابر صاحبان تفکرهای مختلف، دشوار و مستلزم پاسخ به صدها اِشکال و شبهه بود، ولی امروز نیازی به استدلال نبوده و اساساً بالاترین استدلال مشاهده و تجربه موفق است. این تفکر نه تنها در صحنه مبارزه با استبداد و استعمار پیروز شد، بلکه بعد از پیروزی انقلاب نیز توانست نظام اسلامی را سامان دهد و آن را در برابر همه مشکلات و فشارهای دشمنان به پیروزی برساند. آنچه امروز مشاهده می کنیم، ثمره تفکر عدم جدایی دین از سیاست و لزوم حضور دین در تمام صحنه های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، دفاعی و فرهنگی است. این تفکر، حکومت و نظامی را آفرید که برای همه سیاسیون جهان باورنکردنی بود. قدرت های استعماری فکر می کردند در پایان این قرن بر سر تابوت دین پایکوبی کرده و جشن خواهند گرفت، ولی امروز شاهد آن اند که دین بر سر مقبره تفکرات الحادی جشن گرفته است.

لزوم تشکیل حکومت اسلامی


در اینجا لازم است به این بحث مهم اشاره کنم که از لحاظ نظری چرا دین نمی تواند از سیاست جدا باشد؟ و چرا لازم است اسلام در تمام صحنه های اجتماعی حضور داشته باشد؟ اولاً براساس احکام اسلامی، پیاده کردن بخش اعظم فقه اسلامی تنها در یک نظام اسلامی امکان پذیر است. چگونه ممکن است در جامعه ای، حکومت غیراسلامی باشد، اما قوه قضائیه آن طبق موازین و مبانی اسلام حکم کند. در این مسئله هیچ مسلمانی نمی تواند تردید داشته باشد که محکمه غیر اسلامی طبق بیان قرآن طاغوت است. قرآن این مسئله را به صراحت بیان می کند که اگر دو نفر با هم اختلاف دارند، برای رفع خصومت نمی توانند به یک محکمه غیراسلامی مراجعه کنند. « و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون»(6)، «و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الظالمون»(7)،‌« و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الفاسقون»(8)، می بینید که خداوند به کسی که طبق مقررات الهی حکم نکند، عنوان کافر، ظالم و فاسق می دهد. اگر قوه قضائیه اسلامی باشد، آیا امکان پذیر است که پلیس، غیراسلامی باشد؟ ممکن است قوه قضائیه اسلامی باشد اما پلیس آن، به عنوان کارشناس و مجری احکام، غیراسلامی باشد؟ به همین ترتیب باید وزارت کشور و نیروی انتظامی هم اسلامی باشند. کارشناسان و وکلای دادگستری نیز باید اسلامی باشند. پس به ناچار باید بخش بزرگی از حکومت، اسلامی باشد و با معیارها و موازین اسلامی اداره شود.
آیا می شود جامعه، اسلامی باشد ولی قانون آن، غیراسلامی باشد؟ این مسئله را هم کسی نمی تواند بپذیرد که قانون، غیراسلامی باشد. پس قوه مقننه نیز باید مبتنی بر معیارهای اسلامی باشد. چگونه امکان پذیر است که حکومت، غیراسلامی باشد، ولی قوانین جزایی اسلام قابل اجرا باشد؟ چطور امکان پذیر است حکومت، اسلامی نباشد، ولی قوانین مالی و اقتصادی اسلام اجرا شود؟ اساساً اجرای احکام اسلامی در یک نظام ضداسلامی یا غیراسلامی امکان پذیر است. در یک حکومت غیراسلامی حتی برای خواندن نماز جمعه هم دچار مشکل می شویم. فتوای برخی از فقها این است که فقیه مبسوط الید و فقیهی که دارای ولایت و قدرت است، باید امام جمعه را منصوب نماید. مرحوم آیه الله العظمی بروجردی(ره) نماز جمعه در یک حکومت غیراسلامی را نه تنها واجب نمی دانستند، حتی شبهه می کردند. استدلال اصلی ایشان این بود که اساساً امامت جمعه از وظایف فقیه مبسوط الید است و لذا امام جمعه وقتی می ایستد، دستش روی اسلحه است. یعنی تکیه بر قدرت دارد و در یکی از خطبه ها باید مسائل اجتماعی روز، سیاست های جاری، اوضاع مسلمانان و مسائل بین المللی را برای مردم تشریح کند. این بیان امام هشتم، حضرت علی بن موسی الرضا(ع) است که می فرماید: امام جمعه در خطبه خود باید به مسائل و مشکلات دنیای اسلام بپردازد(9). چگونه امکان پذیر است که در جامعه اسلامی، حکومت، غیراسلامی باشد، در حالی که به فتوای برخی از فقها، در آن شرایط حتی نمازجمعه هم باید تعطیل شود.

تحقق اهداف مهم اسلام در سایه حکومت دینی


پس اولین دلیل بر اینکه نمی توانیم سیاست را از دین منفک کنیم، این است که پیاده شدن بخش بزرگی از احکام اسلام فقط در یک حکومت اسلامی امکان دارد و اگر حکومت غیراسلامی باشد، بخش بزرگی از فقه اسلامی عملاً تعطیل می شود. دلیل و استدلال دوم بر این مسئله، اصول و اهدافی است که قرآن مجید و سنت برای دین تبیین کرده اند. تحقق بسیاری از این اصول و اهداف بدون تشکیل یک نظام اسلامی، غیرممکن است. در اینجا به چند نمونه اشاره می کنم:
«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس»(10). قرآن مجید با تأکید «لام» و «قد» می گوید: هدف اساسی ارسال رسل و بعثت انبیا که در کنار آنها کتاب و میزان و معیار سنجش را برای ارزش ها نازل کردیم، قیام مردم به قسط و عدل و تحقق عدالت اجتماعی است. قرآن می گوید هدف اصلی بعثت انبیا استقرار عدالت اجتماعی است. چگونه ممکن است در حکومت غیراسلامی، ما شاهد عدالت اجتماعی باشیم؟ اولین گام ها در فرآیند تحقق عدالت اجتماعی تعدیل نرخ رشد، کنترل نقدینگی، پرداخت حقوق ها طبق ضوابط صحیح، ایجاد توازن در بودجه شهر و روستا، تعمیم تأمین اجتماعی، مهیا ساختن وسایل آموزش و بهداشت برای همه و امثال اینهاست. آیا تحقق این گونه امور بدون کارشناسی، بدون تصویب مجلس،‌بدون اجرا توسط دولت امکان پذیر است؟ آیا تأمین عدالت اجتماعی بدون دراختیار داشتن حکومت، ممکن است؟

تقویت بنیه دفاعی مسلمانان


اگر قرآن مجید می گوید:« و أعدّوا لهم ما استطعتم من قوّه و من رباط الخیل تُرهبون به عدوّ الله و عدوّکم»(11)، یعنی بنیه دفاعی و نظامی مسلمانان باید در حدّ بازدارندگی باشد تا دشمن از مسلمانان بترسد. در یک حکومت غیردینی می توان یک بنیه نظامی قوی تهیه کرد تا دشمنان خدا را ترساند؟ مگر می شود حکومت دست مسلمانان نباشد، ولی هواپیمای جنگی بسازند؟ مگر می شود حکومت دست مؤمنین نباشد، ولی موشک زمین به زمین بسازند؟ مگر می شود طرفداران اسلام بدون در دست گرفتن حکومت، زیردریایی تهیه کنند؟ اساساً آیا تحقق قوه ای که قرآن از آن سخن می گوید، بدون اینکه حکومت در دست مسلمانان باشد، قابل تصور است؟ این قدرت نظامی که امروز در اختیار جمهوری اسلامی ایران است، اعم از سپاه، ارتش، بسیج، تجهیزات مدرن نظامی و صنعت دفاعی قابل ملاحظه، همه از برکت حکومت و نظام اسلامی است. زمانی که حکومت دست دیگران بود، همه تلاش ما این بود که چند قبضه کلت تهیه کنیم! همین تاریخچه مؤتلفه را نگاه کنید، در آن روزگار اختناق نظام شاهی در سال های 1342 و 1343 چقدر تلاش کردند تا یکی، دو قبضه کلت تهیه کنند. اگر حکومت، اسلامی نباشد دیگر «ترهبون به عدوالله»محقق نمی شود. حداکثر همان دو قبضه کلت تهیه خواهد شد. ساختن موشک زمین به زمین،‌هواپیمای جنگی، ناوچه، هلیکوپتر و سایر تجهیزات نظامی و به کار گرفتن آنها علیه دشمنان اسلام فقط در یک نظام و حکومت اسلامی امکان پذیر است. اگر هم به فرض «اعدوا لهم ما استطعتم من قوه» را محقق کنیم، ولی قطعاً«ترهبون به عدوالله» فقط در یک نظام اسلامی امکان پذیر است. قدرت نظامی که در رژیم گذشته آماده می شد، فقط دوستان خدا را می ترساند، ولی دشمنان خدا از آن خوشحال بودند! اسرائیلی ها و امریکایی ها از قدرت شاه خوشحال بودند،‌به شاه مسئولیت ژاندارمی منطقه را داده بودند تا از منافع آنها حراست کند، ولی مردم مسلمان، انقلابی و وطن پرست از قدرت نظامی شاه در هراس بودند. دشمنان خدا فقط از قدرت نظامی یک نظام صد در صد اسلامی در هراس خواهند بود.

اصل نفی سبیل


اگر قرآن مجید به ما می گوید«و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا»(12)، یعنی نباید استیلا و سلطه کفار بر مؤمنین باشد، آیا در یک حکومت غیراسلامی این آیه قابل اجرا خواهد بود؟ و آیا ما می توانیم این هدف مهم را محقق سازیم؟
یکی از دلایل اصلی بروز انقلاب اسلامی،‌مسئله سلطه بیگانگان بر کشور بود. چرا امام را تبعید کردند؟ این امر به دلیل سخنرانی معروف وی در آبان 1343، علیه مسئله کاپیتولاسیون و مصونیت مستشاران نظامی امریکایی بود. اصولاً یکی از دلایل اصلی قیام علما، بزرگان و مردم مسلمان سلطه بیگانگان بود. بعد از تبعید امام، شهید آیه الله حاج آقا مصطفی خمینی، در پی دستگیری و انتقال به زندان در تهران، به رئیس ساواک گفته بود:«من حالا یقین پیدا کردم که این کشور دربست در اختیار امریکایی هاست!» سپس در پاسخ اظهار تعجب او افزوده بود:«پدر من در روز عاشورا شدیدترین حملات را به شاه داشت. شما او را گرفتید و فقط چند ماه زندانی کردید. اما به محض اینکه علیه امریکا حرف زد، شما فوراً او را گرفتید و به خارج از کشور تبعید کردید. پیداست حمله به امریکا در این کشور مهم تر از حمله به شاه است! حالا برای من یقین حاصل شد که کشور دست امریکایی هاست». آن زمان، ما فکر می کردیم که مرحوم حاج آقا مصطفی در یک بحث جدلی خواسته، تا ساواکی ها را محکوم کند، ولی بعدها که انقلاب پیروز شد و اسناد رژیم در اختیار مردم قرار گرفت، این حقیقت بیشتر آشکار شد. فردوست در خاطرات خود می نویسد که حتی شاه نیز از تصمیم تبعید امام به ترکیه در سال 1343 مطلع نبود. این تصمیم مستقیماً توسط امریکایی ها اتخاذ شده بود و آنها مستقیماً اجرای آن را از حسنعلی منصور نخست وزیر وقت خواسته بودند. خدا رحمت کند بخارایی و سایر شهدای مؤتلفه را که خیلی دقیق، بجا و به موقع، هدف گیری کردند و منصور را به هلاکت رساندند، زیرا او عامل مستقیم امریکا بود. فردوست می گوید شاه خبر نداشت. منصور در میهمانی شاه، به طور خصوصی چند دقیقه با او صحبت کرد. بعد شاه مرا صدا زد و گفت ببین هرچه می گوید، اجرا کن. بعد منصور به من گفت به رئیس ساواک بگو سریع آماده شوند تا امام را از قم به تهران بیاورند تا به ترکیه تبعید شود. این دستور امریکاست(13). وضع کشور ما این گونه بود!
بنابراین چگونه امکان پذیر است در یک نظام حکومتی، اسلام حاکم نباشد، ولی بتوانیم سلطه بیگانه را از بین ببریم؟ آیا استقلال کشورهای اسلامی بدون حضور اسلام در صحنه سیاست، امکان پذیر است؟ واقعاً اگر وحدت ملی زیر چتر و فرماندهی واحد ولایت فقیه نباشد، آیا می توان در برابر بیگانگان قوی پنجه، ایستادگی کرد؟ آن هم ولایت فقیهی که مشروعیت دینی آن از نیابت امام زمان و از جانب خداوند و مشروعیت سیاسی و مقبولیت اجتماعی آن با آرای نمایندگان ملت به دست آمده باشد، نه آنکه به صورت وکالت باشد. «ولایت فقیه» و نه «وکالت فقیه»!

ولایت فقیه یا وکالت فقیه


من از این برادران عزیز می پرسم اگر مشروعیت ولایت، از جانب خداوند نبوده و ادامه ولایت ائمه هدی(ع)و رسول الله(ص) نباشد، آیا همه مسائل اجتماعی از دید اسلام، قابل حل است؟ اگر برای اداره جامعه نیاز به مالیات داشته باشیم، شما برای اخذ مالیات از مردم چه پشتوانه دینی دارید؟ اگر نیاز به فداکاری و جانبازی و جهاد داشته باشیم، چگونه می توانیم از جوانان برای دفاع و نثار جان دعوت کنیم؟ اگر بنا باشد حکومت اسلامی با «وکالت» درست شود و یک نفر از طرف ما وکالت کند، اولاً چه لزومی دارد آن وکیل «فقیه» باشد؟ کافی است فردی با مدیریت قوی جامعه را اداره کند. ثانیاً اگر در موردی ضرورت داشت یکی از احکام اسلامی موقتاً اجرا نشود، چگونه وکیل مردم می تواند حکم خدا را اجرا نکند؟ مگر می شود اموال کسی را تصرف کرد؟ چگونه می توان بخشی از اموال مردم را اخذ کرد؟ مالیات و سایر عوارض در یک حکومت اسلامی با امضای ولی امر مشروع است. وقتی حاکم اسلامی برای اداره جامعه مالیات وضع می کند، پرداخت آن مثل زکات و خمس واجب می شود. در یک حکومت اسلامی است که وقتی حاکم فرمان جهاد می دهد، حضور در جبهه بر همه مردم شرعاً واجب می شود. همه اینها در صورتی امکان پذیر است که مشروعیت و قدرت ولی امر، از ناحیه خداوند باشد. وکیل انتخاب شده چگونه می تواند چنین قدرت و تقدسی داشته باشد؟ اگر بخواهیم مسجدی را در مسیر یک خیابان در دست احداث خراب کنیم با چه حکمی این کار را انجام خواهیم داد؟ اگر حاکم اسلامی برای رفاه حال مردم، برای حفظ جان مردم و برای کاهش تصادفات،‌ توسعه خیابانی را مصلحت بداند و در این مسیر خانه ای هم تخریب شود، باید صاحب خانه بپذیرد چون حکومت، ‌اسلامی است و مصلحت را در این دیده است. اگر حکومت، اسلامی نبوده و مشروعیت آن نیز از جانب خداوند نباشد و صرفاً بر آراء مردم باشد، حداکثر بیش از یک رئیس جمهور نخواهیم داشت. تصرفات رئیس جمهور نیز به دلیل تنفیذ رهبری، شرعی است. مشروعیت قوای سه گانه نیز به دلیل نظارت ولی امر است. بنابر قانون اساسی، قوای سه گانه زیر نظر ولایت امر و امامت امت فعالیت می کنند(14). قانون مصوب مجلس نیز چون تحت نظر ولی امر است و فقهای منصوب ایشان در شورای نگهبان بر آن نظارت می کنند، اجرای آن واجب و الزامی است.
این بحث هم که می گویند ولایت مربوط به آدم سفیه است، درست نیست. آیه «الله ولی الذین آمنوا»(15) که ولایت خداوند را بر مردم مطرح می کند، یعنی چه؟ یعنی همه مردم که خدا بر آنها ولایت دارد، سفیه هستند؟ پس «النّبی اولی بالمؤمنین من انفسهم»(16) که پیغمبر بر مردم ولایت دارد، یعنی چه؟ مگر پدر بر فرزند رشید خود ولایت ندارد؟ مگر مؤمنین بر همدیگر ولایت ندارند که قرآن می گوید:« و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض»(17)همه مؤمنین بر یکدیگر(حداقل در امر به معروف و نهی از منکر) ولایت دارند، پس همه مهجورند؟ ولایت، به معنای سرپرستی دلسوزانه است. ولایت، به مفهوم آن است که در جامعه اسلامی یک نفر با اختیارات عامّ، به نیابت از امام معصوم بتواند در جامعه تصرفات لازم را انجام دهد. اگر بخواهیم مسئله را با وکالت حل کنیم، مسئله تصرفات را چگونه حل می کنیم؟

ولایت فقیه و امنیت ملی


انقلاب ما با احیای تفکر اسلامی و تبیین اسلام ناب توسط امام راحل(ره) آغاز شد، ادامه یافت و به پیروزی رسید. بعد از پیروزی هم تا به امروز دربرابر تمام مشکلات و فشارها و توطئه ها در سایه همین تفکر ایستادگی کرده است. تحت زعامت ولی فقیهی که مردم برای حکم او تقدّس قائل بودند و با اعتقاد به :« فاذا حکم بحکمنا فلم یقبله منه فانّما استخف بحکم الله و علینا ردّ و الرّاد علینا الرّاد علی الله و هو علی حدّ الشرک بالله»(18)ردّ حکم حکومتی یا قضایی و یا مقابله با فتوای او را به نوعی ردّ حکم امام معصوم و ردّ حکم امام معصوم را ردّ حکم خداوند تلقی می کردند. مردم در سایه چنین تفکری توانستند بایستند و مقاومت کنند. ما در جنگ در سایه همین ولایت فقیه توانستیم پیروز شویم. این جوان ها چگونه با شور و شوق و افتخار در صحنه مبارزه و جنگ و فداکاری حاضر شدند؟ اگر ولایت فقیه نبود، ما در جنگ پیروز می شدیم؟ تاکنون هر زمان که علیه ایران توطئه شده، بخشی از سرزمین ایران از دست رفته است. در شرق کشور توطئه شد، هرات رفت. در جنوب کشور توطئه شد، بحرین رفت. در شمال کشور توطئه شد، هفده شهر قفقاز رفت. این اولین بار است که شرق و غرب علیه ما متحد شدند، ولی یک وجب از سرزمین ما از دست نرفت. این پیروزی، به خاطر فرماندهی «ولی امر» بود. به خاطر این بود که مردم فرمان امام(ره) را به عنوان فرمان «نایب امام زمان» تلقی می کردند. اگر همه مردم جمع شوند و فردی را برای مدیریت جامعه وکیل کنند، حاضرند در مواقعی که خطر جانی و یا حتی مالی وجود دارد، از او تبعیت کنند؟ فقط فرمانی که برای مردم مقدس است، می تواند در مواقع حساس، چاره ساز باشد. اگر تقدس را بردارید، نفوذ معنوی فرمان هم از بین می رود. در یک حکومت غیردینی هم، رأی و وکالت وجود دارد، پس چه فرقی می کند؟ با این فرض، حکومت اسلامی به یک حکومت عادی و معمولی تبدیل می شود. اگر خداوند مسئله حکومت و مدیریت را به خود مردم واگذار کرده، پس هدف از غدیرخُم چه بود؟ «فمن کنت مولاه فعلیّ مولاه»(19)چه بود؟ نواب خاص و عام چه بود؟ آیا این همه بحث فقها از قرن سوم و چهارم تا به امروز در بحث ولایت فقیه و مرجعیت، فقط برای بیان مسائل عبادی بوده است؟ البته برای تحقق عملی این ولایت، نیاز به رأی و قبول مردم است. اگر مردم نخواهند، ولایت ظهور و بروز نخواهد یافت.

تهاجم فرهنگی


امروز بزرگ ترین توطئه فرهنگی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران، سست کردن سنگ زیرین تفکر سیاسی امام(ره) یعنی «آمیختگی دین و سیاست» است که محصول آن، نظام اسلامی و راهبری ولایت فقیه بود. اگر این سنگ زیرین سست شود، همه چیز از دست ما خواهد رفت. مهم ترین و خطرناک ترین بخش تهاجم فرهنگی است؛ همان تهاجمی که زیربنای تفکر سیاسی اسلامی را در اذهان مردم متزلزل می کند. اگر زیربنا متزلزل شد، بدانید دستان ما در برابر بیگانه بالا می رود. شما نگویید اعتقادات مردم ما مستحکم است و این حرف ها تأثیری ندارد. لازم نیست خراب شدن یک ساختمان یک مرتبه اتفاق بیفتد. ممکن است به تدریج و ظرف چند سال عملی شود. اگر اجازه دادید امروز یک آجر از پایه این ساختمان، فردا دومی و روز بعد سومی را بکشند، بدانید در آینده نه چندان دور، این ساختمان فرو خواهد ریخت. اگر هجوم به پنجره ساختمان و به دیوار ساختمان باشد، خیلی مهم نیست. اما اگر تهاجم به پایه های اصلی ساختمان باشد، آن وقت باید خیلی نگران باشیم، چون این امر بسیار خطرناک است.
اساس قیام امام حسین(ع) هم برای حکومت اسلامی و نظام اسلامی بود. وی در این باره می فرماید:« فعلی الاسلام السلام اذبلیت الامه براع مثل یزید»(20) باید فاتحه اسلام را خواند اگر در یک جامعه اسلامی، رهبر جامعه و کسی که مدعی خلافت رسول الله (ص)است، فردی مثل یزید باشد! همه حادثه کربلا برای این بود که ظالمین و ستمگران و یزیدیان بر مردم حکومت نکنند. این اساس نهضت کربلاست و درس امام حسین(ع)هم همین است. امروز بعد از چهارده قرن، یکی از ثمرات نهضت کربلا، استقرار نظام اسلامی در این سرزمین است. این نظام، محصول کربلا و عاشوراست. کربلا، عاشورا و محرم بود که نهضت ما را پیروز کرد؛ و به یاری خداوند، نهضت ما نیز فرهنگ عاشورا را احیا خواهد کرد.
سید مهدی میرمیران