سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا دانشجویان اندیشه سیاسی دراسلام

نظر

 اوصاف ناپسند حاکم اسلامی از دیدگاه آقا جمال خوانساری

متأثر بودن عملکرد حاکمان از اوصاف نفسانی شان، سبب گردیده تا در منابع دینی اهتمام بیشتری به آن داده شود و به همان اندازه که از اوصاف نیک حاکم یاد شده، از اوصاف ناپسند حاکم و پی آمدهای آن نیز سخن به میان آمده است. از میان صفات رذیله ای که مورد مذمّت واقع شده و آثار منفی که در جامعه بر جای می گذارد، موارد ذیل جلب توجه می کند در ذکر این موارد از شرح و تفصیل خوانساری- که بیشتر جنبه پند و اندرز و موعظه و توصیه به حاکمان «پادشاهان» دارد- کمتر استفاده می کنیم.

1. تکبر

از نشانه های کم خردی حاکم، تکبرورزی او است: «من اختال فی ولایه أبان عن حماقته».(1)
از آثار تکبّر حاکمان با مردم این است که در هنگام عزل از حکومت باعث خواری و ذلّت آنان می گردد: «التکبر فی الولایه ذلّ فی العزل» (2) و «من تکبّر فی ولایته کثر عند عزله ذلّتُه؛ (3) هر حاکمی که در امارت خود تکبر ورزد هنگام عزل و برکناری اش خوارتر می شود».
غرض این است که حکام باید رعایت این معنا را بکنند و در زمان حکومت تکبر نکنند، تا از خواری در معزولی ایمن باشند (4) و به اعتبار این که تکبر از صفات ذمیمه است و دلیل خسّت نفس و دنائت آن می باشد، پس هر گاه حاکمی تکبر کند، خود را از آن راه کوچک کرده و از مرتبه بزرگی، که مقتضای سلطنت است، ساقط می شود: «من تکبّر فی سلطانه صغّره؛ (5) حاکمی که در سلطنت خود تکبر ورزد خود (یا مقامش) را کوچک شمرده است».

2. هواپرستی

«شرّ الأمراء من کان الهوی علیه امیراً؛ (6) بدترین امیران کسی است که هوا و هوس بر او فرمانروا باشد و او در فرمان آنها باشد».

3. استبداد به رأی

از ملزومات قدرت، استبداد به رأی است؛ به گونه ای که حاکمان مستبد کارها را براساس رأی خود انجام می دهند. این خصلت در حاکمان مذمّت شده و در قبال آن به ایشان توصیه شده که در امور مهم با دانایان مشورت کنند، تا از پی آمدهای استقلال به رأی ایمن گردند: «من مَلِکَ استأثر».(7)

4. آزمندی

حرص و آزمندی، فرمانروایان را خوار می گرداند: «الطمعُ یُذلُّ الأمیر».(8)
رئیس و مهتر واقعی کسی است که طمع ها او را فریب ندهد: «السیّد من لا تغرّه المطامع». (9)

5. جهل و کم خردی

سلطنت جاهل عیب ها و کاستی های حکومت او را آشکار می سازد، زیرا اکثر کارهای او بر وفق حکم عقل نباشد مراد از جهل در این حدیث جهل در مقابل عقل است، نه جهل در مقابل علم: «سلطان الجاهل یبدی معایبه».(10)

6. خشم و روحیّه انتقام گیری

پادشاهان و صاحبان قدرت توصیه شده اند که در هنگام خشم، بیشتر از دیگران بر خود مسلط باشند؛ تا این که دچار معصیت ظلم نگردند، زیرا شیطان هرگاه پادشاه را بر کسی خشمناک ببیند، بر او مسلط شود و به اندک وسوسه ای او را بر ظلم و تعدّی وا دارد: «إذا اشتاط السلطان تسلّط الشیطان؛ (11) هرگاه سفّاک گردد پادشاه، تسلّط یابد بر او شیطان».

7. مکر و حیله

«السیّد من لا یصانع و لا یخادع؛ (12) مهتر و بزرگ، کسی است که ظاهرسازی نکند ومردم را فریب ندهد».


نظر

1. وظایف حاکم در برابر نفس خود

سیاست نفس «خودسازی»

بر حاکم، پیش از آن که کارگزاران و لشکر خود را سیاست کند، نفس خود را سیاست و تربیت نماید، زیرا این عمل باعث سعادت و نیک بختی اخروی او می گردد و حال آن که، امر و نهی لشکر برای صلاح حال و سعادت دنیای او می باشد و بدیهی است سعی برای آخرت را باید بر سعی دنیا مقدم داشت: «حقٌ علی الملک ان یسوس نَفسَه قبل جُنده».(1)
هم چنین هر حاکمی که بخواهد در میان مردم فرمانروایی داشته باشد و مردم به او بگروند و به حکمش گردن نهند؛ نخست باید بر نفس خود حاکم باشد و درباره نفس خود به عدل حکم کند و بر اساس آن عمل نماید و هرگاه حق به جانب رعیّت باشد، رعایتِ خود نکند؛ در این صورت نفوس مردم مشتاق عدل و پیروی از حکم او خواهند بود، زیرا این اصل روان شناختی مسلم است هر که درباره خود به عدل رفتار نماید، قطعاً در میان دیگران نیز بر اساس عدل و داد رفتار خواهد کرد.
از سوی دیگر این حقیقت نیز روشن است که انگیزه ظلم و جور حاکم و اساس اختلاف او با مردم به خاطر جلب نفع است. بنابراین هرگاه کسی درباره خود دادگری کند، به منظور جلب نفع، ظلم بر دگران را تجویز نخواهد کرد و مردم نیز از چنین حاکمی، با رغبت اطاعت و فرمانبرداری خواهند کرد: «إذا نَفَذَ حکمک فی نفسک، تداعت اَنفُسُ الناس الی عدلک؛ (2) هر گاه حکم و فرمان تو (حاکم) در نفس خودت نافذ و روان باشد، این باعث می شود که مردم به احکام و دادگری تو رغبت نان دهند».
در روایتی عاقل ترین پادشاهان، کسی معرفی شده است که نفس خود را برای شهروندان به گونه ای ادب و امر و نهی (سیاست) کند که جای هیچ گونه اعتراضی از سوی آنها بر او باقی نماند. تحقق این امر جز با احقاق حقوق مردم از سوی حاکم ممکن نخواهد بود: «أعقل الملوک من ساس نفسه للرعیّه بما یسقط عنه حجتها».(3)
حدیث: «خیرُ الأمراء من کان علی نفسه امیراً؛ (4) بهترین امیران و فرماندهان، کسی است که امیر و فرمانده نفس خود باشد» نیز ناظر به این معنا است.

2. حقوق مردم بر حاکم

اقامه عدل

همان طوری که گفته شد، عدالت هم علت غایی حکومت است و هم از شرایط و اوصاف حاکمان است و هم به عنوان کار ویژه اصلی و مهم دولت محسوب می شود. اهمیت این وظیفه پادشاه را امین خداوند در زمین و برپا دارنده دادگری در شهرها و میان شهروندان و بازدارنده ایشان از حرام و ظلم بر یکدیگر قرار داده است. بنابراین پادشاهی که از عهده این وظیفه بر نیاید، در حقیقت پادشاه نیست و حکومت را به ناحق در اختیار گرفته است، هم چنین نمی توان پادشاهی او را از جانب خدا دانست: «ان السلطان لأمین الله فی الأرض و مقیم العدل فی البلاد و العباد و وزعته(5) فی الأرض».(6)

خیرخواهی برای امّت

از جمله حقوق مردم بر حاکم این است که آنچه را خیر می داند و برای خود انتخاب می کند، برای رعیّت خود نیز اختیار کند: «من حق الراعی أن یختار لرعیّته ما یختاره لنفسه».(7)
در منابع روایی از امیر و حاکم و سرکرده هر قومی با عنوان راعی (چوپان) یاد شده، زیرا حاکم به منزله چوپانی است از برای محافظت ایشان. پوشیده نیست که تعبیر از حاکم با عنوان «راعی» نهایت اهتمام شریعت به حفظ و رعایت حقوق شهروندان از سوی حاکمان است نه تحقیر و تنزیل منزلت والای انسان، توجه به مبدأ اشتقاق این وصف- که همان «رعایت» است- مؤید برداشت مذکور است.

آموزش دین

بر امام است که احکام و معارف اسلام و ایمان «مذهب امامیّه» را به شهروندان خود تعلیم کند و آنها را از آداب و سنّت ها، حدود و شرایط احکام که در شریعت مقرر شده آگاه سازد: «علی الامام ان یعلّم أهل ولایته حدود الاسلام و الایمان».(8)

حفظ دین و ارزش های اجتماعی

هنگامی که امام علی(ع) حاکمی را نصب می فرمودند، برایش دستورالعمل هایی صادر می کردند، از جمله این که والیِ خود را موظف می ساختند که مردم را وادار کند تا براساس سنّت ها (آداب و رسوم اجتماعی) و دینشان رفتار کنند: «أَقمِ الناس علی سنّتهم و دینهم».(9) هم چنین حضرت به آنان توصیه می فرمودند: در محل ولایات خود سنّت شکنی نکنند و از طریقه ای که به آن عمل می شد و موجب اجتماع و همدلی مردم می شد و صلاح حال رعیّت در آن بود، محافظت کنند و براساس آن عمل نمایند: «لا تنقضنّ سنّه صالحهً عمل بها و اجتمعت الألفه لها و صلحت الرعیّه علیها».(10)

عفو خطاکاران

«العفو زین القدره؛ در گذشتن از گناه و تقصیر زینت قدرت و توانایی است».
و هر که قدرت انتقام داشته باشد و عفو کند، قدرت او در نظرها زینت یابد (11) و نیز سبب پاکیزگی و افزایش آن گردد: «العفو زکوه القدره».(12)
حاکم اسلامی باید در برابر کار نیک مردم پاداش نیکو دهد و از خطا و لغزش های مردم هم- مادامی که رخنه ای در دین ایجاد نشود و یا موجب سستی سلطنت سلطان اسلام نگردد- در گذرد. اما در صورتی که گذشت از خطاکاران موجب رخنه در دین و یا سستی حاکم گردد، گناه کار باید به سزای گناه خود برسد: «جاز بالحسنه و تجاوز عن السیئه مالم یکن ثَلَماً فی الدّین او وهناً فی سلطان الاسلام».(13)
هم چنین حاکم باید به کسانی که در مقام و منزلت پست تر از او هستند، رحم کند تا خود مورد رحمت کسی که بالاتر از او است، قرار گیرد و سهو و نافرمانی آنها را نسبت به خود، به سهو و نافرمانی خودش در برابر پروردگار قیاس کند و احتیاج شهروندان به مهرش را، به حاجت خود به رحم و مهربانی پروردگارش بسنجد: «اِرحشم من دونک یرحمک من فوقک، و قس سهوه بسهوک ومعصیه لک بمعصیتک لربّک، و فقره الی رحمتک بفقرک لی رحمه ربک».(14)
از نشانه های نجابت حاکم این است که با آگاهی در برابر خطاهای مردم نسبت به خودش، چنان وانمود کند که گویا از آن آگاه نشده است: «من النُبلِ ان تتغابی عن الجنایه (جنایه الرعیّه) علیک».(15)

دوری از اعمال زور برای اصلاح و اطاعت مردم

امیرالمؤمنین(ع) در پاسخ به این پیشنهاد که «اهل کوفه را جز شمشیر چیز دیگر اصلاح نمی کند» فرمود: «إن لم یُصلِحهُم إلا بأفسادی فَلا یُصلِحُهم الله» اگر ایشان جز با تباه شدن من به صلاح رو نمی آورند، پس خداوند ایشان را به صلاح نیاورد و مرا نیز به سبب آنها فاسد و تباه نگرداند. زیرا شمشیر کشیدن بر کسانی که مسلمانند و در ظاهر مطیع امامند، شرعاً جایز نیست و در صورت ارتکاب آن، موجب فاسد و تباهی حاکم می گردد. نتیجه این که در حکومت اسلامی استفاده از زور و اجبار برای کسب اطاعت مردم و اصلاح آنها منع شده است.(16)

دوری از مکر و حیله

در حکومت علی (ع) برخی آن حضرت را با معاویه مقایسه نموده و چنین می پنداشتند که ایشان وقوف در امور دنیا و نظم و نسق آن ندارد؛ برخلاف معاویه که در امور سیاسی زیرک است. از همین رو امام علی (ع) در پاسخ این ایراد فرمودند: این نسبت ناروا از حق به دور است؛ اگر پرهیزکاری مانع نبود، زیرک ترین عرب بودم. لیکن این نوع زیرکی مستلزم آن است که حیله و مکر و عذر و امثال آن به کار گرفته شود که منافی با تقوا و پرهیزکاری است. از این رو آنها به خطا گمان کرده اند که من آن زیرکی را ندارم: «هیهات لو لا التَقی لکنت ادهیَ (17) العرب؛ (18) هرگز! اگر تقوا و پرهیزگاری مانع نبود هر آینه زیرک ترین عرب ها بودم». امیرالمؤمنین (ع) در سخن دیگر، زیرکی خود را بر تمام انسان ها با این شرط که اگر مکر و حیله ناپسند و امری نکوهیده نبود اثبات کرده می فرماید: «و لو لا کراهیّهُ الغدر لکنتُ من أدهی الناس».(19)

بسترسازی افکار عمومی به نفع حاکم

عاقل ترین پادشاهان کسی است که شهروندان را به گونه ای سیاست کند که جای هیچ گونه احتجاج و اعتراضی بر او باقی نماند و این معنا جز با عملکرد مطلوب حاکم محقق نمی شود. برخی از رفتارهای حاکم- که موجب پایه ریزی افکار عمومی مثبت در حق وی می گردد- عبارت است از این که: بر ایشان ستم نکند و ستم دیگران را نیز از ایشان دفع نماید، تکبر نورزد، با هر کسی و هر صنفی به فراخور مرتبت آنها سلوک نماید، به مردم به ویژه به نیازمندان واقعی جامعه بذل و احسان کند. زیرا ایشان در حقیقت به منزله عیال پادشاهانند و بالاخره معاش وابستگان به دولت (کارمندان) را که از راه دیگر منبع درآمدی ندارند، تأمین نماید. بنابراین هرگاه حاکمی با مردم خود چنین سلوک نماید، جای اعتراض بر عملکرد او باقی نخواهد ماند و در مقابل، حقوق او بر ایشان - که عبارت از اطاعت و فرمانبرداری است - ثابت می گردد: «أَعقَلُ الملوک من ساس الرعیّه بما تثبت به حجّتُه علیها؛ (20) عاقل ترین پادشاهان، کسی است که رعیّت خود را به گونه ای ادب، تربیت و امر و نهی «سیاست» کند که حجّت و حقوق او بر ایشان ثابت گردد».

تأمین امنیت اجتماعی

از جمله دستورالعمل های حکومتی امیرالمؤمنین علی (ع) به والیان خود تأمین امنیت اجتماعی مسلمانان است. راهکارهای اجرایی که در تحقق این هدف، حاکم را یاری می رساند عبارت است از این که: بی گناهان از او در امان باشند و گناه کاران امّت از او در هراس باشند و بالاخره بازرسی مرزها و امنیت شهرها از امور مورد اهتمام وی باشد: «وَلیأمنک بریئهم و لیَخفَکَ مُریبَهُم و تَعاهَد ثُغُورَهم و اطراف بلادهم؛ (21) و باید که بی گناه ایشان از تو در أمان باشد و کسی که متهم به گناه و خطا است از تو بترسد و باید سرحدّات و مرزها و اطراف شهرهای ایشان را مرتب بازرسی نمایی».

رسیدگی به اقشار محروم

غالب حاکمان حقوق شهروندان ضعیف را نادیده می گیرند و در مقابل از قوی دستان حمایت می کنند. ولی آنچه از حاکم اسلامی انتظار می رود این است که باید عدلش نسبت به قوی و ضعیف یکسان باشد و ضعیفان را از عدل خود محروم نسازد: «لا تؤیس الضعفاء من عدلک».(22)

رفق و مدارا با مردم

حاکمان که مالک امور مردم هستند، موظفند با ایشان به رفق و مدارا رفتار نمایند: «إذا مَلِکتَ فارفق؛ (23) هرگاه مالک و حاکم گشتی (با زیردستان) نرمی کن».
بهترین سیاست، مدارا با مردم است، زیرا اصل نرمی و مدارا با مردم سیاستی است که مطلوب و مرغوب ایشان است و موجب می گردد که مردم از صاحب چنین سیاستی پیروی نموده و از امر و نهی او بیرون نروند: «نعم السیاسه الرفق».(24)
نیکویی سیرت حاکم، باعث زیبایی اقتدار و حصار فرمانروایی است؛ یعنی حسن سلوک حاکم با مردم دژی است که امارت او را از آفت های ضعف و نقص زوال نگه می دارد: «حسن السیره جمال القدره و حصن الأمره».(25)
هم چنین مدارا و رفتار بر اساس نرمی و همواری با مردم از ملزومات اولیّه سیاست است: «رأس السیاسه الرفق».(26)

مشورت با مسلمانان

بر حاکمان است که در امور مهم کشورداری با عاقلان مشورت کنند تا از زیان استبداد به رأی ایمن باشند. آیه (و شاورهم فی الأمر فأذا عزمت فتوکّل علی الله) (27) که در آن خداوند پیامبر(ص) را در تمام کارها به مشورت با مسلمانان امر فرموده، حکایت از اهمیت مشورت حاکمان دارد. (28)

توقّع اطاعت از مردم به اندازه توانایی آنها

اگر حاکمی بخواهد که مردم از او به طور شایسته اطاعت کنند، باید از ایشان کارهایی را طلب کند که استطاعت و توانایی انجام آنها را داشته باشند و از تحمیل تکالیف سخت و دشوار بر ایشان خودداری کند: «إذا أردت أن تُطاعَ فأسئَل ما یُستطاع».(29)
در لفظ سؤال که در این حدیث آمده نکته دقیقی نهفته است و آن این که سؤال در لغت برای طلب أدنی از أعلی وضع شده است و استفاده از آن به این نکته اشاره دارد که بر حاکم لازم است در طلب آنچه که مردم استطاعت آن را دارند، از لفظ سؤال بهره گیرد که به منزله طلب أدنی از أعلی است نه به طریق امر و فرمان و روشن است که هرگاه امیران و حاکمان با مردم خود بر این دستور عمل نمایند باعث می شود که مردم با جان و دل از ایشان اطاعت کنند و فرمان برند.(30)

دوری از سستی در ساماندهی امور مردم

تحمل ضعف و سستی حاکم بر شهروندان سخت تر از جور و ستمش می باشد، زیرا که جور پادشاه هر اندازه که باشد، از یک نفر است و چندان اثر خود را نشان نمی دهد. لیکن ضعف و سستی و ناتوانی پادشاه باعث می گردد که هر کسی بتواند بر دیگری ظلم کند و روشن است که در این هنگام ظلم بسیار و بی حد و حصر می شود: «خَوَرُ السلطان أشدّ علی الرعیّه من جَورِ السلطان؛ (31) ضعف و سستی پادشاه، از ظلم و جور او بر مردم گران تر و سخت تر است».

توصیه مردم به دوری از ستایش حاکم

امام علی(ع) در عهدنامه خود به مالک اشتر، حاکمانم را توصیه می کند که اطرافیانش را از اهل خیر و پرهیزگاری انتخاب کند و با آنها باشد و از ایشان فاصله نگیرد. هم چنین مردم را به گونه ای تربیت و ریاضت دهد که در ستایش او زیاده روی نکنند، زیرا مبالغه ستایشگران در مدح حاکم او را فریفته خود می سازد و آن را باور می کند و بدان شادمان می گردد و شادمانی به مدح مدّاحان موجب غضب و دشمنی خدا می گردد:
«أَلصِق بأهل الخیر و الورع، و رضّهم علی أن لا یُطروُکَ، فأنّ کثره الأطراء تُدنی من الغرّه و الرّضا بذلک یوجب من الله المقت؛ (32) با اهل خیر و پرهیزکاری آمیزش کن، و آنان را به گونه ای ریاضت ده که تو را بسیار نستایند زیرا مدح و ستایش فراوان، انسان را خودپسند و خشنود ساخته و موجبات غضب خداوند را فراهم می آورد».


نظر

در فرهنگ سیاسی شیعه، مشارکت مردم دارای ویژگی هایی است که وابسته به نوع حکومت و عملکرد حاکمان است و طبعاً هر کدام از آنها نوع خاصی از مشارکت مردم را طلب می کند. بنابراین نوع رفتار سیاسی مردم با حکومت عدل، متفاوت با عکس العمل ایشان در قبال حکومت جور است. هم چنین یکی از اصول اندیشه سیاسی اسلام این است که حقوق حاکمان و شهروندان طرفینی است و هر کدام از ایشان حقوقی را در قبال دیگری برعهده دارند که بر مبنای احکام فقهی تعیین و مشخص می گردد. لذا حق حاکم زمانی از سوی شهروندان لازم الرعایه است که او در اجرای وظایف حکومتی و تأمین آنچه که سعادت دینی و دنیوی مردم اقتضا می کند، کوتاهی نکند.
عمده ترین حقی که حاکم اسلام در ازای دادگری، رعیّت پروری و شریعت مداری بر عهده مردم دارد، فرمانبرداری و پشتیبانی آنها است. در قرآن و روایات تأکید فراوان بر حق الطاعه؛ یعنی اطاعت خدا و رسول و اولوالأمر شده است، از جمله آیه (اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الأمر منکم) (1) ناظر به این حق والی است. هم چنین حدیث «فرض الله الطاعه تعظیماً للأمامه» نیز اشاره به این حق بزرگ والیان دارد. البته مراد از صاحبان امر و فرمان که خداوند اطاعت ایشان را مانند اطاعت رسول خود فرض و واجب کرده، ائمه طاهرین علیه السلام و حاکم عادل است.(2)
خوانساری معتقد است:
تعظیم منصب امامت و بزرگ شمردن آن، و نیز تعظیم امام و اعتقاد بزرگی او، فرد عمده طاعت و فرمانبرداری حق تعالی است، بلکه عین معنی ایمان است و هیچ عبادتی بی آن مقبول نیست، چنان که احادیث در آن باب متواتر است.(3)
هم چنین مفاد حدیث «من أطاع امامه فقد اطاع ربّه» نیز این است که اطاعت و فرمانبرداری مردم از امام خود، به منزله اطاعت و فرمانبرداری از خدا می باشد، زیرا خداوند امر به اطاعت او کرده و از طرفی می دانیم هر آنچه را پیشوای عادل امر و نهی کند از جانب خداوند است؛ پس اطاعت او در حکم اطاعت حق تعالی محسوب می شود.(4) همان طوری که در بحث معاشرت با حاکم جائر مطرح شد، از نگاه خوانساری، تعظیم و اطاعت مطلق فرمانروایان نیز در مواردی که مخالفت با ایشان مظنّه ضرر باشد، به منزله اطاعت خداوند محسوب می گردد.(5)

4. امر به معروف و نهی از منکر: «نظارت اجتماعی»

گذشته از آن که امر به معروف و نهی از منکر از ضروریات و مسلّمات مسائل دینی است، از منظر سیاسی نیز یکی از صورت های مشارکت سیاسی فعال مردم در سطح کلان جامعه است. وادار نمودن حاکمان بر اجرای فرمان های الهی و بازداشتن آنها از ممنوعات شرعی، از مصادیق بارز امر به معروف و نهی از منکر به شمار می رود. به گونه ای که «سخن حقّی که آدمی پیش حاکم ستمکار بگوید، برای رفع ظلمی یا بر پای داشتن عدلی، به عنوان شفاعت یا غیر آن [کلمه عدل عند امام جائر] از افضل افراد امر به معروف و نهی از منکر معرفی شده است».(6)
این نوع از مشارکت سیاسی که صبغه دینی به خود می گیرد، هم به صورت فردی می تواند انجام پذیرد و هم به صورت جمعی، و هم مسئولیت متقابل بین تمام امّت است و هم بین امّت و حکومت. هر چند این واجب عقلی و شرعی در حکومت های جور غالباً از سوی شهروندان و از پائین به بالا جریان می یابد و در حکومت های عدل از بالا به پایین صورت می گیرد.
تعبیرهایی که در آیات و روایات، در این خصوص آمده است از قبیل: «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیّته»، (7) (کنتم خیر امّه اخرجت للناس، تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر)؛ (8) شما بهترین امّتی بودید که به سود انسان ها آفریده شده اند، (چه این که) امر به معروف و نهی از منکر می کنید. (و لتکن منکم امّه یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر)؛ (9) باید از میان شما، جمعی دعوت به نیکی، و امر به معروف ونهی از منکر کنند. «غایه الدّین الامر بالمعروف و النهی عن المنکر؛ (10) نهایت دین داری امر به معروف و نهی از منکر است» و «قوام الشریعه الامر بالمعروف و النهی عن المنکر؛ (11) عامل بر پای دارنده دین و شریعت، امر کردن به خوبی ها و نهی کردن از زشتی هاست» نشانِ جایگاه و اهمیت این موضع در شریعت است حتی در روایتی جنگی که بر سر امر به معروف و نهی از منکر بر پا شود، بر صلح و آشتی و زندگی مسالمت آمیز ترجیح داده شده است.(12)
این مسئله از زوایای گوناگون قابل بحث و بررسی است، مانند مفهوم معروف ومنکر، نوع وجوب آن و شرایط و مراحل آن. آرای جمال الدّین خوانساری را درباره این مسئله به ترتیب ذیل بررسی می کنیم.

مفهوم معروف و منکر

در تعریف معروف و منکر توجه به این نکته لازم است که ماهیت امر به معروف و نهی از منکر را امر و فرمان تشکیل می دهد، برخلاف دعوت و تبلیغ شریعت که در آن امر و فرمان نیست. بنابراین در ماهیت این فریضه مهم نوعی از اعمال قدرت و اجبار بر عمل یا ترک آن نهفته است؛ به طوری که بعضی از افراد آن مستلزم برتری و اقتدار آمر و ناهی نسبت به مأمور و منهی است، لذا اجرای کامل وگسترده این مهم در مراحل بالاتر که گاهی به ضرب و جرح و حتی قتل منتهی می شود، جز با تحصیل و اعمال قدرت امکان پذیر نیست. خوانساری در تعریف معروف و منکر می نویسد:
مراد به معروف چیزی است که حق تعالی نیکو دانسته و واجب کرده و به منکر چیزی چند که حق تعالی بد دانسته و حرام کرده و ممکن است معروف شامل مستحبات نیز باشد و منکر شامل مکروهات نیز باشد. نهایت، امر به فرمان برداری در آنها و امر به مردم به آنها نیز بر سبیل استحباب خواهد بود و هم چنین باز ایستادن از مکروهات و نهی مردم از آنها».(13)
به عبارت دیگر:
مراد به معروف هر واجبی است که فعل آن سبب ثواب باشد و ترک آن باعث عقاب، یا هر چه فعل آن سبب ثواب باشد و ترک آن باعث عقاب نباشد که شامل مستحبات نیز باشد. و مراد به منکر هر حرامی است که ترک آن باعث ثواب شود و فعل آن سبب عقاب، یا هر چه ترک آن باعث ثواب شود هر چند فعل آن سبب عقاب نشود که شامل مکروهات نیز باشد. بنابر تعریف اول امر به آنها و هم چنین امرپذیر بودن به آنها؛ یعنی به جا آوردن خود آنها را، و نهی از آنها و باز ایستادن خود از آنها به عنوان وجوب است، و بنابر تعریف دوم در واجب ها و حرام ها به عنوان وجوب است و در مستحبات و مکروهات به عنوان استحباب، و در واجب ها و حرام ها امر و نهی و به جا آوردن خود در همه آنها باید، و در مستحبات ترغیب در مطلق آنها و رغبت خود در آن باید.(14)
بنابر تعریف مذکور واژه معروف و منکر دارای مفهوم عام و گسترده ای است که شامل تمام احکام و موضعات فقهی- اعم از واجب و حرام و مستحب و مکروه- می شود. نکته جالب توجه در مورد مفهوم معروف و منکر انطباق پذیری و اطلاق هر یک از دو مفهوم به جای دیگری است، «زیرا نهی از منکر امر به ترک آن است و آن امر به معروف است و امر به معروف نهی از ترک آن است و آن نهی از منکر است».(15)

مراحل امر به معروف و نهی از منکر

جمال الدّین خوانساری همانند فقهای مشهور شیعه معتقد است امر به معروف و نهی از منکر دارای سه مرحله است:

مرحله قلبی

در این مرحله «هر مؤمنی که کار خوبی را از کسی ببیند، باید در دل آن را خوب داند و نیک شمارد. و هر کار بدی را از کسی ببیند، باید که در دل انکار آن کند و آن را بد داند» و براساس احادیثی که وارد شده «هر که چنین نباشد مرتبه او واژگون می گردد و بلندی و عزّت او به پستی و ذلّت مبدّل می شود» و باید دانست «این مرحله مشروط به شرطی نیست و قدرت بر آن همیشه حاصل است».(16)
البته اکتفا به انکار قلبی در صورتی است که قادر بر زیاده بر انکار به دل نباشد، یا این که بداند شخص دیگری هست که قیام به مرتبه بالاتر می نماید و نیازی به منع و زجر او نیست وگرنه علاوه بر انکار به دل، انکار به زبان یا زیاده بر آن نیز واجب است. بنابراین اگر به مجرد انکار قلبی اکتفا کند، واجبی را ترک کرده است.(17)
انکار قلبی از آن جهت لازم و واجب است که «اگر کسی به فعل مرتکب معصیت راضی و خشنود باشد، او نیز شریک در معصیت محسوب می شود».(18)

مرحله زبانی

اگر کار بدی از کسی دیده شود، علاوه بر این که باید آن را به دل بد دانست و مکروه داشت اگر گمان کند یا احتمال دهد که به منع و زجر زبانی، مرتکب منکر از آن باز می ایستد، باید ابتدا به آن بکند. البته پوشیده نیست که این مرتبه بر فرض قدرت بر آن و با وجود سایر شرایط واجب است.(19) هم چنین «اکتفا به انکار زبانی در وقتی است که بر زیاده بر آن قادر نباشد، یا انکار به زبان در منع و باز داشتن مرتکب منکر کافی باشد، یا شخص دیگری باشد که زیاده بر آن را به عمل آورد. و اگرنه رتبه بالاتر نیز بر او واجب است».(20)

مرحله عملی

چنان چه امر و نهی زبانی مؤثر نباشد «یا از اول بداند که نفع نمی کند، باید با دست به جهاد پرداخت» در این مرحله باید به گونه ای پیش برود که با رعایت «الأسهل فالأسهل» باعث منع او شود تا جایی که محتاج به جرح و قتل گردد.(21)
البته در جواز این مرحله از امر به معروف و نهی از منکر، که منجر به زدن، زخمی کردن یا کشتن طرف می شود، میان فقها دو قول است:
1. برخی آن را واجب می دانند؛
2. جمعی دیگر آن را تجویز نمی کنند و به این مرحله که رسید، ساقط می دانند.
البته به تصریح خوانساری این حکم در غیر امام است و اما در مورد امام، منع و زجر مرتکب منکر بر او واجب است، به هر مرتبه ای که برسد.(22) هم چنین وجوب این مرتبه نیز در صورت قدرت بر اجرای آن و با فرض وجود شرایط دیگر است.
در فرازی از سخنان امام علی(ع) مراحل سه گانه امر به معروف و نهی از منکر این گونه بیان شده است:
إنّ اوّل ما تغلبون علیه من الجهاد، جهاد بایدیکم، ثم بالسنتکم، ثم بقلوبکم، فمن لم یعرف معروفاً و لم ینکر منکراً قُلِّبَ فَجُعِلَ أعلاه اسفله؛ (23)
به درستی که اول چیزی که غالب می شوید بر آن از جهاد، جهاد با دست است، بعد از آن جهاد با زبان و بعد از آن جهاد به دل، پس کسی که خوب نداند به دل، کار نیک را و بد نشمارد کار بد را [قلب او] واژگون گردد و گردانیده شود بالای او، پایین او.
البته روشن است ترتیب مذکور در این حدیث به حسب اثر و افضل بودن اجر و پاداش مراتب عملی آن است وگرنه در عمل عکس این ترتیب باید مراعات شود و از امر و نهی قلبی شروع و به مرحله زبانی و عملی پایان پذیرد. در برخی از احادیث از کسی که مراحل سه گانه امر به معروف و نهی از منکر را ترک نماید با عنوان «مرده زندگان» یاد شده است: «... و منهم تارک لانکار المنکر بقلبه و لسانه و یده فذلک میت الأحیاء؛ (24) برخی از مردم نهی از منکر را هم به قلبشان، هم به زبانشان و هم به دستشان ترک می کنند پس او مرده زندگان است».
از مجموع عباراتی که از خوانساری نقل شد، کفایی بودن نوع وجوب امر به معروف و نهی از منکر نیز استفاده می شود، لذا ترک آن در صورتی مجاز است که بداند دیگری قیام می کند و آن را انجام می دهد.

شرایط امر به معروف و نهی از منکر

علاوه بر علم به معروف و منکر و تمییز آن دو از یکدیگر و نیز احتمال تأثیر امر و نهی و قدرت بر اجرای آن، یکی دیگر از شرایط امر به معروف و نهی از منکر، ایمن بودن آمر و ناهی از ضررجانی و مالی و عِرضی است. بنابراین در مواردی که در امر به معروف و نهی از منکر مظنه هر گونه ضرری باشد، تکلیف بر آن ساقط است و عنوان دیگری جایگزین آن می شود که در مذهب امامیّه از آن، با عنوان «تقیّه» یاد می شود. در مواقع خوف از حاکمان جور، تقیّه راهبرد امنیتی است که مبارزان با منکر را از آسیب مفسدان و ظالمان در امان نگه می دارد. از همین رو خوانساری می گوید:
حضرات ائمه معصومین(ع) نیز خلفای جور را امر نمی کردند به گرویدن به حق و نهی نمی کردند از آنچه می کردند از غصب حقوق ایشان، بلکه در بسیاری از امور محرّمه دیگر نیز که حاکمان جور ارتکاب می نمودند، تقیّه می کردند و نهی نمی کردند. حتی در بسیاری از احکام شرع که در زمان خلیفه اول و دوم تغییری حاصل شده بود امر به حق و نهی از [بدعت های آنها] نمی کردند. و نبود این مگر از راه خوف ضرر زیاد، چنان که فقها گفته اند که شرط وجوب امر به معروف و نهی از منکر، أمن از ضرر است بر خود و بر غیر خود از مؤمنین نفساً و مالاً و عِرضاً و بدون آن امر و نهی واجب نیست، بلکه حرام است.(25)
البته معیار در ضرری که مجوز ترک امر به معروف و نهی از منکر می شود، خوف ضرر زیاد است، نه هر ضرری ولو ضرری که قابل اعتنا نباشد.

آثار اجتماعی امر به معروف و نهی از منکر

از مهم ترین آثار امر به معروف و نهی از منکر اصلاح اجتماع مسلمانان است، چرا که فلسفه تشریع امر به معروف و نهی از منکر در شریعت برای مصلحت عامّه مردم است. مراد از عامّه مردم غیر خواص از عالمان و صالحان اند، زیرا ایشان را حاجتی به امر و نهی نیست و مصلحت بودن آن نیز برای مردم ظاهر است چون که باعث می شود که مردم به واجبات عمل نمایند و به سبب ترک آنها معاقب نگردند: «فرض الله سبحانه الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر مصلحهً للعوام؛ (26) خداوند سبحان امر به معروف و نهی از منکر را برای اصلاح توده مردم فرض و واجب کرده است».
از سوی دیگر، فرض نهی از منکر برای بازداشتن سفیهان از ارتکاب محرمات شرعی است: «فرض الله سبحانه النهی عن المنکر ردعاً للسفهاء».(27)
هم چنین اثر اختصاصی امر به معروف، تقویت و پشتیبانی مؤمنان و فایده منحصر نهی از منکر، بر خاک مالیدن بینی فاسقان و خوار و سبک کردن ایشان است: «من امر بالمعروف شدّ ظهور المؤمنین و من نهی عن المنکر ارغم اُنُوف الفاسقین؛ (28) کسی که امر به معروف می کند در حقیقت، جایگاه و موقعیت مؤمنان را تقویت کرده است و کسی که نهی از منکر می کند در واقع، بینی فاسقان را به خاک مالیده است».


نظر

 

دیدگاه آقا جمال خوانساری


سیاست داخلی حکومت اسلامی را موضوعاتی از قبیل: نظم و امنیت ملّی، حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی شهروندان، عدالت اجتماعی، عدالت اقتصادی، تنظیم روابط اقتصادی و توسعه فرهنگی تشکیل می دهد. از میان مسائل یاد شده در سیاست داخلی حکومت اسلامی آقا جمال فقط در خصوص منابع مالی دولت اسلامی «انفال» و کیفیت مصرف آن، کلیاتی را مطرح کرده است که در ذیل می آوریم.

منابع مالی حکومت اسلامی


أنفال مهم ترین منبع اقتصاد حکومت اسلامی است و در نظام سیاسی شیعی أنفال مخصوص امام(ع) است. (1) از مصادیق أنفال موارد زیر را می توان نام برد:
1. فی ء و غنائم «کل ما أخذ من دارالحرب بغیر قتال، و کل ارض أنجلی عنها اهلها بغیر قتال»؛
2. اراضی موات؛
3. جنگل ها؛
4. کوه ها و دشت ها «بطون الأودیه»، منابع زیرزمینی؛
5. قطایع الملوک (املاک و هدایای پادشاهان)؛
6. میراث من لا وارث له؛(2)
7. مال مجهول المالک.(3)
فتوای خوانساری در خصوص غنایم؛ یعنی «مالی که مسلمانان به جنگ از کفار بگیرند خواه منقول و خواه غیر منقول، مثل زمین» این است که اگر آن جنگ به اذن امام معصوم(ع) باشد، خلافی نیست که خمس آن را باید به ارباب خمس داد و باقی مانده را بین مجاهدان قسمت کرد. اما اگر بدون اذن امام(ع) باشد ظاهرتر (اظهر) آن است که باز همان حکم را دارد.(4)
در جای دیگر خوانساری نظر خود را درباره کیفیت تقسیم غنایم جنگی چنین بیان می کند:
مخفی نماند غنیمتی که از جهاد با کفار به دست مسلمانان افتد، خمس آن از اهل خمس است و تتمّه، اگر جنگ بی اذن امام بوده مال امام است و اگر به اذن امام بوده، آنچه غیر منقول است مثل زمین و عمارات و درختان همه از مسلمانان است؛ به این معنی که امام حاصل و منافع آنها را در مصالح مسلمانان از مجاهدان و غیر ایشان صرف می نماید، و آنچه منقول باشد از آن مثل نقود و امتعه و مانند آنها، آن از جمعی است که به آن جهاد حاضر بوده اند.(5)
خوانساری در ادامه این بحث به تفصیل کیفیت تقسیم غنایم جنگی در بین مجاهدان را بیان کرده است. از نکات قابل توجه در تقسیم غنایم این است که جود حاکم در بخشش مال مسلمین، بدون لحاظ ملاکِ برتری و معیارهای شرعی، جور محسوب می شود: «جود الولاه بفیء المسلمین جَورٌ و خَتَرٌ» یعنی بخشش حکام نسبت به غنیمت مسلمانان به هر نحو که بخواهند ستم و فساد است، بلکه باید در مصارفی که در شرع اقدس برای آنها مقرر شده، صرف کنند

نظر

جلسه دفاعیه کارشناسی ارشد روابط بین الملل

موضوع: بررسی ساختار قدرت در حوزه ژئوپلیتیک خزر

نام دانشجو: رضا قاسمی اردالی

استاد راهنما: دکتر سید مصطفی مدنی

مکان: سالن اجتماعات حکیم الهی

زمان: سه شنبه مورخ 93/04/31 ساعت 10 صبح

 

 

seyyed mehdi mirmiran


نظر

جلسه دفاعیه کارشناسی ارشد روابط بین الملل

 

 

 موضوع: بررسی مواضع سیاسی کشورهای عضوشورای همکاری خلیج فارس نسبت به اعمال حق تعیین سرنوشت

نام دانشجو: مهرداد سلیمی

 استاد راهنما: جناب اقای دکتر حمیدرضا جمالی

 زمان: روز چهارشنبه مورخ 25/4/1393

ساعت 10:30

مکان: سالن کنفرانس

 

 

 

 

seyyed mehdi mirmiran


نظر

جلسه دفاعیه کارشناسی ارشد روابط بین الملل

موضوع: نقش رسانه ملی در تحقق حماسه سیاسی از دیدگاه مقام معظم رهبری

 نام دانشجو: شهاب سلیمانی فارسانی

استاد راهنما: دکتر حسین احمدی

زمان: سه شنبه 27 خردادماه ساعت 11

مکان: دانشکده تحصیلات تکمیلی

 

 

seyyed mehdi mirmiran


نظر

گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی /  پیشش اگر از ما شکایت کرده باشی

حتی اگر بی آنکه مشتاقان بدانند / یک شب نمازی را امامت کرده باشی

یا در لباس ناشناسی در شب قدر / از خود حدیثی را روایت کرده باشی

پس مردمکهای نگاه ما عقیم ا ند / تو حاضری بی آنکه غیبت کرده باشی . . .

ولادت امام زمان (عج) مبارک

 

 

سید مهدی میرمیران


نظر

گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی /  پیشش اگر از ما شکایت کرده باشی

حتی اگر بی آنکه مشتاقان بدانند / یک شب نمازی را امامت کرده باشی

یا در لباس ناشناسی در شب قدر / از خود حدیثی را روایت کرده باشی

پس مردمکهای نگاه ما عقیم ا ند / تو حاضری بی آنکه غیبت کرده باشی . . .

ولادت امام زمان (عج) مبارک

 

 

سید مهدی میرمیران